۲) الگوهایی که بر شاخصههایی همچون چابکی و جهندگی تکیه کردهاند که از آن جمله میتوان به الگوهای توسعه محصول انعطاف پذیر، یکپارچه شونده و بهبود دهنده اشاره کرد.
● الگوی پی در پی:
این الگو که به رویکرد مرحلهای یا قدم به قدم نیز در فرایند توسعه محصول شناخته شده است، در سال ۱۹۹۳ توسط کوپر ارائه شد و یک روش کار مطمئن و اثربخش برای پروژه های توسعه محصول به حساب می آید. آنچه که بیش از پیش در مورد این الگو جلب توجه می کند، این است که در این الگو عدم قطعیت که از به کارگیری نوآوری و خلاقیت ناشی می شود کاهش خواهد یافت. در بین مراحل مختلف توسعه نقاط تصمیم گیری یا دروازه هایی وجود دارد که در این نقاط مشخص خواهد شد که آیا فرایند ادامه خواهد یافت یا خیر؟ تعداد این مراحل در ادبیات توسعه محصول، متفاوت ذکر شده است؛ بهطوری که برخی آن را در دو مرحله (به عنوان مثال موئینائرت، ۱۹۹۴)، برخی در شش مرحله (به عنوان مثال کوپر، ۱۹۹۸) و برخی دیگر در هفت تا نه مرحله (به عنوان مثال هاردینگهام، ۱۹۷۰) خلاصه کرده اند. تفاوت در تعداد مراحل بستگی به نوع خدمت یا کالایی است که توسعه جدید آن مدنظر است.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
برنامه ریزی، پیش بینی و کنترل دقیق و شدید بر انواع وظایف و فرایندهای کاری در این الگو مشاهده می شود. اکثر سازمانها علاقه زیادی به استفاده از این روش در فرایندهای توسعه محصول خود دارند و اصرار آنها بر استفاده از این الگو از آنجا سرچشمه می گیرد که شیوه مدیریت، کنترل و هدایت این روش را نسبت به سایر الگوها آسانتر میدانند. همچنین به دلیل وجود رویه های مشخص و عادی در این الگو، یادگیری و خلاقیت چندانی در آنها محسوس نیست.
● الگوی تراکمی:
الگوی تراکمی خود زیر مجموعهای از الگوی پی در پی به شمار میآید. این الگو مناسب برای فرایندهای توسعه محصولی است که نسبت به الگوی پی در پی عامل سرعت در آنها از اهمیت بیشتری برخوردار است. به عبارت دیگر سازمان با به کارگیری این الگو سعی دارد تا زمان عرضه کالا یا خدمت جدید خود را کوتاهتر کند.
همانطور که در شکل۲ نیز نشان داده شده است مراحل توسعه نسبت به الگوی پی در پی ممکن است با یکدیگر همپوشانی داشته باشند و هیچ گونه لزومی ندارد که فرایندها دقیقاً به دنبال همدیگر و یکی پس از دیگری طی شوند.
یکی از حیاتیترین مراحل در این الگو مرحله برنامه ریزی قبل از توسعه است. موفقیت کل فرایند توسعه محصول در استفاده از این الگو بستگی زیادی به دقت و موفقیت در این مرحله مقدماتی دارد.
همچنین (کوپر، ۱۹۹۴ وکلارک و ویل رایت، ۱۹۹۳) توصیهها و پیشنهادهایی برای انجام فعالیتها و کارها به طور موازی در این الگو داشته اند.
