۳-نیازبه امنیت یا ایمنی ، شامل نیازبه محیطی امن وبه دورازتهدید.
۴-نیازبه عزت نفس یا احترام به خود ، شامل احساس کسب توفیق وتأیید، احساس شایستگی واحساس کفایت ومهارت ، یعنی نیازفرد به ایجاد تصورمثبتی دردیگران نسبت به خودش.
فرانیازها یا نیازهای مربوط به خود شکوفایی :
برخلاف نیازهای کاستی که ازمحرومیت انسان سرچشمه می گیرند ، فرانیازها نیرویشان را ازمیل آدمی به رشد وبالندگی کسب می کنند . فرانیازها به نیازهای مربوط به خودشکوفایی یا تحقق خویشتن نیز معروفاند. اینها عبارتند ازنیازهای فرد برای رسیدن به آنچه که درحداکثرتوان واستعداد دارد . نیازهای خود شکوفایی مواردی چون کنجکاوی اشتیاق به شناخت ، یادگیری کسب حقیقت ، دانش اندوزی ، تجربه کردن ، درک زیبایی ونظم وهماهنگی را شامل می شوند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
نیازهای خود شکوفایی مواردی چون کنجکاوی ، اشتیاق به شناخت ، یادگیری کسب حقیقت دانش اندوزی ، تجربه کردن ، درک زیبایی ونظم وهماهنگی را شا مل می شود.
۲-۱-۲۷- ویژگیهای افرا خود شکوفا ازنظرمزلو:
-پذیرش( خود ،دیگران ، طبیعت):
آنها می تواندن کاستیها وگناهان، صفتها وشرارتهای آدمی را به همانگونه که ویژگیهای طبیعت را بپذیرند ، کسی ازخیس بودن آب، یا ازسختی صخره ها ، یا ازسبزی درختان شکایت نمی کند. همان گونه که کودک با چشمهایی بازعاری ازهرگونه انتقاد بی توقع ومعصوم به جهان می نگرد وصرفاً آنچه را که می گذرد بدون آنکه درباره اش بحث کند یا خواستاردگرگونی آن باشد ملاحظه ومشاهده می کند، یک فرد خود شکوفا نیزگرایش دارد به همان ترتیب به طبیعت بشریخود ودیگران بنگرد . اولین و آشکارترین سطح پذیرش درسطح به اصطلاح حیوانی است . این دسته ازافراد خود شکوفا گرایش دارند که حیوانات خوبی باشند ، اشتهایشان قوی باشد وبدون تأسف ویا شرم یا عذرخواهی خوش بگذارنند . آنها نه تنها درسطوح پایین انگیزشها بلکه در همه سطوح مانند محبت، ایمنی، تعلق، افتخار و عزت نفس نیزقادرند خودشان را بپذیرند وآنها همه این حالات را بدون چون وچرا می پذیرند و این صرفاً به این دلیل است که تمایل دارند عملکرد طبیعت را بپذیرند نه اینکه با آن به این دلیل که چیزهایی با الگویی متفاوت شناخته است به مجادله بپردازد.
آنچه که رابطه نزدیکی با خود پذیری وپذیرش دیگران دارد عبارت است از:
۱-فقدان حالت دفاعی ، ظاهرسازی ونقش بازی کردن ، یا ژست درآنها .
۲-بی رغبتی آنها نسبت به چنین اعمال تصنعی دردیگران .
ریا، تزویر، نفاق ،گستاخی، تظاهر، نقش بازی کردن ، سعی درتأثیرگذاری دردیگران ازراه های تصنعی آنها تقریباً فاقد همه این صفاتند.
آنها می توانند حتی با معایب خودشان به راحتی زندگی کنند. آنچه افراد سالم واقعاً ازآن احساس گناه می کنند ( یا شرمندگی ، نگرانی ، غم یا تأسف ) می کنند عبارتند از:
۱- معایب قابل بهبود مانند کاهلی ، بی فکری ، بدخلقی ، رنجاندن دیگران .
