و در این بیت چه نیکو سروده است:
ربط در حرفم اگر نیست ولی شیرین است
ما را زوال نیست ز بدگویی حسود
ظالم نمیشود متأثر ز ظلم خویش
گوی سخن ز معرکه نتوان به لاف برد
هر لفظ کار معنی رنگین نمیکند
کودک نو به سخن آمده را میمانم
هم چون سخن که کم به شنیدن نمیشود
شمشیر را خبر ز بریدن نمیشود
راه خیال طی به دویدن نمیشود
مائی کس از شبیه کشیدن نمیشود
(کرمی، ۱۳۷۳: ۸و۹)
این که نجیب مورد طعن حسوان بوده است خود دلیل طبع حساس و ممتاز اوست که مورد رشک قرار گرفته است.
نجیب کاشانی شاعر دوره صفویه
درباره زندگی، احوال و آثار نجیب کاشانی شاعر پرمایه عهد صفوی، متولّد به سال ۹۷ هجری قمری و در گذشته به سال ۱۱۴۸ هـ.ق.، اطّلاع چندانی در دسترس نبوده است و در بعضی از تذکرهها و تراجم احوال شاعران تنها به ذکر نام و یا مختصری از شرح احوال و نمونه اشعار او اکتفا شده است.
نجیب کاشانی شاعری است که ارزش والای آثارش این اطمینان را به مصححان دیوانش داده که او را «شاعری خوشسخن و فرهیخته» معرفی کرده در گفتگو از جایگاه و پایگاهش در پهنه بزرگ و پرشکوه ادبیات منظوم میگویند: «اگر از قلّه های ادب پارسی یعنی فردوسی، سعدی، نظامی، حافظ و مولانا چشم فروپوشیم و به سراغ دیگر شاعران برویم، بی گمان نجیب در شمار شاعرانی قرار میگیرد که به راستی شاعرند و فرهیخته و سخنشان به دل مینشیند».
و این فرهیختگی و دلنشینی اشعارش را در لابه لای بسیاری از اشعارش میتوان دید. او شاعر عصر صفوی است، عصر شاه سلیمان و شاه سلطان حسین، و طبعاً به خاطر خط مشی و رویه ذوقی و فکری آن دو با مشکلات و مضایقی نیز رودررو بوده است. با توجّه به شرایط تاریخی و اجتماعی کشور در آن دوران می توان آن را، به طور عمومی عصر انحطاط ادبی ایران محسوب داشت و در واقع خرابههای دوران مغول و تیموریان تأثیرات عمده خود را در علم و ادب به جا گذاشت (رضازاده[۳]، ۱۳۱۶: ۴۸).
«نه تنها این دوره از وجود گویندگان بزرگ خالی بود بلکه موضوع مهم نظم پیشینیان یعنی غزل وشعر عرفانی متروک گردید زیرا شاهان صفوی از هر دو اعراض داشتند. نظم و نثر فارسی تنزل صریحی نمود. سخن فارسی بقیه لطافت و بساطت قبل از مغول را باخت و عبارتپردازی و زیور و زینتهای زائد لفظی بیشتر استعمال شد و مضامین مبتذل و نازک کاریهای زننده در شعر معمول گردیده و در اغلب احوال شاعر و نویسنده همّ خود را به تشبیهات، جناس، ایهام واستعاره مصروف و نظرش را به افکار غریب و معانی عجیب معطوف داشت. صدها شاعر و نثرنویس و مؤلّف در ایران و هندوستان ظهور کرده و از این سبک هندی پیروی نمودند و میتوان گفت سخنپردازان هندسی در این طرز بیشتر از گویندگان ایران غلوّ کردند و به زینت و طنطنه الفاظ و باریکی و پیچاپیچی معانی پرداختند» (همان منبع).
البته این نظریه درباره شعر این دوره یعنی دوره صفویه و نیز سبک هندی نمیتواند نظریهای جامع و کامل و مقبول همگان باشد چرا که سبک هندی یا به تعبیری امیری فیروزکوهی سبک اصفهانی در برههای از زمان و توسط شاعران فحل و توانا نمودهای دلپذیر و ماندگاری داشته است، چگونه میتوان شعر بلند صائب، حکیم، عرفی شیرازی، بابافغانی، بیدل و… را با نظمهای سست و بیپایه تعداد زیادی از ناظمان این دوره و به اصطلاح پیروان این سبک بابر دانست؟ امّا در دیوان نجیب کاشانی اشعاری منطبق با معیارهای شعر خوب و سخته و پخته به فراوانی میتوان یافت.
با این که طبق مندرجات دیوان نجیب، مستند به نمونههای از ابیات و اشارات خود او، به شغل بزازی اشتغال داشته ولی به طور کلی نمیتوان او را جزء «مُحْتَرفِه» دانست، چرا که او شاعری است که به اقتضاء زمان و شرایط اقتصادی و اجتماعی آن عهد «حرفه»ای نیز داشته است.
