تفاوت قدرت و اقتدار
تفاوت های عمده قدرت و اقتدار عبارتند از:
۱ - اقتدار همیشه مشروع و قانونی است، اما قدرت ممکن است مشروع یا نامشروع باشد.
۲ - اقتدار مبتنی بر رضایت است، اما قدرت اغلب بر زور مبتنی است .
۳ - بنا به سرشت، اقتدار دموکراتیک تر از قدرت است زیرا همیشه قانونی و مبتنی بر پشتیبانی همگانی است، اقتدار نشان می دهد که انسان برای قبولاندن هدف های خود چه توانایی هایی دارد، در حالی که قدرت توانایی انسان برای تغییر رفتار دیگران است(عبدالرحمن، ۱۳۶۶: ۱۰۳).
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران بنا به جایگاه ممتاز نظریه امامت و ولایت، رویکرد فیلسوفانه در تحلیل مبانی اقتدار حکومت غلبه دارد. بنابر این مؤلفههای اقتدار حکومت جمهوری اسلامی ریشه در خاستگاه مشروعیت نظام جمهوری اسلامی دارد که همان اندیشه سیاسی شرعی است.
از همین روست که استقرار نظام جمهوری اسلامی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، همواره محل توجه بسیاری از اندیشمندان و پژوهشگران حوزه سیاسی بوده است. به جهت اینکه برای نخستینبار در تاریخ جدید جهان، نظامی شکل میگیرد که در عین برخورداری از وجوه دمکراتیک مثل انتخابات (مجلس و ریاستجمهوری و …) و تشکیل نهادهای مدنی، بر شالودههای دینی استوار شده است.
از اینرو این نظام از مشروعیت دوگانهای برخوردار است؛ از یک سو بر شانههای مردم استوار است (وجه دمکراتیک و جمهوریت آن) و از دیگر سو دین و شریعت (اسلام) در حکم زمینه و بستری اصلی برای زندگی اجتماعی و سیاسی همین مردم مطرح است.
بر اساس آنچه ذکر شد نتیجه آن است که مردم در هر برهه ای از زمان، نه تنها علت اصلی شکل گیری نظام سیاسی اسلام هستند بلکه عامل قوام و دوام و پایداری نظام اسلامی می باشند و از این حیث و بی هیچ تردیدی بزرگ ترین سرمایه در نظام اسلامیِِ حاصل آمده از معارف تشیع، مردم هستند که صلاح و فساد آنها اثری مستقیم بر صلاح و فساد حکومت اسلامی مترتب خواهد کرد.
در توضیح این مضمون آنچه را تا کنون به آن پرداخته ایم، مبنای تحلیل قرار داده و با استناد به محورهای:
ـ «اصل تاثیر جوامع انسانی بر سرنوشت خود»
ـ «اصل تاثیر مشارکت سیاسی مردم در ثبات سیاسی نظام»
ـ «اصل آزادی اراده و انتخاب»
ـ «اصل اعتبار و تعیین کننده بودن رای اکثریت در نظام اسلامی»
بر اصل «تغییرپذیری انسان ها در بینش و رویکرد» تاکید می کنیم و به طرح این سوال راهبردی می پردازیم که « درصورتی که مردم در بینش و منش و روش چرخش کنند و از اصول، موازین و ارزش های الهی ـ انسانی عدول کنند، چه تضمینی برای حفظ و بقای نظام اسلامی ما که خود را تابع رای اکثریت می داند وجود خواهد داشت؟»[۴۲] اهمیت بسیار این پرسش آنگاه بیشتر می شود که حجم عظیم ظرفیت سازی های ضد انقلاب و استکبار جهانی برای مقابله نرم فرهنگی با نظام جمهوری اسلامی ایران از راه تقویت شبکه های اجتماعی معاند و فشارهای سیاسی بین المللی بر کسی پوشیده نیست. و حاصل این حجم گسترده فشار نرم فرهنگی بر جمهوری اسلامی ایران به این صورت مشخص است که امروزه در بستر جامعه انحرافاتی در حوزه باورها وجود دارد که اثر آن را می توان در رفتارهای اجتماعی و صادرات فعلی افراد به روشنی مشاهده کرد ـ چه بسا سیر صعودی این انحرافات در یک پژوهش جامعه شناختی مستمر که مبتنی بر تحلیل آماری داده ها باشد اثبات شود ـ حال اگر این انحرافات که در گذشته نمود کمتری داشت و امروزه در دایره وسیع تری جلوه می نماید، در آینده طیف بیشتری را شامل شود نتیجه قهری آن ایجاد یک شکاف اجنماعی عمیق خواهد بود که می تواند مواجهه و مقابله مردم با مردم را در پی داشته باشد[۴۳] و اگر روزگاری جبهه معارض با جذب رای حداکثری آحاد زمینه اجتماعی را برای ایجاد تغییرات اساسی در ارزش های حاکم بر جامعه فراهم کند حتما این تغییرات وجهه قانونی و دموکراتیک هم به خود خواهد گرفت. چه، در نظام اسلامی رای مردم است که تعیین کننده است نه قوه قهریه حاکمیت.
