محرومیت فرودستان از
دستیابی به فرصتها
طرد اجتماعی
۲-۱-۱-۲-۵-۱۴. دیدگاه بردشا و دیگران
بردشا و دیگران سه محرک کلان جمعیت، بازار کار و سیاست اجتماعی را برای فقر و طرد اجتماعی در نظر گرفتهاند. از نظر آنها فاکتورهای جمعیتی از طریق عواملی چون ایجاد نسلهای بزرگ جوانان، افزایش نسبت وابستگی و افزایش سالخوردگان، همچنین تغییر خانواده به ویژه افزایش خانوادههایی با والدین مجرد بر طرد اجتماعی تأثیرگذار هستند. عامل بازار کار که نرخ عدم اشتغال، انعطاف پذیری، تزلزل و ناامنی در بازار کار و…را در بر میگیرد و تغییر در سیاست اجتماعی در زمینه های مختلف از جمله سیاستهای مالیاتی، تغییر در هزینه خدمات عمومی و سیاستهای بخش مسکن و… نیز میتوانند محرکهای کلانی برای افزایش یا کاهش سطح طرد اجتماعی محسوب شوند( لویتس و دیگران، ۲۰۰۷: ۲۵).
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
جمعبندی دیدگاه بردشا و دیگران و شناسایی منابع مطرودساز اجتماعی: فاکتورهای جمعیتی از طریق عواملی چون ایجاد نسلهای بزرگ جوانان، افزایش نسبت وابستگی و افزایش سالخوردگان، همچنین تغییر خانواده به ویژه افزایش خانوادههایی با والدین مجرد بر طرد اجتماعی تأثیرگذار هستند. عامل بازار کار که نرخ عدم اشتغال، انعطافپذیری، تزلزل و ناامنی در بازار کار و… را در بر میگیرد و تغییر در سیاست اجتماعی در زمینه های مختلف از جمله سیاستهای مالیاتی، تغییر در هزینه خدمات عمومی و سیاستهای بخش مسکن و… نیز میتوانند محرکهای کلانی برای افزایش یا کاهش سطح طرد اجتماعی محسوب شوند.
منابع مطرودساز اجتماعی
فاکتورهای جمعیتی از طریق
ایجاد نسل های بزرگ جوانان، افزایش نسبت وابستگی و افزایش سالخوردگان، افزایش خانواده هایی با والدین مجرد
عامل بازار کار از طریق
نرخ عدم اشتغال، انعطاف پذیری، تزلزل و ناامنی در بازار کار
طرد اجتماعی
سیاست اجتماعی از طریق
سیاست های مالیاتی، تغییر در هزینه خدمات عمومی و سیاست های بخش مسکن
جدول شماره(۲-۳۰): جمعبندی دیدگاه بردشا و دیگران و شناسایی منابع مطرودساز اجتماعی
۲-۱-۱-۲-۵-۱۵. دیدگاه وسلز و میدما[۱۴۲]
وسلز و میدیما(۲۰۰۲) سه فاکتور علی که موجب طرد اجتماعی میگردد را مشخص ساختند. تعلق داشتن، اعتماد و دسترسی به منابع، آنچه را که آنان برای کنشگران اجتماعی لازم میدانند تا دارای خودپنداره مثبتی شوند، تشکیل میدهد. فقدان یکی از این سه فاکتور، طرد اجتماعی را در پیخواهد داشت. آنها در سه سطح تحلیل فردی/ زندگینامهای، سطح تحلیل اجتماعی/ زیست جهانی(محله، گروه، شبکه) و سطح تحلیل اجتماعی/ ساختاری را برای این فاکتورها قائلند. این سه سطوح خرد، میانه وکلان را در بر میگیرند. سطح ساختاری شرایطی را خلق می کند که به زیستجهان و جریان زندگی فردی انتقال می یابد(فلیپس، ۲۰۰۳). در نوشتار ذیل سه عامل علی مذکور(تعلق، اعتماد و دسترسی به منابع) در قالب سطوح سه گانه(خرد، میانه و کلان) بیان شده اند:
سطح اجتماعی یا ساختاری: در این سطح، نبود وابستگی به صورت جدایی خواهی، ناهنجاری، تعارض و انزوای اجتماعی نمود مییابد؛ همچنین بی اعتمادی به نهادها و مسؤلان وجود دارد و دسترسی نداشتن به منابع در زمینه های معیشتی، شکاف رو به افزایش میان توانگران و تهیدستان را پدید می آورد. از این رو وسلز و میدما در این سطح، افراد و گروه های جداافتاده، بیگانه شده و بی اعتمادی را تشخیص می دهند که هویت ملی یا احساس شهروندی ندارند، از سوی جامعه مورد بی اعتمادی قرار گرفتهاند و شاید بعنوان کسانی که در فعالیتهای غیرقانونی دست دارند و برخودشان با روندهای غالب در جامعه ستیزه جویانه است، در نظر گرفته شوند. برای نمونه در این زمینه میتوان از پناهندگان، کوچندگان غیرقانونی و برخی اقلیت های قومی یاد کرد.
سطح زیست جهان ـ ناحیه، گروه، شبکه: در این سطح، نبود وابستگی به صورت جدایی ناحیهای نمود مییابد. نبود همکاری، نگرشهای منفی و بدنامی، همه از نبود اعتماد مایه میگیرد. نامناسب بودن تأسیسات زیربنایی ناحیهای و نابسندگی امکانات همگانی همچون خدمات بهداشتی، آموزشی و مسکن، نمونههایی از نبود منابع در این سطح است. مناطق مطرود برپایه این صورتبندی، جاهایی است که ساکنانش گرفتار ضعف محیط فیزیکی و اجتماعی و تبهکاریهای پرشمارند و بخت اندکی جهت رسیدن به زندگی اجتماعی بهتر دارند. ساکنان این مناطق سخت بدنام شده اند و دیگران از ایشان دوری می کنند. محلههای فقیرنشین و حاشیهای نمونههایی از این هستند.
سطح شخصی و انفرادی: در این سطح، تنهایی، گوشهگیری و کمبود اعتماد به نفس نشانههایی از نبود وابستگی است؛ همچنین، بی اعتمادی به اشخاص مرجع و ترس از دیگران وجود دارد و فقر منابع از راه بیکاری و نبود زمینههایی برای زندگی بهتر، نمود مییابد. از اینرو، افراد رانده شده، بعنوان کسانی با اعتماد به نفس پایین، دچار آشفتگی، دارای خانواده های پرمسأله، جدا افتاده از پویش اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و بی بهره از فرصت جهت رسیدن به زندگی متعارف اجتماعی در نظر گرفته میشوند. بیخانمانها، معتادان و خانواده های مسئله دار، همگی نمودهایی از راندهشدگی اجتماعی در سطح فردی هستند (همان).
وسلز و میدیما ماتریستی از مثالها و فاکتورهای منفی که هر یک از سطوح منجر به طرد میشوند را به نحو زیر ارائه می دهند:
تعلق اجتماعی در سطوح مختلف به شرح زیر می شود:
تعلق - ساختاری: چند پارگی اجتماعی، آنومی، تعارض و…
تعلق - زیست جهان: بیسامانی اجتماعی، جداسازی و…