صاحب اسرار سلیمان آمدی از تفاخر تاجور زان آمدی
دیو را در بند و زندان باز دار تا سلیمان را تو باشی راز دار
دیو را وقتی که در زندان کنی با سلیمان قصد شادروان کنی
نظامی در خسرووشیرین می گوید :
خبر دادند موری چند پنهان که این بلقیس گشت آن شد سلیمان
ازدواج بلقیس وسلیمان وباخبر شدن توسط جبرئیل امین ازتولد فرزند سلیمان ، نظامی درهفت پیکراینطور بیان می کند :
در حفاظ خط سلیمانی عرش بلقیس باد نورانی
تخت بلقیس جای دیوان نیست مرد آن تخت جز سلیمان نیست
من که دیوی شدم بیابانی چون کنم دعوی سلیمانی
گفت وقتی چو زهره در تسدیس با سلیمان نشسته بد بلقیس
گفت بلقیس کای رسول خدا من و تو تندرست سر تا پای
جبرئیلت چو آورد پیغام این حکایت بد و بگوی تمام
مگر این طفل رستگار شود به سلامت امیدوار شود
شد سلیمان بدان سخن خشنود روز کی چند منتظر می بود
خواندبلقیس راسلیمان زود گفته ی جبرئیل بازنمود
گشت بلقیس از آن سخن شادان کز خلف خانه می شد آبادان
گفت بلقیس چشم بد از تو دور زآنکه روشن تری ز چشمه ی نور
خاقانی شروانی می گوید :
درست گویی صدرالزمان سلیمان بود صبا چو هدهد و محنت سرای من چو سبا
یا رب خاقانیست بانگ پر جبرئیل خانه و کاشانه شان باد چو شهر سبا
جمشید ملک نظیر بلقیس جز بانوی کامران ندیدست
بلقیس بانوان و سلیمان شه اخستان من هدهدی که عقل به من افتخار کرد
هدهد کنون که خلعت بلقیس عهد یافت بختش به خلعت ملک امیدوار کرد
تا بشنود جهان که فلان مرغ را به وقت بلقیس خرقه دار و سلیمان شعار کرد
گر در زمین شام سلیمان دیو بند بلقیس را ز شهر سبا کرد خواستار
هم شاه ما ز قدر سلیمان عالمست هم بانوان ز مرتبه بلقیس روزگار
شهر سباست خطه ی دربند از احتشام بیت المقدس است شماخی از اقتدار
هاروت و ماروت۱
فرشتگان به بنی آدم به دیده ی حقارت نظر افکندند. خداوند به ایشان فرمود: اگر شما به جای آدمیان بودید و قوای نفسانی آنها را داشتید بهتر از ایشان رفتار نمی کردید. فرشتگان از خدا خواستار آزمایش شدند و خداوند برای آزمایش، دو تن از آنان را به نام هاروت و ماروت به زمین فرستاد و به ایشان فرمان داد که از گناهان عظیم من جمله شرک و زنا و قتل نفس و باده نوشی خودداری کنند.چون فرشتگان به زمین آمدند به زودی فریفته ی زن زیبایی شدند و در حال عمل نامشروع ،گرفتار گردیدند و مزاحم خود را کشتند. خداوند به فرشتگان فرمان داد که به حال
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
همجنسان خویش در زمین نظر افکنند. فرشتگان ماجرا را دیدند و به حکمت خدا پی بردند. هاروت و ماروت میان عذاب دنیوی و اخروی مخیّر گردیدند و ایشان عذاب دنیوی را انتخاب کردند لذا در بابل محبوس شدند تا کیفر کامل گناهان خود را تحمل کنند . باید متذکر شد که هاروت و ماروت سحر و جادوگری را به مردم یاد دادند.
درادبیات فارسی سحر وجادوگری وگرفتاری هاروت وماروت ویاد دادن اسم الهی به زهره وگرفتاری آنها درچاه بابل وبه آسمان رفتن زهره انعکاس یافته ، چنانکه ناصرخسروقبادیانی می گوید :
چو هاروت ار توانستی که اینجا آیی از گردون از اینجا هم توانی شد برون چون زهره ی زهرا
هرکه مر این آب را ندید، در این آب تشنه چو هاروت ماند غرقه چو ذوالنون
گرفتنه بود حیلت و، محتال فقیهست جالوت سزد حاکم و هاروت پیمبر
در خانه ی دین چون که می نیایی؟ استاده چه ماندی بر آستانه؟
هاروت همانا که بست راهت زی خانه بدان بند جاودانه
در خانه شدم بی تو من ازیرا هاروت تراست و مرمرانه
ظهیرالدین فاریابی می گوید :
زبان زهره فریبم به سحر هاروتی ز زهره یاره زمه گوشوار بگشاید
امیرمعزی می گوید :
گرفته ای تو به یاقوت لؤلؤ مکنون نهفته ای تو به هاروت زهره ی زهرا
چو زلف و روش بدیدم مرا یقین شد باز که زیر دامن هاروت زهره ی زهراست
حلقه شدست بر دو بنا گوش او دو زلف گویی که بر دو زهره دو هاروت ساحرست
مهی همسایه ی یاقوت رخشان شبی ماننده ی هاروت ساحر
در آن ماروت پیوسته سلاسل در آن یاقوت دو رسته جواهر
هاروت وار شعبده سازند هر زمان تا لعبتان ز پنجره بیرون کنند سر
زان خامه سحر با بلیان هست مسترق زان نامه نقش مانویان هست مستعار
ز سحر دیده ی او کوی من شود بابل ز نقش چهره ی او بزم من شود ار تنگ
زهره پنهان کرد مر هاروت را زیر زمین تو چو هاروتی چرا مر زهره را پنهان کنی