بنابراین، ژئوکالچر، یعنی اهمیت دادن به عناصری چون فرهنگ، زبان، قومیت و مذهب در کنار سایر عوامل ژئوپلیتیکی است. به نظر میرسد، ژئوپلیتیک نوین ترکیبی از مفاهیم ژئوپلیتیک کلاسیک، ژئواکونومیک و ژئوکالچر باشد(روشن و فرهادیان، ۱۳۸۵، ۱۳۰).
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
ژئوکالچر یا ژئوپلیتیک فرهنگی فرایند پیچیدهای از تعاملات قدرت،فرهنگ و محیط جغرافیایی است که طی آن فرهنگ همچون سایر پدیده های نظام اجتماعی همواره در حال شکل گیری ،تکامل ،آمیزش و جابجایی در جریان زمان و در بستر محیط جغرافیایی کره زمین اند.(حیدری-۱۳۸۷-۱۴۷) به عبارتی دیگر جنبه ای از قدرت نفوذ ژئوپولتیکی کشور که ریشه در ساختار فرهنگی آن کشور دارد.
علایق ژئوپولتیکی: مجموعه منافع ملی کشور که دولت را ناگزیر می کند راهبرد خصوصی در مورد آن اتخاذ نماید، بر تصمیم گیری های دولت تاثیر گذارد و از آن تصمیم ها تاثیر پذیرد. (شیرزاد، ۱۳۸۸،۲۲)
۲-۹- مفهوم ژئوپولتیک
ژئوپولتیک محصول زمان خودش بوده و تعاریف آن نیز بر همین اساس تکامل یافته است رادلف کلین که اصطلاح« ژئوپولتیک» را در سال ۱۸۹۹ وضع کرد، آن را به عنوان« تئوری دولت به عنوان یک ارگانیسم جغرافیایی یا پدیده ای در فضا» توصیف می کند. از دید کارل هاو سهوفر، پدر ژئوپولتیک آلمان، ژئوپولتیک علم ملی تازه ای از دولت می باشد، دکترینی بر جبر فضایی در آستانه جنگ جهانی دوم، درونت وتیلسی، کارشناس آمریکایی در زمینه جغرافیای سیاسی ژئوپولتیک را به عنوان یک «اصل جزمی… که بر مبنای آن دولت به واسطه جایگاه آن در جغرافیای جهان اهمیت دارد» رد کرد. ریچارد هارتشورن آن را به عنوان «جغرافیای مورد استفاده برای اهدافی خاص که فراتر از تعقیب دانش قرار می گیرد» تعریف کرد.
برخلاف جغرافی دانانی همچون وتیلسی و هارتشون، ادمون ولش، به عنوان یک دانشمند سیاسی تعریفی بر مبنای عدالت بین المللی ارائه داده و می گوید ژئوپولتیک« مطالعه ای مرکب از جغرافیای انسانی و علم سیاسی کاربردی می باشد که تاریخ آن به دوران ارسطو، مونتسکیو و کانت باز می گردد.» از نظر جفری پارکر، ژئوپولتیک « مطالعه روابط بین المللی از منظر فضایی یا جغرافیایی می باشد» حال آن که جان اگینو آن را « بررسی فرضیات، طرح ها و برداشت های جغرافیایی» می داند «که وارد سیاست جهانی می شدند» جرارد اتاتیل، از حامیان«ژئوپولتیک انتقادی» عنوان می دارد که ژئوپولتیک معنا یا هویتی مجزا و فراگیر نداشته … بلکه گفتمان و شیوه ای به لحاظ فرهنگی و سیاسی متفاوت برای توصیف نشان دادن و نوشتن از جغرافیا و سیاست بین المللی می باشد.
به طور خلاصه ژئوپولتیک به عنوان تحلیل تعامل میان زمینه های جغرافیایی و دیدگاه های مرتبط با آن از یک سو و فرآیندهای سیاسی از سوی دیگر تعریف می شود. فرآیندهای سیاسی نیز شامل نیروها در سطوح بین المللی و داخلی(که بر رفتار بین المللی تاثیر گذار هستند) می شوند. زمینه های جغرافیایی و فرآیندهای سیاسی هر دو پویا بوده و بر یکدیگر تاثیر گذاشته و تاثیر می پذیرند ژئوپولتیک پیامدهای این تعامل را مورد توجه و بررسی قرار می دهد.
