در زمره نتایج اومانیسم، سکولاریسم یا تمایل به تطهیر جامعه و فضای زندگی از قید و بند و تمایلات مذهبی بود، چرا که اومانیست ها اهدافی را جست و جو می کردند که با ماوراء و الوهیت رابطه ای نداشته باشد.از دیگر سو اومانیست بیانگر این مساله بود که روش رهایی و دست یابی به حقیقت انسان، خودِ انسان است، در این نگرش که از آن به نسبیت گرایی تعبیر می شود، شخص خود باید ارزشهای خویش را انتخاب نماید و اخلاقیات تخصیصی خود را بنیان نهد. خوبی یا بدی، نشات گرفته از داوری اخلاقی شخص است و در کل ارزش و هدف اشتراکی بین تمامی انسانها موجود نیست. اصلی ترین پیامد این نگرش این بود که انسان را از تمامی قید و بند های اخلاقی و ارزشهای انسانی رها نمود و طغیان در برابر اوامر اخلاقی و دینی را مجاز قلمداد نمود که این نگرش نهایتا غرب را به نیهیلیسم سوق داد. (بیرو، ۱۳۸۰)
با وجود تمام این تفاسیر، در طی قرون هفدهم تا نوزدهم، هرگز نامی از زنان به عنوان انسانی واجد حق و در کل فرد و شهروند مطرح نشده است. در طول این دوران هر زمان از شخص و آزادی شخصی و ارزشهای اخلاقی کلامی مطرح شده، آشکارا و پنهان مردان مطمح نظر بوده اند و زن در غباری از نسیان و غفلت، در ورای فشارهای مستولی بر تقدیر، به حیات سایه گونه خود ادامه می دهد و تنها زمانی که سیستم سرمایه داری به نیروی کار زنان محتاج می شود؛ ناگزیر از اعتراف به حقوق زنان می شود (رمضانی، ۱۳۸۷).
ویل دورانت اشعار می دارد که انقلاب صنعتی در درجه اول موجب شدکه زن نیز صنعتی شود…. زنان، کارگران ارزان تری بودند و کارفرمایان آنان را بر مردان سرکش و سنگین قیمت ترجیح می دادند (دورانت، ۱۳۹۱)
موضوعی که پاسداری از حقوق زن نامیده می شود در واقع تلاشی است بر اینکه تمامی رفتارهای اجتماعی و خصوصیاتی که مختص زنان شمرده می شود، اجتماعی محسوب شود؛ بدین مفهوم که برآیند وجود سنن، آداب اجتماعی و مهم تر از همه تعلیم و تربیتی که درخانواده نهادینه شده، می باشد. به عبارتی انسان مونث، زن زائیده نمی شد بلکه در طولدوره تکامل از کودکی به بلوغ مبدل به زن می شد. از دیگر مواردی که در ثبوت ضعف موقعیت سیاسی و اجتماعی زنانموثر است، عدم استقلال اقتصادی و مالکیت ابزارتولید و سرمایه است. تمامی این موارد به تصویری تلقینی منجر می شد کهبر اساس آن زن به نوعی جنس دوم محسوب می شد و بدتر از همه آن که زنان این خفت را قبول داشتند و زندگی شان را با این تصویر تلقینی مطابقت می دادند؛ هرچند که در واقع این گونه نبوده و نیستند. (ارجمند، ۱۳۸۸)
مبحث اول: حدود قلمرو حقوق زن و مرد
برای نزدیک شدن به مقصود بحث لازم است قلمروی قلمروی مرزهای نگرشی(فکری و ارزشی)را تحدید کرد وسپس در قلمرو هریک از مرزها به تحلیل و بررسی نشست در غیر این صورت به نتیجه ای حاصل نخواهد شد.بر این اساس بحث حقوق زن و مرد از منظر مکاتب امری ضروری است، چون بخشی از بحث پیرامون حقوق زن و مرد به زاویه نگاه مکاتب برمی گردد، اگر بخواهیم بخشی از حقوق و نکالیف را به اعتبار یک مکتب و بخش دیگر را به اعتبار مکتب دیگری مورد بررسی قرار دهیم مواجه با تضاد و اشتباه مواجه خواهیم بود.چرا که هریک از مکاتب برای حقوق زن ومرد ،چهارچوب مجزا از هم دارند.بنابراین ابتدا لازم است چهارچوب موضوع مورد بحث تعیین شده وسپس علل،انگیزه ها و چون وچراها مورد مطالعه قرار گیرد.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
تردیدی نیست که در مکاتب مختلف نسبت به جنسیت زن ومرد،نگرش های متفاوتی وجود دارد و هرمکتب نگاه خاصی نسبت به آن دو موجود دارد و از زوایای گوناگون،حقوقی متمایز از هم برای آن دو می شناسد و تکالیفی متمایز از هم برعهده آنان گذارده اند.
اسلام نیز به عنوان یک مکتب که آخرین آیین و دستور العمل الهی را برای بشریت به ارمغان آورده نگرش ویژه و خاصی نسبت به آن دو دارد.خداوند در آیه ۴۲ سوره ی الذاریات می فرماید: از هر چیز ما دو جفت آفریدیم تا مگرمتذکر حکمت خدا شوید.و نیز در آیه ۳۲ سوره ی الزخرف می فرماید:آیا آنان که رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند؟ما وسایل معاش آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کرده ایم و برخی از آنان اتز نظر درجات،بالاتر از بعضی دیگرقرار داده ایم تا بعضی از آن ها بعضی دیگر را در خدمت گیرند و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان می اندوزند بهتر است.
