از آنجا که زنان بخش عمدهای از جمعیت را تشکیل می دهند و همواره از آنان به عنوان محور سلامت خانواده و جامعه یاد می شود، توجه به سلامت آنان و رفتارهای مرتبط با آن مانند سبک زندگی، به علت تاثیرگذاری بر سلامت سایر افراد، اهمیت بسزایی دارد.
کجرویک (۱۳۷۷: ۲۱) در بررسی خود تحت عنوان «زنان در سلامت و بیماری» به این نتیجه میرسد که اگر چه زنان بیشتر از مردان عمر می کنند و ظاهراً از نظر ژنتیک بر مردان برتری دارند (با توجه به بعضی از بیماریهای مغلوب در زنان که در مردان غالب است)، اما اغلب بیش از مردان دچار بیماری میشوند.
مای[۱۳] در یک بررسی ابتدا به اهمیت موضوع سلامت برای مادر و جنین اشاره می کند و سپس نشان میدهد که رفتارهای ناسالم یا سبک زندگی ناسالم مثل سیگار کشیدن، نوشیدن الکل و عدم استفاده صحیح از دارو، ممکن است هم سلامت مادر و هم سلامت جنین را به خطر بیاندازد (مای، ۲۰۰۱؛ لین و دیگران[۱۴]، ۲۰۰۹ : ۶۵۱).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
لئون و لانگی[۱۵]، سبکزندگی را، روشزندگی مردم معرفی می کنند که تحتتاثیر متقابل خصوصیات فردی و تعاملات اجتماعی و محیط زندگی قرار میگیرد. (لئون و لانگی،۲۰۰۰؛ به نقل از یداالهی و دیگران، ۱۳۸۵ : ۸۲).
سلامتی مستلزم ارتقاء سبک زندگی بهداشتی است. از آنجا که سبک زندگی علاوه بر جنبه فردی، دارای جنبه و تاثیرات اجتماعی میباشد، لذا انتخاب نوع و کیفیت زندگی هر فردی می تواند اثرات عمدهای بر زندگی سایر افراد داشته باشد.
کاکرهام سبک زندگی سالم را اینگونه تعریف می کند : «سبک زندگی؛ الگوهای جمعی از رفتارهای سالم مبتنی بر انتخابهای مردم و مطابق با موقعیت زندگی آنان است. فعالیتهایی مثل استفاده از الکل، سیگارکشیدن، بستن کمربندایمنی و … میتوانند موفقیت زندگی یک شخص را تقویت یا تضعیف سازد». وی همچنین لزوم تحقیق در مورد سبک زندگی سالم را یادآوری می کند اما معتقد است اندازه گیری و تجزیه و تحلیل نباید در سطح فردی متوقف شود، بلکه بایستی با در نظر گرفتن الگوهای جمعی رفتار مربوط به سلامتی که سبک زندگی سلامت محور را تشکیل میدهد، گسترش یابد. سبک های زندگی مختلف باید در ارتباط با زمینه اجتماعی که در آن رخ می دهند، مورد توجه قرار گیرند (قاسمی و دیگران، ۱۳۸۷ : ۱۸۹).
در دهه گذشته سازمان جهانی بهداشت به میزان زیادی بر اهمیت سبک زندگی سالم تاکید کرده است. بحثهای اولیه در مورد سبک زندگی در درجه اول بر تغذیه، ورزش، سیگار و استفاده از الکل متمرکز بود درحالی که امروزه درک سبک زندگی و رابطه آن با سلامتی تغییر کرده است. در همین راستا یکی از اهداف تعیین شده سازمان جهانی بهداشت تا سال ۲۰۲۰ ارتقاء سبک زندگی سالم در بین افراد است که بر اساس آن تمامی کشورها باید تا سال۲۰۲۰ فعالانه راهبردهایی را که در بهبود زندگی فردی و اجتماعی مؤثر هستند در دستور کار خود قرار دهند و عواملی که به سلامتی افراد آسیب میرسانند مثل فعالیتهای فیزیکی نامناسب، تغذیه غلط، روابط فردی معیوب، استفاده از مواد مخدر و رابطه جنسی غیر ایمن را کاهش دهند. دارا بودن سبک زندگی خاص دلالت بر انتخاب آگاهانه یا ناآگاهانه یک سری از رفتارها دارد (یداللهی، ۱۳۸۵ : ۸۲-۸۱).
