کمک به معضلات و مشکلات ناشی از ابتلاء به اختلال های روانی (پیشگیری ثالث) (به نقل از رجب پور،۱۳۸۶).
اهمیت موضوع بهداشت روانی
با پیشرفت علم پزشکی موفقیتهای چشمگیری در زمینه حفظ سلامت بدن، کاستن از مرگ و میر و بالا بردن حد متوسط طول عمر حاصل شده است، ولی بی توجهی نسبت به بهداشت روانی، سبب گشته تا مسائل روانی قد علم کنند و بر تعداد موارد اختلالات روانی به طور بارزی افزوده شود. به طور تخمینی امروز ۴۰۰ میلیون نفر از اختلالات روانی و مغزی و مسائل روانی رنج می برند.
اکنون سازمان جهانی بهداشت و بسیاری از کشورها به این نتیجه رسیده اند که فراموش کردن و غافل شدن از بهداشت روانی، یکی از خطاهای بزرگ نظام بهداشتی محسوب می شود و هر برنامه بهداشتی بدون در نظر گرفتن رفاه روانی جامعه با شکست مواجه خواهد شد. باید قبول کنیم که زمان توجه به بهداشت روان فرا رسیده است و سلامتی بدون سلامت روان وجود ندارد (تنهایی ، ۱۳۸۵).
اصول بهداشت روانی
هدف اصلی بهداشت روانی پیشگیری است و این منظور به وسیله ایجاد محیط فردی و اجتماعی مناسب حاصل میگردد. بنابراین برای هر فرد لازم است که با اصول بهداشت روانی آشنایی داشته باشد. اصول بهداشت روانی عبارت است از:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
احترام به شخصیت خود و دیگران
شناخت محدودیتهای خود و دیگران
پی بردن به علل رفتار
درک اینکه رفتار، تابع تمامیت فرد است.
شناسایی احتیاجات اولیهای که سبب ایجاد رفتار و اعمال انسان میگردد (شاملو، ۱۳۶۶).
خصوصیات افراد سالم
جوانان تمایل درونی دارند که هر چه را که بالقوه می توانند باشند، بشوند و استعدادهای درونی خود را شکوفا نمایند، که پیامد آن احساس رشد، بلوغ و سلامت روان خواهد بود (خدایاری، ۱۳۷۷) .
بنابر تحقیقات انجمن ملی بهداشت روانی، افراد دارای سلامت روانی دارای خصوصیات زیر هستند:
آنان احساس راحتی میکنند، خود را آنگونه که هستند میپذیرند، از استعدادهای خود بهرهمند میشوند، نگرانی و ترس و اضطراب و حسادت کمی دارند و دارای اعتماد به نفس هستند. نظام ارزشی آنان از تجارب شخصی خودشان سرچشمه می گیرد. احساس خوبی نسبت به دیگران دارند، به علایق افراد دیگر توجه می کنند و نسبت به اعمال خود احساس مسئولیت می کنند . محیط خود را تا آنجا که ممکن است شکل می دهند و تا آنجا که ضرورت دارد با آن سازگار می شوند (بنی جمالی و واحدی، ۱۳۷۰).
مدرسه و سلامت روانی
مدرسه جایی است که در سلامت روانی و عاطفی کودکان و نوجوانان نقش مهمی ایفا می کند. باید بپذیریم که مسئولیت اولیای مدرسه به پرورش قوای عضلانی و آشنا ساختن دانش آموزان به ارزش های شناختی، اجتماعی و اخلاقی خلاصه نمی شود، بلکه مربیان مسئول تغییر و اصلاح رفتارهای ناسازگار و تامین بلوغ عاطفی و سلامت روانی کودکان و نوجوانان نیز هستند .
به نظر گلاسر ، نظام تعلیم و تربیت مدرسه باید چنان باشد که در آن هر دانش آموزی بتواند دوست داشتن و دوست داشته شدن و احساس ارزشمندی را تجربه کند. معلمی که به مقام انسانی کودکان و نوجوانان ارج می نهد و نیاز به جلب توجه و محبت آنها را در مسیر صحیح هدایت می کند، هم چنین معلمی که خالصانه سعی دارد آنچه را که می داند به دانش آموزان بیاموزد، نه تنها نیازهای روانی آنان را ارضا می نماید، بلکه برقراری روابط صحیح عاطفی، سازگاری با دیگران و مسئولیت پذیری را نیز به ایشان می آموزد. در چنین فضای تربیتی افراد به بلوغ عاطفی می رسند و از لحاظ روانی سالم بار می آیند.
