فی السّماء رزقکم نشنیدهای
اندرین پستی چه برچفسیدهای
(دفتر دوم، صص ۳۵۲ تا ۳۵۴)
از شروع قصه مرد قوی و رها کردن خرس از دهان اژدها –از بیت شماره ۱۹۳۳ تا پرداختن به ادامه قصه در بیت ۲۰۱۰ به چندین مطلب عرفانی، اخلاقی، اعتقادی، نیایشی، فلسفی و … میپردازد. سپس بعد از حدود ۱۰۰ بیت به ادامه قصه میپردازد.
۵-۳- خداشناسی در مثنوی مولوی
۵-۳-۱- خداشناسی توحیدی
مسأله خداشناسی در مثنوی، مسألهای نیست که بتوان آن را همانند مسائل دیگر قلمداد کرد و در کنار سایر مسائل قرار داد؛ زیرا تمام مباحث و موضوعات گوناگون مثنوی برای بیان مسأله خداشناسی است. به عبارت دیگر همه آنها مقدمهاند و خداشناسی ذیالمقدمه، آنان فرعاند و خداشناسی اصل.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
بدین جهت، موضوع خدا از اول مثنوی تا آخر مثنوی جاری و ساری است. به عبارت دیگر، مثنوی سفره خداشناسی است که طعامهای گوناگون و لذیذ و خوشبو در آن چیده شده است. هر کسی به مقتضای ذائقه و اشتهای خود به سوی این سفره کشیده شده و از خوان خداشناسی، آذوقه خود را برمیدارد. همه خاطرهها و قصهها و مثلها و … طعامهایی است که طالبان آن را به سوی سفره الهی میکشانند.
مثنوی سفره توحید است؛ بدین جهت غیر توحید در آن یافت نمیشود. همه موضوعات نهایتاً به توحید ختم میشود. زیرا همه آنها برای بیان توحید مطرح شدهاند. مولانا، مثنوی را به دکانی تشبیه کرده است که اشیاء گوناگون و چشمنواز و دلربایی در آن وجود دارد، ولی همه آن اشیاء علامت توحید و مهر وحدت بر رویشان دارندو هر بینندهای را به سوی توحید سوق میدهند.
مولوی میگوید: من این لوازم مختلف با حجمهای متفاوت و رنگهای متنوع را برای جلب توجه دیگران به دکان خود، در قفسهها چیدهام تا همه را به سوی خود جذب کنم، ولی ظاهر این اشیاء مارک و مهر توحید دارند و باطنشان بو و طعم توحید میدهد. هر کس به نگاه غیر توحیدی به این اشیاء بنگرد، او بتپرست است، زیرا همه اینها بیانگر این حقیقتاند نه بیشتر.
مثنوی ما دکان وحدت است
غیر واحد هر چه بینی آن بت است
(دفتر ششم، ص ۳۶۰)
اگر موضوعات دیگری در یک یا چند جای مثنوی عنوان شده است؛ موضوعات خداشناسی توحیدی در همه جای مثنوی مشهود است. مسأله خداشناسی در مثنوی از ابعاد گوناگون و از منظرهای مختلف و حیثیّات متعدد بیان شده، از اینرو گاهی در ظاهر نوعی تناقضگویی به نظر میرسد، ولی به واقع چنین نیست. بلکه حیثیّات فرق کرده است. اگر یک جا گفته است، خدا را نمیشود شناخت و در جای دیگر گفته است، خدا ظاهرتر از هر ظاهری بوده و روشنتر از هر روشنایی است؛ ضد و نقیضگویی نکرده، بلکه از جهات و حیثیّات مختلف به مسأله نگاه کرده است.
آنجا که سخن از شناخت ذاتی و شناخت کامل خداوند است، میگوید: خدا را نمیشود شناخت. آنجا که سخن از شناخت اسمائی و صفاتی است، میگوید: خدا از در و دیوار پیدا بوده و همگان با وی در ارتباطاند و او را میشناسند.
موضوع امکان یا عدم امکان شناخت از جمله موضوعاتی است که همه عرفا در حول آن صحبت کرده و مطالبی گفتهاند. شناخت خداوند از جهاتی ممکن و از جهاتی ناممکن است. جهات ناممکن عبارتند از:
الف: بیمثلی خدا
ب: بیضدی خدا
ج: بینقشی خدا
د: بیچونی خدا
ه: بیحدّی خدا
ز: بیصورتی خدا
یکی از راههای شناخت آدمی، معرفت او به موجودات خارج از خود، از راه شناخت امثال و اضداد اشیاء است. در فلسفه این عبارت بسیار شارع است که:
تُعرَفُ الأَشیاءَ بِاضَدادِها؛ اشیاء با اضداد خودشان شناخته میشوند
خداوند سبحان چون ضد ندارد، از اینرو شناخت وی از طریق شناخت از راه ضد بر ما بسته است. ما نور را به ظلمت و روشنایی را به تاریکی و گرما را به سرما و سفیدی را به سیاهی، خوبی را به بدی، فقر را به غنی و … میشناسیم. هر کدام از این امور متقابل، از راه شناساندن ضد یا نقیض خود موجب شناساندن خود نیز میشوند، ولی خداوند ضدی نداشته و خود خالق اضداد است.
شب نبد نوری ندیدی رنگ را
پس به ضدّ نور پیدا شد تو را
دیدن نور است آنگه دید رنگ