زنان به طور کلی حوادث و انتقالهای عمدهای همچون ازدواج، بارداری، مادر شدن و … را در زندگی خود تجربه می کنند لذا هر مرحله از این انتقالها و تجارب، مستلزم سبک زندگی خاصی است که نه تنها با مسئله سلامت زن که با کیفیت سلامت و سبک زندگی دیگر اعضای خانواده و در مرتبهی بالاتر، سایر افراد جامعه در ارتباط است. مثلاً میزان بهرهمندی یک زن تازه ازدواج کرده از سلامت جسمی، روحی- روانی و اجتماعی بر ادامه زندگی زناشویی وی بسیار مؤثر است یا سبک زندگی مادران در دوران بارداری و بعد از آن با میزان سلامت کودک در ارتباط است، همچنین با توجه به نقش همراهی زنان در دوران کهنسالی با شریک زندگی خود، سلامت و نوع سبک زندگی آنان از اهمیت روزافزونی برخوردار است. در نتیجه متناسب با احساس مسئولیت پذیری بیشتر زنان در قبال سایر اعضا و با توجه به نقش تعیینکنندگی آنان در خانواده و جامعه، از زنان انتظار بیشتری میرود که توجه عمدهای به سلامت خود و سایر اعضاء نشان دهند. بنابراین این برای زنان بسیار مهم است که سبک زندگی سالمی داشته باشند و پیگیری بیشتری جهت ارتقاءسلامت خود و سایر اعضاء نشان دهند.
از جمعیت ۷۵۱۴۹۶۶۹ نفری کشور در سال ۱۳۹۰، ۲۲۳۹۰۹۴۳ آن را زنان در سنین باروری تشکیل می دهند. با این وجود، تحقیقات بسیار اندکی به مطالعه سبک زندگی سلامت محور زنان در این سنین پرداختهاند.
با توجه به مباحث ذکر شده، درک بهتر از رفتارهای سلامتی زنان در سن باروری و تعیین کننده های جمعیتی و اجتماعی- اقتصادی آن این امکان را به وجود می آورد که سلامت این گروه اجتماعی در جنبه های متفاوتی به منظور ارتقاء کیفیت زندگی، افزایش یابد.
در این پژوهش تلاش شده است با توجه به تعریف سازمان جهانی بهداشت از سلامت و رفتارهای ارتقاءدهنده آن مانند سبک زندگی سلامت محور، به موضوع پرداخته شود. لذا پژوهش حاضر به دنبال بررسی ابعاد سبک زندگی سلامت محور زنان است، این که سبک زندگی سلامت محور زنان در شهر شیراز به عنوان نمونه، چگونه است و تعیین کننده های جمعیتی و اجتماعی – اقتصادی آن کدامند؟
۱-۳- اهمیت و ضرورت
با توجه به نقش کلیدی و عمده سلامت افراد در عملکرد و ایفای نقش فردی و اجتماعی آنها، سلامت و ابعاد مختلف آن اهمیت روزافزونی پیدا کرده است. نگاه ویژه اندیشمندان از جمله جمعیت شناسان و ایجاد زیر شاخههایی مانند جمعیتشناسی سلامت، از پیامدهای چنین اهمیتی است.
همچنین از آنجا که سلامت و ارتقای آن به کانون مطالعات بسیاری از متفکران و متخصصان تبدیل شده است و در بعد عمومی، امروزه بیشتر افراد، سعی در انجام رفتارهای پیشگیرانه قبل از ابتلا به بیماری و ارتقای سلامت خود دارند، لذا پرداختن به رفتارهای ارتقاءدهنده سلامت از اهم فعالیتهای روزمره هر فردی است (پل و توماس، ۲۰۰۲ : ۷).
رفتارهای ارتقاءدهنده سلامت به عنوان عامل زمینهای در عدم ابتلا به بسیاری از بیماریها شناخته شده است و ارتقاءسلامت و پیشگیری از بیماریها مستقیماً با این رفتارها در ارتباط میباشد (اندریو[۱۶]، ۲۰۰۱؛ به نقل از حبیبی سولا و دیگران، ۱۳۸۶ : ۳۳۳). آمار ارائه شده در مورد دلایل اصلی مرگ و میر، بیانگر آن است که ۵۳ درصد از علل مرگ و میرها به سبک زندگی و رفتارهای غیر بهداشتی مربوط می باشد (استنهوپ و دیگران[۱۷]، ۲۰۰۰ : ۵۷۵). اهمیت سبک زندگی بیشتر از آن جهت است که برکیفیت زندگی و پیشگیری از بیماریها مؤثر میباشد. برای حفظ و ارتقای سلامتی، تصحیح و بهبود سبک زندگی ضروری است.