در این راستا برای توضیح سیر قهقرایی توده هایی از مردم طی سال های گذشته و تاثیر این روند بر شرایط سیاسی داخلی (اشاره به فتنه ۸۸) ـ که تاثیرآن بر وضعیت سیاست خارجی نیز کم و بیش محسوس بود ـ توضیحات اجمالی در محورهای زیر ارائه می شود:
الف) ارتباط بسیار مستحکم انسان ها با «خود طبیعی محض»( جعفری،۱۳۸۸ : ۸۹)که گرایش طبیعی آن ها به ارضای غرایز و نیازهای «کمتر حقیقی» طبیعی را سبب می شود فاصله ای چشمگیر میان طبع حیوانی انسان با «خود حقیقی مجرد» او ایجاد می کند. چه، هرچه پیوند انسان با عالم ناسوت بیشتر شود، علایق و گرایش های مادی در وجود او تقویت خواهد شد و هرچه این پیوند پایدارتر باشد انسان از درک «خود حقیقی مجردش» عاجزتر می شود و ای بسا این آیه شریفه قرآنی که «من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا» دلالت بر همبن معنا داشته باشد چون ذکر آنگاه حقیقی و اثرگذار است که با التفات کامل دل همراه باشد و التفات کامل دل حاصل نمی شود جز با نفی خواطر و انقطاع از ماسوی الله و انسانی که فکر و ذکر و دلش متوله جلوه های دنیایی است در خود طبیعی محض مستغرق است و از خود حقیقی مجرد فاصله بسیار دارد.
این در حالی است که راهبرد مشخص اسلام در مورد انسان همراه کردن او با «ذکر موثر» است و لازمه ذکر موثر توجه حداقلی به زندگی دنیایی و دل کندن از جلوه های جهان مادی است و انسان هایی که «ارضای نیازهای خود طبیعی محض» در وجود آن ها ریشه های با دوام دوانیده چه تناسبی با این راهبرد مشخص اسلام دارند؟ و از طرفی با حکومت اسلامی که همواره به دنبال احیا و تقویت بعد ماورایی (خود حقیقی مجرد) انسان است چه تناسبی می توانند داشته باشند؟ پاسخ روشن است: تناسب تعارضی و عناد محور؛ چراکه اسلام و حکومت اسلامی در برابر عینیت یافتن نیازهای این دسته از انسان ها نقش محدود کننده دارد.
