شنیــدم کـــــه در وقــت نــزعِ روان
که خــاطر نگهــــدارِ درویـــش باش
نیـــــاســـاید انـــدر دیار تو کـــس
نیـــایـــد به نــــزدیک دانا پسنــــد
بـــرو پاسِ درویـــشِ محتـــــاج دار
رعیّت چو بیخنـد و سلطـــان درخــت
مکــن تا توانــی دلِ خلـــق ریــــش
اگــــر جــاده ای بایدت مستقیــــم
طبیعـــت شود مـــرد را بخـــــردی
گر این هـر دو در پادشـــــه یافتـــی
کـــه بخشـــایش آرد بر امّیــــدوار
گـــزند کســانش نیایــد پسنـــــد
وگر در سرشت وی این خوی نیست
اگر پای بنـدی رضــــا پیش گیـــر
فراخی در آن مرز و کشور مخــــواه
ز مُستکبـــــــرانِ دلاور بتــــــرس
دگـــر کشـور آباد بینـــد به خـــواب
خـرابیّ و بـــد نامی آیـــد ز جَــــور
رعیّــــــت نشـاید به بیـــداد کُشــت
مراعات دهقــــان کن از بهرِ خـــویش
مـــــــروّت نباشـــد بدی با کســــی
بــه هرمز چنین گفت نوشیــــروان
نــه در بندِ آســایشِ خویــش باش
چو آسایش خویش جــوییّ و بــس
شبــان خفته و گــرگ در گوسفنــد
کـه شــاه از رعیّــت بـوَد تاجـــدار
درخت ، ای پسر ، باشد از بیخ سخت
وگــر می کُنی می کَنـی بیخِ خــویـش
رهِ پارســـایان امیــدســت و بیــــم
بــه امّیــــدِ نیکـــیّ و بیـــــمِ بدی
در اقلیــــم و مُلکــــش پَنَه یافتـــی
به امّیـــــدِ بخشـــایشِ کــردگـــار
که ترسد که در مُلکــش آید گــــزند
در آن کشور آسودگـــی بوی نیســت
وگـــر یک سواره ســرِ خویش گیــر
کــه دلتنــگ بینی رعیّــت ز شــــاه
ازان کــو نترســــد ز داور بتــــرس
که دارد دلِ اهـــل کشــور خــراب
رسد پیش بین این سخن را به غَــور
که مر سلطنت را پناهنـــد و پشــت
که مزدورِ خوشـــدل کند کــار بیش
کــز او نیکویی دیده باشــی بســـی
(سعدی، ۱۳۸۹: ۴۲)
سعدی در این حکایت از زبان نوشیروان که نه گزنده و نه مأیوس کننده است، بلکه ساده و تمثیل گونه است، به پند و اندرز پرداخته و مسائل کشورداری و مردم داری را می آموزد و حاکمان را به درک خوبی ها و عمل به آن ها دعوت می کند. سعدی اندرزکننده ای است که هر کس اندرز و نصیحت وی را می پسندد، آن را می شنود و به آن عمل می کند.
اساس دنیای آرمانی سعدی، عدالت و دادگستری است؛ یا به تعبیر او «نگهبانی خلق وترس ازخدای» به همین سبب اولین باب بوستان خود را بدین موضوع اختصاص داده است. وی فرمانروایی را میپسندد که روی اخلاص به درگاه خداوند نهد و تقوی پیشه سازد و عدالت را برای فقیر و غنی در نظر داشته باشد. زیرا معتقد است کسی که از اطاعت خداوند سر نپیچد هیچ کس از حکم او گردن نخواهد پیچید. پندهایی از زبان پدر به هرمز و نصیحت پدر به شیرویه که به ذکر آن پرداختیم به منزلهی زمینه و طرحی است برای پدید آوردن چنین دنیایی.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در حکایت زیر مسئله ی کشورداری را بیان می کند و مخاطب خود را به شکل تمثیل گونه اندرز می دهد: