سرمایه روانشناختی :
سرمایه ی روانشناختی در پژوهش حاضر نمره ای است که آزمودنی از پرسشنامه ی سرمایه ی روانشناختی لوتانز(PCQ) به دست می آورد که از طریق آن ۴ مولفه ی سرمایه روانشناختی یعنی امید ،خوش بینی ، تاب آوری و خودکار آمدی سنجیده می شوند .
فرسودگی زناشویی :
نمره ای است که فرد در پرسشنامه فرسودگی زناشویی (پاینز(۱۹۹۶) ، کسب می نماید و میزان فرسودگی فرد را در رابطه زناشویی اش در سه بعد جسمانی ،روانی و عاطفی می سنجد .
فصل دوم:
ادبیات و پیشینه پژوهش
۱-۲ مقدمه :
در این پژوهش به بررسی پیش بینی فرسودگی زناشویی، توسط الگوهای ارتباطی زوجین، سرمایه ی روانشناختی زوج و تنظیم شناختی هیجان زوجین پرداخته می شود.بنابراین، در این فصل از پایان نامه، ابتدا مطالبی پیرامون فرسودگی زناشویی و سپس مطالبی نیز در توضیح الگوهای ارتباطی، سرمایه ی روانشناختی و تنظیم شناختی هیجان و مبنای نظری آنها بیان می شود.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در انتهای فصل به ذکر پژوهشهایی که در داخل و خارج از ایران مرتبط با پژوهش حاضر، انجام شده است پرداخته می شود.
گفتار اول : فرسودگی زناشویی
۱-۲-۲ عشق و ازدواج :
عشق، از نظر روانشناسی انواع گوناگونی دارد. اریک فرام [۲۳]روانشناس مشهور، عشق را به گونه های مختلف “عشق میان والدین و فرزند، عشق برادرانه، عشق شهوانی، عشق به خویشتن و عشق به خدا” تقسیم بندی کرده است و دیگران هم به انواع دیگری چون “عشق به همسر، عشق به دوست، عشق به علوم وهنر، عشق به انسانیت و…” را اضافه کرده اند. با آنکه عشق رویایی و عاشقانه [۲۴]از دیرباز در میان انواع دیگر عشق ممتاز بوده، اما فقط در سالهای اخیر است که به عنوان ملاکی برای انتخاب همسر، بکار گرفت میشود و امروزه این عقیده ی پوچ و خیالی که عشق همه ی مشکلات را حل می کند، در جای جای این کره ی خاکی پهناور ریشه دوانده است.(پاینز،۱۹۹۸؛ ترجمه ی گوهری راد و افشار، ۱۳۸۳). هدف ازدواج در طول زمان تغییر کرده است . ازدواج، بطور سنتی شیوه ای بود که جامعه از طریق آن ،رفتار جنسی لازم برای بچه دار شدن را تنظیم می نمود و بقای اقتصاد خانواده را ممکن میساخت.اما یکی از دلایل اصلی ازدواج امروزه عشق است .(نیازپور،۱۳۸۸)
عشق همیشه با امید فراوان آغاز می شود ،امید به اینکه روزی کاملا شناخته و پذیرفته شوید ،امید به تعلق خاطر ،حمایت کردن و حمایت شدن ،امید به عشقی عمیق و پیوندی ماندگار ،اما این امید در تضاد با واقعیت های زندگی قرار می گیرد ، نیازها باهم نمی خوانند ، عصبانیت باعث جدایی و فاصله می شود ،قضاوت ها مانع از پذیرش می شود و تنهایی بر زندگی های موازی اما دور از هم سایه می افکند.(مک کی،۲۰۰۷ ؛ ترجمه ی گذرآبادی ، ۱۳۸۷). اغلب مردم وقتی وارد یک عشق می شوند، امید دارند که عشق آنها برای همیشه ماندگار باشد. این امید قدرت این را دارد که آگاهی و بینش نسبت به خطاها و اشتباهات مشهود را محو کنف احساسات معمولی و متعارف را کاهش می دهد و بصیرت را از بین ببرد.(پاینز،۱۹۹۶).