۲-۱۰- مفهوم ژئواکونومی
تعریف دقیق آن عبارت است از: «تحلیل استراتژیهای اقتصادی بدون در نظر گرفتن سودتجاری، که
از طرف دولتها اعمال میشود، به منظور اقتصاد ملی یا بخشهای حیاتی آن و بدست آوردن کلیدهای کنترل آن از طریق ساختار سیاسی و خط مشیهای مربوط به آن پرداخت.
همچنین دولت از این طریق میتواند کنترل و اقتدار تمام منابع تولید و بخشهای کلیدی اقتصادی را بدست بگیرد و به استحکام بخشیدن فعالیتهای اقتصادی و قدرتهای اقتصادی بپردازد. به عبارتی دیگر، ژئواکونومی رابطه بین قدرت و فضا را بررسی میکند. فضای بالقوه و در حال سیال همواره حدود و مرزهایش در حال تغییر و تحول است، از این رو آزاد از مرزهای سرزمین و ویژگیهای فیزیکی ژئوپولیتیک است.
در نتیجه تفکر ژئواکونومی شامل ابزار آلات لازم و ضروری است که دولت میتواند از طریق آنها به کلیه اهدافش،برسد.
در نهایت همه استراتژیهای ژئواکونومی شامل بیشترین حوزه قلمرو توسعه کشورهاست و ممکن است این اهداف استراتژیها به وسیله کشورهای صنعتی، خارج از سبک سنتی تعیین و پیگیری شود.
در مجموع ژئواکونومی محصول مشترک دولتها و شرکتهای بزرگ تجاری و همسو با استراتژیهای جهانی است.و هدف اصلی ژئواکونومی کنترل سرزمینها و دستیابی به قدرت فیزیکی نبوده، بلکه دست یافتن به استیلای تکنولوژی و بازرگانی است. که در نهایت شکل نوینی از هژمونی را در قالب توان اقتصادی در عرصه بینالمللی پدیدمیآورد(عزتی،۱۰۶،۱۳۸۰).
۲-۱۱-مفهوم قدرت و روابط بین الملل در قرن بیست و یکم
با جهانی شدن و باز شدن بازارها و شکوفایی اقتصاد ملی ما شاهد تغییر در اهداف و نظریههای بازیگران جهانی هستیم. در این دوره تجارت آزاد در کل به عنوان یک امر مثبت تلقی میشود و رقابتهای مختلفی هر روز برای رسیدن به مرحله بالاتری انجام میشود. شاید مفهوم آن قویتر از خود واقعیت باشد. درست مثل بازی مجموعه صفر، به این معنی که به دست آوردن سود یک بازار به معنای از بین بردن دشمن یا حذف رقیب است. از این رو رهیافت ژئواکونومی به دقت سیاستهای تجاری اخیر ایالات متحده آمریکا را تبیین میکند. دیپلماسی اقتصادی ارائه شده به وسیله رهبران اخیر آمریکا، تفکری است که هدفش خارج کردن تعدادی از بازارهای رقیب بااستفاده از همه امکانات بینالمللی و نفوذ جهانی است. اروپاییها هم به پیروی از ایالات متحده آمریکا همین رویه را ادامه دادند. آنها به توکیو، ریاض و مسکو مسافرت کردند و در این برخی از رؤسای کشورها به عنوان نماینده شرکتها معرفی شدند، بویژه کشور فرانسه، رئیس جمهور خود را به عنوان نماینده شرکتهای فرانسوی معرفی کردم و همچنین صدراعظم آلمان و معاون اول ایتالیا هیچ تأملی برای امضای قراردادها به لحاظ منافع اقتصادی و بازرگانی کشورشان در خارج از مرزها نکردند. جالب است که درباره بین کشورهای صاحب قدرت و صنعت در رابطه با تسخیر بازارهای پرسود خاورمیانه رقابت شدیدی درگرفته و بیشتر تأکید بر فروش تسلیحات و تجهیزات نظامی دارند که از سود بسیاری بالایی برخوردار است.
این در حالی است که روند کنونی تحولات جهانی با آنچه در پیش گذشت فضایی برای درگیریهای نظامی فراهم نخواهد کرد و چقدر جالب است که زمامداران خاورمیانه این حقیقت استراتژیک را بپذیرند و تاکتیکهای این کشورها را با استراتژیهای آنها اشتباه نگیرند. در این باره تاکنون دو کشور روسیه و فرانسه بیش از دیگران توانستهاند از خلاء ژئوپولیتیکی خاورمیانه در جهت نیل به اهداف ژئواکونومیکی خود بهره ببرند. این تحولات نشان دهنده این واقعیت است که امروزه «عرق ملی اقتصادی» در صحنه جهانی به چشم میخورد در این باره اروپاییها توانستهاند در مورد استراتژی ژئواکونومی به توافق دست یابند. نبود اتحاد در سطح اروپای واحد باعث شد که رقبا و قدرتهای بازرگانی امتیازاتی را از آنها بگیرند. در اوایل قرن بیست و یکم استراتژی ژئواکونومی در بالاترین سطحش به عنوان یک ابزار سیاسی در دست دولتهایی خواهد بود که شکاف اساسی و اصولی با گذشته دارند ژئواکونومی در شکلگیری قدرت نقشی نداشته است بلکه یک جنبه از مشخصات توسعهاش در ارتباط با عوامل مهمی است که تعیین قدرت میکند و یک جنبهاش در ارتباط با تأکید برتغییر استراتژی نظامی به استراتژی اقتصادی است که البته این تغییر را باید در تقدمبندی استراتژیهای نهایی دولتهای صنعتی غرب رسیدن به یک قدرت وسلطه اقتصادی است. پیدایش رهیافت ژئواکونومی بدون اشتباه و صحیح، بالاترین سطح معقول درهماهنگی ملت هاست. ژئواکونومی، در میان ملتهای تجاری توسعه یافته، به عنوان پدیده سیاسی، برای پوشش دادن به فضای جدید رقابتی در آمده است. همچنین روشی برای تحلیل سیاستهای بینالمللی اکثر قدرتهای غربی است.
در دنیایی که ملتها به دنبال فضای جدید برای مانورهایشان هستند، رهیافت ژئواکونومی شبکه بینظیری برای فهم و درک مسائل بینالمللی ارائه میدهد.(عزتی،۱۰۶،۱۳۸۰).
۲-۱۲-همگرایی و واگرایی
همگرایی به لحاظ مفهومی عبارتست از تقریب و نزدیک شدن افراد به سمت نقطه ای مشخص که معمولا به عنوان هدف مشترک آنان شناخته می شود و واگرایی در برابر آن عبارت است از تفکیک و جدایی از همدیگر و دور شدن آنها از هدف مشترک و حرکت به سوی هدفهای خاص .ارنست هاس معتقد استکه همگرایی فرایندی است که در آن بازیگران چند واحد ملی مجزا،ترغیب می شوند تا وفاداری ها،فعالیتهای سیاسی و انتظارات خود را به سوی مرکز جدید معطوف کنند.(hass,1994:22) طی فرایند همگرایی ،واحدها از انزوای کامل یا نسبی به سوی اتحاد کامل یا نسبی حرکت می کنند.چنانچه واژه همگرایی در مورد روابط دو یا چند کشور بکار گرفته شود کمرنگ شدن مرزها و همچنین همکاری و تعاملات آنها در ابعاد گوناگون را درپی خواهدداشت. (mattli,1999:
شکل ۲-۱: فرایند های همگرایی و واگرایی(حافظ نیا،۱۳۸۵ :۳۷۳)
۲-۱۳-همگرایی منطقه ای
