اول: پیش گیری اولیه ، این نوع پیشگیری مشتمل بر اقداماتی است که موجب از بین بردن یا کاهش دادن فرصت های مجرمانه می شود و یا از بوجود آمدن آنها جلوگیری می کند. بدون اینکه به جرم یا مجرم خاصی توجه داشته باشد و قبل از این که هیچ گونه علایم و نشانه هایی از بزهکاری بروز کرده باشد این روش عمدتا تمایل به تغییر اوضاع واحوال و شرایط جرم زای محیط فیزیکی و اجتماعی است.
در این روش تاکید بیشتر بر ممانعت از وقوع عمل مجرمانه است تا تاثیرگذاری برخود مجرم و به همین دلیل شیوه های پیشنهادی در این نوع پیشگیری با شیوه هایی که در پیش گیری وضعی توصیه می شود شباهت زیادی دارد. از طرف دیگر این نوع پیشگیری از بیشتر برای گروه های توصیه می شود که شخصیت آنها هنوز شکل نگرفته و می توان با برنامه ریزی و آموزش آنها را از ورود به مسیرهای مجرمانه بازداشت.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
دوم: پیشگیری ثانویه، این نوع پیشگیری شامل اقداماتی می شود که در ارتباط با افراد و گروه های است که در معرض ارتکاب جرم قرار گرفته اند و در صورتی که اقدام بازدارنده ای نسبت به آنها صورت نگیرد مرتکب جرم خواهند شد. بنابراین هدف این نوع پیش گیری تشخیص مجرمین بالقوه و مداخله در وضعیت ماقبل جنایتی به منظور جلوگیری از وقوع جرم است . تفاوت اصلی این مدل پیش گیری از مدل قبل در این است که در پیشگیری اولیه برنامه ها و اقدامات پیش گیرانه به منظور جلوگیری از پدید آمدن وضعیت هایی است که می تواند منجر به وقوع جرم شود اما در پیشگیری ثانویه تلاش ها بر وضعیت هایی متمرکز است که قبلا پدید آمده و موجب قرار گرفتن در گروه ها در آستانه ارتکاب جرم شده است. ( خسروشاهی، ۱۳۹۰: ۵۹)
سوم : پیش گیری ثالث، این مدل پیش گیری عمدتا ناظر بر اقداماتی است که پس از وقوع جرم برای پیشگیری از تکرار جرم صورت می گیرد و طیف گسترده ای از اقدامات را شامل می شود این اقدامات اگرچه بیشتر بر اصلاح و بازپروری و سازگارنمودن را شامل می شود مجددا بزهکارانه تاکید دارد اما بدون تردید شامل عکس العمل های کیفری نیز می شود زیرا به اعتقاد بسیاری از جرم شناسان دهه های اخیر که عدالت کیفری را جزء لاینفک سیاست جنایی می دانند اعمال کیفر می تواند بسیاری از مجرمین را از تکرار جرم بازدارد و انگیزه های مجرمانه بالقوه را تحت تاثیر خود قرار دهد. ( خسروشاهی، ۱۳۹۰: ۶۰)
مبحث دوم : راهکارهای پیشگیری از بزه دیدگی زنان
۳-۲-۱- راهکارهای اجتماعی – فرهنگی