۲- بقایای دیرپای فقدان سلامت روانی مانند تعصب ، رشک وحسد .
۳- عادت ها
۴- کاستی های نوع بشریا فرهنگ یا گروهی که آنها با آن همسان شده اند.
خودانگیختگی ، سادگی ، طبیعی بودن :
همه افراد خودشکوفا را می توان نسبتاً خودانگیخته درروابط بسیارخودانگیخته ترازآن درزندگی درونی، افکار، تکانشها و غیره توصیف کرد. سادگی، فطری بودن و حفظ حالت طبیعی عدم تلاش برای تأثیرگذاری ، ویژگی رفتار آنها است .
این الزاماً به معنای رفتاری که به طوردایم غیرقراردادی باشد نیست البته اگرمی بایست یک شمارش واقعی از تعداد دفعاتی که فرد خود شکوفا به شیوه قراردادی رفتارکرده است به عمل می آوردیم رقم بالایی بدست نمیآمد. قراردادی نبودن او سطحی نیست بلکه ذاتی ودورنی است. تکانش ها ، فکر خود آگاهی اوست که به گونه ای چنین معمول وغیرقراردادی خود انگیخته وفطری است .ظاهراً با تشخیص اینکه دنیای افرادی که او با آنها زندگی می کند نمی تواند این ویژگی را درک کند یا بپذیرد ، وازآنجا که او تمایلی به رنجاندن آنها ویا دعوا برسرهرمسئله جزئی آنها را ندارد ، لذا با شانه بالا انداختن توأم با خوش خلقی وبا ظرافت هرچه تمام تربه تشریفات ومراسم قراردادی آنها تن خواهد داد.وزندگی انگیزشی افراد خودشکوفا نه تنها ازلحاظ کمی که از لحاظ کیفی هم متفاوت ازافراد معمولی است.
افراد خود شکوفا به مفهوم عادی کلمه تقلا نمی کنند بلکه بیشترپیشرفت می کنند. آنها سعی شان براین است که تا حد کمال رشد یابند وهرچه کاملتربه شیوه خودشان پیشرفت کنند انگیزش مردان عادی این است که برای رضامندیها ی نیازهای اساسی که فاقد آن هستند تلاش کنند. اما افراد خود شکوفا در واقع هیچ یک ازاین رضامندیها را فاقد نیستند ودرعین حال دارای تکانش می باشند . آنها کارمی کنند، سعی می کنند وبلند پرواز هستند هرچند به مفهومی غیرعادی .
انگیزه آنها فقط رشد منش ، تجلی منش، پختگی وبلوغ وپیشرفت ودریک کلام خودشکوفایی است .
مسأله مداری :
افراد خود شکوفا به مسایل خارج ازخودشان توجه دارند دراصطلاح جاری آنها بیشترمسئله مدارهستند تا خود مدار. آنها عموماً برای خودشان مشکل به شمارنمی آیند ودرکل توجه زیادی به خودشان مثلاً درمقایسه با درون نگری عادی که درافراد فاقد ایمنی یافت می شود ندارند.
این افراد معمولاً دارای رسالتی درزندگی هستند ووظیفه ای برای انجام دادن دارند وخارج ازخودشان مسأله ای دارندکه بسیارازنیروی آنها را به خود اختصاص می دهد. می توان گفت که اهداف افراد خود شکوفا به جزدرچند مورد ، معمولاً مربوط می شوند به مسایل اساسی وسئوالهای جاودانی ازآن گونه که آموختیم آنها را فلسفی یا اخلاقی بنامیم .به نظرمی رسد که آنها هرگزآنقدربه درختان نزدیک نمی شوند که ازدیدن جنگل بازبمانند.
آنها دردرون چارچوبی از ارزشها کارمی کنند که کلی است ونه جزئی ، جهانی است نه محلی وبا قرون سروکاردارد نه با لحظه ها.دریک کلام همه این افراد هرچند ساده وبی تکلفند اما به هرمفهومی فیلسوف به شمار می روند .