منطقه گرایی در نظام بین الملل به گسترش قابل ملاحظه همکاری های سیاسی و اقتصادی میان دولتها و سایر بازیگران در نواحی جغرافیایی خاصی اشاره دارد.همان طور که در جامعه ملی هیچ فردی نمی تواند به تنهایی به قدرت سیاسی دسست یابد و به ناچار باید در پناه یک حزب،جایگاهی در معاملات سیاسی پیدا کند،یک کشور هم نمی تواند به تنهایی در معاملات قدرت جهانی جایگاهی پیدا کند،یک کشور هم نمی تواند به تنهایی در معاملات قدرت جهانی جایگاهی پیدا کند.از اینرو ضرورت منطقه گرایی خود را بر همه کشورها تحمیل می کند. منطقه گرایی معمولا یک روندی دولت محور تعریف می شود که هدف آن تجدید سازمان یک فضای منطقه ای خاص در راستای اهداف سیاسی،اقتصادی و … می باشد.(sabic and Bojjnovic,2006,8-9) .در علوم سیاسی و روابط بین الملل ،مراد از منطقه گرایی ،تشکیلات و اجتماعی مرکب از سه کشور و یا بیشتر است که یک پدیده جدید سیاسی را به وجود می آورند. سنگ بنای همگرایی منطقه ای در اروپا ی غربی گذاشته شد و ادبیات مربوط به آن در دهه ۱۹۶۰ میلادی در روابط بین الملل گسترش یافت.اما در دهه های بعد تا فروپاشی شوروی برای مدتی طولانی به دلیل توجه زیاد به سطح نظام جهانی و بی توجهی صورت گرفت که پس از فروپاشی نظام بین الملل دو قطبی ،گرایش به همکاری های منطقه ای را تشدید شد و توجه خاصی به همگرایی منطقه ای معطوف شد.بنابراین منطقه گرایی در طی دو دهه اخیر نضج گرفته و در تعاملات بین المللی نیز از جایگاه در خور توجهی برخوردار گردیده است.
منطقه گرایی در برگیرنده مجموعه ای از تعاملات در راستای تحقق اهداف اقتصادی،یکپارچگی جوامع،رقابت و اعمال نفوذ قدرت های سیاسی و امنیتی است.این امر دولتها را ملزم می سازد که با تاسی از اشتراکات فرهنگی و تاریخی در راستای تحقق اهداف و منافع سیاسی ،اقتصادی و فرهنگی با دیگر کشورها در تعامل و ارتباط باشند.(Hurrell,2009,243).دراین عرصه،منطقه گرایی با ارائه رویکردی نوین در ایجاد تعامل و ارتباط در مناطق مختلف جهان ،همواره در راستای ایجاد اتحاد و همبستگی در زمینه های اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی از نقشی تاثیرگذار در تحولات بین المللی برخوردار می باشد(Dent,2008:16).مجتهد زاده معتقد به وجود دو نوع منطقه گرایی درنظام ژئوپلتیک جهانی است:۱-همگرایی منطقه ای به معنی در هم آمیزی اقتصادی سیاسی و استراتژیک کشورها در منطقه ویژه ای برای پدید آوردن یک نظام منطقه ای یکپارچه است و کشورهای عضو هر روز بیشتر از روز گذشته اقتصاد ،سیاست و قوانین اجتماعی خود را در هم می آمیزد و یکپارچه می سازد و نقش آفرینی مرزهای جغرافیایی سیاسی را میان خود کمرنگ تر می سازد.۲-گروه بندی منطقه ای که به معنی گرد هم آمدن شماری از کشورها در مناطق گوناگون جهان برای ایجاد یک نظام ژئوپلیتیک منطقه ای است وموجودیت های سیاسی عضو آن از یکدیگر جدا بوده و صرفا برای دستیابی به درجه ای از سیاستهای اقتصادی-ژئوپلیتیک مشترک گرد هم آمده اند،بهترین مثال برای همگرایی منطقه ای اتحادیه اروپا و برای گروه بندی منطقه ای آ.سه .آن ،نفتا و…. می باشد.