از جمله عوامل موثر در سلامت روانی کودک و نوجوان ، تصویر مثبتی است که از خود در ذهن دارد. تصویر فرد از خود تحت تاثیر عوامل اجتماعی و ارزیابی های دیگران از او شکل می گیرد و تکامل می یابد. تجارب و ارزیابی هایی که دال بر پذیرش فرد باشند این احساس را به وی می دهند که با ارزش و مفید است و برعکس تجارب تحقیرکننده موجب احساس حقارت و بی ارزشی در فرد می گردند. در صورتی که مربیان مدارس در عین صحبت کردن و احترام به نوجوانان، رفتار ناپسندش را گوشزد کنند، خویشتن پنداری او رشد پیدا می کند و بدون احساس حقارت و بی ارزش بودن، نادرستی رفتار خود را می پذیرد (رجب پور، ۱۳۸۶).
بهداشت روانی و اهمیت پیشگیری اولیه در مدارس
علم سلامت روان، شاخه ای از علم بهداشت است که با پیشگیری از اختلالات روانی و حفظ شیوههای بهینه زندگی و بهداشت عاطفی سروکار دارد. علم سلامت روان فرایندی همیشگی است که از بدو تولد تا هنگام مرگ ادامه می یابد. این علم چهار هدف شکوفایی توان بالقوه، شادکامی، رشد و تحول هماهنگ و زندگی موثر و کارآمد سعی می کند از طریق آموزش به کارکنان بهداشت روانی، پیشگیری، درمان اختلالات روانی و حفظ و تداوم بهداشت روانی در اشخاص سالم شرایطی ایجاد کند که شهروندان جامعه بتوانند در خانه، مدرسه، محیطهایی کاری و نهایتاً با خویش سازگار شوند (ساپتیگتون به نقل از رجب پور ، ۱۳۸۶).
تعریف پیشرفت تحصیلی
پیشرفت تحصیلی ، محصول نهایی فرایند یادگیری فعال است که با کمک آموزش و فعالیت های تربیتی انجام می گیرد (گیج[۱۶۲] و برلاینر[۱۶۳]، ۱۳۷۴).
سنجش عملکرد یادگیرندگان و مقایسه نتایج حاصل با هدف های آموزشی از پیش تعیین شده به منظور تصمیم گیری در این باره که آیا فعالیت های آموزشی معلم و کوشش های یادگیری دانش آموزان به نتایج مطلوبی انجامیده است و به چه میزانی است (سیف ،۱۳۸۴).
پیشینه پژوهش
دلبستگی و سلامت
تئوری بالبی تاثیر آشکاری بر دامنه وسیعی از وقایع زندگی دارد، موضوعات مرتبط با زندگی و مرگ،رفتارهای فیزیکی و احساسی، رشد هنجاری و غیر هنجاری و فقدان شخصیت و روابط میان فردی. در تمام این حوزه های زندگی ، به نظر می آید که مدل های عملی دلبستگی، روشی را که مردم محرک تنش زا را ارزشیابی می کنند و با آن کنار می آیند و همچنین واکنش احساسی به این وقایع را شکل می دهد.
دلبستگی کودک به والدین ، نقش مهمی در رشد بهنجار کودک دارد. رشد جسمی، ذهنی، عاطفی و اجتماعی کودکان متاثر از دو نوع مراقبت مادر است. بسیاری از اختلالات روانی ناشی از آسیب دیدگی های پیوند دلبستگی است. اکثر افرادی که از اختلالات روانی رنج می برند، از ایجاد پیوندهای عاطفی با دیگران عاجزند. عدم شکل گیری رابطه دلبستگی در طول ۳ سال اول زندگی، جدایی از دلبستگی در محدوده سنی ۳ تا ۴ سالگی به مدت طولانی، و تغییر چهره دلبستگی در دوره حساس شکل گیری دلبستگی، از عوامل ایجاد آسیب های عاطفی و روانی در کودکان است (بالبی ، ۱۹۹۸به نقل از خدایاری ، ۱۳۷۷).
در نتیجه، به نظر می رسد که دلبستگی ایمن منبع درونی باشد که سازگاری را آسان می کند و سلامتی را در زمان استرس افزایش می دهد. این نقش تطابقی از سه منبع اصلی می تواند به دست آید. اولین منبع، ارزشیابی شناختی فرد ایمن از جهان است. نگرش خوش بینانه ای که فرد ایمن از زندگی دارد و اعتماد نسبت به جهان ممکن است به عنوان یک سپر علیه مشکلات غیرمنتظره عمل کند. علاوه بر این فرد ایمن به ارزیابی موقعیت تنش زا در اصطلاح بی خطر تمایل دارد ، که به نظر می آید برای انطباق ساختاری و مدیریت استرس لازم باشد.دومین منبع ، ترمیم روشی است که فرد ایمن به وسیله آن دیدگاهش را سازمان می دهد.