عشق تجربه ای اعجازگونه و قدرتمند است،در ابتدا هر دیدار، هرگفتگو و هرلحظه بسیار بی کم و کاست به نظر می رسد،اما به زودی این جاذبه به یک رابطه تبدیل می شود.(غلامی پور،۱۳۹۰). عاشق شدن وعاشق ماندن ممکن است که احساس خوبی باشد ولی پایه واساس ازدواج نیست. در ازدواج مسائل مهم تری از عشق وجود دارد که سبب پیوند دو نفر می شود. پایه واساس ازدواج وحدت معنوی است. اگر شخصی زندگیش را تنها بر اساس عشق پایه ریزی کند، ممکن است بعرها در زندگی فشارهای زیادی را متحمل شود که حتی فرصت فکرکردن به عشق را نداشته باشد. (سیمون،۲۰۰۳ ؛ به نقل از غلامی پور،۱۳۹۰). دانشمندانی چون والستر که در زمینه عشق رویایی تحقیق کرده اند آنرا به عنوان وضعیتی که شخص بطور کامل جذب دیگری می شود و انگیزش شدید فیزیولوژیک توصیف می کنند.(پاینز،۱۹۹۶، ترجمه شاداب،۱۳۸۱) . هاتفیلد[۲۵] و والستر ( ۱۹۸۷)، در مورد تفاوتهای اساسی میان عشق رومانتیک و عشق رفاقتی بیان کردند که : عشق رفاقتی و دوست داشتن درسایه تبادل عاطفی متقابل کامل می شود ،در حالی که عشق رومانتیک براساس خشنودی و لذت تصوری و تخیلی شکل می گیرد .عشق رومانتیک درطول زمان کمرنگ می شود در حالی که عشق رفاقتی و دوست داشتن تمایل به عمیق شدن و قوی شدن دارد .عشق رومانتیک با تازگی پیشرفت می کند و پیشرفت آن نامعلوم و غیر قابل پیش بینی است . عشق رفاقتی یک هیجان کاملا مثبت است درحالی که عشق رومانتیک هم از هیجانات مثبت و هم از هیجانات منفی شکل گرفته است .وقتی ما درگیر چنین عشقی می شویم،مجموعه ای از هیجانات و احساسات مختلف از قبیل لذت و هیجان ،حسادت و اضطراب را تجربه می کنیم . وقتی که به ازدواج با جزئیات بیشتر نگاه می کنیم ،کاملا مشخص است که کلمه ساده عشق نمی تواند به تنهایی انواع احساساتی را که دوشخص به هم دارند توصیف کند. .(هاتفیلد،۱۹۹۳، به نقل از نیازپور،۱۳۸۸).
بالطبع کسانی که کورکورانه در جستجوی خواسته های درونی و رویایی شان هستند، از ازدواجشان توقع رابطه ای دارند که با عشق خیال انگیز به زندگیشان معنا و مفهوم ببخشد و وقتی در زندگی مشترکشان به این خواسته هایشان نرسند، نه تنها از همسرشان، بلکه از زندگی هم سرخورده می شوند. .(پاینز،۱۹۹۸؛ ترجمه ی گوهری راد و افشار، ۱۳۸۳).
در اجتماع امروز ما، بسیاری از افراد روابط زناشویی را به طور کامل بر عشق بنا می کنند و آن وقت تقاضاهای متعددی برآن تحمیل می شود که عشق به تنهایی از عهده ی آن بر نمی آید (ستیر،ترجمه ی بیرشک،۱۳۷۳). گاهی افراد توقع دارند عشق به زندگیشان معنی دهد،شخصی را که با او ازدواج کرده اند یک ایده ال الهی تصور می کنند و معتقدند که این فرد می تواند آنها را به تمام آرزوهایشان برساند .در هر حال ،هرچه ما به محبوبمان صورت شاعرانه و خیالی بدهیم او نمی تواند کامل و بی نقص باشد چون انسان است و واقعی ،اگر این فرد همه چیز ما باشد در این صورت وجود هرگونه نقصی تهدیدی بزرگ برای ما به حساب می آید.(نیازپور،۱۳۸۸). وقتی توقعات عاشقانه محقق نشود، احساس سرخوردگی مستقیما به همسر نسبت داده می شود و سبب تحلیل رفتن عشق و تعهد می شود و دلزدگی و فرسودگی جایگزین عشق می شود. (پاینز،۱۹۹۶، ترجمه ی شاداب،۱۳۸۱). در واقع فرسودگی یا دلزدگی زمانی رخ می دهد که این تصورات ایده آلیستی در مورد عشق نگه داشته شوند. این یک بهای روانشناختی است که مردم ایده آلیست برای انتظار خیلی زیاد داشتن از روابطشان می پردازند.(پاینز، ۱۹۹۶). عشق رویایی شعله ابدی نیست اگر به این شعله سوخت اضافه نشود ویا به دلایلی به سوخت آن آسیب برسد دیر یا زود خاموش شده و فرسودگی آغاز می شود.(پاینز،۱۹۹۶، ترجمه ی شاداب،۱۳۸۱).
۲-۲-۲ تاریخچه پیدایش مفهوم فرسودگی زناشویی :
اولین نوشته هایی که در آن از فرسودگی یاد شده است، مربوط به شکسپیر[۲۶] در سال۱۵۹۹ میباشد. نخستین بار در سال ۱۹۷۴ فرویدنبرگر درمقاله ای راجب مشاوران مراکز ترک اعتیاد، واژه فرسودگی را مطرح کرد. فرویدنبرگر فرسودگی را خاص شاغلین در حرفه هایی میدانست که با خدمات انسانی سروکار داشتند، از جمله پزشکان ، پرستاران ، درمانگران ، معلمان و افسران پلیس.
در سال ۱۹۶۷ مسلش[۲۷] فرسودگی را یک سندرم روانشناختی دانست. (داورنیا،۱۳۹۲).
پس از مسلش چرنیس [۲۸]فرسودگی را نوعی واکنش مزمن به استرس تعریف کرد.(متیلا،۲۰۰۶، به نقل از خاکسار،۱۳۹۳).
اگرچه در ابتدا فرسودگی با تاکید بر روابط میان فردی بین دهنده و گیرنده خدمات و تنها به حرفه هایی که با خدمات انسانی سروکار داشتند وناگزیر از برقراری ارتباط مستقیم وچهره به چهره با مخاطبین بودند، مربوط میشد.اما با انجام تحقیقات در این مورد،این مفهوم در مشاغلی که جهتگیری انسانی کمتری داشتند مانند مشاغل فنی نیزبکار برده شد. به تدریج محققان علائم فرسودگی را به فضاهای غیر شغلی از قبیل ازدواج و زندگی زناشویی، ورزش و تحصیل و دانشگاه تعمیم دادند. (داورنیا،۱۳۹۲).
پاینز[۲۹] اولین کسی بود که فرسودگی را به حوزه های غیر شغلی و سایر جنبه های زندگی تعمیم داد و اولین کسی بود که فرسودگی زناشویی را مطرح کرد.(غلامی پور،۱۳۹۰).
همچنین، والر[۳۰] (۱۹۳۸) محققی بودکه پیشنهاد داد طلاق ممکن است ریشه در سر خوردگی زوجین داشته باشد .سرخوردگی و فرسودگی زناشویی، کاهش تدریجی دلبستگی عاطفی به همسر است که با احساس بیگانگی ، بی علاقگی و بی تفاوتی زوجین به یکدیگر و جایگزینی عواطف منفی بجای عواطف مثبت همراه است .(کایزر،۱۹۹۶).
از اواسط دهه ی۱۹۷۰ تاکنون فرسودگی موضوع پژوهشهای بسیاری بوده است. بطوریکه تنها در دهه اخیر حدود ۲۰۰۰ پژوهش درمود آن منتشرشده است که حاصل آنها ارائه تعاریف گوناگونی از فرسودگی است .علت تنوع و گستردگی تعاریف، وجود ابهام وآشفتگی زیاد در تعیین دقیق شرایط فرسودگی است. این ابهام و پبچیدگی باعث ایجاد رقابت در مفهوم سازی های مختلف شده است که از نظر دقت و جامعیت در تعیین مولفه های فرسودگی باهم متفاوتند.(خاکسار،۱۳۹۳).
۳-۲-۲ مفهوم فرسودگی زناشویی:
در لغت : فرسودگی درفرهنگ لغت باواژه یTo burn out آورده شده،به معنی شکست خودن،خسته شدن و تمام شدن سوخت.
دراصطلاح : فرسودگی استعاره یاکنایه ای است که معمولاًبرای توصیف یک حالت یافرایند خستگی که مشابه است با خاموش شدن یک آتش یافرونشاندن یک شمع به کار میرود.(نیازپور،۱۳۸۸).