در سالهای اخیر انعکاس اخبار مربوط به خشونت علیه زنان به عنوان یک پدیده ناگوار هر چند در حساسسازی افکار عمومی و سیاستگذاران تأثیر داشته و به تلاشهایی بهمنظور بررسی در این زمینه در استانهای مختلف کشور و همچنین رسیدگی به وضعیت بغرنج زنان قربانی سوءرفتار منجر شده، لیکن هیچگونه آمار و یا گزارش رسمی درباره فراوانی و نوع خشونت و سوءرفتار، از جانب نهادهای مسئول ارائه نشده است؛ چنانکه امروز تعریفی عملیاتی از سوءرفتار یا خشونت علیه زنان یا همسر نیز موجود نیست و غفلت و پنهانکاری از این پدیده مهم نه تنها به واکنشهای مؤثر در پیشگیری و یا کاهش خشونت علیه زنان نیانجامیده، بلکه بعضاً این نکته (خشونت علیه زن) به عنوان رفتاری همآهنگ فرهنگ، امری پسندیده و شایسته نمایانده شده است. در حقیقت خشونتورزی از یک سو محور و هسته سیستم مردسالاری است. از سوی دیگر علت اصلی عدم دستیابی به راه حل های مقابله با این معضل، خصوصی بودن محیط خانواده و ملازمت آن با ارزشهای مهم اجتماعی است: به این ترتیب که محیط خانواده، مکانی خصوصی است که مهد آرامش و امنیت اعضای آن بوده و از چنان جایگاه والایی برخوردار است که باید محترم و مقدس نگاه داشته شود. این ارزش دارای چنان اهمیتی است که در اسناد بینالمللی حقوق بشر نیز تحت عنوان «تضمین حق زندگی، خانه و روابط خصوصی و خانوادگی منظور شده است.» (آشوری ،۱۳۸۰: ۸۰)
با وجود آنکه حفظ حرمت و تمامیت زندگی خانوادگی برای حمایت از افراد در مقابل دخالتهای غیرضروری دولت، امری مطلوب است، لیکن این مسئله در مورد خشونتهای خانوادگی دارای دو اثر منفی مهم است: نخست اینکه اعضای خانواده در باب امکان استمداد از خارج از خانواده به شدت تحت فشار قرار میگیرند، چرا که دست زدن به چنین کاری به این معنی خواهد بود که خود خانواده به عدم تأمین آرامش و پرورش ایدهآل معترف بوده است و این امر با توجه به فشار اجتماعی برای محق نگاه داشتن مشکلات در محیط خانه، شکست شرمآوری محسوب خواهد شد. دومین اثر منفی حرمت محیط خانواده آن است که دخالت در امور داخلی خانواده از سوی اشخاص ثالث، حتی علیرغم وجود اختلال آشکار در روابط خانوادگی، امری نکوهیده به شمار میرود. بدین ترتیب خشونت در محیط خانواده، یا اصولاً نادیده گرفته میشود و یا کماهمیت جلوه داده میشود، زیرا تصدیق وجود آن موجب شکسته شدن حرمت خانواده میشود.
مفهوم خانواده به عنوان یک نهاد، ارتباط هماهنگ، نزدیکی با ارزشهای مربوط به حرمت خانواده دارد. پیشفرض این مفهوم آن است که خانواده مکانی است امن، با محیطی طبیعی و ایدهآل برای تربیت و پرورش فرزندان همچنین رشد اعضای آن. از این روی این نهاد مقدس به هر طریق ممکن حتی در شرایطی که زن و شوهر با یکدیگر توافق و تفاهم نداشتند و یا سوءرفتار یکی از همسران زندگی را به جهنمی عذابآور تبدیل میکند باید حفظ شود. بدین ترتیب ممکن است بقای خانواده به عنوان نهادی مقدس، نسبت به سلامت زن اولویت پیدا کند. (آشوری ، ۱۳۸۰: ۸۰)
از طرفی هنوز هم در جوامع سنتی، قیود خانوادگی، آداب و رسوم و سنتهای دیرپای اجتماعی، حتی در بدترین شرایط، مانع از دادخواهی زنان است. در غالب جوامع، از میزان معینی از خشونت چشمپوشی میشود. حتی گاه قوانین بعضی کشورها نیز بر آزاردیدگی زنان صحه میگذارند و آن را حق قانونی مردها میپندارند.
در مواردی خشونت علیه زنان و کودکان مجاز بوده و در واقع تشویق میشود و در راستای این چشمپوشیها بسیاری منکر این واقعیتاند که خشونت علیه زنان مسئلهای مهم و جدی است؛ چنانکه معتقدند «زنان خود محرک بروز خشونتاند و در واقع مایل یا قادرند که سطح خاصی از خشونت را از طرف همسرانشان تحمل کنند»
تحقیقی در باب همسرکشی در ۱۵ استان کشور نشان میدهد در پارهای از استانها ـ از جمله در استان خوزستان ـ آداب و رسوم قبیلهای اجازه خشونت نسبت به زنان و به تبع آن همسرکشی را به مردان میدهد؛ و اغلب زنان ناخواسته و در سنین کودکی به اجبار پدر به همسری مردانی درمیآیند که گاه همسن پدرند؛ یا حتی چند برابر او، سن دارند. این تحقیق نشان داد تعداد زنان خوزستانی که مرتکب قتل همسر شده بودند و از ترس جان درخواست انتقال به زندان دیگر استانهای کشور را کرده بودند، بیش از آمار ارائه شده در این استان است. این زنان به عللی چون نداشتن شاکی خصوصی مشارکت و یا معاونت در قتل همسر در زندانها بهسر میبرند. و نتیجه این که نسبت زنان، ۹ برابر ۵ درصد مردان است. در استان سیستان و بلوچستان بهواسطه بافت سنتی آن و باور مالکیت مرد بر زن، سطح پایین سواد، سن پایین ازدواج, وفور تعدد زوجات, وقوع ازدواجهای زودهنگام و فامیلی و قبح طلاق، خشونت علیه زنان بسیار فراوان و شایع است، تا حدی که خشونت مرد علیه همسر یا خشونت پدر و برادر علیه دختر و خواهر بعضاً امری پسندیده و لازم شمرده میشود. نتایج پژوهشی درباره خشونت در این استان که در مورد ۷۹۰ نفر زن خشونتدیده بین ۱۵ تا ۵۰ سال انجام گرفت، نشان میدهد که بیشترین میزان انواع خشونت شوهران علیه زنان (۱/۵۷ درصد) زمانی روی میدهد که بین زنان و شوهران، حدود ۱۶ تا ۳۰ سال اختلاف سن وجود دارد. همچنین وقتی که سن ازدواج زنان حدود ۱۲ تا ۱۷ سال است، خشونت شوهران علیه زنان به مراتب شدید و بسیار شدید میرسد و دارای بیشترین فراوانی نسبی است. (زهروی، ۱۳۸۰: ۵۶)
علیرغم اینکه خانواده در کشور ما «اصل بنیادین» و نهادی به شمار میآید که باید از هر گونه تعرض در امان باشد ولی باید حتی در صورت بروز تعارض و خشونت قداست خود را حفظ کند. خشونتهای خانوادگی یا جلوگیری از تشدید و ازدیاد آن، همچنین بهبود وضعیت قربانیان این گونه بدرفتاریها و ریشهکن کردن قطعی خشونت به اقداماتی جدی نیاز دارد.
هرچند «حقوق» قادر نیست تکالیف اخلاقی و احساسات عاطفی انسانها را تحت حکم و داوری قرار دهد لیکن در مواردی که بیتوجهی به ارزشهای اخلاقی و رفتارهای پرخاشگرانه و ناپسند، سلامت زن را به خطر اندازد، وجود مقررات حقوقی مناسب که بهواسطه آن زن قربانی دارای چهارچوبی از حقوق قانونی بوده، و قانونی که آن فرد خاطی را که جز با زور به هیچ منطقی تسلیم نمیشود به پذیرش عدالت وادار کند، اهمیت حیاتی مییابد. با این حال باید پذیرفت که دگرگونی قوانین به تنهایی نه مانع بروز خشونت با زنان در محیط خانه خواهد شد و نه الزاماً از زنانی که در معرض خطر قرار گرفتهاند حمایت بهعمل خواهد آورد. در حقیقت قانون در عمل، آخرین راهحلی است که زنان قربانی سوءرفتار به آن متوسل میشوند.(هاشمی نسب ،۱۳۸۵: ۲۱)
الگوی کمک و یاری خواستن قربانیان خشونت خانوادگی معمولاً مشابه یکدیگر است: ابتدا با خانواده یا دوستان و همسایهها تماس میگیرند؛ سپس از پزشک، یا مشاورهایی خانواده درخواست کمک میکنند. و نکته اینجاست که تنها در صورت بروز سوءرفتار شدید و تکرار آن است که پلیس و مسئولان قضایی وارد معرکه میشوند.