میکالینسر[۱۶۴] دریافت که فرد ایمن خودش را با اصطلاحات مثبت توصیف میکند و ویژگی های منفی اش را می پذیرد و طرحواره های مختلفش با هم هماهنگی دارند و اختلاف نسبتا کمی بین آنها وجود دارد . دید مثبت فرد ایمن نسبت به خودش باعث می شود فرد احساس کنترل برای مقابله با مشکلات زندگی را داشته باشد و توانایی آنها برای سازمان دادن تجارب درون طرحواره های[۱۶۵] مختلف خود به آنها اجازه می دهد که استرس را کنترل کند و مانع گسترش آن به داخل ساختار خود شود. به علاوه ، همبستگی ساختاری آنها در زمانی که در رسیدن به استانداردهای فردی خودشان شکست می خورند مانع تجربه استرس می شود .
منبع سوم نگرش فرد ایمن درباره پردازش اطلاعات و فعالیت های شناختی است . میکالینسر دریافت که فرد ایمن نگرش مثبتی در جهت پردازش اطلاعات دارد. مخصوصا ، این نگرش در تلاش فرد ایمن برای جستجوی اطلاعات ، تحمل بالای آنها در حوادث غیرقابل پیش بینی، اختلال و ابهام روشن می شود و بی میلی آنها برای تصدیق عقاید خشک، و تمایل آنها برای اینکه شواهد جدید را داخل ساخت شناختی اش هماهنگ کند هنگامی که می خواهد قضاوت اجتماعی کند. جستجو برای اطلاعات جدید و یکپارچگی اطلاعات جدید داخل طرحواره فرد، یادگیری مهارت های مناسب تر برای حل و کنار آمدن با مشکلات زندگی را آسانتر می کند (میکالینسر، ۱۹۹۷ به نقل از سیمپسون، ۱۹۹۸) .
بالبی معتقد است که یک شخص برای رشد سالم نیاز به پیوند عاطفی دارد. والدین حساس و احساس امنیت در کودک پایه ای برای سلامت روانی وی می باشد. به نظر بالبی رابطه نا ایمن موجب بی اعتمادی، مشکل در هماهنگی و حساس بودن و نارضایتی هیجانی در روابط عاشقانه می شود (خوشابی و ابوحمزه ،۱۳۸۵).
بر طبق نظر بالبی والدین به حمایت خود در سرتاسر کودکی ادامه می دهند و مدل عملی درونی کودک از تاریخ تعامل متقابل با مراقب بر ادراکات آنها از وقایع اجتماعی و انتظارات راجع به ارتباطات تاثیر می گذارد.
ادامه تعامل والد- کودک، بین کیفیت دلبستگی بچه در کودکی میانی و هیجان بعدی و سازگاری او ، عامل میانجی مهمی است.
کودک ایمن قادر به کمک گرفتن از والدین به عنوان پایگاه امنی در شرایط استرس آمیز است (کرنز[۱۶۶] و ریچاردسون[۱۶۷] ، ۲۰۰۵) .
بالبی(۱۹۸۸) معتقد است والدینی که پاسخگو،یاری دهنده ، قابل دسترسی و قابل دوست داشتن باشند در مواقع نیاز بتوانند آسایش و حمایت لازم را برای کودک فراهم کنند، سلامت روانی آینده کودک خود را تضمین خواهند کرد. وی می گوید عشق مادری در دوره نوزادی و کودکی برای سلامت روانی همانند ویتامین ها و پروتئین ها برای سلامت جسمانی ، ضروری است (خوشابی و ابوحمزه ، ۱۳۸۵) .
به اعتقاد اریکسون اگر مادر رفتاری طردکننده ، بی توجه و بی ثبات داشته باشد ، کودک نگرش بی اعتمادی را پرورش خواهد داد ومظنون ، ترسو و مضطرب خواهد شد (شولتز ، ۱۳۸۳) .
مطالعات درباره دلبستگی در سال های دانشگاه و در جوانی نشان داده که دلبستگی ایمن با بهبودپذیری بالای خود، اعتماد به نفس بالا ، و برقراری ارتباط با دیگران به آسانی مرتبط است.
مقایسه جوانان با سبک های مختلف نشان داد که جوانان ایمن آسان تر ارتباطاتی را برقرار می کنند که شادی بخش،دوستانه، قابل اعتماد و طولانی باشند.آنها نسبتا کمتر تنهایی مزمن را گزارش می کنند ودلبستگی اجتنابی با عدم اعتماد به دیگران ، فاصله گرفتن از آنان، تنهایی و بیماری ارتباط دارد. دلبستگی اجتنابی همچنین با اضطراب و استرس مرتبط است (کولین ، ۱۹۹۶) .