جهانی شدن و تشدید روند آن پس از جنگ سرد ،کشورها را برای همسو شدن با فرایند جهانی شدن به سمت اتحادیه های منطقه ای در چارچوب همگرایی سازنده با دیگر کشورها در عرصه های سیاسی ،اقتصادی وفرهنگی سوق داده است وتلاش کشورها به منظور حفظ و گسترش حوزه نفوذ خود در تعاملات بین المللی از علل اصلی گرایش آنها به همگرایی منطقه ای است(Brenner,2003:261).جهانی شدن به دو صورت می تواند به تکوین،توسعه و تقویت منطقه گرایی کمک کند:یک دیدگاه معتقد است که کشورها و دولتهای ملی برای حفظ اقتصادهای ملی و تامین منافع خود باید به تدریج به فرایند جهانی شدن و اقتصاد بین المللی بپیوندند.چون این اقتصادها به ویژه در کشورهای در حال توسعه ،قدرت و توان لازم برای رقابت با اقتصادهای توسعه یافته را ندارد و با هدف مقابله با جریان شتابنده و کوبنده جهانی شدن و برای پیوستن به آن از راهبرد منطقه گرایی سود می برند.بنابراین منطقه گرایی می تواند پلی بین اقتصاد ملی و اقتصاد بین المللی باشد که کشورها از طریق آن به اهداف و منافع اقتصادی خود در وضعیت جهانی شدن دست یابد.از نظر این دیدگاه ،منطقه گرایی نه تنها تضادی با جهانی شدن ندارد؛بلکه نخستین گام در این فرایند به شمار می رود.بنابراین منطقه گرایی و جهانی شدن نه تنها دو فرایند متضاد نیستند ،بلکه مکمل یکدیگر بوده و همدیگر را تغذیه و تقویت می کنند.(Tavares,2004:13-14).دیدگاه دیگر در منطقه گرایی را در تقابل با جهانی شدن و جهان گرایی و مانعی بر سر راه این دو تصور می کند.منطقه گرایی ،نمودی از حمایت گرایی اقتصادی برای جلوگیری از جهانی شدن اقتصاد به شمار می رود.به طوری که کشورهای که زیر فشار جهانی شدن تضعیف شده و توان بر آوردن مطالبات شهروندان خود را ندارد.برای مقابله با فرایند جهانی شدن به منطقه گرایی متوسل می شوند.منطقه گرایی مستلزم حمایت گرایی درون منطقه ای در برابر مناطق دیگر استو روند جهانی شدن اقتصاد را کند می کند.از اینرو منطقه گرایی به جای اینکه مقدمه جهانی شدن باشد و نقش پل بین ملی گرایی وجهان گرایی را ایفا کند،خود راهبرد و وضعیت مستقلی است که بین این دو قرار دارد و از هر دو متمایز و متفاوت است(Lawrence,2003:396)
همگرایی منطقه ای به عنوان حد وسطی بین دو رهیافت جهانگرایی و یکجانبه گرایی و انزوا طلبی شمرده می شود و پاسخی به کاستی های آنهاست.چرا که جهان گرایی بیش از حد آرمانگرایانه و دور از دسترس بوده و یکجانبه گرایی نیز در عمل پاسخگوی نیازهای مختلف و فزاینده کشورها نیست ولی در این میان همگرایی در قالب منطقه ای به دلیل پیوستگی جغرافیایی و وجود اشتراکات در یک منطقه هدفی قابل حصول تر می باشد.(Keohane&Nye,1977:xxv)بنابراین در عصر جهانی شدن ؛منطقه گرایی در میان کشورهای در حال توسعه می تواند راهکارهایی به منظور حاشیه ای شدن باشد
روند همگرائی در ابتدایی ترین شکل خود از همکاری محدود واحدها آغاز شده و در ادامه روند تکاملی خود، به مرحله اساسی تر “خیز” خواهد رسید و پس از این مرحله و در شکل کامل خود یعنی “سرریز” ظاهر خواهد گردید که لازمه رسیدن به این مرحله گسترش همکاریهای متنوع و همه جانبه در زمینه های گوناگون است. در این مرحله است که دو یا چند بازیگر سیاسی به یک موجودیت واحد تبدیل گردیده و جریان همگرائی کامل می گردد.
