“
به طور خلاصه گفته می شود که میزان ” هوش” افراد، ضامن موفقیت آن ها در دراز مدت و کل زندگی نمی باشد. بلکه ویژگیهای دیگری برای برقراری ارتباطات مناسب انسانی و موفقیت در زندگی لازمست که “هوش هیجانی” نامیده می شود(اکبرزاده ،۱۳۸۳ : ۳).
۲-۲-۱۰ هوش هیجانی و جنسیت
در مورد هوش هیجانی، زنان به مردان و مردان به زنان برتری ندارند. هرکدام از ما یک “نیمرخ شخصی” از نقاط ضعف و قدرت در تواناییهای خود داریم. فردی ممکن است از همدلی بسیار بالایی برخوردارباشد، اما توانایی اداره کردن خود در زمان پریشانی را نداشته باشد. فرد دیگری ممکن است کاملا از کوچکترین و ظریفترین تغییرات در خلق و خوی خود آگاه باشد اما از نظر اجتماعی دارای شایستگی لازم نباشد. این درست است که زنان و مردان به عنوان گروههای مجزا نیمرخهای ویژه ای از نقاط ضعف و قوت وابسته به جنسیت را دارا میباشند. مطالعه برروی هزاران زن و مرد ،در مورد هوش هیجانی به این یافته رسیده است که زنان به طور متوسط بیشتر از هیجانات خود آگاهند، همدلی بیشتری نشان میدهند و مهارت بیشتری در روابط بین فردی دارند، از طرف دیگر مردان بیشتر اعتماد به نفس داشته و مثبت اندیشی هستند.
در هر حال به طورکلی شباهتهای بین دو جنس بیشتر از تفاوتهاست. بعضی از مردان در مقایسه با زنانی که از لحاظ روابط بین فردی حساس هستند، همدلی بیشتری دارند. برخی از زنان در مقایسه با مردانی که از لحاظ هیجانی ارتجاعی هستند، استرس را بهتر کنترل میکنند. به طور کلی با کنار گذاشتن نقاط ضعف و قوت مردان و زنان، تفاوتهای جنسیتی در مورد هوش هیجانی وجود ندارد (گلمن ،۱۳۸۳ : ۲۴).
مردان و زنان به نظر میرسد به طور یکسان هوش هیجانی خود را افزایش دهند، حال آنکه زنان معمولا در مهارتهای وابسته به همدلی و مهارتهای اجتماعای قویتر هستند و مردان در مهارتهای خویشتن داری بهتر عمل میکنند (گلمن ۱۳۸۳ ،۳۲۲). زنان در سه مهارت از چهار مهارت هوش هیجانی امتیاز بیشتری نسبت به مردان به دست می آورند. این سه مهارت خود- مدیریتی، آگاهی اجتماعی و مدیریت رابطه است. نمره مردان وزنان در مهارت خود- آگاهی یکسان است. بیشترین اختلاف در مدیریت رابطه است که در آن زنان بیشتر از مردان امتیاز به دست می آورند (برادبری،۱۳۸۵۶: ۲۸).
مردانی که از نظر هوش هیجانی بالا هستند، ازنظر اجتماعی متوازن، خوش برخورد و بشاش هستند و در مقابل افکار نگران کننده یا ترس اور مقاومند. آنان در زمینه خدمت به مردم یا حل مشکلات، قبول مسئولیت و برخورداری از دیدگاه های اخلاقی، ظرفیتی قابل توجه دارند؛ در ارتباط خود با دیگران هم حسی و توجه نشان میدهند. زندگی هیجانی آنان غنی اما همخوان است،آنان با خود، دیگران و مجموعه اجتماعی که در آن زندگی میکنند، راحتند.
زنان دارای هوش هیجانی سرشار، باجرات هستند و تا احساسات خود را به طور مستقیم ابراز می دارند و درباره خودشان احساس مثبتی دارند. زندگی برای آنان سرشار از معنا است. آنان هم مانند مردان، خوش برخورد و اجتماعی هستند و احساسات خود را به صورت مقتضی ابراز می دارند[۵۶]. خود را به خوبی با فشارهای عصبی منطبق میکنند. جایگاه اجتماعی آنان به آن ها این امکان را میدهد تا به آسانی با افراد جدید روبه رو شوند، با خودشان به قدر کافی راحت هستند تا آنکه بتوانند شوخ طبع، خود انگیخته و در مقابل تجارب عاطفی پذیرا باشند (گلمن ،۱۳۸۳ : ۷۶).
بر اساس تحقیق بار- ان در سال ۱۹۹۷، با نمونه ای نرمال در آمریکای شمالی خانمها، مهارتهای بین فردی قویتری را نسبت به آقایان نشان دادند. اما مردان دارای ظرفیت درون فردی بیشتر، مدیریت هیجان بهتر و انطباق پذیری بیشتری نسبت به زنان میباشند. مدل بار- ان، به طورخاص، نشان داد که زنان از هیجانات آگاهی بیشتری دارند، همدلی بیشتری نشان میدهند. ازنظر بین فردی، بهتر رابطه برقرار میکنند و از نظر اجتماعی نسبت به مردان احساس مسئولیت بیشتری میکنند. در آن سو مردان نیز نشان دادند که عزت نفس بهتری دارند و خوش بین تر از زنان هستند (بار-ان ۲۰۰۵ : ۷).
۲-۲-۱۱ هوش هیجانی در محیط کار
وقتی به سرکار می رویم هیجانها را نیز با خود به آنجا می بریم. آن ها مثل مزاحمان آزاردهنده تمام روز سایه به سایه به دنبال ما میآیند. هرچه سریعتر از هیجانهای خود آگاه شوید و آن ها را بهتر بشناسید، زودتر خواهید توانست کنترل اوضاع را دوباره به دست بگیرید (برادبری ،۱۳۸۶ :۷۹). دکتر دانیل گلمن مطرح میکند : “در محیط کار هوش هیجانی نقش بارزتری در داشتن عملکرد مطلوب نسبت به سایر قابلیتها از قبیل هوش شناختی یا مهارتهای فنی ایفا میکند؛ بنابرین با پرورش و رشد هوش هیجانی و قابلیتهای آن هم سازمان و هم کارکنان از مزایای آن بهره مند میشوند (آقایار،۱۳۸۶ :۲۰).
چهارعامل اصلی برای اینکه چرا هوش هیجانی در محیط های کاری اهمیت دارد، عبارتند از:
-
- توانمندی های هوش هیجانی برای موفقیت در بسیاری از شغل ها مورد بحث قرار گرفته است.
-
- بسیاری از افراد بدون داشتن توانمندی های لازم جهت موفقیت در شغل شان وارد محیط کار میشوند .
-
- کارمندان اغلب انگیزه و دلیل لازم برای شرکت در دوره های آموزشی هوش هیجانی را دارند.
- افراد عموما بخش اعظم ساعات بیداری خود را به کار مشغولند (استیز و براون ،۲۰۰۴ : ۳۴-۳۳)
در حال حاضر بیش از ۱۰ سال از زمان دانیل گلمن (۱۹۹۵) که مفهوم هوش هیجانی را شهرت بخشید و بیش از ۱۵ سال از بروز پیشنهاد اولیه هوش هیجانی توسط مایر و سالووی (۱۹۹۰ ) می گذرد. هوش هیجانی از زمانی که ایجاد شده است موضوع مورد علاقه بخش گسترده ای از جامعه شده است. جردن آسکاناسی و آشتون جیمز (۲۰۰۲ )[۵۷] استدلال میکنند که علاقه مندی در کاربرد هوش هیجانی در کسب و کار از ۲ عامل ناشی می شود :
-
- تمایل مدیران برای یافتن راه های جدید کسب بهبود عملکرد.
- تمایل مدیران به قابلیت پیشبینی رفتار در محل کار (کان استوگ و دیگران ، ۲۰۰۹ :۷۲)
تجزیه و تحلیل رفتار بیش از ۳۰۰ نفر از مدیران ارشد برجسته نشان داد که علت تمایز بین بهترینها از سایرین در این گروه، برخورداری از برخی قابلیتهای مشخص هوش هیجانی [۵۸]بوده است. (چاپمن ،۱۳۸۷ :۱۱). بررسی مطالعات ۵۰۰ سازمان در سراسر جهان نشان میدهد افرادی که بالاترین امتیازات را در ارزیابی EI به دست می آورند، نردبان ترقی را تا سطوح ارشد مدیریت در سازمان ها طی میکنند. (چاپمن ،۱۳۸۷ :۱۱)/
برخی از کاربردهای هوش هیجانی در محیط کار عبارتند از:
- توسعه شغلی (بهبودکارها):
اگرمعیارهایی برای شناخت کارکنان یا خودتان داشته باشید می توانید مسیرهای شغلی کارکنان را همانند رعایت بهداشت روانی در نظر بگیرید.
- توسعه (بهسازی) مدیریت:
مدیرانی که فقط بر مهارتهای فنی خودشان تکیه میکنند، مدیریت میکنند بلکه صرفا عهده دار امور هستند. بنابرین شناخت و ارتقا هوش هیجانی میتواند منجر به توسعه روش های مدیریتی خاص شود.
“