فرسودگی واژه ای است که به تازگی به حوزه ی خانواده راه یافته است، و از خستگی جسمی، روانی و عاطفی در روابط بین زو جین حکایت می کند. (غلامی پور ،۱۳۹۰).
سه واژه ی مهم و کلیدی که دی بسیاری از متون در کنار فرسودگی و یا بجای آن بکار میرود، عباتند از:
دلزدگی یا دلسردی زناشویی، که مشخصه ی بارز آن ناامیدی و خشم نسبت به همسر و زندگی زناشویی است. دلزدگی و دلسردی به دنبال آگاهی از معایب و نقاط ضعف همسر و اینکه رابطه زناشویی آنگونه که انتظار داشته اند پیش نمی رود، پدید می آید. (پاینز،۱۹۹۶،ترجمه ی شاداب،۱۳۸۱).
سرخوردگی یا بی عاطفگی زناشویی، از دست دادن تدریجی دلبستگی عاطفی است و شامل کاهش توجه به همسر، بیگانگی عاطفی و افزایش احساس بی علاقگی نسبت به همسر است.(کایزر، ۱۹۹۳ ؛به نقل از کوهی،۱۳۸۸ ؛ به نقل از خاکسار،۱۳۹۳).
بی اشتیاقی زناشویی، عبارتست از بکارگیری راهبردهای شناختی و رفتاری به منظور فاصله گرفتن فیزیکی و روانشناختی از همسر، که می تواند معادل تسلیم شدن و استیصال کامل و فرسودگی زناشویی باشد. (مولر، ۲۰۰۸؛ به نقل از خاکسار،۱۳۹۳).
اما بطور کلی، در اغلب متون روانشناسی به جای فرسودگی، واژه ی دلزدگی به کار گرفته شده است، بنابراین این دو واژه در اصطلاح به یک معنی بکار برده می شوند.
علی رغم رقابت و بعضی تناقضاتی که در تعریف فرسودگی زناشویی وجود دارد، در اینکه فرسودگی یک اتفاق درونی و یک تجربه ی روانشناختی منفی است توافق نظر وجود دارد. (فرویدنبرگر،۱۹۸۹ ؛ به نقل از چانفسکی، ۲۰۱۰ ؛ به نقل از خاکسار ، ۱۳۹۳).
فرسودگی شامل احساس خالی شدن هیجانی، مسخ شخصیت و کاهش رضایت شخصی می باشد.(وندنبرگ و هوبرمن ، ۱۹۹۹ ؛ به نقل از صدیقی ، ۱۳۸۷). فرسودگی نوعی واکنش شناختی _عاطفی استرس است. به بیان دیگر،فرسودگی پیامد بالقوه ی در معرض قرار گرفتن طولانی مدت با عوامل استرس است.(لیتر،۱۹۹۱ ؛ به نقل از آدامز، ۲۰۱۰؛ به نقل از خاکسار،۱۳۹۳). دلزدگی یا فرسودگی نتیجه ی درگیری طولانی مدت در موقعیت هایی است که ازنظر عاطفی واحساسی مطالبات زیادی دارند. چنین موقعیتهایی معمولاً به علت فاصله ی زیاد بین توقعات و واقعیت بروز می کنند.در واقع فرسودگی با مجموعه ای از رویاها وانتظارات آغاز می شود، هنگامی که این رویاها محقق نمی شوند و در عوض با تنبیه وتجارب استرس زا مواجه می شوند، نتیجه فرسودگی است. این موضوع با زوجین، والدین و بچه ها مرتبط است. (نیازپور،۱۳۸۸). دمروتی، بیکر[۳۱] و شوفلی (۲۰۰۱) فرسودگی را یک سندرم اطلاق می کنند که آمیزه ای از خستگی و بی اشتیاقی را شامل می شود. آنها معتقد که خستگی نتیجه ی فشارهای جسمی، روانی و هیجانی طولانی مدت است. بی اشتاقی زمانی اتفاق می افتد که فرد نسبت به خود و پیرامونش نگرش های منفی پیدا می کند. فرسودگی حالتهای ناشی از یک سندرم است که از درگیری طولانی مدت با روابط یاورانه ناشی می شود.(کتپری،۲۰۱۰ ؛ به نقل از خاکسار، ۱۳۹۳). اندرسون [۳۲]و پاینز (۱۹۸۸)، فرسودگی را به عنوان یک حالت خستگی جسمی، عاطفی و ذهنی که در شرایط درگیری طولانی مدت همراه با مطالبات عاطفی ایجاد می شود، میدانند. در این تعریف خستگی ذهنی با کاهش انرژی، خستگی مزمن، ضعف وتنوع وسیعی ازشکایت های جسمی وروان تنی مشخص می شود. در حالیکه، خستگی عاطفی شامل احساسات درماندگی ،ناامیدی وفریب می شود، خستگی ذهنی به رشد نگرش منفی نسبت خود وکار وزندگی وهمسر برمی گردد.(داورنیا،۱۳۹۲). ازنظر لینگرن(۲۰۰۳)، فرسودگی از پا افتادن جسمی و عاطفی و روانی است که از عدم تناسب بین واقعیت و توقعات ناشی می شود. انباشته شدن فشارهای روانی تضعیف کننده عشق، افزایش تدریجی خستگی و یکنواختی و جمع شدن رنجش های کوچک به بروز فرسودگی کمک می کند.(یوسفی و باقریان،۱۳۹۰).