۲-۱۴-درجات همگرایی
درجات مختلف همگرایی را می توان به شرح ذیل برشمرد.
۲-۱۴-۱- مشترک المنافع
این گونه همگرائی اساساً به اتحادیه داوطلبانه کشورهایی اطلاق می گردد که در گذشته جزئی از امپراطوری بریتانیا را تشکیل می دادند. دولت های مشترک المنافع در هیچ یک از امور داخلی و خارجی و دفاعی و اقتصادی به اجرای سیاستهای خاصی متعهد نیستند و هیچ گونه پیمان رسمی در میان آنها برای همکاری و هماهنگی وجود ندارد هرگونه همکاری آنها در سطوح گوناگون به میل و اراده تک تک این کشورها وابسته است. این کشورها در طول جنگهای اول و دوم جهانی مواضع انگلستان را مورد تاکید قرار دادند. عضویت انگلستان در جامعه اقتصادی اروپا، تجارت ترجیحی در میان کشورهای مشترک المنافع را تضعیف نمود و این نظامرا به طور کلی سست ساخت.
۲-۱۴-۲- کنفدراسیون
اتحادیه ای از کشورها که برای همکاری و دفاع متقابل گردهم می آیند. اتحاد سیاسی مورد توجه این دیدگاه می باشد. در نگرش کنفدرالی ایجاد نهادهای اقتصادی و سیاسی مشترک برای تحقق اهداف ملی مورد توجه قرار می گیرد. در این نظام قدرت متمرکز و مسلط بر واحدهای تابعه وجود ندارد و دولتهای عضو در تعیین سیاستهای داخلی و خارجی خود آزادانه اقدام می نمایند.
۲-۱۴-۳- فدراسیون
بر اساس نگرش فدرالیستی قدرت به طور اساسی در میان حکومت مرکزی و تقسیمات فرعی حکومتی تقسیم می گردد و هر یک از این مجموعه اقتدار خود را به طور مستقیم اعمال می نمایند و برای اجرای آن نیاز به یکدیگر ندارند و چارچوب قانونی بر عملکرد هر دو بخش برتری دارد. هنگامی که میان این دو جزء اختلاف نظری پیش آید و هر یک در محدوده اختیارات خود اقدام نمایند، مسئله بر اساس وضع حکومت ملی به مثابه تأکید فوری بر حاکمیت آن حل و فصل خواهد گردید. در این نظام ها معمولاً گروه های مختلفی از مردم از نژادها، زبانها و فرهنگهای متفاوت گردهم می آیند و برای محافظت و تامین حاکمیت خود این شیوه حکومت را مورد توجه قرار می دهند.
۲-۱۴-۴-اتحادیه
در روند اتحاد میان واحدهای منفک و جداگانه سیاسی، قدرت به طور انحصاری و متمرکز شکل می گیرد و واحدهای سیاسی از حق حاکمیت خود در این راستا چشم پوشی می کنند. در یک نظام واحد همه قدرت سیاسی در اختیار مجموعه ای از نهادهای متمرکز قرار می گیرد که به امر تصمیم گیری و اجرای آن می پردازد این نوع نظام های سیاسی معمولا برای گستره جغرافیایی محدود و جمعیت همگون مناسب تشخیص داده شده است. در جریان اتحاد میان واحدهای سیاسی کلیه واحدهای تشکیل دهنده آن همه اختیارات خود را به نهادهای مرکزی واگذار می نمایند. (محمود کریمی،۱۳۸۹)
۲-۱۵- سازمان منطقه ای