با توجه به تحولات عمده اجتماعی در کشور و تعریف و بازبینی مجدد نقش و جایگاه زنان در خانواده و جامعه و همچنین تغییر در وضعیت جمعیت کشور بخصوص تحولات ساختار سنی، احتمال مرگ و میر کمتر زنان، زنانه شدن هرم سنی در سنین کهنسالی و احتمال بیشتر ابتلای آنان به بیماریهای مزمن آشنایی با سبک زندگی سلامت محور زنان و تأثیر عوامل جمعیتی و اجتماعی- اقتصادی و سلامتی موثر بر آن ضرورت مییابد.
این آشنایی هم برای زنان و آگاهی از وضعیت خودشان مفید است و هم شناخت آن برای سایر گروه های اجتماعی و هم آماده سازی برای یک نقش محوری مثبت در جامعه و برنامه ریزی در مورد آنان مورد استفاده قرار میگیرد (زنجری، ۱۳۹۰ : ۱۲). همچنین، وجود خلاءها وکمبودهای تحقیقاتی پیرامون موضوع سبک زندگی سلامت محور زنان و تعیین کننده های اجتماعی- اقتصادی و جمعیتی آن در ایران با توجه به اینکه اکثر تحقیقات در حوزه سبک زندگی سلامت محور در ارتباط با سایر گروه های آسیب پذیر جامعه مانند کهنسالان صورت گرفته است و از آن جا که زنان به عنوان یکی از گروه های تعیینکننده سلامت جامعه در ارتباط با موضوع مورد بحث کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند، ضرورت تحقیق و مطالعه درباره آن را افزایش می دهد.
از طرف دیگر، با توجه به دوره های مختلف زندگی زنان، گریز از عوامل استرس زا و دوری از مواجهه با تغییرات شتابنده امکان پذیر نیست. درچنین وضعی آنها می توانند خود را برای مقابله مؤثر با موقعیت پر استرس زندگی آماده کنند، که امکان بهزیستی و تامین سلامت جسمی و روانی را از پیش فراهم نموده باشند. تقویت قوای جسمی و روانی، استحکام بخشیدن به جان مایه های درونی و شخصیتی و همچنین ارتقاء کیفیت روابط، و حمایتهای اجتماعی از طریق تعمیق ارتباطها و تخفیف تعارضها، راهبردهای اساسی هستند که تا اندازه زیادی تندرستی انسان را تامین می کنند (پیروی، ۱۳۸۹ : ۳۰۲).
۱-۴- اهداف تحقیق
هر تحقیقی دارای اهداف خاصی است که باید پژوهشگر بدان توجه کند، هدف باید صریح و روشن باشد و از تناقضگویی پرهیز شود، و طوری طراحی شود که قابل پژوهش و عملی باشد (ساروخانی، ۱۳۸۲ : ۱۴۷) .
پژوهش با مشخص کردن اهداف، می تواند جهت و مسیر خود را نمایان سازد. اهداف این پژوهش به دو دستهی کلی و جزئی تقسیم می شود .
هدف کلی این پژوهش «بررسی سبک زندگی سلامت محور زنان واقع در سنین باروری (۴۹-۱۵ ساله) در شهر شیراز» میباشد.
با توجه به هدف کلی تحقیق، اهداف جزئی شامل موارد زیر میباشد :
- بررسی میزان برخورداری زنان از سبک زندگی سلامت محور.
- بررسی ارتباط عوامل جمعیتی (سن، بعد خانواده، وضعیت تاهل و وضعیت اشتغال) با سبک زندگی سلامت محور زنان.
- بررسی ارتباط عوامل اجتماعی- اقتصادی (تحصیلات، درآمد، هویت طبقاتی، میزان استفاده از وسایل ارتباط جمعی، میزان مطالعه در حوزه سلامت، حمایت اجتماعی) با سبک زندگی سلامت محور زنان.
- بررسی ارتباط عوامل سلامتی (سلامت عمومی خودگزارش شده، خودکارآمدی سلامت، سابقه بیماری و آگاهی زنان از رفتار سلامتی) با سبک زندگی سلامت محور.
