ذکرُ الجود جمیلٌ فی عواطِفهِ لاغایه لمباهاهٍ واُ ادلالِ.
یادآوری بخشش در عواطف زیباست و هیچ پایانی برای مباهات ورزیدن و ناز و کرشمه وجود ندارد.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
فأنَّما الفخرُفی سعی بلا مَلَل فلا تکونوا کنهر غیر سلسالِ.
به راستی که فخر در تلاش بدون خستگی است پس چون رودخانه ی ناپیوسته نباش.
و أنبو کما بَنتَ (الزاهراءُ) عن عظمٍ و حاذروا جُهدَکُم من طبِّ دجّالِ
و بنا بگذارید همانگونه که قصر زهرا با عظمت بنا نهاده شده است و تا می توانید از دجّال و پزشکی او برحذر باشید.
تحیاالشعوب اذا أخلاقها سَلَمت ولم تخف حملَ أعباء و أثقالَ
حیات و زندگی ملتها به این است که اخلاقشان سالم باشد و از تحمل مشکلات و سختی ها نهراسند.
و یُکرِمُ المرءَ إن غالی بتصحیهٍ و لم یکن فی مجالِ الصدقِ بالغالی.
آدمی گرامی داشته می شود آنگاه که در فداکاری علو نماید نه در دوست داشتن گذشتگان.
اما قصیده اش «ذکری الأندلس» در دیوان اشعه و ظلال ص ۷ از فخیم ترین اشعار اوست که در مطلع آن اینگونه می سراید:
عودی لنا یا أغانی أمسنا عودی و جَدِّدی حظَّ محروم و موعود
ای ترانه ها! (خاطره) دیروز ما را یادآور شوید و شخص محروم و وعده داده شده ای را دوباره بهره مند نمایید.
عودی لنا راویات مجد اندلسٍ و قدمی الشعر قرباناً لمعبودِ
روایات مجد و بزرگی اندلس را بخوان و شعر را قربانی معبود قرار بده.
و مثل این قصیده ای است که به نام «عیدالإسلام» در دیوان (اشعه و ظلال) ص ۶۶ که استواری و محکمی خاص برخوردار است و نیز قصیده اش به نام «کارثه دمشق» در دیوان «الشفق الباکی» ص ۲۸ و شاعر در این قصیده که این منظومه در موضوع آن است از احساسات و عواطف زنده ای که در مصر جاری است، نسبت به برآورد دینی و زبانی و تمدنی اش را بیان می دارد.
رسعتِ لنکبه مجیرک الأحلامُ و بکاکِ باسم فخاره (الإسلام)
صبر و خرد به وحشت افتاد از مصیبتی که به همسایه ات وارد آمد و اسلام از آن همه افتخار گریست.
یادُرَّه «الشرقِ» الشقی بِملکه أبداً یُحاولُ نهَبکِ الظلامُ
ای دردانه ای که مشرق زمین به خاطر داشتنش سیه روز گشته است.
ضُرِّجتِ بالدِم فی مقامٍ قدرهُ أن تَستَقِرَّ محبهٌ و سلام
در خون آغشته شدی در جایگاهی که شأن آن این است که محبّت و دوستی استقرار یابد.
نکبوا (اُمیه) فی مقّرَ جلالِهم لکنَّها نکباتهم أوهامُ
بنی امیه در جایگاه عزتشان به فلاکت افتادند ولیکن بدبختی های آن ها جزء و گمان نیست.
سیعیشُ رغم السیف باسقٌ غرسهم و تبوحُ رغم المدفع الأقلامُ
برخلاف شمشیر نهال آنها استوار خواهد زیست و برخلاف توپ ها قلمها به صدا در خواهند آمد.
و نیز می سراید:
عیشی (دمشق) و إن فُجعتِ و إن بکت حقاً علیک مآثرٌ و عظامٌ
پایدار بمان ای دمشق اگرچه به مصیبت دچار شده ای و اگرچه آثار و عظمتهای تو به حق بر تو گریه نمودند.
عیشی فما ینسی بنوکِ وفاءَهُم کلاولن تتضاءَ لَ الأعلامُ.