دلزدگی یا فرسودگی با رشد آگاهی وتوجه به چیزهایی که دیگر به اندازه گذشته خوشایند نیست شروع می شود. شروع فرسودگی به ندرت ناگهانی است. معمولاً روند آن تدریجی است وبه ندرت از یک پدیده ناگوار یا حتی چند ضربه ناراحت کننده ناشی میشود. انباشته شدن سرخودگی ها وتنشهای زندگی روزمره سبب فرسایش روانی میشود وسرانجام به فرسودگی منجر می شود. برطبق نظر پاینز ونانز(۲۰۰۳)، فرد دلزده نمی شود مگر اینکه با موضوعی به شدت درگیر شده باشد. اگر هیچ کاری برای متوقف کردن این فرایند صورت نگیرد، امور از بد به بدتر پیش خواهد رفت. دوره های نارضایتی که زمانی نادر برای افراد رخ می داد دیگر مکرراً اتفاق می افتند وآن احساسات خفیف نارضایتی به یک خشم شدید تبدیل می شوند وفرد احساس می کند که از لحاظ جسمی وعاطفی فرسوده شده است. (نیازپور،۱۳۸۸). فاربر[۳۳](۱۹۹۱)، فرسودگی را یک سندرم می داند و از ادراک فرد مبنی بر عدم تناسب تلاش ها(ورودی) و پاداش ها(خروجی) ناشی می شود.(کایا،۲۰۱۰؛ به نقل از خاکسار، ۱۳۹۳). کینزل وناسون(۲۰۰۰)، فرسودگی را یک تجربه روان شناختی شخصی و درونی می دانند که احساسات، انگیزش، انتظارات و نگرشهای فرد را تحت تاَثیر قرار می دهد. بسیاری از همسران زندگی مشترک خود را با عشق شروع می کنند و توقع دارند عشق به زندگیشان معنا دهد. اما افراد هرگز به این نمی اندیشند که ممکن است شعله عشق آنها به خاموشی گراید.(فیض آبادی،۱۳۹۲).
به بیان کلی تر، فرسودگی وضعیت دردناکی است که تمام آنهایی که انتظار دارند عشق رویایی به زندگی شان معنایی خاص ببخشد،متاثر می سازد. .(پاینز،۱۹۹۸؛ ترجمه ی گوهری راد و افشار، ۱۳۸۳). در حقیقت فرسودگی زمانی ظاهر می شود که زوج متوجه می شوند با وجود تمام تلاشی که کرده اند، این رابطه به زندگی شان هیچ معنا و مفهوم خاصی نداده و هرگز نخواهد داد.(ون پلت، ۲۰۰۹؛ به نقل از یوسفی و باقریان،۱۳۹۰).
دلزدگی یا فرسودگی زوجها به علت وجود عیبی در یک یا هر دو نفر یا اشکال در رابطه آنها نیست، بلکه دلزدگی از عشق روندی است که به تدریج رخ می دهد و به ندرت به طور ناگهانی ظاهر می شود. در واقع صمیمیت و عشق در یک رابطه به تدریج کمرنگ می شود و به همراه آن احساس خستگی عمومی نمایان می گردد. (پاینز،۱۹۹۸؛ ترجمه ی گوهری راد و افشار، ۱۳۸۳). در یک ازدواج سرخورده یکی یا هردو زوج ضمن تجربه احساس گسستگی از همسر و کاهش علایق و ارتباطات متقابل، نگرانی های قابل توجهی در خصوص تخریب فزاینده رابطه و پیشروی به سمت جدایی و طلاق دارند.(کایزر،۱۹۹۶).
در واقع دلزدگی یا فرسودگی زناشویی برای افرادی رخ می دهد که تمام سرمایه گذاری روانی شان برای زندگی روی عشق بوده است و از آن توقع همه چیز را برای زندگی ایده آل داشته اند. در نوع دوطرفه ی فرسودگی زناشویی، زن و شوهر افرادی هستند که بین آنها اشتراکی بجز عشق نبوده است و زندگی و رابطه خود را روی حساب آن آغاز کرده اند. درصورتیکه آنچه واقعیت دارد این است که، عشق به تنهایی پایه واساسی شکننده برای بنای یک رابطه موفق و پایدار است. در مقابل، مثلا روابطی که بر اساس مذهب مشترک یا مرام مشترک (یا هر مبنای محکم دیگری) پایه ریزی شده اند، می توانند بسیار رضایت بخش باشند، زوج هایی که چنین رابطه ای دارند درگیر کشمکش و تلاش برای حفظ شعله ی عشق در رابطه شان نمی شوند، زیرا این شعله از ابتدا هم اهمییت چندان زیادی نداشته است.البته این بدان معنا نیست که بروز فرسودگی در روابطی که براساس عشق بنا شده اند، اجتناب ناپذیر است. .(پاینز،۱۹۹۸؛ ترجمه ی گوهری راد و افشار، ۱۳۸۳). سیمون[۳۴](۲۰۰۸)، در ضمن پژوهشی نشان داد، وقتی افراد متوجه می شوند که نسبت به ملاکهای صحیح همسرگزینی بی توجه بوده اند احساس سرخوردگی و فرسودگی زناشویی می کنند.(یوسفی و باقریان ،۱۳۹۰).
برای اینکه یک رابطه به معنای واقعی زنده و پویا باشد، نیازی نیست تا شعله ی عاشقانه آن با شدیدترین درجه بسوزد. در همه یزندگی ها گاهی اوقات این آتش به خاموشی می گراید و گاهی نیز دوباره شعله ور می گردد، اما در زوجهایی که پشتوانه زندگیشان گرم و مطمئن است، هیچ یک از این دو اتفاق تهدیدی برای رابطه شان محسوب نمی شود. در واقع زوجهایی که رابطه ای مبتنی بر دوست داشتن و نه عاشق بودن! دارند، در مورد این شعله نگران نیستند.در دنیای واقعی زوجها خوشبختی ابدی ندارند، مگر اینکه برای حفظ شعله ی عشقشان اقداماتی انجام دهند واگر این اقدامات انجام نگیرد، دلزدگی یا فرسودگی به طور حتم روی خواهد داد. .(پاینز،۱۹۹۸؛ ترجمه ی گوهری راد و افشار، ۱۳۸۳).
۴-۲-۲ فرسودگی زناشویی درسالهای میانی زندگی:
در سالهای میانی ازدواج، زمانیکه بچه ها بزرگ میشوند، تغییراتی در رویه زندگی زناشویی ایجاد میشود. مردان اغلب به طور دردناکی از مرگ خودشان آگاه میشوند و شروع میکنند به بررسی زندگیشان. یک مطالعه تحقیقی نشان می دهدکه مردان مسن تر به دادن و گرفتن عشق علاقه مندتر می شوند آنها به روابط شخصی همانند موفقیت در حرفه علاقه بیشتری نشان می دهند. زنان به خصوص اگر برای رشد و پرورش بچه ها در خانه بمانند، به سالهای میانی به عنوان آخرین فرصتهایشان نگاه میکنند و می خواهند رویای موفقیت را دنبال کنند. آنها با کارکردن هیجان زده می شوند و سعی در داشتن یک حرفه دارند. زنان در این دوره انتظار دارند که ازدواج و همسرشان حمایت را برای آنها فراهم کنند و رشد شخصی را ارائه دهند. نتیجه، اغلب یک واژگونی نقش زوجی است. هر دو احساس می کنند که بیشتر در داخل یک ازدواج قرارگرفته اند تا اینکه آن را به دست آورده باشند و اینکه به مهمترین نیازهایشان پرداخته نمی شود. بعد از این، زوجین احساس می کنند به دام افتاده اند، ناامید، مایوس و بی میل هستند، هیچ دریافتی که باعث بهبود اوضاع شود وجود ندارد و آنها خصوصیات یک ازدواج در معرض خطر را نشان می دهند.(نیازپور،۱۳۸۸).