فصل دوم
پیشینهی تحقیق
یکی از اولین و مهم ترین مراحل در نوشتن تحقیق، اشاره به مطالعاتی است که قبلاً در این زمینه انجام شده است. آگاهی از پیشینه انجام شده، ضمن آشکار ساختن ابعاد جدید مسئله، از تکرار بیهوده تحقیق در مورد جنبههایی که دیگران بررسی کرده اند جلوگیری خواهد کرد. همچنین سئوالات یا فرضیه های تحقیق دقیقتر خواهند شد و امکان شراکت در تجربیات محققان قبلی فراهم می شود.
۲-۱- تحقیقات داخلی
مطالعات و تئوریهای مختلف، نشان دادهاند که عوامل گوناگونی بر سبک زندگی سلامت محور موثر است. که می توان آنها را به طور کلی به عوامل جمعیتی، اقتصادی- اجتماعی و عوامل مربوط با سلامتی تقسیم بندی کرد.
در ارتباط با عوامل جمعیتشناختی میتوان به بررسی رفتارهای ارتقاءدهندهی سلامت در بین گروه های مختلف سنی اشاره کرد. در این زمینه انجی زب و همکارانش (۲۰۱۲) به این نتیجه رسیدند که زنان میانسال ایرانی وضعیت مطلوبی در ابعاد سلامت ذهنی مانند مدیریت استرس، روابط بین فردی و رشدروحی دارند در حالی که رفتارهای آنان در ابعاد سلامت فیزیکی مانند مسئولیت سلامتی، فعالیت فیزیکی و تاحدودی تغذیه، بسیار نامطلوب است. بنابراین برای داشتن سالمندی مطلوب، آنها باید به بهبود سبک زندگیشان، در سنین میانسالی اولیه بپردازند. پژوهش میرغفوروند و همکارانش (۲۰۱۲) در مطالعه ترکیبی از تجربه زنان سنین باروری در ارتباط با رفتارهای ارتقاءدهندهی سلامت نشان داد بالاترین نمرهی پاسخگویان مربوط به روابط بینفردی و پایینترین امتیاز از آن فعالیت فیزیکی بود. آنها ۷ نوع رفتار ارتقاءدهندهی سلامت (برقراری الگوی مناسب تغذیه، متعادل سازی الگوی استراحت/ فعالیت، معنویتگرایی، مدیریت استرس، حساسیت و مسئولیت پذیری فردی، برقراری الگوی تعاملات اجتماعی، پرداختن به تفریحات سالم مورد علاقه) را در بین زنان سنین باروری تشخیص دادند. زنجری (۱۳۹۰) در پژوهش خود اشاره می کند سبک زندگی سلامتمحور سالمندان شهر شیراز در سطح متوسطی میباشد. یافتههای وی نشان داد پایینترین نمرهی میانگین سالمندان مربوط به بعدهای فعالیت فیزیکی و مسئولیتسلامتی است، درحالی که تغذیهی سالمندان شهر شیراز، وضعیت مطلوبی داشته است. هر چند وی یادآوری می کند علت این امر، افزایش بیماریهایی مانند چربیخون در سنین بالا و عدم رعایت اصول تغذیهی سالم در طول زندگی افراد میباشد. مطلق و همکارانشان (۱۳۸۹) با بررسی رفتارهای ارتقاءدهندهی سلامت دانشجویان سنین (۱۹ تا ۲۳ سال) نشان دادند که دانشجویان مورد بررسی از نظر رشد روحی، روابط بین فردی، مدیریت استرس و تغذیه در سطح مطلوب و از نظر فعالیت فیزیکی و مسئولیت پذیری سلامتی در سطح نامطلوبی قرار داشتند.
وضعیت تاهل، یکی از عوامل جمعیتشناختی است که در مطالعات مختلف، تاثیرات متفاوتی بر رفتارهای سلامتی داشته است. طاهرپذیر و همکارانش (۱۳۹۱) در مطالعه خود به این نتیجه رسیدند که افراد متاهل موانع بیشتری بر سر راه به کارگیری رفتارهای ارتقاءسلامت داشتند. گاه عدم پذیرش و همراهی همسر و حتی فرزندان در تغییرات صحیح شیوه زندگی می تواند مانعی بر سر راه انجام رفتارهای ارتقاء سلامت باشد. نجیمی و عظیمی (۱۳۹۱) به این نتیجه رسیدند که وضعیت تاهل تاثیری بر سبک زندگی سالم سالمندان ندارد. آنان معتقدند حضور عواملی همچون سطح تحصیلات و خصوصیات اقتصادی و اجتماعی سبب می شود وضعیت تاهل سالمندان فاقد نقش تعیینکننده در سبک زندگی سالم آنان باشد. یافتههای دانش (۱۳۸۹) در این ارتباط نشان داد که سطح کلی سلامت جسمی- روانی و شادکامی در بین دانشجویان متاهل بیش از دانشجویان مجرد است. در مطالعه وی نشانه های بدنی، علایم اضطراب و اختلال در خواب، میزان افسردگی و اختلال در کارکرد اجتماعی در دانشجویان متاهل کمتر از دانشجویان مجرد بوده است. عزیزی و عینی (۱۳۸۶) خطر بیماریهای غیر واگیردار را برای زنان متاهل بیش از زنان مجرد میدانند. با توجه به اینکه زنان متاهل مسئولیت بسیاری در انجام امور منزل دارند، معمولا با فعالیت بدنی محدود، تغذیهی ناسالم و عدم توجه به سلامت فردی مواجهند که معمولاً ریشه در سبک زندگی ناسالم آنان دارد.
وضعیت اشتغال نیز می تواند به عنوان متغیر جمعیتی، تاثیرات مختلفی بر سلامت و رفتارهای سالم افراد داشته باشد. طاهرپذیر و همکارانش (۱۳۹۱) با مطالعه بیماران مبتلا به بیماری قلبی- عروقی به این نتیجه رسیدند بیمارانی که در طبقهی شغلی کارمند مشغول به کار بودند درک بالاتری از منافع به کارگیری رفتارهای ارتقاءسلامتی داشتند. طبق نتایج به دست آمده از مطالعه کرمان ساروی و همکاران (۱۳۹۰)، زنان شاغل نسبت به زنان خانه دار، بجز در عملکرد جسمانی، کلیه مقیاسهای کیفیت زندگی مربوط به سلامت را در سطحی بالاتر و بهتر گزارش کرده اند. به طوری که این تفاوتها در مقیاسهای سلامت روانی و نشاط معنیدار بود. صادقی و همکاران (۱۳۹۰) با مقایسه شیوه زندگی سالم زنان خانهدار و شاغل دریافتند که زنان شاغل نسبت به افراد خانهدار وضعیت تغذیهی نامطلوب اما فعالیت فیزیکی مطلوبتری داشتند. همچنین فراوانی بیماریهای چربیخون، چاقی و دیابت در زنان خانهدار کمتر و خطر نسبی به طور مختصر در زنان شاغل بالاتر بود.
نتایج پژوهش زارعی پور و همکاران (۱۳۹۱) نشان داد که با افزایش تعداد اعضای خانواده، مشکلات سلامتی افراد نیز افزایش مییابد. در همین راستا، داوود- ادهم (۲۰۰۸) و رادفر و همکارانش (۱۳۸۴) نیز به این نتیجه رسیدند که در خانوادههای پرجمعیت میزان بروز علائم بیماری روانی بیشتر است. افزایش استرسها، مشکلات اقتصادی و افزایش تعاملها و تعارضهای بینفردی می تواند دلیل این یافته ها باشد.
با توجه به تحقیقات انجام شده، تحصیلات یکی از مهمترین متغیرهای تاثیر گذار بر سبک زندگی سالم افراد است. مطالعه خیرجو و همکاران (۱۳۹۱) نشان داد با افزایش تحصیلات، بیماران مورد مطالعه (زنان مبتلا به التهاب مفاصل)، در فعالیتهای ارتقاءدهندهی سلامت بیشتر شرکت می کنند. در تحقیق آنان از بین عوامل مؤثر درنظر گرفته شده (سن، تحصیلات، مدت ابتلاء به بیماری و درآمد)، تحصیلات بیشترین تغییرات سبک زندگی سالم را پیش بینی کرد. احتمال میرود تحصیلات بالاتر، اهمیت سلامت را بیش از پیش نزد افراد روشن می کند و آنان را به انجام رفتارهای ارتقاءدهنده سلامت تشویق مینماید. همچنین در بین افراد مبتلا به وضعیتهای مزمن، تحصیلات بیشتر، درک بیماری را افزایش میدهد و افراد را به داشتن دانش بیماری رهنمون می کند. قنبری و همکاران (۱۳۹۰) نیز تحصیلات و سن زنان را قویترین پیش بینیکننده سطح سواد سلامت آنان گزارش کرده اند. همچنین یداالهی و همکارانش (۱۳۸۵) در بررسی سبک زندگی زنان باردار به این نتیجه رسیدند که هر اندازه سطح تحصیلات زنان افزایش مییابد عملکرد آنان در ارتباط با رفتارهای تغذیهی سالم و فعالیت فیزیکی نیز مطلوبتر می شود. آنان معتقدند افزایش سطح تحصیلات با افزایش آگاهی نسبت به فعالیتهای جسمی و رعایت الگوی مناسب تغذیهای ارتباط دارد.
قنبری و دیگران (۱۳۹۰) دریافتند وضعیت اقتصادی ضعیف با سواد سلامت ناکافی مرتبط است. میرزایی و قهفرخی (۱۳۸۸) نیز در بررسی خود، نشان دادند که افراد طبقات اجتماعی پایینتر، نسبت به افراد طبقهیاجتماعی بالاتر، سلامت خودادراک پایینتری را گزارش کردند. رشیدخانی و همکارانش (۱۳۸۷)، با مطالعه الگوی غذایی زنان دریافتند که وضعیت بهتر اقتصادی- اجتماعی با داشتن الگوی غذایی سالم (به عنوان یک رفتار سلامتی) مرتبط است. همچنین آنان به این نتیجه رسیدند که درآمد بالای کل خانوار در ماه، رابطه معکوسی با الگوی غذایی ناسالم نشان میدهد.
صالحی و همکارانش (۱۳۸۷) در یک مطالعه کیفی اظهار کردند که تبلیغات نقش بسیار مهمی در عادات و ترجیحات مردم دارد. رسانههای جمعی به ویژه تلویزیون می تواند در اتخاذ یک شیوه زندگی سالم افراد، تعیین کننده باشد.
یکی از متغیرهایی که به دلیل اهمیت در ارتقای سلامت افراد، بیشتر مورد بررسی و آزمون قرار گرفته است، حمایت اجتماعی میباشد. در برخی مطالعات مربوط به رفتارهای سالم افراد، حمایت اجتماعی بیشترین تاثیرگذاری را بر نمرهی سبک زندگی ارتقاءدهندهی سلامت به دست آورده است (میرغفوروند و همکاران، ۲۰۱۲؛ زنجری، ۱۳۹۰). در بررسی سبک زندگی ارتقاءدهندهی سلامت دانشجویان، طل و همکاران (۱۳۹۰)، از حمایت اجتماعی و روابط بینفردی به عنوان پایدارترین شاخص های سلامت افراد نام میبرند. همچنین مطالعه طاهر پذیر و همکارانش (۱۳۹۰) نشان داد که حمایت اجتماعی ضعیف، میتواند یکی از موانع انجام رفتارهای ارتقاءسلامت محسوب شود. در ارتباط با ابعاد حمایت اجتماعی، مطالعه نبوی و همکاران (۱۳۸۹) نشان داد حمایت عاطفی بیشترین تاثیر را بر سلامت عمومی دارد.
در این قسمت به متغیرهایی که به عنوان زمینه های سلامتی در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفته اند، اشاره می شود. در ارتباط با متغیر خودکارآمدی، مطالعه تقدیسی و همکاران (۱۳۹۱) گویای این یافته بود که خودکارآمدی (اعتقاد فرد به تواناییهایش جهت انجام موفقیت آمیز یک رفتار) مهمترین عامل تسهیل کننده در اتخاذ سبک زندگی سالم سالمندان به شمار میرود. نویدیان و همکارانش (۱۳۹۱) به این نتیجه دست یافتند که خودکارآمدی سبک زندگی مربوط به کنترل وزن در افراد چاق نسبت به افراد با وزن طبیعی پائینتر بود. بنابراین آنها پیشنهاد می کنند توجه به افزایش و حمایت از خود کارآمدی فرد در برنامه های کاهش وزن ضروری میباشد. نجفی و فولاد چنگ (۱۳۸۶) دریافتند که میزان خودکارآمدی با بیماریهای جسمانی رابطه معکوس دارد به طوری که احساس کارآیی شخصی و توانمند بودن در مقابله با بیماری اثر گذاشته و فرد می تواند بهتر با آن کنار بیاید. باورهای خودکارآمدی بر رفتارهای مربوط به سلامت جسمی تاثیر و بر عملکرد زیستی در سلامت جسمانی نقش دارد.
مطالعه آوازه و همکارانش (۱۳۸۹) که به بررسی آگاهی و نگرش زنان در خصوص تغذیه و ورزش (به عنوان رفتارهای سالم) پرداختند، نشان داد که زنان علی رغم برخورداری از آگاهی نسبی نسبت به عوامل خطر بیماریهای قلبی و عروقی، دارای عملکرد ضعیف میباشند. به نظر میرسد داشتن آگاهی نسبی یا صرف، منجر به رفتارهای بهداشتی نمی شود، عملیاتی شدن دانش و آگاهی مستلزم ارتقای سطح آگاهی از طریق برنامهی آموزشی مداوم بوده، تحولات بنیادی در زمینه های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را می طلبد. پژوهش ایمانی پور و همکارانش (۱۳۸۷) نیز گواه آن است که ممکن است افراد از آگاهی های لازم و دانش کافی راجع به یک رفتار سلامتی برخوردار باشند ولی این آگاهی تغییری در عملکرد آنان ایجاد نمیکند. از طرف دیگر مطالعه رمضانخانی و همکارانش (۱۳۹۲) نشان داد سالمندان در سطح متوسطی از دانش و نگرش و عملکرد نسبتاً خوبی درباره شیوه زندگی سالم هستند.
هم چنین مطالعاتی نیز به مقایسه رفتارهای سالم افراد مبتلا به بیماری های مزمن با افراد سالم پرداخته اند. شعاعکاظمی و مومنیجاوید (۱۳۹۱) در این ارتباط به این نتیجه دست یافتند که زنان مبتلا به سرطان در مقایسه با زنان سالم خودکارآمدی و توانمندی پایینتری داشتند. بدین صورت که بیماری می تواند بر خودکارآمدی و میزان توانمندی افراد تاثیر بگذارد. مطالعه خیرجو و همکارانش (۱۳۹۱) گویای این نتیجه است که در سبک زندگی سالم و مؤلفه های آن، بجز در مولفهی مدیریت استرس بین زنان سالم و زنان مبتلا به التهاب مفاصل، تفاوت معناداری وجود دارد. هکاری و همکارانش (۱۳۹۱) نیز با مقایسه سبک زندگی زنان مبتلا به بیماری عروق کرونر با زنان غیر مبتلا، نشان دادند که میانگین امتیاز سبک زندگی در زنان گروه غیر مبتلا نسبت به گروه مبتلا بیشتر بود. البته تفاوت آماری معنادار بین این دو گروه، بیشتر از نظر امتیاز عادات غذایی، فعالیت فیزیکی و استرس بود. در بین سایر اجزاء سبک زندگی مانند مصرف سیگار، روش های مقابله با استرس، خواب و استراحت تفاوت آماری معناداری مشاهده نشد.
۲-۲- تحقیقات خارجی
در ارتباط با مطالعات خارجی انجام شده در این زمینه نیز تا حدود زیادی دسته بندی عوامل مؤثر رعایت شده است. برای اشاره به تاثیر عوامل جمعیتی، می توان از بررسی سونمزر و همکارانش[۱۸] (۲۰۱۲) نام برد که با مطالعه رفتارهای ارتقاءدهندهی سلامت زنان سنین ۶۴-۱۸سال، به این نتیجه رسیدند که رفتارهای سالم زنان ترکیهای، به طور کلی در سطح متوسطی است. بالاترین نمرهی میانگین زنان این مطالعه، مربوط به بعد روابط بین فردی و پایین ترین آن مربوط به فعالیت فیزیکی بود. لین و همکارانش[۱۹] (۲۰۰۹)، نیز با بررسی رفتارهای سالم در بین زنان باردار اظهار کردند که زندگی ارتقاء دهنده سلامت زنان باردار، در سطح متوسطی است. همچنین مطالعه آلتی پارمک و کی یوتلا[۲۰] (۲۰۰۹)، درباره سبک زندگی سالم زنان ۴۹-۱۵ سال، نشان دادند سطح رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت آنان پایین بود. بالاترین نمره در این مطالعه، از آن خودشکوفایی زنان و پایینترین آن مربوط به الگوی تغذیه بود.
