“
در واقع میتوان فطرت را در برابر جنبه طبیعی انسان در نظر گرفت. در حالی که طبیعت انسان ناظر به نیازها و تمایلات مربوط به ویژگیها و حالات جسمانی است فطرت که شامل مجموعه شناختها، گرایشها و تواناییهای غیر اکتسابی است همیشه در انتظار ظهور و شکوفایی است(ملکی، ۱۳۹۳). انسان فطرت الهی را یا تأیید کرده و توسعه میبخشد و یا به فراموشی میسپارد اما هیچ گاه از بین نمیرود. فطرت در انسان زمینه بسیار مناسبی است که میتواند جهت همه شناختها، گرایشها و اعمال او را خدایی سازد و با توجه به اختیار او نقش اساسی ایفا کند.
بنابرین فطرت یک دستگاه خودکار نیست که خود به خود کار کند و به مراقبت و تربیت نیاز نداشته باشد. فطرت یک زمینه و استعداد است که باید از طریق برنامه تربیتی مناسب شکوفا شود. چنین برخوردی با فطرت یکی از اهداف پیامبران بوده است(ملکی، ۱۳۸۷). بنابرین فطرت برای شکوفایی خود به تربیت نیاز دارد و تربیت نیز خطوط اصلی خود را از فطرت میگیرد.
بنابرین فطرت هم زمینه تربیت است که تربیت بر اساس آن شروع میشود و هم هدف تربیت. براین اساس، نظام تربیتی در جهتگیری خود محتاج به شناسایی فطرت و عمل به جوانب آن است و از طرفی امور فطری نیز در شکوفایی، پرورش و برطرف کردن موانع نیازمند به تعلیم و تربیت هستند و بدین ترتیب دو مفهوم فطرت و تربیت با هم تعاملی دو طرفه و پیوندی عمیق دارند.
تعامل دو سویه فطرت و تربیت
شکل ۱- ۲
۳-۱-۲ فطرت از منظر اندیشمندان مسلمان
در متون دینی اسلام (به ویژه قرآن کریم) از سرشت مشترک انسانی با عنوان «فطرت» یاد شده است که به عنوان نمونه میتوان به آیه ۳۰ سوره روم اشاره نمود. بر همین اساس، نظریه فطرت از جمله مباحث بنیادی است که برخی اندیشمندان مسلمان در حوزه های مختلف به آن پرداختهاند.
کندی، فارابی، اخوانالصفا، ابنسینا، شیخاشراق، ابنعربی، ملاصدرا، شاهآبادی، خمینی، طباطبایی و مطهری از جمله اندیشمندان مسلمانی هستند که در حوزه عرفان و فلسفه به فطرت پرداختهاند(غفوری نژاد،۱۳۸۹). اندیشمندان مسلمان برای اثبات فطرت، بیشتر به نقلیاتی همچون آیه فطرت و سپس گرایشهای متعالی و فطری انسان متوسل شدهاند(احمدی سعدی،۱۳۸۴).
با وجود اتفاقنظر اندیشمندان مسلمان بر سر اصل وجود فطرت در انسان، در باب قلمرو فطرت در میان آن ها اختلاف وجود دارد، چنانچه برخی فطرت را به توحید محدود میکنند در حالی که برخی دیگر همچون خمینی(به نقل از غفوری نژاد،۱۳۹۰) قلمرو فطرتی را که آیات و روایات از آن حکایت میکنند به توحید و خداگرایی منحصر ندانسته و معارف متنوعی را زیرمجموعه آن میدانند.
همه اندیشمندان مسلمان به فطری بودن گزارههای دینی اعتقاد دارند. اما در این میان، برخی همه گزارههای دینی را فطری میدانند، برخی اصول اعتقادات را فطری میدانند و برخی فقط اصل توحید را فطری میشمرند. در میان طرفداران دیدگاه سوم، برخی گرایش به خدا را فطری انسان میدانند و برخی دیگر شناخت خداوند را فطری میدانند. دسته سوم نیز به فطری بودن هر دو یعنی هم گرایش و هم شناخت باور دارند(همتی فر و غفاری، ۱۳۹۳).