ب) در شرایط حاضر اگرچه اکثریت جامعه مدافع وضع جاری سیاسی ـ حاکمیتی هستند لکن جبهه معارض و معاند جریانی ریشه دار و فعال است که با تکیه بر حمایت های سیاسی و مادی و معنوی جهان استکبار همواره در صدد همراه کردن توده هایی از مردم با خود هستند بنابراین برای مواجهه موفق با این جریان فکری ـ سیاسی، اتخاذ یک راهبرد مشخص فرهنگی ـ سیاسی که از یک سو به جذب حداکثری آحاد بیانجامد (گروه های معارض و منفعل را هم شامل شود) و از سوی دیگر افزایش بینش و بصیرت دینی مجذوبین را به همراه داشته باشد، لازم و ضروری می نماید. بر این مبنا غایت راهبرد فرهنگی ـ سیاسی مورد نظر را باید «توسیع حداکثری کمی» که دربرگیرنده قریب به اتفاق جامعه باشد و «تعمیق فزاینده کیفی» که ناظر بر عمق بخشیدن به بینش و بصیرت دینی آحاد باشد، دانست. بدیهی است نتیجه این راهبرد مشخص استحکام بیش از پیش پایه های مردمی نظام خواهد بود که حرکت به سمت آرمان های متعالی یک جامعه شیعی را روان تر و سریع تر خواهد کرد.
فصل دوم: فرهنگ ایده آل عامل پایدارنده ثبات در سیاست داخلی و سیاست خارجی
همچنانکه اشاره شد حکومت در یک نظام اسلامی در شرایطی از اقتدار و ثبات سیاسی برخوردار خواهد بود که علاوه بر مشروعیت، دست کم از عنصر «مقبولیت گسترده» برخوردار باشد. و باید دانست که «مقبولیت گسترده» شرط لازم است برای اینکه منویات حاکم شرع که تطابق کامل با مطالبات ذات مقدس پروردگار متعال دارد به موضع اجرا گذاشته و به منصه ظهور رسد.
در اینجا لازم است برای پیگیری مباحث، به ترسیم تحلیلی از ساختار حکومت مبتنی بر شریعت مقدس اسلام بپردازیم تا از این طریق زوایای مختلف بحث بیش از پیش روشن شود.
آنچه روشن و مسلم است این است که حکومت اسلام در شرایطی رقم می خورد که اقتضائات و مطلوبات شریعت، تحت زعامت و رهبری حاکمی صالح پیگیری شود. این حاکم که در مکتب تشیع با عنوان «ولی فقیه» شناخته می شود ضمن درک عمیق و همه جانبه از حقیقت اسلام از جزیی ترین مطلوبات و مطالبات شرع مقدس در دو حوزه فردی و حکومتی فروگذار نمی کند و برای تحقق بخشیدن به اهداف متعالی اسلام در عرصه های داخلی و خارجی، با شناسایی تمام ظرفیت های موجود، به بسیج امکانات مبادرت کرده و کوتاه ترین و سریع ترین راه را برای رسیدن به مقاصد متعالی جامعه اسلامی برمی گزیند.
بر اساس آنچه گفتیم می توان مدعی شد که حکومت اسلام در نگاه اول متشکل از یک «راس مدبر» و یک «اندامواره» است. این اندامواره عبارت است از مجموع عناصر تشکیل دهنده و پایدار کننده جامعه اسلامی که همگی از یک فرهنگ که پیش از این از آن تحت عنوان فرهنگ ایده آل یاد کرده ایم تاثیر می پذیرند و به این فرهنگ وفادارند. این فرهنگ که اجزای آن همگی بر یکدیگر اثرگذارند و از یکدیگر اثرپذیر، هم در درون خود دارای ارتباطات ارگانیک است و هم جامعه ای که به این فرهنگ وفاداری می کند در درون خود به ارتباطاتی ارگانیک که هم هم افزا است و هم تعالی بخش نایل می شود. در ادامه به رمزگشایی تفصیلی از مضامین ذکر شده می پردازیم.
گفتار نخست: رمزگشایی از مفهوم «فرهنگ ایده آل»
در بخش نخست رساله مفهومی را تحت عنوان «فرهنگ ایده ال» ذکر کرده و مشخصه هایی برای آن برشمردیم که برای یادآوری و تناظر سازی میان «فرهنگ ایده آل» که همان «فرهنگ اسلامی» است دوباره به آنها اشاره می کنیم:
الف) میان مولفه ها و اجزای تشکیل دهنده فرهنگ ایده آل به طور ذاتی ارتباطی عمیق و انسجامی معنا دار وجود دارد.
