۲-۱-۱-مفهوم قضا در لغت
کلمه قضا در لغت به معانی گوناگونی اطلاق میگردد، رأی، حکم، اراده و الزام و در زبان فارسی معنی مصدری این کلمه یعنی قضاوت مورد استفاده قرار میگیرد. کلمه قضا در «لسان العرب» به معنی حکم آمده و اصل آن قضای بوده که «ی» تبدیل به همزه شده است . قضاء ، در لغت به معنای فیصله دادن است(راغب اصفهانی:۱۴۰۴، ۶۷۴).
در «اقرب الموارد» به معنی فصل و حکم(شرتونی اللبنانی:۱۸۸۹،ج۲، ۱۰۱۰).
و در «تاج العروس» نیز به معنی حکم آمده است(الحسینی الزبیدی:۱۴۰۹،ج۱۰، ۲۹۶).
همچنین کلمه قضا در «قاموس المحیط» به معنی حکم کردن، پرداختن، پروا کردن، حجامت، قرض را دادن ذکر شده و قضاوت به معنی حکم کردن بین دو نفر یا بیشتر آمده است(فیروز آبادی:۱۴۰۳،ج۴، ۳۷۸).
معنای لغوی قضا مشتق از قضی، یقضی و اسم فاعلآن قاضی است. کتاب ترمینولوژی حقوق در معنی کلمه قضا یا دادرسی اشاره می کند(جعفری لنگرودی:۱۳۹۰، ۴۲۶).
قضا[۱] در لغت به معنی ختم و فراغ است و در فقه آن راچنین تعریف کرده اند: ولایت صدور حکم از کسی که صلاحیت افتا دارد و معتقد است قضاوت به معنی رایج غلط می باشد. برخی دیگر، قضا را با مد و گاه با قصر، در اصل به معنای فیصله دادن به یک امردانسته اند؛ خواه این قضاوت قولی باشد یا فعلی، از خداوند باشد یا از بشر آن را قضـا نامیده اند. قضا در اصطلاح فقهای امامیه عبارت است از:«ولایت بر حکم، شرعاً برای کسی که دارای اهلیت و شایستگی فتوا پیرامون جزئیات قوانین شرعی باشد»(آل کجباف:۱۳۸۶، ۲۳).
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
صاحبجواهر میگوید:«شاید مراد فقها از ذکر واژه «ولایت» در تعریف قضا با اینکه میدانیم قضا عبارت از ولایت نیست، بیان این واقعیت است که قضاوت صحیح مرتبهای از مراتب ولایت بوده و شاخهای از شجره ریاست عامهای است که برای پیامبر(ص) و جانشینان معصوم آن حضرت مقرر گردیده است(نجفی:۱۴۱۴، ج۴۰، ۵۹).
۲-۱-۲-مفهوم قضا در قرآن
-
- حکم: «و الله یقضی بالحق و الذین یدعون من دونه لایقضون بشی ان الله هو السمیع العلیم؛ و خدا به حق داوری میکند و خدایانی که به غیر خدا میخوانند، هیچ گونه داوری ندارند و به درستی که خداوند شنوا و بیناست (غافر/۲۰).
-
- اراده :« بدیع السموات و الارض و اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون؛ پدید آورنده (بدون الگوی) آسمانها و زمین است و هنگامی که اراده کند امری را، میگوید بشو و آن امر بدون درنگ موجود میشود»(بقره/۱۱۳).
در آیه فوق واژه قضا به معنی اراده به کار رفته است.
-
- تمام کردن :«فاذا قضیتم مناسکم فاذکروا الله کذکرکم آباءکم او اشد ذکرا؛ پس هرگاه مناسک خود را تمام کردید، خدا را یاد آورید، آنطور که در جاهلیت بعد از مراسم حج پدرانتان را یاد میکردید، بلکه بیشتر از آن یاد کنید»(بقره/۲۰۰).
-
- خلق و پدید آوردن:« فقضیهن سبع سموات فی یومین …؛ «پس آسمانهای هفتگانه را خلق کرد در دو روز…»( فصلت/۱۲).