۵-۲-۲ تفاوتهای جنسیتی در فرسودگی زناشویی :
نظریه پردازان روان پویایی جدید و محققان نظریه تکاملی معتقدند که از نظر نظر جاذبه ی رومانتیک بین زنان و مردان تفاوت معناداری وجود دارد، مطابق دیدگاه روان پویایی تفاوتهای جنسیتی در جاذبه ی رومانتیک، نتیجه ی تجربه های متفاوت کودکی و مراحل رشدی روانی_جنسی است که دختران وپسران با آن مواجهه می شوند. زنان بیشتر از مردان در جستجوی تعهد، صمیمیت وامنیت در روابط صمیمانه شان هستند وعشق واقعی را در ازدواج به معنای امنیت، همراهی و خوشحالی برای همیشه قلمداد می کنند ولی مردان، غالباً توسط جذابیت های ظاهری وکشش های جنسی تحریک می شوند.(پاینز،۱۹۹۶).
تفاوت نوع منابع فرسودگی در بین زنان و مردان توسط اریل[۳۵] مورد پژوهش واقع شده است. اریل در پژوهش خود به این نتیجه رسید که فرسودگی زنان هم تحت تأثیر عوامل کاری و هم تحت تأثیر عوامل خانوادگی است. در حالیکه مردان تنها تحت تأثیر عوامل استرس زای کاری قرار دارند. افزون بر منابع فرسودگی، شدت و میزان آسیب پذیری در مردان و زنان نیز می تواند تفاوت داشته باشد. زنان نسبت به مردان در برابر عوامل استرس زای زناشویی بیشتر زخم پذیر هستند واسترس های زناشویی بر آنها بیشتر تأثیر می گذارد. این مسئله می تواند به دلیل اهمییت بیشتر زنان نسبت به روابط صمیمانه و نیاز به حفظ این رابطه باشد.
باتوجه به تفاوتهای جنسیتی در انتخاب همسر، سوالی که مطرح می شود این است که در زندگی زناشویی کدامیک بیشتر دچار فرسودگی می شوند.؟
مطالعات نشان می دهند که مردان متأهل هم از نظر جسمی و هم از نظر عقلی سالم تر و خوشحال تر از مردان مجرداند وطول عمرشان بیشتر است. احتمال خودکشی مردان متأهل کمتر بوده و اختلالات جسمی و روانی کمتری دارند وکمتر درگیر بزهکاری وجرم وجنایت می شند. مردان بیشتر از زنان به ازدواج نیاز دارند بطوریکه حتی اگر ازدواجشان به طلاق بینجامد خیلی زودتر از زنان دوباره ازدواج می کنند. این درحالی است که ازدواج به این اندازه بر زنان تأثیر مثبت ندارد. بیشتر زنان به این دلیل که خود را وقف نیازها وتوقعات همسرشان می کنند، به تدریج حس هویت فردی و عزت نفسشان را از دست می دهند. زنان متأهل بطور چشمگیری بیشتر از مردان متأهل در معرض بیماریهای روانشناختی از جمله، افسردگی، اضطراب، هراس، بیماریهای عصبی ودیگر واکنشهای انفعالی اند.(پاینز،۱۹۹۶،ترجمه ی شاداب،۱۳۸۱).
اما مردان مجرد بیشتر از زنان مجرد گرفتار این بیماریها می شوند پس می توان نتیجه گرفت که ازدواج برای زنان بیشتر از مردان دشواری دارد. زنان بیشتر از مردان برای زوج درمانی ومشاوره مراجعه می کنند، زنان بیشتری از ازدواجشان پشیمان هستند، زنان بیشتر به طلاق فکر می کنند، زنان هستند که در واقع روند طلاق را آغاز می کنند، ودر نهایت اینکه زنان بیشتر از مردان دچار فرسودگی زناشویی می شوند.(فیض آبادی،۱۳۹۲)
پایینز دو علت اصلی را برای فرسودگی زنان بیان می کند :