او شاعری است که در کنار دل مشغولی بزرگش یعنی شاعری، برای امرار معاش به شغل بزازی اشتغال داشته نه این که بزّازی بوده که ضمناً شعر هم میگفته است.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
اصولاً یکی از خصوصیات شاعران این عهد و این سبک، اشتغال انها به مشاغل و حرفههای عادی متعارف آن زمان است. آسودگی و رفاه شاعران عهد سامانی و غزنوی در سایه شاهان شعر دوست و در عین حال خودخواه به پایان رسیده بود. شاعران عهد صفوی تنها به مدیحهای دل میسپردند که در مدح خاندان پیغمبر باشد و شعرهای متغزلانه و عارفانه را برنمیتافتند. لذا شاعران مجبور بودند به کاری و حرفهای دست یازند تا «با آمّل مایقنع» بتوانند معاش روزانه خود و عیالشان را تأمین نمایند. مثلاً در همین دوره با ناظمان و سرایندگانی چون سقّایی (حیاتی)، دباغی (همدمی)، شعربافی یا بافندگی (حسرتی)، زراعت (وحشتی)، بزازی و کرباس فروشی (جمالالدّین محمّد)، خرده فروشی و کتاب فروشی (مقصود) کتابت و نسّاجی (اسیر شهرستانی) و مشاغل و حِرَف دیگر مواجه هستیم.
و این موضوع خود یکی از ویژگیهای ممتاز و مشخص شاعران سبک هندی یا اصفهانی است. شاعران از میان گلخانههای شاهان و گرمخانههای امیران بیرون آمده و به مردم عادی و عامی پیوستهاند. مدح شاهان و ستایش مقتدران و زورمداران جای خود را به عناصر و مؤلفههای دیگر داده است. نجیب کاشانی مانند چند تن دیگر از بزرگان و بنیانگذاران این مکتب، شاعری است نازک خیال، دارای قدرت تخیل شفاف و چابک، ذهن پرشور و پرتداعی، مهارت در تصویرسازی و «خیالبندی» و استفاده از ایهام و استعاره و تلمیح، دامنه واژگان وسیع و متبلور وساختار هنری شعر و گاه قدرت ابتکار. او هیچ کلمهای را ولو به اقتضای وزن و قافیه به جای کلمه دیگر به کار نمیبرد. ترکیبات، تعبیرات و اصطلاحات مندرج در اشعارش تازه، منطقی و زیباست.
به هرحال نورالدّین محمد شریف کاشانی متخلص به نجیب یکی از همان مردان با فرهنگ و پراحساس و نازک خیالی است که بنا به دلایلی که برایش موجه بوده به هند مهاجرت کرده و در آن جا به منصب ملک الشعرایی جلالالدین اکبر میرسد و از عزت و احترام درخور بهرهمند شده و حکومت کشمیر به او تفویض میشود.
البته باید گفت که او نیز علیرغم تعدادی از شاعران مهاجر که در ابتدای مهاجرت خود احساس نارضایتی کردهاند، بسیار هند را دوست داشته و آن را موجب آبرو و اعتبار خود دانسته هم چنان که عبدالرزّاق لاهیجی هند را کعبه حاجات معرفی کرد:
حبّدا هند کعبه حاجات
هرکه شد مستطیع فضل و هنر
خاصه یاران عاقبت جو را
رفتن هند واجب است او را
با این وجود در سال ۱۰۹۰ یا پس از آن که جلالالدّین اکبر سراز اطاعت پدر پیچید به وطن بازگشت (سجادی[۴]، ؟؟؟: ۱۸۸ـ۱۸۵).
او در انواع شعر ید طولانی داشت و در صنعت «ماده تاریخ» تخلص ممتازی دارا بود و بسیاری از وقایع مهم کشور و رویدادهای خانوادگی را به طور منظوم با «تاریج جُمَل» مشخص نمود.
نجیب کاشانی پس از بازگشت به ایران کتابی به نام «کشیکخانه» تألیف کرد و سرانجام در سال ۱۱۲۳ هـ.ق.، از دنیا رفت.
نجیب شاعر سبک هندی است، مکتبی که توسط تعدادی از شاعران ناراضی، فرهیخته، مبتکر، جاهطلب وشاید هم ماجراجو، مردم دوست و نوگرای ایرانی عمدتاً در هند و عصر صفوی به وجود آمد. میدانیم که از مسائل مهم ادبی عصر صفوی نفوذ وانتشار زبان و ادبیات فارسی در ممالک مجاور خاصه هندوستان است چنانکه میدانیم زبان اصلی ایران با زبان قدیم هندوستان که سانسکریت باشد، پیوند دارد. زبان فارسی با فتوحات مسلمین در هند و مهاجرت پارسیان در قرون اولیه اسلام و فتوحات سلطان محمود شروع و با سلطنت غزنویان و غوریان در آن دیار انتشار یافت و بعد با تأسیس سلطنت مغول در آن مملکت به اوج ترقّی رسید. مؤسس سلاله مغولی هند «بابر» معروف بود که نسبش به پنج واسطه به تیمور میرسد. او به سال ۹۳۲ به پنجاب حمله برد و لاهور را گرفت و تأسیس سلطنتی نمود که بالغ بر سیصد سال درهندوستان دوام یافت. بابر و پسرش همایون و نوهاش اکبر و جهانگیر واعقاب آنان بزرگترین حامیان علوم و ادبیات ایرانی و طرفداران زبان فارسی بوده. در درباره آنان معمولاً به فارسی صحبت میشده و آن جا مجمع شعرا و فضلای ایرانی و فارسیگویان هندی بود و خود این شاهان به فارسی شعر میسرودهاند و در ترویج سخن فارسی بذل و توجّه مینمودهاند (رضازاده، ۱۳۱۶: ۸۱).