با توجه به این الگوی کمکگیری، بررسی واکنش اشخاصی که ممکن است با زنان قربانی سوءرفتار در خانواده روبهرو شوند حائز اهمیت خواهد بود. ابتدا بررسی واکنش بخش بهداشت، سپس بخش رفاه و در نهایت نهضت پناهگاهها و همچنین برنامههای ویژه مردان مرتکب ضرب و شتم تحت بررسی قرار خواهد گرفت.
بسیاری از محققان با این نظر موافقند که تهاجم به زنان از طرف ساختار اجتماعی حمایت میشود. بدین لحاظ تنها با ایجاد دگرگونی در آن ساختار است که این گونه رفتارها پایان خواهد یافت. آنان بهعلاوه معتقدند که تغییر بلندمدت در ساختار اجتماعی تنها بهوسیله آموزش حاصل میشود.
آموزش باید از نخستین مرحله تحصیل آغاز شود تا تصورات قالبی درخصوص نقش اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی زنان و مردان از بین برود. جامعه اعم از دولت و مردم باید در خصوص حقوق انسانی زنان آموزش ببیند. انتشار دفترچههای کوچک آگاهیدهنده به زنان و یا نصب پوستر در اتوبوسها و اماکن عمومی که در آنها بدرفتاری نکوهش شود و آدرس دادن مکانهایی که یک زن بتواند برای گرفتن کمک به آنها مراجعه کند، از جمله اقداماتی است که در بسیاری از کشورها صورت گرفته است.
از مهمترین و مؤثرترین اهرمهای تغییر نگرش و آموزش و تربیت همگانی در امر مبارزه با خشونت، بهویژه خشونت علیه زنان، رسانههای همگانی و بهویژه رادیو و تلویزیون است که متأسفانه در آنها در خصوص زنان تصوراتی قالبی را به معرض نمایش میگذارند و از ارزشهای مردان دفاع میکنند و به تشدید خشونت علیه زنان کمک میکنند. عملکرد رسانهها در زمینه خشونت با زنان در محیط خانه بهنحوی مسئولانه بسیار مهم است. (هاشمی نسب ،۱۳۸۵: ۲۲)
خشونت تنها هنگامی ریشهکن خواهد شد که گامهایی در راه تضمین برابر زنان با مردان در تمامی ابعاد زندگی برداشته شود. خشونت با زنان محصول وابستگی آنان است. زنان باید از استقلال حقوقی و مالی برخوردار شوند و باید به آنان اطمینان داده شود که در خصوص تفوق مرد در روابط صمیمی و نزدیک هیچگونه تصویری وجود ندارد. تغییر بنیادی در ساختارهای اجتماعی و اقتصادی که تثبیتکننده تبعیت و وابستگی زنان در ارتباط و در کل جامعه است. جز با لغو تمامی انواع تبعیضها امکانپذیر نیست.
لزوم مشارکت جامعه مدنی در استراتژی مبارزه با بزهکاری اعماز پیشگیری یا سرکوب،از دستاوردهای ناشی از سیاست جنائی محسوب میشود.سیاست جنائی که میتواند در قلمرو سیاست اجتماعی نیز قرار بگیرد،برای کنترل و مهار جرم،از ابزارهای حقوق جزا در قالب سیاست جنائی تقنینی،قضائی و اجرائی استفاده کرده و از نیروهای مردمی نیز در قالب«سیاست جنائی مشارکتی»بهره میبرد؛یعنی برداشت مردم از پیام قانونگذار،مجازاتها،جرم، یا طرز تلقی و برداشت مردم از سیاست جنائی و شرکت آنان در مبارزه علیه جرم از طریق خودجوش یا سازمانیافته که در مورد اخیر نوعی مردمی کردن دستگاه عدالت کیفری مشاهده میگردد
احیای تشکیلات مردمی برای کنترل بزهکاری میتواند به صور مختلفی چون پیشگیری، میانجیگری و حتی در هنگام اجرای کیفر یا واکنشهای اجتماعی علیه بزهکاران تحقق یابد.
در کنار نهادهای مردمی،نهادهای دولتیای که لزوما به امور کیفری نمیپردازند نیز میتوانند از جمله نهادهای غیرکیفری محسوب شوند که با همکاری تنگاتنگ جامعه مدنی و دستگاههای قضائی در پیشبرد اهداف حمایت از زنان بزهدیده،قادر به انجام تدابیر مؤثر باشند.
ارکان فعال دولتی و غیردولتی مذکور،جهت پیشگیریهای ناظر بر مرحله قبل از وقوع جرم،سعی خود را باید بر کنترل خشونتهای جنسیتمأبانه با ارتقای سطح اندیشه غالب در جامعه و فرهنگسازیهای مرتبط با آرمانهای ضدخشونت معطوف سازند. (مولاوردی ، ۱۳۸۵: ۱۹)
از مرحله تهدید به خشونت تا قبل از فعلیت یافتن آن،زن وارد فرایندی خواهد شد که نیازمند اقدام فوری،ضروری و بهنگام نهادهای اجتماعی است. «نهادهای اجتماعی»عمدتا ارکان مختلف جامعه ازجمله،نهادهای تقنینی، قضائی،اجرائی و مردمی را در برمیگیرد.
سیاست جنائی بهعنوان تدبر،چارهاندیشی یا توسل به راهبرد کنترل جرم، درصدد تامین منافع سهگانه بزهکار،بزهدیده و جامعه است و صرفا برای این مهم،خود را محدود به مرحله وقوع بزه نمیکند بلکه با توسل به راهکارهای پیشگیرانه،قبل از وقوع خشونت به کنترل آن و حمایت از بزهدیدگان بالقوه نیز میپردازد از آنجا که سیاست جنائی برای مهار خشونت فقط به سازوکارهای موجود در عدالت کیفری بسنده نمیکند،امکان توسل به نهادهای غیرکیفری اعماز دولتی و غیردولتی جهت مهار خشونت و کاستن امکان خشونتدیدگی نیز همواره مهیا میباشد.
بدینسان،حمایت از زنان پیش از وقوع خشونت از دو جهت قابل تأمل است.نخست،بررسی امکان پویایی و فعالیت نهادهای عدالت کیفری،که در آن،نقش فعال قانونگذار از حیث قانوننویسی مبرّا از هرگونه اندیشههای مردسالارانه و تصویب مقررات حمایتی ویژه زنان به جای قوانین جرمزا و خشونتگرا علیه آنان حائز اهمیت بوده،و در کنار آن،نقش اجرائی نهادهای عدالت کیفری بهویژه پلیس و نیروی انتظامی برای رویارویی سریع و بهنگام،در مسیر این پویاسازی،دو سازوکار مهم یعنی تلاش جهت به حرکت درآوردن نهاد قانونگذاری برای حمایت از زنان در معرض خشونت،از یک سو، و فعال کردن نیروهای انتظامی جامعه بهعنوان بازوان اجرائی جهت خارجسازی سریع زنان از چرخه خشونت،از سوی دیگر نقش دارند. (خراسانی، ۱۳۷۹: ۳۹)
۳-۲-۲- لزوم عملکرد پویای قانونگذار
بزهدیدهشناسی معطوف به آن است که هرچه بیشتر از میزان بزهدیدگی و آماجهای مستعد تعرض بکاهد و در حمایت از بزهدیدهء بالقوه،خطر مذکور را تا آنجاکه ممکن است به حداقل برساند. نخستین گام در این مسیر بیتردید تمسک به قدرت قانونگذار خواهد بود؛ یعنی در اینجا قانونگذار میتواند میزان مراجعه زنان بهعنوان بزهدیده به نظام عدالت کیفری را تقلیل دهد.