پایدار بمان که هرگز فرزندانت وفادار نسبت و تو را از یاد نخواهند برد و نشانه های مجد و بزرگی تو از میان نخواهد رفت.
تلک الجراح -و إنْ تبقیّ ذکرها عاراً علی الجانین- قدتلتامُ
آن زخمها- اگر چه ذکر آنان به عنوان ننگی بر جنایتکاران باقی می ماند- بهبود خواهند یافت.
لبسَ السَّودادَ علی مروَع مُصابها اُمَمٌّ، فهوَّن صبَرن البسامُ
ملتها به خاطر مصیبتهای دهشت باری که برآنان وارد شد عزادار گشتند اما بردباری همراه با تبسّم و لبخند تحمل را برآنان آسان نمود[۱۴۰]
در این دو قصیده شاعر تعصب خود را نسبت به اسلام به عنوان یک مسلمان اعلام می کند و در قصیده ی دوم، عشق و علاقه ی فراوان خود را به دمشق و نیز تعصب خود را نسبت به آن اعلام می دارد که بازهم حکایت از ملیت خواهی شاعر است، البته در این همانگونه که قبلاً هم گفتیم، وی تعصّب کورکورانه ای ندارد، بلکه هدف او از این تعصب، اصلاح است.
ابو شادی، قصیده ی درباره ی استقلال عراق دارد (دیوان الشعله) ص ۱۰۷ که در آن مثال عالی و نمونه ی بسیار خوبی از ملیت و عرب خواهی شاعر را به تصویر کشیده است و در آن بر از دست رفتن و فقدان پادشاه بزرگ عرب تبار یعنی ملک فیصل ابراز دردمندی و ناراحتی می کند. پس فوراً مرثیه ای دردناک در مورد «فیصل» می سراید که از اولین مرثیه های معاصر و شاید قویترین آنها به شمار می رود و این قصیده بیشتر از ۲۶ بیت ندارد ولکن قصیده ای جامع و تمام و کمال است و شاعر هرگز بعد از آن مرثیه ای نسروده است که بهتر و قویتر از این قصیده ی ملی باشد، در واقع این قصیده قابل قیاس با قصیده ی مرحوم احمد شوقی در رثای پیشوای قهرمان «ادهم پاشا» نیست. ابوشادی از لحاظ ایجاز و استواری قصیده اش بسیار بر شوقی برتری دارد و رثای ابو شادی در مورد ملِک فیصل، اولین قصیده ای است که شعر جاودانه ی او را که بر قلب انسان بسیار تأثیر می گذارد معرفی می نماید. ابوشادی اینگونه می سراید:
هکذا هکذا شعوبُ تیتَّم! أیُّها الموت ساءَ غنمک مغنم!
این چنین این چنین ملتها یتیم می شوند، ای مرگ غنیمت تو بد غنیمتی است.
رزوُنا بالعظیم (فیصل) لایجدُ مصر الخطب، إنما الرزءُ أعظُم
مصیبت ما در فقدان آن مرد بزرگ (فیصل) چنان عظیم است که جز همین مصیبت هیچ مصیبتی در مصر وجود ندارد.
علَمٌ کان للعروبه أیما ناوذخراً و عزهً تَتَجَسَّمُ.
او نشانه و سَمبل ایمان و عمل صالح و عزت و پایداری قوم عرب بود.
قد تمتد الحروب و الفتح والبأ س، کما قد نماه مجد تقدمُ
جنگها و پیروزی و قدرت او طول می کشد همان گونه که بزرگی و بزرگواری در او قدیم و طولانی بود.
و الصریح الصریح من روحه الحر هِ، فی بیئهٍ بها الحُرینعهُم
پاکی محض از روح آزاده ی او و از سرزمین آزادش نشأت می گیرد.
الزعیم الجریء و الفاتح الغا زی ابو (غازی) الملک المکرمُ
رهبری با جرأت و پیروزی جنگجو و پدر پادشاهی جنجگو و گرانقدر.
بطلُ الثوره التی لم تزل تح کی أعاجیبُها و تروی بَدَمُ.
قهرمان انقلابی که پیوسته شگفتی های او ذکر می شود و با خون آبیاری می شود.