● الگوی انعطاف پذیر:
در این الگو انعطافپذیری به مفهوم ظرفیت برای پذیرش و اعمال تغییرات در طراحی و پاسخگویی به تغییرات محیطی است؛ بهطوری که پذیرش تغییرات هزینه زیادی را بر پروژه توسعه محصول اعمال نکند. (وارد و همکاران، ۱۹۹۹) زمانی که قابلیت انعطاف پذیری سازمان در مقابله با تغییرات پایین باشد، هزینه اقتصادی تغییرات محصول بالا خواهد بود. بالا بودن سطوح آشفتگیهای محیطی و تغییرات، سازمانها را به استفاده بیشتر از خلاقیت در فرایندهای توسعه محصول ترغیب کرده است. در این الگو ایده به کاربردن فرایندهای متوالی توسعه محصول برای هدایت و مدیریت توسعه چندان پیشنهاد نشده و در عوض در استفاده از یک رویکرد پویا سفارش شده است. این الگو مورد استفاده بسیاری در صنایعی نظیر کامپیوتر و نرم افزار داشته است و شرکتهای توسعه دهنده نرمافزار بسیار راغب در استفاده از آن هستند و بهوسیله این الگو میتوانند تا آخرین مراحل توسعه، اطلاعات بازار را در فرایند توسعه محصول جدید خود تزریق کنند و در نتیجه خروجی آنها بسیار نزدیکتر به شرایط بازار و خواستهها و نیازمندیهای مشتریان خواهد بود. با این وجود این الگو هنوز هم با انتقادهای فراوانی روبه رو است. به عنوان مثال یکی از انتقادهایی که این الگو با آن روبه رو است این است که صاحبنظران بر این عقیده اند که از آنجا که اعضای تیم پروژه توسعه محصول دائماً منتظر دریافت اطلاعات از جانب بازار هستند، روند پیشرفت فرایند توسعه ممکن است با تأخیرهایی همراه باشد.
● الگوی یکپارچه شونده:
مفهوم یکپارچگی یا یکپارچه سازی از ادبیات و تئوریهای سازمانی وارد ادبیات توسعه محصول جدید شده است و در سالهای اخیر بسیار مورد پذیرش قرار گرفته است. (لورچ و لارنس، ۱۹۶۷) این مفهوم اصولاً بر کیفیت همکاری و تعامل بین اعضای تیم پروژه توسعه محصول تأکید کرده است. لازم به ذکر است که منظور از اعضای تیم پروژه توسعه محصول کلیه ذینفعانی است که در فرایند توسعه نقش بازی میکنند. تأمین کنندگان، سازندگان، مشاوران داخلی یا خارجی، سازمانهای ذیربط و… از جمله این ذی نفعان هستند. این الگو تأکید می کند که فرایند توسعه محصول جدید فعالیتی پیچیده است که نیازمند قابلیت به دست آوردن، انتقال و تفسیر حجم بسیار زیادی از اطلاعات و داده های مالی، فنی، اطلاعات و روندهای بازار و دیگر اطلاعات و داده های موجود داخلی و خارجی است که مجموعه این اطلاعات برای توسعه ایدهها، نظریات و ارزیابی امکانسنجی اقتصادی، قابلیت تولید و… به کار گرفته می شود. (کالدول و آنکونا، ۱۹۹۰) این فرایند نیازمند همکاری و مشارکت عده کثیری از ذینفعان از نقاط کارکردی گوناگون و به طور خاص ذی نفعان برون سازمانی است. (مینتزبرگ، ۱۹۹۶) در واقع این الگو سعی می کند فاصله بین برخی از الگوهای جدید و قدیم توسعه محصول جدید را پوشش دهد و در راستای این امر تغییرات زیر را ایجاد کرده است:
۱) تغییر نگرش از ساختار به فرایند، به دلیل ناکافی بودن ارتباطات بین تیم پروژه و در نتیجه نبود هماهنگی مناسب بین کارها و فعالیتها.
۲) تغییر از کارکرد به دانایی: تغییر نگرش از تشکیل یک تیم پروژه از واحدهای سازمانی مختلف، به سمت نیاز به داشتن استخری از دانایی برای توسعه یک محصول جدید. از قالب چنین ایده ای است که مفاهیمی مثل تقویت تیم پروژه سرچشمه گرفته است. همچنین از آنجا که فرایند توسعه محصول جدید یک فعالیت جمعی و گروهی است که کارگروهی و داشتن روحیه لازم برای آن موضوعی کاملاً کلیدی به شمار می آید، تیمهای توسعه محصول اساساً از افرادی تشکیل می شود که قابلیت همکاری گروهی و تعامل دو یا چند جانبه آنها بسیار زیاد است. (کالدول و آنکونا، ۱۹۹۰).
● الگوی بهبود دهنده:
این الگو سعی میکند تا با ترکیبی از مفاهیم مطرح شده در الگوهای سنتی و الگوی انعطاف پذیر مفاهیم جدیدی را مثل نقشهای مشخص و واضح در پروژه، وجود گلوگاههای بدون استثنا، همپوشانی آزمایشی و تدریجی و… را ارائه کند.
اعضای تیمهای پروژه در این الگو مجاز خواهند بود با داشتن حداقلی از ساختار به طور خودگردان ایفای نقش کنند؛ یعنی آزادی عمل و اختیارات بیشتری خواهند داشت. الگوی بهبود دهنده ترکیبی از ضرورت و دستور را در تیمهای پروژه خود برقرار می کند.
● فرایندهای توسعه محصول
در این بخش با ایده گرفتن از چارچوب طبقه بندی فرایند ارائه شده از مرکز بهره وری و کیفیت امریکا (APQC)، فرایندهای توسعه محصول جدید در شش سطح فرایندی ارائه شده است. لازم به توضیح است که چارچوب طبقه بندی فرایند APQC از شناخته شده ترین و جامعترین طبقه بندیهای فرایندهای سطح کسب و کار است که با توجه به نگاه چندگانه به صنایع مختلف تولیدی و خدماتی تهیه شده است. نسخه اولیه این طبقه بندی با مشارکت حدود هشتاد سازمان علاقهمند به فرایند الگوگیری در سطح امریکا و سراسر دنیا انجام پذیرفت. شرکتهای بوئینگ، فورد، آی.بی.ام صرفاً سه مورد از شرکتهای بسیار معروفی هستند که تاکنون در تدوین نسخههای بعدی این چارچوب مشارکت داشته اند:
فرایندهای مورد نیازی که سازمان و تیم پروژه توسعه محصول جدید در طی چرخه عمر توسعه محصول با آن درگیر هستند در شش سطح به شرح زیر طبقه بندی شدهاند:
۱- فرایندهای سطح استراتژیک سازمان
۲- فرایندهای سطح فنی محصول جدید
۳- فرایندهای سطح فروش و پشتیبانی فروش محصول جدید
۴- فرایندهای سطح مدیریت و پشتیبانی پروژه
۵- فرایندهای سطح مدیریت تأمین
۶- فرایندهای سطح مدیریت زیرساخت، قابلیت و دانش.
توسعهی محصول جدید فرآیندی است که در آن محصول یا خدمتی جدید به بازار عرضه میشود. موفقیت این فرایند را می توان با تعریف شاخصهایی که نشان دهندهی میزان این موفقیت یا عدم موفقیت است، اندازه گیری کرد. اصطلاح توسعهی محصولات جدید، هم در مورد محصولاتی که به طور کلی در دنیا جدید هستند و هم در مورد اعمال حداقل بهبود و تغییر در محصولات موجود به کار می رود. امروزه عمر بازار محصولات در حال کاهش است و پیش بینی میشود که نرخ توسعهی محصولات در هر پنج سال دو برابر شود.
در نتیجه، محصولات جدیدی که نیازها و خواسته های مشتریان را برآورده سازند و از آن فراتر روند، عاملی کلیدی در حفظ و بهبود مزیت رقابتی به شمار می روند. یکی از بیشترین تأثیرها بر نحوهی رویکرد شرکت های غربی در زمینهی توسعهی محصول، از مفهوم توسعه یافته توسط ناسا در دههی ۱۹۶۰ ناشی شد که به مدیریت در مقیاس بزرگ برای انجام ساده تر پروژه های پیچیده ی دفاعی می پرداخت.