اهمیت قانونگذاری در بهبود شرایط زنان از آن جهت است که به دلیل عجین شدن قوانین با تمام جنبهه ای زندگی فردی و اجتماعی شهروندان،به طور قطع،آنان سرنوشت خود را مرهون رویکرد قانونگذار میدانند،زیرا اندیشه قانونگذار تبلوری از اندیشه اکثریت جامعهای است که ایشان را به عنوان نمایندگان خود برگزیدهاند.پس تصمیمات قانونگذار طبعا انعکاسی از برآوردهسازی مطالبات جامعه است و زنان نیز از این حیث چشم به کمک قانونگذار دوختهاند.قانون عدالتمدار زمینه را برای دگراندیشی نهادهای کیفری و غیرکیفری در روند اصلاح اخلاقی فراگیر،تسریع خواهد کرد.
به نظر میرسد که قانونگذاران کیفری در رویارویی با زنان بزهدیده از سه رویکرد متفاوت پیروی میکنند:
۱- عدم تأثیر جنسیت بزهدیده بر حمایتها و تضمینهای حقوقی و بهرهمندی از زنان و مردان از شرایط یکسان در قوانین کیفری.
۲- اعمال تبعیض از سوی قانونگذار کیفری در حمایت از بزهدیدگان زن با رویکردهای جرمشناسانه و حقوق بشری.
۳- محرومسازی بزهدیدگان زن از حمایت کیفری و قانونی یکسان با مردان (خراسانی، ۱۳۷۹: ۳۹)
قانونگذار ایرانی چه در قوانین کیفری و چه در قوانین غیرکیفری گویی از رویکرد اول و دوّم،کمتر و از رویکرد سوم بیشتر متأثر بوده است.برای نمونه، مواردی مانند پرداخت نفقه،تأمین جانی و حیثیتی،تأکید بر استقلال اقتصادی زن، امکان جدایی با تقاضای زوجه،الزام زوج به طلاق با اثبات عسر و حرج،پیشبینی مهریه با هدف تأمین حقوق مالی زندر قوانین مدنی، یا مقابله با مزاحمان خیابانی،حمایت از زنان باردار در برابر خشونتهای فیزیکی،مجازات ترک انفاق زوجه،الزام به ثبت ازدواج و طلاق با هدف جلوگیری از سوءاستفاده مردان نسبت به زنان و برخورد با مردان فریبکار در ازدواج،در قوانین کیفری،تلاشهایی اگرچه ناکافی برای حمایت از زنان در معرض خشونت و زنان بزهدیده خشونت به شمار میروند.
بنابراین در راستای پیشگیری از وقوع خشونت علیه زنان و کاستن.می توان به مواد زیر استناد نمود. ( عظیم زاده، ۱۳۸۳: ۱۰۱)
-
- ر.ک:ماده ۱۱۰۶ قانون مدنی.
-
- ر.ک:ماده ۱۱۱۵ و ۱۱۱۶ قانون مدنی.
-
- ر.ک:ماده ۱۱۱۸ قانون مدنی.
-
- ر.ک.ماده ۱۱۱۹ قانون مدنی.
-
- ر.ک:ماده ۱۱۳۰ قانون مدنی.
-
- ر.ک:ماده ۱۰۷۸ قانون مدنی.
-
- ر.ک:ماده ۶۱۹ قانون مجازات اسلامی.
-
- ر.ک:ماده ۶۲۲ قانون مجازات اسلامی.
-
- ر.ک:ماده ۶۴۲ قانون مجازات اسلامی.
-
- رک:ماده ۶۴۵ قانون مجازات اسلامی.
-
- ر.ک:ماده ۶۴۷ قانون مجازات اسلامی.