۳ـ ۲ـ۲. اسم معرفه و نکره
اسم از لحاظ تعریف بر دو قسم است: معرفه و نکره
معرفه: اسمی است که در نزد گوینده و شنونده معلوم و شناخته باشد.
نکره: اسمی است که در نزد شنونده (مخاطب) مبهم و ناشناخته باشد.
البته قسم دیگری به نام نکرۀ مخصصه وجود دارد که با یاء نکره میآید، اما جملۀ پیروی که قابل تأویل به صفت است، آن را معرفهگونه میکند: مردی که تخم میکارد، کشاورز است (انوری و گیوی، ۱۳۸۷: ۸۵).
معین در کتاب معرفه و نکره خود به نقل از کاشف، اسم معرفه و نکره را اینگونه تعریف میکند که: کلمۀ نکره آن است که موضوعله خود را در صورت غیرمحدودی بیان کند؛ مانند: بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت.
در این شعر، کلمات بلبل و گل به معنای غیرمحدودی آورده شدهاند.
در مقابل، اسم معرفه آن است که موضوعله خود را به طوری واضح و معین افاده کند؛ مانند ای گل تو نیز خاطر بلبل نگاه دار/ کانجا که رنگ و بوی دارد، گفتگو بود (معین، ۱۳۶۳: ۵۷ و ۵۸).
هر کدام از این اسمها، نشانه ها و علامتهایی دارند که میتوان به کمک آنها، این دو نوع اسم را از هم تمیز داد.
نشانه های نکره
۱) آوردن پسوند «ی» پس از اسم جنس: پسری را دیدم.
۲) آوردن «یک» پیش از اسم جنس در صورتی که برای شمارش نباشد: یک سخن نغز نگفتی به من.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۳) آمدن «یکی» پیش از اسم: یکی مرد را دیدم.
۴) به کار رفتن «یکی» به تنهایی که اسم یا ضمیر مبهم میسازد: یکی بر سر شاخ و بن میپرید.
نشانه های معرفه
معمولاً اسمهای معرفه در فارسی علامتی ندارد و خود از معرفهبودن اسم حکایت میکنند؛ اما میتوان علامتهایی چون «را»، «ه» و … را برای آن در نظر گرفت، مانند کتاب را خواندم، پسره را دیدم. اسمهای معرفه اقسام مختلفی دارند که مهمترین آنها عبارتند از:
«۱) همۀ اسمهای خاص: ایران؛
۲) موصوف صفتهای اشارۀ «آن، این»: این قلم؛
۳) اسم جنس که همه افراد همجنس را دربرمیگیرد: کتاب است آیینۀ روزگار؛
۴) اسمی که به یکی از معرفهها مضاف شود: کتاب گلستان؛
۵) اسمی که در جملۀ پیرو همراه «ی» و پیش از «که» میآید و جملۀ پایه دربارۀ او خبر میدهد: مردی که میآید برادر من است؛
۶) اسم با قرینۀ لفظی و معنوی» (انوری و گیوی، ۱۳۸۷: ۸۲ و ۸۳).
به عبارتی، میتوان گفت تقریباً همۀ دستورنویسان بر این اقسام متفقاند؛ اما برخی موارد دیگری هم بر آن افزودهاند، از جمله شریعت که معتقد است اگر اسمی در حالت ندا قرار گیرد و منادا واقع شود، معرفه است؛ مانند ای پسر. افزون بر این، او همۀ ضمایر را معرفه میداند؛ زیرا معتقد است برای دومین بار در جمله ذکر میشوند. شریعت ضمایر اول شخص و دوم شخص را هم معرفه میداند و میگوید منظور از اول شخص گوینده و دوم شخص مخاطب است؛ لذا اسم شناختهشدهای است (شریعت، ۱۳۶۴: ۲۱۶ و ۲۱۷). ارژنگ نیز ضمیر را به دلیل وجود قرینۀ عینی یا زبانی معرفه میداند. همچنین، اسم عام را با مفاهیم مرجعدار و وابستههای شناسساز معرفه درنظر میگیرد؛ مانند: نامبرده، امسال و برادر من (ارژنگ، ۱۳۸۷: ۲۴).
نکاتی پیرامون اسم معرفه و نکره
۱) گاهی برای تأکید و تقویت معنی «ی» و نشانه های دیگر نکره با هم جمع میشوند؛ مانند یک زمانی (فرشیدورد، ۱۳۸۸: ۱۹۰).
۲) گاهی علامت جمع میتواند علامت معرفه هم باشد؛ مانند در بازار عربها را دیدی؟ (شریعت، ۱۳۶۴: ۲۲۱).