سازمان منطقه ای یک سازمان بین المللی است،شامل چند کشور مجاور هم که بر اساس حقوق متقابل و برابری و به منظور دستیابی به اهداف مشخص و معین گرد هم می آمده اند.این سازمانها با مشارکت کشورهای همسایه و برای مواجهه و حل و فصل موانع موجود در راه همکاری منطقه ای ایجاد می شود.این سازمانها می توانند چارچوبی برای اعتماد سازی جهت گفتگوها و مذاکرات فراهم کنند و یک سکویی باشند برای ایجاد مقررات معتبر برای برقراری تماسها و تقسیم منافع و هزینه ها .همچنین یک ظرفیتی برای تحلیلهای تکنیکی استراتژی های همکاری منطقه ای و اجرایی کردن آنها و وسیله ای برای ادغام یا جذب منابع مالی جهت حمایت از سرمایه گذاری در زیرساختهای منطقه جهت جبران عقب ماندگیها وبالاخره یک ابزاری برای نظارت اجرای توافقات و فرونشاندن و کنترل مشاجرات و منازعات احتمالی می باشند.بدون ایجاد سازمان منطقه ای معتبر ،همکاریهای منطقه ای محدود،گهگاهی (دوره ای) و سرانجام بی اثر خواهد بود.(Linn&Pidufala,2008:4).مهمترین دلایل ایجاد،گسترش و تقویت سازمانهای بین المللی در طول قرن بیستم و سالهای اخیر را می توان عواملی همچون:همکاریهای اقتصادی،ضرورت اجتناب از جنگ و مخاصمات بین کشورها،پیشرفت علوم و فنون،توسعه ارتباطات،بسط مناسبات تجاری،احساسات بشر دوستانه،افزایش مسایل جهانی مانند آلودگی محیط زیست ،ضرورت مبارزه با تروریسم و سلاحهای کشتار جمعی و… دانست.
همه عوامل نوعی وابستگی متقابل را برای کشورهای جهان ایجاد کرده است،به طوری که امروزه انزواطلبی اقتصادی ،سیاسی و اجتماعی یک کشور او را از تمدن معاصر و دستاوردهای آن جدا می سازد و آنچه نظام بین المللی حاضر را در نوع خود ممتاز ساخته تنها حضور سازمانهای بین المللی نیست که در کنار کشورهای عضو جا گرفته اند ،بلکه تاثیری است که این سازمانها در اداره امور اقتصادی و اجتماعی از خود بر جای گذاشته اند.
۲-۱۶- سازمان های بین المللی
سازمانهای بین المللی، یکی دیگرازبازیگران عرصه نظام بین المللی می باشند.که جدیداً مطرح شده . درگذشته به شکهای اتحادیه های بین المللی خصوصی و عمومی به ایفای نقش می پرداخته اند. اما با توجه به گسترش روزافزون ارتباطات و فعالیت های {تجاری.اقتصادی.فرهنگی و سیاسی}، به منظور تسهیل درانجام اینگونه امور، سازمانهای بین المللی با شخصیت حقوقی از میان دولت ها بوجود آمده اند.
۲-۱۶-۱-تعریف سازمانهای بین المللی :
سازمانهای بین المللی اجتماع و تجمعی ازدولتها بوده. که بر اساس یک سند تاسیس {معاهده} ایجاد شده . که با کار ویژها وکار گزارهای مخصوص، به صورت مستمردرجهت رسیدن به اهداف خودتلاش می کنند.
۲-۱۶-۲-ویژگیهای سازمانهای بین المللی :
۱- تجمع دولت ها ۲ - ایجاد بر اساس معاهده ۳- داشتن اهداف خاص
۴- دارا بودن ویژگی های مخصوص برای رسیدن به اهداف ۵- دارا بودن فعالیت مستمر و مداوم سند تاسیس یا معاهده منجر به پیدایش دو موضوع میشود:۱- اعلام موجودیت سازمان. ۲- احراز شخصیت حقوقی سازمان
۲-۱۷- شخصیت بین المللی سازمانهای بین المللی :
یک سازمان دررابطه با یک موضوع دارای حقوق ، وظایف و همچنین تکالیفی است.که براین اساس سازمان به رسمیت شناخته می شود، لذا میتواند بر علیه دیگران طرح دعوا و دیگران بر علیه سازمان اقامه دعوی نمایند. مواد{۱۰۵- ۱۰۴}منشور سازمان بین الملل بر اثبات شخصیت سازمانهای بین المللی تاکید دارد.
۲-۱۸-آثار حقوقی کسب شخصیت بین المللی سازمانها :