مطالعه لیم و همکاران[۲۱] (۲۰۱۰)، نشان داد وجود همسر، احتمال پیروی از رفتارهای ارتقاء سلامت را افزایش میدهد. در مطالعه وستون[۲۲] (۲۰۰۸) نیز افرادی که تنها زندگی میکردند موانع بیشتری در پیروی از رفتارهای ارتقاء سلامت داشتند. ویلسون و اوسوالد [۲۳](۲۰۰۵)، به این نتیجه رسیدند که میزان مرگومیر افراد متاهل کمتر و سلامت جسمی و روانی آنها و همچنین طول عمرشان، بیشتر است. از طرف دیگر لاسک و همکاران[۲۴] (۱۹۹۵؛ به نقل از بسر و دیگران[۲۵]) گزارش دادند که تفاوت برجستهای بین وضعیت تاهل و رفتارهای ارتقاءدهنده سلامت و ابعاد آن وجود ندارد.
پژوهش بیوتل[۲۶] (۲۰۰۲ ؛ به نقل از کرمان ساروی و همکاران، ۱۳۸۹) نشان داده است زنان خانهدار در معرض خطر بیشتری نسبت به زنان شاغل در جهت تهدید کیفیت زندگی هستند. لاروسا[۲۷] (۱۹۹۸)، در مطالعه خود نشان داد که زنان شاغل نسبت به زنان بیکار و یا خانه دار کمتر در معرض افزایش عوامل خطر بیماری های غیر واگیر دار قرار دارند.
در ارتباط با عوامل اجتماعی- اقتصادی در نظر گرفته در این پژوهش، میتوان به مطالعات زیر اشاره کرد. سونمزر و همکارانش (۲۰۱۲) به این نتیجه دست یافتند که زنان با تحصیلات دانشگاهی، نمرهی بالاتری در سبک زندگی سالم دارند در مقایسه با زنانی که تحصیلاتشان ابتدایی یا پایین است. در مطالعه لیم و همکاران (۲۰۱۰) کسانی که از سطح تحصیلات پایین تری برخوردار بودند، کمتر از رفتارهای ارتقاءسلامت پیروی میکردند. هم چنین لین و همکارانش (۲۰۰۹) با مطالعه سبک زندگی سالم زنان باردار، اظهار کردند که زنان با سطح تحصیلاتی بالاتر، وضعیت اقتصادی- اجتماعی بهتر و عدم تجربه بیماری مزمن، توانایی بیشتری برای داشتن سبک زندگی سالم دارند.
لین و همکاران (۲۰۰۳) دریافتند زنان اسپانیایی زبان مقیم آمریکا، با بعد خانوار بزرگتر و درآمد پایینتر، الگوی غذایی ناسالمتری داشتند. در ارتباط با نقش رسانههای جمعی مطالعه هریسون و همکارانش[۲۸] (۲۰۰۷) نشان داد که این گونه وسایل، عنصری کلیدی در انتخاب یک شیوه زندگی سالم هستند.
در ارتباط با متغیر حمایت اجتماعی، تیلور و همکارانش[۲۹] (۲۰۰۴)، به این نتیجه اشاره کردند که حمایت اجتماعی نقش واسطهای در پیشگیری از فشار روانی و کاهش طول دوره بیماری دارد. مطالعه کاوندیش و همکاران[۳۰] (۲۰۰۳) نشان داد که حمایت اجتماعی در فراهم کردن امکان مقابله با مشکلات مربوط به سلامتی مؤثر میباشد. همچنین آدامز و همکاران (۲۰۰۲) دریافتند حمایت اجتماعی، پیش بینیکننده قوی ارتقاءسلامت افراد میباشد.
برخی از مطالعات نیز به تأثیر عوامل سلامتی بر سبک زندگی و ارتقاءسلامت پرداختهاند. تحقیقات اخیر بندورا[۳۱] (۲۰۰۳) نشان داده است که احساس خودکارآمدی پایین با افزایش فشار روانی، پاسخهای ضعیفتر به درد، انگیزش کمتر برای پیگیری برنامه های مربوط به تندرستی، همبسته است. برعکس احساس خودکارآمدی بالا با فشار روانی و پاسخهای زیستی کمتر به فشار روانی، قدرت انطباق بیشتر و علاقه مندی زیادتر به برنامه های تندرستی همراه است. پاجاریس و اسچانک[۳۲] (۲۰۰۲)، می کنند که خودکارآمدیضعیف در افراد، باعث افزایشاسترس می شود. درمقابل باورهای خودکارآمدی قوی باعث آرامش و نزدیکی به هدف می شود. بنابراین می تواند پیش بینیکننده قوی برای پیشرفت و سلامت افراد باشد.