شاه آبادی از جمله برجستهترین اندیشمندان معاصری است که بحث فطرت را مورد بررسی قرار داده و براساس آن تلاش کردهاست و از همینرو فیلسوف فطرت لقب گرفته است. او جلوههای مختلف فطرت انسان را عالمه، کاشفه، حریت و حب ذات میداند، فطرت عاشقه را هسته اصلی ساختار روانی انسان معرفی کرده و برایناساس فطریات را در قالب هرمی سه وجهی با ابعاد علم، عشق و قدرت توصیف نموده است که قاعده آن با مرکزیت خود، از عشق بهره برده است. از نظر او، همه فطریات(وجوه هرم و یالهای آن) ریشه در فطرت عاشقه دارند(به نقل از همتی فر و غفاری،۱۳۹۳).
از جمله اندیشمندان دیگر، خمینی است که مطالعه نظرات ایشان در بحث فطرت نشان میدهد ایشان برای دو مورد از فطریات بیش از دیگر امور فطری ارزش قائل است. فطرت عشق به کمال و فطرت تنفر از نقص. ایشان از طریق فطرت عشق به کمال و تنفر از نقص به اثبات مبدأ میپردازد، توحید و دیگر صفات را اثبات میکند و مجموعه معارف دین را با این دو امر فطری در نظر میگیرد، ولایت را با توجه به فطرت عشق به کمال، فطری تلقی میکند و سرانجام رابطه برخی بحثهای اخلاقی با فطرت را از طریق عشق به کمال تحلیل میکند(غفورینژاد،۱۳۹۰).
مطهری نیز در زمره این اندیشمندان است. ایشان مجموعه خصوصیات وجودی و ویژگیهای پدیدآمده از آفرینش انسان را فطریات میگوید و آن ها را به دو گروه شناختها و خواستهها تقسیم کردهاست. از نظر او فطری بودن بخشی از ادراکها و اصول تفکر انسانی به این معنی است که بشر پیش از به دنیا آمدن، هیچ معلومی در ذهن و درون خود ندارد، اما پس از متولد شدن و در همین دنیا هنگامی که با آن اصول برخورد میکند برای درک و دانستن آن نیازی به استدلال و معلم و یا تجربهکردن ندارد. خواستههای فطری را نیز در پنج مقوله فطرت حقیقتجویی، فضیلتخواهی، زیباییطلبی، خلاقیت و نوآوری و عشق ورزی و پرستش میداند.(مطهری،۱۳۸۵). طباطبایی نیز در نظریات خود در زمینه فطرت مشابه نظریات مطهری را بیان کردهاست(سعیدی و محمدی طیب، ۱۳۸۸).
نظریه ملکی(۱۳۹۳) در باب فطرت، دیدگاه دیگری است که از آنجا که پژوهش حاضر بر اساس آن انجام گرفته، ضروری است در اینجا توضیح داده شود، البته در بخشی مجزا به توضیح کامل آن پرداخته میشود. ایشان نیز همچون بسیاری از اندیشمندان مسلمان، فطرت اصلی انسان را عشق به کمال و تنفر از نقص میدانند. برایناساس، مجموعهای از استعدادهای فطری در انسان خلق شده است که در صورت پرورش صحیح آن ها، کمال حقیقی به دست میآید. ملکی شناخت فطری خداوند، اصول فطری فکر و قوه تفکر را درحیطه شناختهای فطری آدمی و به بیان دیگر ساختار علمی انسان می دانند. گرایشهای فطری یا ساختار تمایلات نیز، حقیقتجویی، فضیلتخواهی، زیباییگرایی، جمعگرایی و گرایش به ابداع وخلاقیت را شامل میشود. از نظر ایشان، انسان همان گونه که دارای گرایشات و بینشهای فطری است در ساختار تواناییها و قدرت نیز، لوح نانوشته نیست بلکه در دو بُعد فطرت و طبیعت دارای تواناییهایی است. انسان با نیروی اراده و اختیار، راه رشد و کمال را انتخاب میکند و در صورت سوء استفاده از این نیرو، راه انحطاط میرود. استعدادها، گرایشات و تواناییهای فطری، خود به خود رشد نمیکنند بلکه به شرایط، فرصتها و محیط مناسب نیاز دارند که از طریق تعلیم و تربیت تحقق پیدا میکند.
۴-۱-۲ فطرت از منظر اندیشمندان غیر مسلمان
“