۲-۱-۳-مفهوم قضا در اصطلاح شرعی
هر یک از فقهای اسلام تعریف خاصی برای واژه قضا ارائه کردهاند. در تعریف فقهی آن آمده: «انّه ولایه الحکم شرعاً لمن له اهلیه الفتوی بجزئیات القوانین الشرعیه، علی اشخاص معینه من البریّه، باثبات الحقوق و استیفائها للمستحق. بدرستی که ولایت قضائئ شرعا برای کسی است که اهلیت فتوای و حکم نمودن را دارا بوده و به قوانین شرعی و جزئیات آن احاطه داشته باشد و این امر مربوط به اشخاص صالحی است که بتوانند حقوق را بشناسند و حقوق افراد ذی حق را استیفا نمایند»(شهیدثانی:۱۴۱۳، ج۱۳، ۳۲۵).
از فقهای شیعه شیخ انصاری قائل به این است که در عرف فقها دو معنی برای قضا متداول است:
-
- حکم کردن بر وجه مخصوص،
-
- ولایت شرعیه بر حکم مذکور(انصاری:۱۴۱۵، ۲۲۷).
صاحب جواهر نیز پس از ذکر۱۰ معنا برای واژه قضا در کلام الله، تعاریف اصطلاحـی متعددی را ارائـه نموده، در تعریـف عرفی قضـا میفرمـاید قضا عرفاً ولایت بر حکم شرعی است، برای کسی که اهلیت فتوی به جزئیات قوانین شرعی را داشته باشد..(نجفی:۱۴۱۴، ج۴۰، ۸).
چنانچه ملاحظه میگردد، تعاریف متفاوتی از واژه قضا ارائه شده است و قضاوت، حکم کردن بین مردم و انشای حکم برای اتمام خصومت و اجرای عدالت و از بین بردن ظلم میباشد.
۲-۱-۴-مفهوم قاضی
قاضی به معنای حکم کننده است، یعنی کسی که میان مردم حکومت می کند و در مورد اختلافات و نزاع فصل خصومت میکند و به واسطه فیصله دادن و اینکه امر را تمام میکند، او را قاضی مینامند. در لغت قضا در معانی مختلفی استعمال شده است از جمله:
۱ـ تمامکردن: در آیه « فلمّا قضیموسیالاجل………»
۲ـ خلقکردن: در آیه «فقضیهن سبع سماوات»
در کتاب ترمینولوژی حقوق در خصوص این لغت آمده است : «کسی که به شغل قضا و فصل خصومت وترافع اشتغال دارد، در همین معنی دادرس نیز استعمال می گردد(جعفری لنگرودی:۱۳۹۰، ۴۲۶).
قاضی در اصطلاح فقه، کسی است که میان مردم حکومت کند و در مورد اختلاف و نزاع، فصلخصومت نماید». پس معنای اصطلاحی و لغوی قاضی یکی است و فرقی با هم ندارند. قضاوت از جمله مناصب به شمار مىرود لذا نیازمند نصب و اعطاء است و همانند مرجعیت نیست که در صورت وجود شرایط قهرا تحقق یابد. قضاء از شاخههاى ولایت است که قاضى آن را اعمال مىکند و بدان جهت است که برخى فقهاء در تعریف آن، ولایت را اخذ کردهاند، زیرا قضاوت بدون رنگ ولایت کارساز و مؤثر نخواهد بود. قضاوت شرعاً ولایت حکم برای واجدین شرایط فتوی در جزئیات قوانین شرعی است که به وسیله آن حقوق مستحقین اثبات و استیفا میشود. این معنا از قضاوت، به معنای لغوی آن نزدیک است. زیرا قاضی با حکم، در حقیقت دعوا را فیصله میدهد. قاضی در منابع فقهی و حقوقی، بر دو قسم است: قاضی «منصوب» و قاضی «منتخب» که اصطلاحاً قاضی «تحکیم» نامیده می شود(حسین آبادی و غفوری نژاد: ۱۳۹۱، ۱۰۴).
۲-۲- مفاهیم مرتبط با قضا
در این قسمت به برخی از مفاهیم مشابه با قضا می پردازیم.
۲-۲-۱-فرق بین فتوی و حکم
از عمده ترین و کلیدى ترین مباحث که در سطح عموم پس از انقلاب اسلامى طرح شد مسأله ولایت فقیه و مسائل مربوط به آن از جمله: تفاوت حکم و فتوا و امثال آن بود. پیش از آن که به تفاوت حکم و فتوا و جایگاه آن دو اشاره ای به معنای حکم خواهیم داشت.
معناى حکم در اصطلاح فقهاء مختلف است:
محقق حلّى در مقدمه شرایع احکامى شرعى را به چهار قسم تقسیم مى کند: عبادات، عقود، ایقاعات و احکام(محقق حلی: ۱۴۱۳، ج۹، ۷۰).