به نظرمی آید که این نگرش موجب نوعی آرامش خاطر وعدم نگرانی نسبت به مسائل آنی باشد، که زندگی را نه تنها برای خود آنها بلکه برای همه افرادی که با آنها سروکاردارند آسان تر می کنند.
-کیفیت کناره گیری ، نیازبه خلوت وتنهایی:
افراد خود شکوفا می توانند بدون زیان رساندن به خودشان وبدون ناراحتی منزوی باشند. به علاوه آنها به طور قطع انزوا خلوت را به میزان بسیاربیشتری نسبت به افراد معمولی دوست دارند اغلب برای آنها امکان پذیراست که دورازصحنه نزاع باشند وازآنچه که موجب آشفتگی دیگران می شود خود را آسوده وآرام نگه دارند . برای آنها آسان است که محتاط وکناره گیرونیزآرام ومتین باشند. آنها مایلند که به تغییری که خودشان ازیک وضعیت دارند اعتماد کنند تا به آنچه که سایرمردم درباره آن ، احساس یا فکرمی کنند این احتیاط می تواند رنگ زهد وگوشه گیری به خود بگیرد.
این ویژگی کناره گیری ممکن است رابطه ای با برخی ازویژگی های دیگرنیزداشته باشد از جمله آنها بیشتر مسئله مدار هستند تا خود مدار . این حتی هنگامی که خودشان تمایلاتشان ، انگیزه ها ، امیدها ویا آرزوهایشان با اشکال مواجه می شود . نیز صادق است نتیجه این که آنها قادرند به میزانی که معمولاً از عهده افراد عادی خارج است تمرکز داشته باشند. تمرکز شدید، پدیده هایی از قبیل حواس پرتی قدرت فراموش کردن و بی خبر بودن از دنیای خارج به عنوان دستآوردی فرعی به وجود می آورد . مثالهایی در این مورد عبارتند از : توانایی در آرام خوابیدن ، داشتن اشتهایی واقعی و سالم قدرت تبسم وخندیدن در طول دورهای از مشکلات، نگرانی و مسئولیت کنارهگیری در روابط اجتماعی با اکثر مردم دردسرها و مشکلات خاصی را می آفریند. این را افراد نرمال به راحتی به عنوان سردی ، تکبر ،نداشتن عاطفه غیر دوستانه بودن وحتی عداوت تعبیر می کنند .در مقابل ، رابطه دوستی معمولی نوعاً حالت وابستگی بیشتر توقع متقابل وتمایل به تایید دیگران ، تحسین ، حمایت ، صمیمیت وانحصاری بودن را طلب می کند این واقعیت دارد که افراد خود شکوفا به مفهوم عادی کلمه نیازی به دیگران ندارند .
افراد خود شکوفا خودشان تصمیم می گیرند ، خودشان داوری می کنند، هر کاری را به رأی خود آغاز می کنند و مسئول خود وسرنوشت خودشان می باشند .بسیاری از مردم خودشان تصمیم نمی گیرند بلکه می گذارند .بازاریاب ها ، والدین ، تبلیغ کننده گان تلویزیون و روزنامه ها و… به جای آنها تصمیم بگیرند آنها به جای اینکه افرادی ذاتاً فعال و تعیین کننده باشند مهره هایی هستند که دیگران آنها به حرکت در می آورند . از این رو آنها این آمادگی را دارند که در برابر تصمیمی دیگران کاملاض احساس درماندگی، ضعف و ناتوانی بکنند آنها طعمه ای هستند برای صیادان ، بیشتر ناله کنندگانی سست عنصرند تا افرادی مصمم و مسئول .