مراد از ارتباط عمیق و انسجام معنا دار همان کلیت دین است که پیش از این مورد اشاره قرار گرفت یعنی در صورت مخدوش بودن هر یک از اجزاء و مولفه ها آثار مترتب بر ظهور کلیت ـ که همان تجلی جذبه های رحمانی بر قلب مومن است ـ نیز مخدوش می شود و به همین دلیل است که بسیاری از مسلمانان، ایمانی سطحی دارند که توام با یقین نیست و آنانکه ایمان خود را به آب عمل نپرورند با نوعی بی هویتی دینی مواجه خواهند بود که هر لحظه به سویی متمایل شوند و در نهایت راه ضلالت در پیش گیرند که فرمود: «مذبذبین بین ذلک لا الی هولاء و لا الی هولاء و من یضلل الله ولن تجد له سبیلا» (نساء، ۱۴۳)
ب) میان فرهنگ ایده آل و جامعه فرهنگی متلون به فرهنگ ایده آل رابطه ای عمیق و حیاتی برقرار است. بدین معنا که هرچه ارتباط میان جامعه فرهنگی و فرهنگ ایده آل منسجم تر و ناگسستنی تر باشد نسبت جاذبیت (فرهنگ ایده آل؛ و کان حقا علینا نصر المومنین(روم، ۴۷). و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا(عنکبوت، ۶۹)) و مجذوبیت(جامعه فرهنگی؛ و الذین آمنوا اشد حبا لله(بقره، ۱۶۵). و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله(بقره، ۲۰۷)) بین آنها برقرار می شود که رابطه ای تکاملی و تعالی بخش خواهد بود و در مقابل هرچه ارتباط میان جامعه فرهنگی و فرهنگ ایده آل واگراتر و غیر منسجم تر باشد نسبت دافعیت (فرهنگ ایده آل؛ یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم(توبه، ۷۳/ تحریم، ۹)) و مدفوعیت (جامعه فرهنگی؛ ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار و لن تجد لهم نصیرا(نساء، ۱۴۵)) بین آنها حاکم می شود و در این صورت جامعه فرهنگی حرکتی قهقرایی و رو به زوال خواهد داشت.
ج) میان آحاد جامعه متلون به فرهنگ ایده آل ارتباطی عمیق، نزدیک و ناگسستنی برقرار است که از آن تحت عنوان مودت و اخوت یاد می کنیم. (الاخلاء یومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقین(زخرف، ۶۷)؛ انما المومنون اخوه(حجرات۱۰)؛ محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم(فتح، ۲۹) )
د) در صورتی که جامعه فرهنگی، فرهنگ ایده آل را با توجه به تناسب ذاتی میان اجزا و مولفه هایش اعمال کند جامعه فرهنگی، پویا، مترقی و پیشرفته شده و با رشد و تعالی فزاینده مواجه خواهد شد. (من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مومن فلنحیینه حیاتا طیبه و لنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون(نحل، ۹۷)؛ لو ان اهل القری امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض(اعراف، ۹۶))
۱) فرهنگ ایده آل عامل پایدارنده ثبات سیاسی در داخل
برای تبیین هرچه بهتر مفهوم «فرهنگ ایده آل» و تاثیر آن در استحکام پایه های نظام سیاسی می توان به اثرات سازنده این فرهنگ در دو حوزه فردی و اجتماعی که از راه تمسک تام به اجزا و مولفه های فرهنگ اسلامی (تهذیب) حاصل می شود اشاره کرد.
۱ـ۱) اثرات تهذیب در حوزه فردی
اگر تهذیب را به مثابه التزام عملی فرد مسلمان به تمامی اوامر و نواهی الهی در تمام ساحات جوارحی و جوانحی در نظر بگیریم، آثاری بر آن مترتب خواهد شد که تطابق کامل با آثار مترتب بر تقوا دارد. (ظهور کلیت دین ـ همان فرهنگ ایده آل ـ بر قلب مومن که پیش از این به طور مبسوط به آن پرداخته شد) چراکه تهذیب و تقوا در روش و غایت با یکدیگر مرادفند و عبارتند از «کف نفس از منهیات و اتیان نفس به واجباتِ شرع مقدس». از این رو تهذیب و پرواپیشگی همه جانبه را می توان مصداق اعظم جهاد اکبر دانست چرا که غایت آن مستحیل شدن فرد مومن در فرهنگ ایده آل است. (در بخش سوم پژوهش حاضر به طور مبسوط به آن پرداخته شد)
آنچه در این مقام در صدد بیان آن هستیم اثراتی است که بر صادرات فعلی انسان ها اعم از «قبیحه» و «حسنه» مترتب می شود و در شیطانی شدن یا الهی شدن انسانها اثر مستقیم خواهد داشت.
