دشوار بود، و به همین جهت با مخالفت این جوامع روبه رو شد. نصرالله پورجوادی در این باره می نویسد:
«در فرهنگ و تمدّن اسلامی، همچنان که علوم اولیّه و فلاسفهی یونان پس از ورود به حوزه تفکّر و قلمرو اسلام، توسط اندیشمندان مسلمان مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و نسبت این علوم با سنّت و عُرف و شریعت به بحث گذاشته شد و پس از مباحثات طولانی پیرامون این علوم، استفاده از آنها را با پیش فرضهای مشخّص مجاز دانستند، فعالیتهای هنری ـ فرهنگی نیز در تمدّن اسلامی با میزان احکام دین و شریعت سنجیده شد و به هنری اجازه فعّالیت در حوزه دینی داده شد که در محدوده احکام دینی و بر محور ارزشهای دینی شکل یافته باشد؛ به بیان واضحتر اینکه هنرها در معارضه با احکام قرار نداشته باشند.»
( پورجوادی، ۱۳۷۴: ۵۳.)
۴-۲- نگاه قرآن کریم به شعر و شاعری
شعر، جزء صنایع لفظی و هنرهای زیبای کلامی به شمار مى آید و یکى از کهن ترین پدیده هاى ادب و فرهنگ بشری است. در میان تمام ملّت ها رواج داشته و دارد و یکی از ابزارهای مؤثر هنری برای رسیدن به اهداف مختلف بوده است. عبدالحسین زرّین کوب در کتاب نقد ادبی می نویسد: « سحرآمیز بودن شعر آن را به ابزارى نیرومند، برای تهییج عواطف و بسیج نیروها، بدل کرده است. پادشاهان، کاهنان، ساحران و حتّی پیامبران نیز به نقش تأثیرگذار شعر توجه داشته اند و از آن بهره برده اند.( زرین کوب، ۱۳۷۵: ج۱: ۵۸ ـ ۵۶)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در آغاز ورود اسلام و همزمان با نزول تدریجی آیات قرآن کریم، شعر هویّت غیردینی و غیرشرعی داشت. شعرای عصر جاهلیّت، در اوصاف بُتها و خدایان و تفاخر قبیلهای شعر میسرودند. در نخستین پگاه دعوت پیامبر از مشرکان و کفّار برای پذیرش اسلام، مشرکان مکّه نسبتهایی از قبیل جنون و ساحری و شاعر بودن به پیغمبر دادند. در رد این اتّهام موضع قرآن کاملاً صریح بود. خداوند با نازل کردن آیاتی از قرآن مجید مسئله شاعر بودن پیغمبر را انکار کرد و فرمود: وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعرَ وَمَا یَنبَغِی لَهُ ( قرآن کریم، ۳۶ : ۶۹) و شاعر بودن را شایسته و در شأن پیغمبر ندانست. در آیه دیگر بار دیگر این مسئله را مورد تأکید قرار میدهد:« وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلاً مَّا تُؤْمِنُونَ» (قرآن کریم، ۲۶: ۲۲۴ ) .
مرتضی مطهری در کتاب حماسه حسینی می نویسد:« مسأله شعر را وقتی انسان مطالعه میکند مسائل عجیبی را میبیند، پیامبر هم با شعر مبارزه کرده و هم شعر را ترویج کرده».
(مطهری، ۱۳۸۸: ج۲: ۳۲۱ )
در تمام قرآن کریم در شش آیه موضوع شعر مطرح شده است. در این بین آیات سوره شعراء بیشترین بحث را به خود اختصاص داده است. واژه «شعرا» یک بار، واژه « شعر» نیز یک بار و چهار بار واژه «شاعر» آمده است. در همه این موارد مقصود نفی شاعر بودن پیامبر (ص) است. در آیات پایانی سوره شعرا میخوانیم:
«و َالشُّعَرَاء یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ* أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ* وَأَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ...»(قرآن کریم: ۲۶ -۲۲۴ تا ۲۲۶) شعرا (کسانی هستند که )گمراهان از آن پیروی می کنند، آیا ندیدی که آنها در هر وادی سرگردانند و آنها سخنانی میگویند که عمل نمیکنند.
برخی از مفسرین میگویند منظور از«الشُعراءُ یَتِبعهمُ الغاوون»، شاعران مشرک هستند. علّامه طباطبائی در تفسیر المیزان مینویسد:«.. و لکن بیشتر مفسّرین میگویند این آیه پاسخ از تهمتی است که مشرکین به رسول خدا (ص) میزدند. او را شاعر میخواندند.»
