هفت گنبد به هفت موبد داد
معنی آن شد که کردش آتشگاه
(همان: ۳۴۹)
آتش بهرام که در آیین زرتشتی به منزله کلیسای جامع عیسویان است، یکی از هفت آتشکده ی ایران در زمان ساسانیان و سخت مورد توجه بوده است.» (همان: ۱۰۰)
«آتشکده ها بنا بر اهمیت نوع آتشی که در آن است، به سه دسته تقسیم می شوند: آتش بهرام، آدران و دادگاه. برای تأسیس آتش بهرام (در زبان پهلوی آتخش وهرام) شانزده آتش گوناگون مانند آتش خانگی و آتش صنعتگران و غیره گردآوری می شود و در طی دعا خوانی های متعدد و مراسم دینی دقیق و طولانی «تطهیر» و «تقدیس» می گردد. پس از این مراسم، آتش مقدس را با تشریفات دینی خاص در اتاق مخصوص در آتشکده در زیر قبه برجای خود می نهند یا اصطلاحا بر تخت می نشانند. پس از آن فقط موبدانی که دارای شرایط و درجات خاص دینی باشند، می توانند برای خدمتگزاری به آن اتاق (گنبد) داخل شوند. آتشکده ای که این گونه آتش در آن جای دارد، آتشکده ی بهرام یا آتش بهرام نامیده می شود.» (آموزگار، ۱۳۷۴: ۱۳۵-۱۲۵)
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
به نظر می رسد روایت نظامی در هفت پیکر که مبنی بر آن بهرام گور هفت گنبد را به هفت آتشکده بدل می کند و آن را به موبدان هفتگانه می سپارد، برگرفته از این مراسم باشد.
از دیگر بهرام های آیین مزدیسنا بهرام ورجاوند (یکی از افراد موعود در دین زرتشت) است. «در عهد هوشیدر، بنا بر اعتقاد پیروان مزدیسنا، پادشاهی دادگر از نژاد کیان، به نام بهرام و ملقب به ورجاوند (بلندپایه، دارای فره) به سرکار خواهد آمد که جنگاوران و دلیران بدو خواهند پیوست. او با نیروی کافی به میدان می آید و چندان مرد از پای درمی آورد که در برابر هزاران زن یک مرد بیش نماند. وی در دادگستری هوشیدر را یاری خواهد داد؛ او نمادی از ایزد بهرام است که به صورت شاهی، سوار بر پیل آراسته ای برای یاری ایرانیان در برابر بدخواهان و دشمنان، از کابل یا از هندوستان می آید. بعید نیست هنگامی که نظامی به جاوید ساختن چهره ی بهرام می پرداخت و او را همچون شخصیتی پیامبرگونه به تعالی و معراج می برد، به خاطره ی بهرام ورجاوند و نجات بخشی وی نیز نظر داشته است. سرانجام کار بهرام در روایت های تاریخی چنین است که به درون چاهی می افتد و دیگر هیچ کس او را نمی یابد. در هفت پیکر هم بهرام گور در پایان داستان نمی میرد، بلکه همچون دودی از فراز غار برمی خیزد و به آسمان ها می پیوندد. گویی مرحله ی عروج نهایی را سپری می کند. در حقیقت همان طور که درباره ی مردان مقدس آمده است که نمی میرند، بلکه مدت زمانی نامعلوم جسم خود را ترک می کنند تا دوباره در هیأتی تازه برای نجات بشر قیام کنند، نظامی هم تلاش می کند تا بهرام را در زمره ی افراد جاویدان درآورد.» (حسینی، ۱۳۹۱: ۱۰۱)
بهرام در آیین مهر
مِهرپرستی یا آیین مهر یا میترائیسم، آیینی رازآمیز هست که بر پایه پرستش مهر (میترا) ایزد ایران باستان و خدای خورشید، عدالت، پیمان و جنگ، در دوران پیش از آیین زرتشت بنیان نهاده شد این آیین بعدها دگرگون شده و به سرزمینهای امپراطوری روم برده شد و در طول سدههای دوم و سوم پس از میلاد، در تمام نواحی تحت فرمانروایی روم، در سرزمین اصلی اروپا، شمال آفریقا و بریتانیا برپا بود.
به فراخور قداست این بحث عده ای از شعرا که از جایگاه ویژه ای در نزد ایرانیان برخوردار بودند، بهرام را به این آیین ارتباط می دادند.