شواهد نشان می دهند که نوع خاصی از نا امنی در پیش بینی سطح مشکلات رفتاری مهم است. کودکان با الگوهای دلبستگی ناایمن در سن پیش دبستانی و دبستان به طور معنا داری نسبتاً بیشتر به عنوان برونگرا و پرخاشگر رتبه بندی شدند (کرنز و ریچاردسون، ۲۰۰۵).
یافته های گیوانی لیوتی[۱۶۸] نشان می دهد که دلبستگی نا ایمن در افزایش آسیب پذیری به اختلال های تجزیه ای مؤثر است و افرادی که دچار اختلال چند شخصیتی بودند در کودکی به صورت نا ایمن دلبسته شده بودند.
ویلکینسون[۱۶۹] و والفورد[۱۷۰] (۲۰۰۱) نقش دلبستگی ، روان رنجوری ، برون گرایی و وقایع مثبت و منفی زندگی در درماندگی و سلامت روان شناختی نوجوانان بررسی کردند و نتایج نشان داد که کیفیت دلبستگی به والدین در افزایش سلامت و کاهش درماندگی مؤثر است.
طلائیان(۱۳۸۲) گزارش کرد که کیفیت دلبستگی با سلامت روانی بالاتر و افسردگی پائین تر رابطه دارد.
بر طبق تحقیق برینگل و همکاران[۱۷۱](۱۹۹۲) ، افراد با سبک دلبستگی اجتنابی و دوسوگرا نسبت به افراد با سبک دلبستگی ایمن ، والدینی سرد و مشکلات خانوادگی بیشتری داشتند.
تحقیقات موره و لیونگ[۱۷۲](۲۰۰۲) نشان داد افراد با سبک دلبستگی ایمن نسبت به افراد با سبک دلبستگی ناایمن کمتر تنها و منزوی هستند و همچنین استرس کمتری دارند.
در برخی از مطالعات نیز سعی شده است که ارتباط طولانی مدت بین دلبستگی و بهزیستی روانی مورد بررسی قرار گیرد. ازجمله کوباک و هازن[۱۷۳] (۱۹۹۱) نشانه های افسردگی را دوبار با فاصله زمانی اندازه گیری کردند و دریافتند کودکان دلبسته ناایمن دربار دوم اندازه گیری ، میزان بیشتری از نشانه های افسردگی را نشان می دهند (به نقل از کولین ، ۱۹۹۶).
دلبستگی و هویت
هورنای معتقد به اهمیت سالهای اولیه کودکی در شکل دهی شخصیت بزرگسال بود و اینکه نیروهای اجتماعی در کودکی، نه نیروهای زیستی ، بر رشد شخصیت تاثیر دارند. نه مراحل رشد همگانی وجود دارد و نه تعارض های اجتناب ناپذیر کودکی، بلکه رابطه اجتماعی موجود بین کودک و والدین او عامل اصلی است.
هورنای تصور می کرد که نیاز ایمنی[۱۷۴] بر کودکی حاکم است که منظور وی از آن ، نیاز به امنیت و رهایی از ترس بود. اینکه آیا کودک احساس امنیت و فقدان ترس را تجربه کند، در تعیین به هنجار بودن رشد شخصیت او اهمیت دارد. امنیت کودک کاملا بستگی دارد به اینکه چگونه والدین با او برخورد می کنند. نشان ندادن گرمی و محبت به کودک، شیوه عمده ای است که والدین به وسیله آن امنیت را تضعیف نموده و یا از آن جلوگیری می کنند. او معتقد بود مادام که کودکان احساس کنند آنها را دوست دارند و از این رو ایمن هستند ، می توانند بیشتر مواردی را که معمولاً آسیب زا تصور می شوند، مانند از شیر گرفتن ناگهانی، گاه و بی گاه کتک خوردن و … را تحمل کنند بدون اینکه اثر بد محسوسی داشته باشند (شولتز، ۱۳۸۳).
اریکسون درمرحله اعتماد در برابر بی اعتمادی، بیان می کند که اگر دراین مرحله مادر به نیازهای کودک حساس باشد و آنهارا برطرف کند و در چارچوب محیط اجتماعی قابل اعتماد خود به احساس باثباتی از قابل اعتماد بودن خود نیز دست یافته باشد، می تواند احساس اعتماد واطمینان به محیط را که لازمه پیدایش احساس هویت[۱۷۵] درمراحل بعدی است، به کودک خود منتقل و در او بارور سازد (شولتز ، ۱۳۸۳) .
جدایی یا فقدان چهره های مهم _ نگاره های دلبستگی _ درمراحل اولیه زندگی یکی از اساسی ترین موانعی است که شکل گیری هویت در نوجوانی و یکپارچه سازی آن را در بزرگسالی دشوار می سازد (برینگر[۱۷۶]، ۱۹۷۴ به نقل از برزونسکی، ۲۰۰۳).