( طباطبائی، ۱۳۶۳: ج۱۵: ۲۶۹)
ناصر مکارم شیرازی نیز مینویسد:«این آیه به پاسخ یکی دیگر از تهمتهای کفّار به پیامبر اسلام (ص) است که او را شاعر میخواندند.» ( مکارم شیرازی، ۱۳۸۱: ج ۳: ۴۰۴۰)
درواقع آیه میگوید پیامبرشاعر نیست که گمراهان از او تبعیّت کنند و یاران پیامبر اصلاً گمراه نیستند چون خط مشی پیامبر از خط شعر جدا است، زیرا شعرا در عالم خیال و پندار حرکت میکنند ولی او درعالم مملو ازحقیقت و واقع بینی برای نظام بخشیدن به جهان انسانی.
در سوره مبارکه «یس» میخوانیم:« وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ * لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرِینَ». نه ما او را شعرآموختیم و نه شاعری شایسته مقام اوست. این کتاب ذکر وقرآن روشن است تا هر که زنده دل است او را با آیاتش پند دهد و برکافران و عدهی عذاب حتم لازم گردید. ( قرآن: ۳۶- ۶۹ و۷۰)
خداوند در این آیه نیز تأکید میکند که پیامبر شاعر نیست و این آیات قرآن با شعر تفاوتهای آشکار دارد. و سخن، سخن خداوند است.
در سوره الحاقه میفرماید:« إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِیلا مَا تُؤْمِنُونَ » (قرآن کریم، ۶۹: ۴۱ و۴۰) این قرآن گفتار رسول بزرگواری است وسخن شاعری نیست، اندکی به آن ایمان میآورند.
در سوره مبارکه انبیاء میفرماید: « بَلْ قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ …» (قرآن کریم، ۲۱: ۵) مردم گفتند: آن چه محمد آورده ( وحی نیست ) بلکه خوابهای آشفته است به خدا افترا بسته، نه بلکه او یک شاعر است.
در سوره صافات در این مورد خداوند میفرماید:« وَیَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِکُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ » ( قرآن کریم ،۲۷ : ۳۶)و پیوسته می گفتند آیا ما خدایان و بتهای خود را به خاطر شاعر و دیوانهای رها کنیم.
در سوره مبارکه طوردراین خصوص آمده است: « أَمْ یَقُولُونَ شَاعِرٌ نَّتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ « ( قرآن کریم، ۵۲ : ۳۰) بلکه آن ها میگویند او شاعری است که ما انتظار مرگ اورا میکشیم.
دقّت در مجموعه آیات نشان میدهد که این آیات به هیچ وجه در مقام مزیِت شعر و محکومیت شعرا نیست. بلکه قرآن براین نکته تأکید دارد که ماهیّت قرآن ماهیّت شعری نیست و نه پیامبر شایسته شاعری. اما این که چرا شعر و شاعری شایسته پیامبر نیست، مرتضی مطهری مینویسد:
«۱ - معمولاً سرچشمهی شعر، تخیل و پندار است در حالی که وحی از مبدأ هستی سرچشمه میگیرد و برمحور واقعیتها میگردد.
۲- شعر ازعواطف متغیرانسانی میجوشد و دائماً درحال دگرگونی است ولی وحی بیانگر حقایق ثابت آسمانی است.
۳- لطف شعر در بسیاری از موارد در اغراق گوییها است تا آن جا که گفتهاند: «احسن الشعراکذبه» بهترین شعر دروغ آمیزترین آن است درحالی که وحی جز صداقت نیست.
۴- شعر مجموعه-ای از شوقها و تخیّلات است که از زمین به سوی آسمان پرواز می-کند ولکن وحی مجموعه حقایقی است که از آسمان به زمین نازل میگردد.»
( مطّهری، ۱۳۸۷ :۲۴۲)
این آیات به روشنی یک نکته را مورد دقّت قرار میدهند و آن نوعی تمایُز و فرق گذاشتن میان دو شأن «پیغمبری» و «شاعری» و یا میان دو نوع گفته و بیان است. گفته و بیان اوّلی، شاعری است و گفته و بیان دوم، پیغمبری است و در مورد هر دو، ارزیابی و داوری صورت گرفته است. پورجوادی در این خصوص مینویسد:
«آنچه پیغمبر میگوید حق است و راست، و آنچه را که شاعر میگوید و یا سخن شعراست، حق نیست. ناگفته پیدا است که در این ارزیابی و داوری «سخن شعر» مورد نکوهش قرار گرفته و در مقابل، «سخن پیغمبر» و سخن حق را تمجید کرده است.
در نگاه دوم، اسلام به جای قرار دادن شعر در مقابل سخن حق و تمایُز میان آنها، دو دسته شعر و دو نوع شاعری را بررسی و نقد کرده است. این بررسی به دو دسته از شاعران تعلّق میگیرد و از رهگذر اعتقاد اسلامی پیرامون هر دو گروه، داوری صورت گرفته است. دسته نخست که مورد سرزنش و نکوهش آیات قرآن کریم واقع شدهاند، کسانیاند که اوصاف آنها در آیات پایانی سوره شعراء بیان شده است:« و َالشُّعَرَاء یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ* أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ* وَأَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ...». (پورجوادی، ۱۳۷۴: ۴۵).
حسین رزمجو نیزدر این باره میگوید:«در این آیات، شاعران در دو دسته قرار میگیرند: «دستهای که راهشان راه گمراهان و منحرفان قلمداد شده است و دسته دوم کسانیاند که ایمان دارند و جزو موحّدان هستند. این تقسیم بندی و صف بندی همچنان که در مورد شاعران انجام گرفته است، در مورد خود شعر هم قابل اجرا است. بدین صورت که شعر دسته اوّل، شعر غیردینی و شیطانی و شعر دسته دوم شعر دینی و رحمانی و اسلامی است. بنابراین از منظر قرآن کریم، شعرایی مورد تأیید قرار گرفتهاند که ایمان دارند و عمل صالح انجام دهند و بیشتر به ذکر و عبادت میپردازند.» ( رزمجو، ۱۳۷۴: ج۲: ۱۸۱)
با کمی تأمل در آیات قرآن کریم میتوان چنین استنباط کرد که منظور از اوصاف دسته دوم (کسانی که عمل صالح انجام دهند… ) تنها انجام عمل صالح و یا عبادت زیاد نیست، بلکه یادآوری یک نوع تعهد است که در پرتو همین اعمال شکل میگیرد و در آفرینش و نگاه آفریدگار شعر تأثیر دارد. از سویی دیگر اشاره به ارزش مداری و شعر ارزشی و غیرارزشی دارد. قرآن کریم با ذکر همین اوصاف در مورد دسته ای از شاعران، در واقع شعر را تأیید کرده است و به شعر اجازه میدهد تا به عنوان هنر مطلوب جزو عناصر فرهنگی اسلامی باشد و بدین ترتیب هنر شعر را از فضاهای مسموم و آلوده به عرصهای اجتماعی و انسانی کشاند و از این هنر در خدمت تبلیغ اسلام و فرهنگ دینی بهرهگیری کرد.
تعداد کثیری از صاحب نظران در مسایل شریعت، به طور کلّی بر این باورند که شعر باتوجه به آیات و نصوص قرآن کریم، دارای کراهت است. از جمله این افراد میتوان از شیخ طوسی نام برد. زرّینکوب در این باره مینویسد:
« شیخ طوسى به رغم آن که در اصل مشروعیّت با مشهور همراه است، در مکروه بودن شعر به طور کل نظرى ویژه خود دارد. ایشان، شعر را به طور مطلق مکروه برشمرده و فرموده: از عموم روایات و آیه (الشعراء یتّبعهم الغاوون) استفاده میشود که شعر حق به طور مطلق، مکروه است. در کتاب« الخلاف» نیز به این مسئله اشاره کرده و میگوید: (نَحنُ نحمله على عمومه و لانخصّه إلاّ بالدلیل.) در بحث شهادات مبسوط هم گفته است: (الشعر ما لم یکن فیه هجو و لا فحش ولا تشبیب بامرئه لا یعرفها ولاکذب، مباح على کراهیه فیه عندنا)تا زمانى که شعرى مشتمل بر فحش و هجو و تشبیب و دروغ نباشد، جایز است، امّا از نظر ما کراهت دارد.
برخى از اهل سنت نیز شعر را به طور مطلق، مکروه دانستهاند و به وجوهى تمسّک کردهاند».
(زرّین کوب، ۱۳۷۵: ج۱: ۱۰۸)
برخی از علما و دانشمندان اهل تسنّن نیز به کراهت داشتن شعر باور دارند و در آثار خود به آن اشاره کردهاند. نصرالله پورجوادی به نظر برخی از این علما اشاره میکند ومیآورد:
۱- ابن مسعود مى گوید:« الشعر مزامیر الشیطان.» ( المبسوط، ج۸: ۲۲۵ -۲۲۷)
۲- سخن مسروق که پس از تمثل به یک بیت، سکوت کرد و ادامه نداد، وقتى به او گفتند چرا ساکت شدى؟ جواب داد: (اخاف أن أجدَ فی صحیفتی شعراً): مىترسم در نامه عملم شعرى نوشته شود. (همان:۲۲۹)
۳- روایت ابى امامه که شعر را قرآن شیطان معرفى کرده است.
(فتح البارى فى شرح صحیح البخارى، ج۱۰: ۵۴۰)
۴- بزرگان گفتهاند: (الشعر أعلى درجه الوضیع وأدنى درجه الرفیع): شعرسرایى و شعرخوانى بالاترین درجه فرومایگان وپایینترین درجه بلندپایگان است.
(همان: ۲۳۱)
۵- از شافعى نقل شده:« ولولا الشعرُ بالعلماء یَزرى لکنتُ الیومَ اشعرَ من لبید» اگر علماء شعر گفتن را عیب برنمى شمردند و استهزاء نمى کردند، تحقیقاً من امروز از لبید، شاعر معروف عصر جاهلى شاعرتر بودم. (تعلیقات نقض، ج۲: ۹۸۸)
علاوه بر آن، منقصت و نکوهش شعر از نظر برخى افراد، چنان مسلم و قطعى فرض شده است که براى کوبیدن مخالفان خود از آن استفاده کردهاند و آنها را متهم به شعر محورى نمودهاند. براى نمونه: فردى ناصبى مذهب در توهین و تهمت به مذهب تشیع مىنویسد«در میان فرقههاى اسلامى، مذهبى واهیتر و مقالتى رکیکتر از مذهب رافضى نیست که بناى مذهبشان بر شعرکها و مغازىها باشد» برخى از متکلمان بزرگ شیعه نیز این نسبت را توهینى آشکار دانسته و در جواب آن چنین گفتهاند: (امام صادق(ع) فرموده : هنگام روزهدارى شعر نخوانید، چون موجب نقصان روزه میگردد اگرچه شعر حقّی باشد، پس معلوم میشود که بناى مذهب شیعه بر شعر نیست. پس شعر از دیدگاه شیعه مکروه است.
( نقض، ج۲: ۹۸۸، تعلیقه۱۰۱)
داستان محقّق حلّی، که شرایع الاسلام وی فرقان فقه جعفری شناخته میشود، مؤید قول کراهت مطلق شعر است. ایشان میگوید:« در دوران جوانى گاهى شعر میسرودم و چند بیت از آن را برای پدرم میفرستادم. پدرم پس از ملاحظه آنها در جواب من نوشت:
«پسرم! اگر در شعرسرایى نیکو پیشرفت کردهاى، در تربیت نفست زیان نمودهای. آیا نمیدانى که شعر کار کسانى است که پوشش عفت را کنده و به حرفهاى بودن ملبس شدهاند. شاعر ملعون است، اگرچه درست گفته باشد و مورد سرزنش است، اگرچه سخن شگفت انگیز گفته باشد. گمان میکنم که شیطان تو را به شعر گفتن فریب داده است.»
( خاتمه مستدرک الوسائل، حاجى نورى، ج۳ :۴۷۲ )
« عموم روایاتى که بر منقصت شعر و کراهت آن دلالت میکنند، درباره زیادهروى و افراط در شعر و شاعرى است که باعث روى گردانى یا کم توجهى به قرآن میشود، نه این که هرگونه شعری را مکروه و مذموم برشمرند. ادلّهی تأییدکننده قول شیخ طوسى نیز ارزش ندارد و نمیتوان بدانها تمسّک کرد، زیرا مقصود صاحب کتاب نقض، جوابی بر تهمت زده شده به شیعه است و شعر را به طور کلی مذموم نمیسازد. وجوه اهل سنت هم غیر معتبر است. مراد پدر بزرگوار محقق حلی از نهی فرزندش از سرودن شعر نیز چیزی جز توجه دادن بیشتر فرزندش به فقه و پرهیز از مسائل جانبی و سرگرم کننده نبوده است. به هر حال، از سخنان آن فقیه سترگ، کراهیت کلی شعر استفاده نمیشود.» (پورجوادی، ۱۳۷۴: ۱۵۲)
چنان که خواهیم دید ودر فصل پنجم این رساله به طور مبسوط به آن خواهیم پرداخت، چنین افکار تند وتیزی راجع به شعر و شاعری درذهن و زبان شاعران بزرگ ایران در ادوار مورد مطالعه، تأثیر شگرفی از خود بر جای نهاده است. شاعران نامداری چون عطّار، ناصر خسرو، سنایی و چندین شاعر دیگر بارها خود را شاعر ندانسته و از شاعر بودن خود اظهار پشیمانی و توبه کردهاند و از خداوند میخواهند که آنان را به نام شاعر از دنیا نبرد و در روز بازپسین آنان را به بادافره این گناه عقوبت نکند.
۴-۳- سیمای شعر در روایات و احادیث
احادیث و روایاتی که از پامبر (ص) و سایر ائمه معصوم (ع) نقل شده خود به دو گروه قابل تقسیم هستند. برخی از روایات و احادیث نظر به کراهت شعر دارند و برخی نیز شعر را مورد تأیید و تشویق قرار دادهاند.