«مهرپرستی یا میتراییسم (Mithraism) همان آیین پرستش مهر است، که یکی از خدایان هند و اروپایی است که در آسیای صغیر شکل خاص و سرّی به خود گرفت و از آنجا به روم و اروپا رفت.» (همان: ۱۰۵)
«بهرام جلوه های دهگانه ای دارد. وی در یکی از جلوه های خود(گراز) پیشاپیش میترا حرکت می کند و همراه اوست. مطالعه تطبیقی تصویر بهرام در هفت پیکر و میترا در آیین مهری نشان از نوعی اختلاط و یا آمیختگی تصویر بهرام گور نظامی با خویشکاری های میترا دارد. شباهت فوق العاده ای بین تصویرهای میترا در سنگ نگاره های ایرانی و رومی و کارکرد شخصیتی بهرام در هفت پیکر موجود است. لباس بهرام سرخرنگ است؛ چون منسوب به ستاره مریخ است. کلاه و بالاپوش میترا هم در تمامی تصویرها سرخ رنگ است.» (مقدم، ۱۳۸۵: ۷۹-۷۸)
«معراج بهرام و میترا نیز به یکدیگر شبیه است. روایت هایی که از انجام زندگی مهر در دست است نشان می دهد که مهر با گردونه خورشید به آسمان می رود.» (همان: ۱۰۱-۹۹) «بهرام نیز در پایان کار وارد غاری می شود و هیچ کس خبری از او باز نمی یابد. فقط تمامی همراهانش شاهد هستند که دودی از دهانه غار به بالامی رود که نشانه ی عروج روح بهرام است. تمامی این شخصیت ها با ورود به غار به تولدی دوباره می رسند و روزی دوباره برای نجات بشریت قیام خواهند کرد.» (حسینی، ۱۳۹۱: ۱۰۷)
۴-۵-۳) نمادشناسی عدد هفت در هفت پیکر
هفت پیکر نظامی گنجه ای، یکی از شاهکارهای ادبی جهان به شمار می آید که شاعر، این مثنوی را به درخواست زن کرپه ارسلان، حاکم احمدیلی رویین دژ ( مراغه ) سروده است. در این منظومه شاعر به زندگی بهرام گور ساسانی می
پردازد و مفاهیم خود را در قالب منظره سازی در هفت شعر و هفت افسانه که در مورد ساخت هفت گنبد با هفت رنگ برای هفت همسر او از هفت اقلیم است بیان می کند. عدد هفت از قداست خاصی در بین اقوام ایرانی و حتی سایر مردم دنیا برخوردار است. عدد هفت نزد همه ی اقوام ، رقم کامل و تمام پنداشته شده زیرا از رقم یک (مظهر یگانگی) و رقم دو (مظهر دوگانگی) که بگذریم، ارقام سه و چهار به ترتیب، اعداد مذکّر و مؤنّثند و حاصل جمع شدن آنها، رقم «هفت» است که مزیّتش در همین است، چون هیچ کدام از عناصر نرینه و مادینه به تنهایی کامل نیستند.
نظامی از نظریه کیهان شناسی کهن در نظم داستان های هفت پیکر سود برده است. مراحل رشد و کمال بهرام در هفت پیکر با گذر از هفت گنبد جادویی و دیدار با هفت شاهدخت جریان می یابد. آنچه در اثر نظامی روشن است، این است که هفت سیاره نقش فعالی در این روند داشته اند.
در آیین مهر، هفت سیاره قداست ویژه ای دارند. این سیارات ایزدانی بودند با نیروی بسیار و مؤثر در سرنوشت جهان هستی و انسان. چنین باورهایی سبب شده بود که هر یک از این سیارات دارای صفات و مشخصاتی مخصوص به خود باشند. مهریان باور داشتند که روان هر فردی که از آسمان سرازیر می شود تا در جسمی جایگزین گردد، ویژگی یکی از سیارات را به خود می گیرد و هنگام مرگ نیز روح انسان از این هفت سیاره می گذشت تا به تدریج کاملاً سبک بار شده و به خورشید ملحق شود؛ یعنی به جاودانگی برسد. هریک از مراحل سلوک در آیین مهری نامی دارد و در طی مسیر کمالِ هر یک از این پله ها، از معنی و مفهوم ویژه ای برخوردار هست. عدد هفت از عناصر مقدس در آیین مهر می باشد. هفتگانه بودن در اجزای دین مهر از اصول مهم بوده است. مهریان ایران دارای هفت مرحله سلوک بودند که هر یک از این مراحل نمایانگر یکی از فلک های هفتگانه بوده است. به اعتقاد مهرپرستان بعد از این آسمان هفت طبقه، یک طبقه دیگر نیز وجود دارد که جایگاه نور محض و روشنایی است. ارواح پس از گذشتن از هفت آسمان شایستگی می یابند که بی مانع به آسمان هشتم که جایگاه نور و روشنایی بی پایان برسند، و در واقع به جاودانی می رسند. (ر ک همان: ۱۰۸)
ازدواج جادویی
بهرام در سنین شصت به بعد نیز پس از توبه و عزلت، به بهانه ی شکار به دنبال گور، راهی غاری می شود که از آن پس هیچ کس بازگشت او را ندید و بدین ترتیب چهره ی افسانه ای بهرام با «مرگ مرموز» یا «بی مرگی»، کامل می شود در واقع می توان گفت به مقام قرب الی الله یا به اوج بندگی که فنا فی الله هست می رسد.
«مریخ با رنگ سرخ خود در هیأت شاه متجسم می شود که سرخ پوش است و زهره با پوششی سفید رنگ در هیأت شاهزاده ایرانی متجسم می شود. در داستان هفت پیکر نظامی، بهرام پس از گذر از هفت مرحله ی خودشناسی در هفت گنبد در آخرین روز که روز جمعه است، مهمان دختر پادشاه ایران است. رنگ این گنبد سپید و دختر سپیدپوش نمودی از زهره است، که متعلق به این گنبد و شاهزاده ی ایران می باشد. در آخرین گنبد، بهرام که مهمان شاهدخت ایرانی است، شنونده ی