نسخهی ابتدایی آن که برنامه ریزی پروژه تقسیم شده نامیده می شود به توضیح رویکردی متوالی متشکل از چهار فاز می پردازد:
(۱: آنالیز اولیه) فاز اول (۲: تعریف) فاز دوم (۳: طراحی) فاز سوم (۴: عملیات) فاز چهارم، به علاوهی ایجاد نقاط بازرسی، که انتقال نیافتن اشتباه به فاز بعدی را تضمین می نمود. یک مطالعهی تأثیرگذار دیگر، که نه تنها به فرایند توسعه بلکه به طور کلی به محصول جدید توجه می نمود، توسط بوزآلن و همیلتون (۱۹۸۷) ارائه شده است. هنگامی که آنها سرگرم پژوهش در مورد نحوهی تعریف مراحل توسعهی محصول بودند، مراحل زیر را یافتند:
نمودار ۱-۲: فرایند توسعه محصول جدید
اگر مراحل بیشتری مدنظر باشد، میتوان مراحل بالا را ریزتر نمود. برای نمونه، کوپِر (۲۰۰۴) ارائه کنندهی ۱۳ مرحله در یک مدل است که در نتیجهی جداسازی فعالیتهایی نظیر پژوهش های بازار و آنالیز کسب و کار است.
۲-۳-۴: عوامل موفقیت پروژه های توسعه محصول جدید (NPD)
رویکردی سیستماتیک را جهت ارزیابی،NPD بسیاری از شرکت ها به منظور موفقیت فرایند توسعهی محصولات از ابتدای شروع برنامهی توسعه تا پس از مرحلهی عرضه به بازار به طور منظم و دقیق به کار میگیرند. مسئلهی اصلی این است که چه چیزی را باید اندازه گیری و ارزیابی کرد تا بتوان نتایج معناداری از آنها استخراج نمود تا در فرایند بهبود توسعهی محصولات قابل استفاده باشد. شناسایی موفقیت و شکست محصولات، کار آسانی نیست؛ زیرا یک محصول ممکن است در یک بخش، موفق و در عین حال، در بخش دیگر ناموفق باشد.
مطالعه های گوناگونی که در زمینهی توسعهی محصول جدید انجام گرفته است (کوپر، ۱۹۸۷) (مورمن، ۱۹۹۵) عوامل اصلی موفقیت پروژه را تعریف کرده اند. برخی از این عوامل عبارتند از:
فرایند ساختارمند توسعهی محصول جدید، اهداف مشخص، تعریف محصول، دیدگاه بلندمدت (داشتن برنامه برای آینده)، رهبران قوی و توانمند، درک و اطلاع از بازار، پشتیبانی مدیریت ارشد و دخیل بودن مشتری در فرایند و اهمیت دادن به او. تیم توسعه نیز در موفقیت توسعهی محصول جدید مهم است. تیم باید دارای چشم اندازی اشتراکی و شفاف باشد (مورمن، ۱۹۹۵). چگونگی شکل گیری تیم و ترکیب آن نیز بسیار مهم است (لین گری و همکاران، ۱۹۹۹) (کوپر، ۱۹۸۷). علاوه بر این، ارتباطات نیز فاکتوری مهم است. تیم نیاز دارد تا یک رابطه خوب با مدیریت ارشد داشته باشد. تیم باید قابلیت انعطاف نسبت به تغییرات احتمالی را در محصول. و ویژگیهایش داشته باشد. اعضای تیم نیز باید دارای مهارت و انگیزهی کافی باشند (لین گری و همکاران، ۱۹۹۹).
مطالعهای دیگر که توسط کنسرسیوم وایس انجام شد ۱۰ عامل را در موفقیت محصول شناسایی کرد. ارنست (۲۰۰۲) نیز طی مطالعهای بر روی پژوهشهای انجام شده شناسایی عوامل موفقیت فرآیندNPD انجام داده نشان داده شده است. نتایج این پژوهش در قالب جدول ۲-۲ نشان داده شده است:
جدول ۲-۷: پژوهش های کاربردی در زمینه فرایند توسعه محصول جدید
سال | پژوهشگر | تعداد نمونه | فاکتور موفقیت | یافته ها/نتایج |
۱۹۹۷ | رابنشتین و همکاران | ۱۰۳ |