مطابق مفاهیمی که از آیات الهیه قرآن کریم به دست می آید «شیطان» بارزترین دشمن برای عینیت یافتن بعد الهی و انسانی انسان است(نساء، ۱۱۹ / یوسف،۵). از این رو همواره در تلاش است تا تمام توجه انسان را به بعد غریزی و حیوانی او معطوف سازد و به آنچه در طبیعت انسان زینت داده شده است (مظاهر زندگی دنیا) (آل عمران، ۱۴) جلوه ای صد چندان بخشد تا از این راه به هدف اصلی خود که اغوای انسان ها از مسیر حقیقت و الهیت است نایل شود(حجر، ۳۹ ) و پای انسان را در طبیعت ناسوت به بند کشد(نجم، ۲۹ و ۳۰). پس مطابق معارف قرآنی راه نفوذ شیطان بر هیچ انسانی بسته نیست چراکه اگر اینگونه نبود، وفق فرمایش نبی مکرم اسلام که فرمود «لولا ان الشیاطین لیوحون علی قلوب بنی آدم لنظروا الی ملکوت السموات و الارض»[۴۴]، انسان حقایق هستی را آنگونه که هست ادراک می کرد و حقانیت حق مقابل دیدگان او، خود را مکشوف می نمود و راهی برای اغوا و انحراف انسان باقی نمی ماند. پس آنچه باعث می شود شیطان راه نفوذی در انسان بیابد اقبال انسان ها به وعده های اغواگرانه شیطان(ابراهیم، ۲۲ ) و گرایش آن ها به هواهای نفسانی است(جاثیه، ۲۳). که اگر غیر از این بود و انسان از وعده ها و مطالبات الهی تخلف نمی کرد شیطان را بر انسان راهی نبود. در این راستا باید تاکید کنیم به تصریح قرآن کریم کسانی که صفت «عبودیت الله» بر آن ها صدق تام داشته باشد، شیطان را بر آن ها راهی نیست(حجر، ۴۲). حتی در موارد هشت گانه ای که در قرآن کریم بر مصونیت «مخلَصین» از عذاب الهی تاکید شده است و شیطان خود را از نفوذ در آن ها عاجز برشمرده است، آنچه مقدم بر صفت «مخلصین» است، «عبد» بودن آن ها است. بر این مبنا می توان نتیجه گرفت قرار گرفتن در زمره «مخلصین» فرع بر تحق صفت «عبودیت» در انسان است. یعنی آنگاه که صفت «عبودیت» در ساحات جوارحی و جوانحی انسان، تمام قد تجلی کند دست هدایت الهی در تربیت «بنده» اش کارساز می شود و وی را در جرگه «مخلصین» قرار می دهد.
در توضیح با عنایت به آیه شریفه «فان اسلموا فقد اهتدوا»(آل عمران، ۲۰) باید گفت دو مفهوم «تسلیم بودن» و «عبد بودن»، افاده یک معنا می کنند و هر دو بر اطاعت بی قید و شرط از معبود دلالت دارند و نتیجه ای که بر این «اطاعت بی قید و شرط» مترتب است «هدایت» است. و به حکم آیات قرآن کسی که در مسیر هدایت قرار گیرد، بر مراتب هدایت او افزوده و به زینت «تقوا» آراسته می شود(مریم، ۷۶. محمد، ۱۷). پس قرار گرفتن در مسیر تهذیب و اخلاق و عبودیت بدون شک هدایت حضرت حق را به دنبال خواهد داشت و باید به همین دلیل باشد که گویند مخلصین تربیت یافتگان «الله» عز اسمه هستند؛ و شیطان را در چنین افرادی راه نفوذی نیست(حجر، ۳۹ الی ۴۲).