در تقسیم فوق به دو اصطلاح از حکم بر مى خوریم:
-
- حکم شرعى که مقسم است؛
-
- حکم در ردیف یکى از اقسام چهارگانه که اخصّ از اوّل است.
احکام در این جا تعریف خاصى ندارد. آنچه نه عبادت است و نه عقد و نه ایقاع محقق آن را (حکم) اصطلاح کرده است. دیگر فقهاء حکم شرعى را به جهات گوناگون تقسیم کرده اند که عمده ترین آنها عبارتند از:
-
- احکام تکلیفى یا احکام خمسه: وجوب حرمت استحباب کراهت و اباحه(حکیم:۱۴۱۸، ۵۷).
-
- احکام وضعى: در مفهوم حکم وضعى و سعه و ضیق و مصادیق آن اختلاف است. حکم وضعى را به احکام مجعول مانند: ملکیت و زوجیت و احکام منتزعه مانند: سببیّت شرطیت علیّت و مانعیت و احکام مربوط به صحّت و فساد تقسیم کرده اند(حکیم:۱۴۱۸، ۶۸).
فرق فتوا و حکم با این که هر دو اخبار از دستور خداوند متعال است و اجمالاً مکلّف باید بدان معتقد باشد این است که، فتوا صرفاً اخبار از حکم خداوند متعال است به این که دستور الهى در فلان قضیّه چنین است. ولى حکم انشاء آزادى و تبرئه و یا الزام در مسائل اجتهادى و غیر اجتهادى مربوط به مصالح دنیوى مورد نزاع است. به شرطى که اجتهادات و نظرات گوناگون در اعتبار مدارک به هم نزدیک باشند. حکم از باب انشاء است و فتوا تنها اخبار از حکم الهى. تفاوت آن دو در همین جهت است. اطلاق و الزام دو نوع از حکم اند. اکثر احکام الزام است. اما اطلاق مثل رها کردن زندانى و یا حکم به رها کردن زمینى که پس از سنگ چینى از آن اعراض و معطّل گذاشته شده است و همچنین رها کردن انسان آزاد از دست کسى که ادّعا دارد بنده اوست ولى دلیل و مستندى ندارد(شهید اول:۱۴۱۰، ج۱، ۱۲۳).
۲-۲-۲- فرق بین فقیه، مجتهد، مفتی، قاضی و مجتهد و تحکیم
قاضی، فقیه، مجتهد و مفتی مصداقاً متحد ولی برحسب اعتبار مختلف و متغایرند؛ زیرا شخص به اعتبار آن که نسبت به شخص و حکم معین حکم و بدان الزام می کند. قاضی؛ به اعتبار آنکه از حکم واقعهای گرچه کلی هم باشد، خبر و بدان فتوی میدهد. مفتی؛ به لحاظ این که در احکام شرع استدلال نموده و فروع را منطبق و رد به اصول مینماید و احکام خدا را از مأخذش استخراج می کند. مجتهد؛ از ادلّه شرعیه است و فقیه نامیده میشود، چنانکه در تعریف فقه آمده است: «هو العلم بالاحکام الشرعیه الفرعیه عن ادلّتها التفضیلیه»(قلی پور:۱۳۹۲، ۷۱).
محمدجواد مغنیه در تفاوت بین قاضی، مجتهد، فقیه و مفتی مینویسد:«کار قاضی این است که پس از اثبات حقی یکی از دو سوی دعوی(خوانده) را ناگزیر به اجرای حکمی می کند که به سـود طرف دیگر(خواهان) صادر کرده است. به سخن بهتر، قاضی هم در نظر و هم در عمل بیان حکم میکند، لیکن مفتی تنها در نظر حکم شرعی را بیان میدارد، بی آن که پرونده یا دعوی و اختلافی پیش او مطرح شود، مجتهد پیرامون حکم به استدلال و استنباط می پردازد و فقیه کسی است که از دلیل حکم آگاهی دارد. قاضی در واقع کسی است که همه این ویژگیها را داراست، کسی که قاضی است باید شرایط لازم برای مجتهد شدن یا مفتی و فقیه بودن را دارا باشد ولی عکس این درست نیست یعنی فقیه و مجتهد و مفتی لازم نیست همه شرایطی را که قاضی باید داشته باشد، در خود گردآورد»(مغنیه:۱۴۰۲، ج۹، ۶۵).
۲-۳-جایگاه و سیر تاریخی قضاوت