- خود مختاری ، استقلال فرهنگ ومحیط ، اراده عوامل فعال :
از آنجا که افراد خود شکوفا تحت کشش انگیزش رشد قرار دارند و نه وسائل کمبود ، لذا درمورد رضامندی های عمده خودشان متکی به دنیای واقعی یا سایرافراد ، فرهنگ ها، یا وسایل رسیدن به هدف به طورکلی متکی به رضامندی خارجی نیستند . بلکه آنها برای پیشرفت خودشان ورشد مداوم به توانایی های بالقوه به منابع پنهانی خودشان متکی هستند . درست همانگونه که درخت به نورخورشید وآب وغذا نیازمند است ، همین طوراکثرمردم به محبت ، ایمنی وسایررضایتمندی های ازنیازاساسی که فقط از بیرون تأمین می شوند نیازمند هستند . اما هرگاه این کمبود های درونی به کمک ارضا کننده های خارجی بدست آمدند ، هرگاه این کمبودهای درونی به کمک ابداع کننده های بیرونی سیراب شدند مسأله واقعی پیشرفت انسانی فرد یعنی خود شکوفایی آغاز می شود. این عدم وابستگی به محیط به معنای استواری نسبی دربرابرفشارها ، ضربه ها ، محرومیت ها ، ناکامی ها ونظایرآن است.
این افراد می توانند درکوران اوضاعی که سایرافراد را حتی به خود کشی می کشاند، آرامش نسبی خود را حفظ کنـنـد، این افراد را قائم به ذات نیز توصیف کرده اند. افراد دارا ی انگیـزش کمـبود باید افـراددیگری رادرکنارخود داشته باشند. چون اکثررضامندیهای نیازاساسی آنها (محبت ، ایمنی احترام، حیثیت ، تعلق) می توانند تنها ازطریق سایرانسانها حاصل آیند. اما درمورد افراد دارای انگیزه رشد دیگران ممکن است عملاٌ دست وپا گیرآنها باشند.
تعیین کننده های رضامندی وزندگی خوب دراین مرحله برای آنها درون فردی است نه اجتماعی .
آنها به حد کافی قوی شده اند که بی نیازازتأیید سایرافراد ویا حتی محبت آنها باشند. عزت وافتخار، منزلت ، پاداشها، شهرت ، حیثیت ومحبتی که آنها می توانند اعطا کنند بایستی اهمیت کمتری ازپیشرفت خود ورشد دورنی داشته باشد . بایستی به خاطربیاوریم که بهترین شیوه ای که ما برای رسیدن به این عدم وابستگی به محبت واحترام می دانیم ، حتی اگرتنها شیوه هم نباشد، این است که به حد کافی از همین محبت واحترام درگذشته برخوردارشده باشیم .
-استمرارتقدیروتحسین:
افراد خود شکوفا این توانایی شگفت آوررا دارند که بارها وبارها به گونه ای تازه وساده لوحانه خوبیهای اساسی زندگی را با احترام ، لذت ، شگفتی وحتی با وجد وشعف تحسین کنند ، هرچند که این تجربیات درنظردیگران می تواند بی رنگ شده باشد ، لذا برای چنین فردی ، هرغروب آفتاب می تواند به زیبایی اولین غروب باشد و هرگلی ، حتی بعد ازآنکه یک میلیون گل دیگررا دیده باشد می تواند به طورهیجان انگیزی دوست داشتنی باشد.
هزارمین نوزادی را هم که ببیند درست به اندازه اولین نوزادی که دیده است برایش مخلوقی خارقالعاده به شمارمی رود. برای چنین افرادی حتی امورلحظه به لحظه ، روزانه وعادی زندگی می تواند شورانگیز، مهیج ووجد آور باشد .
این احساسات شدید، همه وقت پیش نمی آید ، بلکه گهگاه اما درغیرمنتظره ترین لحظات پیش می آید ونه بطور معمول . برخی ازآنها اصولاً به طبیعت روی می آورند . کودکان را انتخاب می کنند ، آهنگ سازان بزرگ را ، اما به یقین می توان گفت که آنها ازتجارب اساسی زندگی وجد ، الهام ونیروکسب می کنند هیچ یک ازآنها مثلاً همین نوع واکنش را ازسررفتن به یک کلوپ شبانه یا بدست آوردن پول زیاد ویا خوش گذراندن دریک مهمانی بدست نمی آورند. عادت کردن به مواهبی که داریم خود یکی ازمهمترین مولدهای تدریجی شرارت ، مصیبت ورنج آدمی است .
ما به آنچه که آن را عادی می پنداریم کم ارج می نهیم ولذا بسیارمستعدیم که حقوق انسانی ارزشمند خود را به یک وعده بفروشیم ودرپی آن دستخوش تأسف ،اندوه وتحقیرنفس شویم . متأسفانه آمادگی برای دوست داشتن وتقدیراز همسران ، کودکان ودوستان پس ازمرگ ، آنها بیش ازهنگامی است که هنوززنده اند. چیزی شبیه به همین نیزدرمورد سلامت جسمی ، آزادی سیاسی ورفاه مادی صادق است ما به ارزش واقعی آنها هنگامی پی می بریم که آنها را ازدست داده باشیم .
- حس همدردی:
آنها علی رغم خشم ، ناشکیبایی ویا بیزاری اتفاقی دارای احساس همسانی ، همدردی وعطوفت عمیقی نسبت به انسانها می باشند. به همین دلیل تمایلی واقعی برای کمک به نژاد بشردارند چنانکه گویی آنها همگی اعضای یک خانواده واحد هستند.
احساس فرد نسبت به برادرانش حتی اگراین برادران نادان، ضعیف یا حتی گاهی پلید هم باشند ، به طور کلی توأم با عطوفت خواهد بود. با این وجود آنها را آسانترازغریبه ها می توان عفوکرد. اگردیدگاه انسان به حد کافی وکلی نباشد واگربردورانی طولانی اززمان گسترده نشده باشد. آنگاه انسان نمی تواند این احساس همسانی با نوع بشررا دریابد. فرد خود شکوفا روی هم رفته تفاوت زیادی درفکر، تکانش ، رفتاروهیجان با دیگران دارد اوبه طرق اساسی وخاصی به غریبه ای درسرزمینی بیگانه شبیه است هرچند که دیگران ممکن است علاقه زیادی به او داشته باشند. اما افراد معدودی واقعاً او را درک می کنند . نقایص معمولاً درنظراو چیزی جزدرد سرنیستند گاهی اوقات به فاجعه ای تلخ بدل می شوند. با اینکه او بعضی وقت ها فاصله زیادی با آنها دارد، با این وجود احساس نوعی خوشایندی اساسی با این مخلوقات می کند ، مخلوقاتی را که او باید اگرنه با فروتنی دست کم با علم به این مسأله با آنها برخورد کند که او می تواند بسیاری کارها را بهترازآنها انجام دهد که او می تواند چیزهایی را ببیند که آنها قادربه دیدن آنها نیستند. واین که حقیقتی که درنظراو بسیارواضح وروشن است ازدید اکثرمردم پنهان است .
- روابط بین فردی :
افراد خود شکوفا دارای روابط بین فردی ژرف تری ازدیگربزرگسالان می باشند .آنها قادربه همجوشی بیشتر، عشق وسیع تر، همسانی کاملترند وقادرند بیش ازآنچه که سایرمردم تصورش را می کنند مرزهای شخصی را ازمیان بردارند. حلقه دوستان آنها تقریباً کوچک است. تعداد کسانی را که آنها عمیق اند دوست می دارند اندک اند ودلیل آن هم تا حدی این است که نزدیک بودن زیاد به یک نفربه این شیوه خودشکوفا ، به نظرمی رسد نیازمند مدت زیادی باشند. ارادت یک موضوع لحظه ای نیست . این افراد تمایل دارند که تقریباً نسبت به همه کس مهربان ویا لااقل بردبار باشند. آنها علاقه بسیارشدیدی به کودکان دارند وبه آسانی تحت تأثیر آنها قرار می گیرند. به یک مفهوم بسیار واقعی وخاص آنها دوستدار یا بالاترازآن غمخوارتمامی نوع بشرمی باشند.