خالق متعال مردم را با استعدادهای مختلف و شرایط گوناگون آفریده اگر همه در یک سطح از استعداد و قدرت بودند نظام هستی متلاشی می شد چون کارها گوناگون است و کارهای گوناگون را باید استعدادهای گوناگون بر عهده بگیرند لذا باید بین مخلوقات تفاوت باشد (برزگر، ۱۳۸۳).
هریک از زن و مرد باید رسالت خویش را در چارچوب قوانین حاکم بجویند و بیابند و خویش را از این گمان بر حذر باشند که زنان، نقش مردان را بیابد و یا مردان،نقش زنا را؛ و این را برای خود نوعی تکامل و پیشرفت و جهش بدانند (کرمی، ۱۳۸۶).
در نهایت لازم است ابتدا حقانیت مکتب را مورد بحث قرار داد و پس از پذیرش و انتخاب مکتب حق،در چهارچوب معیار های آن مکتب،حقوق و تکالیف زن ومرد را مورد بررسی قرار داد تا از شبهه انحراف مصون ماند.داوری خردمندانه ومنطقی در موضوع حقوق زن ومرد در اسلام مستلزم شناخت کافی از مبانی اسلام یعنی از مجموعه قرآن،حدیث،تفسیر،سیره،تاریخ،فقه و غیره می باشد.
مبحث دوم: حقوق و تکالیف زن و مرد
در جامعه مدنی زن و مرد حق و تکلیفی بر عهده دارند که گاه این حق و تکلیف آهنگ یکسان داشته و بین زن و مرد یکسان می باشد و گاه متفاوت بوده و هر یک حق و تکلیف جداگانه و متمایز از دیگری را بر عهده دارند.
هرچند در عرف، اموری مانند خانه داری، تنظیف و آشپزی از وظایف زن محسوب می شوند، اما از منظر اسلام نه تنها این موارد، بلکه شیر دادن به نوزاد نیز از وظایف زن محسوب نمی شود و زن هیچگونه الزامی به به انجام آن وظایف ندارد و می تواند در برابر این امور از شوهر اجرت بگیرد.
با این وجود، برخی از حقوق و تکالیف اختصاص به زنان دارد و برخی نیز مختص مردان است و یا نسبت به یکی حق و نسبت به دیگری تکلیف است. به عنوان نمونه دریافت نفقه نسبت به زن حق و نسبت به مرد تکلیف است و یا بر عکس تمکین نسبت به زن تکلیف و نسبت به مرد حق است.
نکته شایان توجه این است که حق و تکلیف از یک سو و محرومیت و معافیت نیز از حهت دیگر ملازم یکدیگرند، بدین مفهوم که هر شخص اعم از زن و مرد در انجام امری اگر حقی نسبت به دیگری دارد، تکلیفی را نیز بر عهده دارد و در انجام کاری اگر تکلیفی بر عهده می گیرد در مقابل از حقی بهره مند می شود؛ نتیجه این بحث چنین است که وفق طبیعت بشر و نوع خلقت انسان، تفاوت اجتناب ناپذیری بین آنها حکم فرماست.مهم ترین عامل، تفاوت جنسیت است که موجب فرق بین آن دو است نه تبعیض و همین تفاوت اقتضا دارد. هر یک در مواردی حقوق و تکالیفی متمایز از یکدیگر دارند و این تفاوت در حقوق موجب برتری یکی بر دیگری نمی شود، بلکه توازن و تعادلی را در پی دارد که به نوعی عدالت تعبیر می شود: ” العدل وضع الشی فی موضعه “، و این باور به وجود آمد که اگر این نبود بی نظمی و ظلم بر جامعه حاکم می گردید (ترابی، ۱۳۸۷).
با این وصف می توان این گونه نتیجه گرفت که خالق هستی، تعادل نظام آفرینش را به خلقت توام زن و مرد گره زده و خلقت هریک از آن ها بدون دیگری نقص محسوب می شود و موجبات برهم زدن تعادل را فراهم می نماید و به عبارتی اگر در نظام آفرینش به جای زن و مرد، تنها یکی از آن دو خلق می شد، نظام آفرینش روح تعادل به خود نمی گرفت و متزلزل می شد، چرا که با نبود هر یک از آن دو بخش بزرگی از تکالیف خانوادگی و اجتماعی بدون متولی می ماند و مردان هرگز قادر به انجام تکالیف زنان نبودند و زنان نیز از عهده انجام تکالیف مردان بر نمی آمدند و در نتیجه عدالت و یا قرار گرفتن هرچیز در جایگاه مناسب خود، محقق نمی شد.
در بیشتر مناطق دنیا و پیش از وضعیت به ظاهر مترقی تر امروز و پذیرفته شده در کشورهای پیشرفته، همیشه با زن با دید عنصری طفیلی، فاقد حق و یا با حداقل حقوق نگریستهشده است . به عنوان مثال درمنطقه اقیانوسیه زن از هم خوراک شدن با شوهرش ممنوع بوده و شوهر محق بوده است با کمترین بهانه ای به تنبیه او بپردازد. در جزایر مارکینز خوراک بهتر از قبیل گوشت مرغ و خوک، نارگیل،گردو که خوراک خدایی نامیده می شدند مختص خدایان و مردان بوده و زنان مجاز به استفاده نبودند و در عربستان قبل از اسلام برخی از قبایل دختران را در کوهها رها می کردند و برخی نیز غرق شان می ساختنند وگروهی نیز نوزادان دختر را زنده به گور می نمودند (کریمی، ۱۳۹۱).