۳) اگر دربارۀ اسم عامی، حکمی کلی ذکر شود، آن اسم عام حکم اسم جنس را پیدا میکند و معرفه است. اطاق باید بزرگ باشد که دربارۀ «اطاق» که اسم عام است، حکم کلی داده شده است (همان: ۲۱۸). البته عدهای معتقدند که این نوع اسمها نه معرفهاند و نه نکره.
۴) آوردن «یک» قبل از اسم جنس، در صورتی که هدف تصریح به واحدبودن امر نباشد، اشتباه است؛ مانند : ابوعلی سینا یک فیلسوف است.
۵) گاه در جمله ها هم «یک» بر سر اسم یا ترکیب وصفی درآید و هم «ی نکره» در آخر آن: یک شبی رو بوقت شبگیران (معین، ۱۳۶۳: ۴۸).
۶) اسمهایی که همراه صفات مبهم (هر، همه، هیچ و …) میآیند، نکره هستند (انوری و گیوی، ۱۳۸۷: ۸۵).
۷) فرشیدورد معتقد است، درجه معرفهبودن اسمها یکسان نیست و ممکن است میزان معرفهبودن برخی از اسمها قویتر از برخی دیگر باشد؛ مانند اسم خاص و معرفه به اشاره (فرشیدورد، ۱۳۸۸: ۱۹۰).
۸) اسم انواع و اجناس جانداران و بیجانها و اسمهای معنی (معرفه به عهد ذهنی) به شمار میروند؛ یعنی ذهن شناخت کلی و منطقی از آنها دارد. برای مثال:
اسب تازی دو تگ رود به شتاب/ واشتر آهسته میرود شب و روز (خطیبرهبر، ۱۳۸۱: ۳۴).
۴ـ ۲ـ ۲. اسم جامد و مشتق
اسم از نظر اشتقاق به دو قسم تقسیم میشوند: اسم مشتق و اسم جامد
اسم مشتق: اسمی است که در ساختمان آن بن ماضی یا بن مضارع وجود داشته باشد؛ مانند دیدار: دید (بن ماضی) + ار یا بینش: بین (بن مضارع) + -ِ ش.
اسم جامد: اسمی است که در ساختمان آن بن ماضی یا بن مضارع وجود نداشته باشد، مانند جسم، خاک، زمین.
تعریف مذکور برای اسم جامد و مشتق بین بیشتر دستورنویسان مشترک است و بسیاری از آنها معتقدند که اسم مشتق برخلاف اسم جامد باید ریشۀ فعلی داشته باشد؛ اما فرشیدورد معتقد است اسم مشتق «آن است که با ضمیمههای اشتقاقی؛ یعنی با پسوندها و پیشوندهای اشتقاقی به وجود آید»؛ او اسم مشتق را به دو دسته تقسیم میکند: اسمهای مشتق پسوندی و اسمهای مشتق پیشوندی؛ مانند: عقدکنان با پسوند مصدری و آداب و رسوم، پسوند اسمساز لیاقت: خوراک (فرشیدورد، ۱۳۸۸: ۱۹۳ و ۱۹۴).
نکتهای پیرامون اسم جامد و مشتق
۱)کلمات مشتق باید ریشۀ فعلی فارسی داشته باشند؛ چراکه مشتقات زبانهای دیگر در زبان فارسی مشتق محسوب نمیشوند؛ مانند عالم که در زبان عربی مشتق است.
* به گفتۀ شریعت اگر کلمۀ خارجی پیشواژه یا پسواژه بن ماضی یا بن مضارع قرار گیرد، اهمیتی ندارد و آن کلمه را مشتق حساب میکنیم: خصمشکنی، علمداری (شریعت، ۱۳۶۴: ۱۸۳).
۵ـ ۲ـ ۲. اسم ساده و مرکب
اسم از نظر ترکیب اجزا و عدم ترکیب آن به دو قسم ساده و مرکب تقسیم میشود.
اسم ساده: آن است که فقط یک جزء داشته باشد و قابل تقسیم به اجزای معنیدار دیگر نباشد.
اسم مرکب: آن است که بیش از یک جزء داشته باشد و اجزای آن تفکیکپذیر باشد.
دکتر فرشیدورد، اسمهای مرکب را از جهتهای مختلفی؛ مانند ساخت، رابطۀ آن با فعل و … تقسیم میکند که در خور تأمل است.
اجزای سازندۀ انواع اسمهای مرکب
- از دو یا چند اسم: دادسرا - از دو اسم با الف میانوند: سراسر
- از دو فعل همجنس مثبت و منفی: داروندار
- از تکرار ساخت امر یک فعل: بزن بزن
- از ترکیب بن ماضی و بن مضارع فعل با یکدیگر یا با دیگر واژهها یا وند: گفتوگو، زدوبند
- از ساخت دو فعل جداگانه: بگیرببند