به همین دلیل است که انسان مهذب و مخلص هر آن و هر لحظه خود را در محضر خدا می یابد و نیل او به مقام حضور موجب می شود هم صادرات فعلی او، هم همسات قلبی او و هم سکنات جسمی او تابع رضایت پروردگار باشد و جز مرضی حق جل و علی از وی مشاهده نشود.
پس در بیان رابطه انسان ها با شیاطین روابط زیر را می توان از آیات قرآن استنتاج کرد:
الف) انسان هایی که وجودشان مهبط شیاطین است و افعالشان با خواست و اراده شیطان انطباق دارد (زخرف، ۳۶/ نحل، ۱۰۰/ شعرا، ۲۲۱ و ۲۲۲ / اعراف، ۳۰ / مریم، ۸۲/ اعراف، ۲۷ / انعام، ۱۲۱).
باید دانست که شیطان وجودی است ویرانگر و موذی و مخرب و القائات او در مسیر فساد و تخریب است و مشتریان او دروغ گویان گنهکارند. ( مکارم شیرازی ، ۱۳۷۹، ج ۱۵: ۳۷۵ و ۳۷۶ )
ب) انسان هایی که هنگام مواجهه با اوامر شیطانی بر خود نهیب زده و متنبه می شوند و به درگاه خدا انابه می کنند. (مومنون، ۹۷ و ۹۸/ اعراف، ۲۰۱ )
ج) انسان هایی که با استقامت در مسیر پارسایی مشمول هدایت الهی شده و راه نفوذ شیطان در وجود آن ها مسدود می شود. (این مورد بیانگر وجود ارتباط ارگانیک میان اجزاء و مولفه های فرهنگ اسلامی است که در حوزه فردی متجلی می شود.)
۲ـ۱) اثرات تهذیب در حوزه اجتماعی
مواردی که ذکر شد همگی ناظر بر اثرات التزام عملی به مولفه های فرهنگ اسلامی بود که البته بر بعد فردی انسان ها مترتب می شود. در اینجا نسبت فرهنگ ایده آل با مجموعه انسان هایی که خود را ملتزم به رعایت اصول و موازین این فرهنگ می دانند مورد بررسی قرار می گیرد یعنی رابطه فرهنگ ایده ال با جامعه.
بدیهی است تبلور عینی آموزه های مکتب اسلام در گرو میزان التزام عملی افراد جامعه به بایدها و نبایدهای شارع مقدس است و تحقق وعده های الهی در نصرت مسلمانان نیز منوط به تحقق جامعه ای است که در آن شعائر الهی پاس داشته می شود و منهیات شارع مقدس در آن جامعه بروز و ظهور عینی ندارد. در چنین شرایطی است که جامعه ایمانی شکل می گیرد و فرهنگ ایده آل برتارک جامعه خوش می نشیند و ارتباط سازنده و تعالی بخش میان فرهنگ اسلامی و جامعه مسلمانان صورت می پذیرد.
۱ـ۲ـ۱) دسته بندی جامعه شناختی انسان ها در فرهنگ اسلامی
فرهنگ اسلام، روابط اجتماعی را بر مدار ایمان و عمل صالح تفسیر می کند(مائده، ۲) و آنچه از جامعه مسلمانان مطالبه می کند حرکت جمعی حول محور وحدانیت پروردگار و انطباق عمل مسلمین با کلیه مطالبات شارع مقدس است. در فرهنگ اسلام «حیات دنیا» باید با محوریت «الله» و بر مبنای ایمان به غیب به گونه ای مدیریت شود که نتیجه ای جز سعادت در «حیات دنیا» و رستگاری در «حیات آخرت» به دنبال نداشته باشد. از این رو در نگاه قرآن، انسان ها از منظر جامعه شناختی، بسته به تناسبی که میان «حیات دنیا» و «حیات آخرت» برقرار می کنند به سه گروه تقسیم می شوند: