از سوی دیگر این نکته مطرح می شود که نقش اسرائیل به عنوان عامل کارکردی در منطقه ی خاورمیانه بعد از حضور مستقیم نظامی آمریکا در افغانستان و عراق، کم رنگ شده است ولی با کلید خوردن پروژه ی “خاورمیانه ی بزرگ” توسط دولت جورج بوش، نگاه ها دوباره به سمت اسرائیل معطوف شد. به همین دلیل در ادامه به بررسی دقیق طرح خاورمیانه ی بزرگ خواهیم پرداخت.
طرح خاورمیانه ی بزرگ:
خاورمیانه که تقاطع استراتژیک اروپا، آسیا و آفریقا به شمار می رود؛ انباشته از ذخایر سرشار اقتصادی به ویژه نفت و گاز است. تقریبا دو سوم ذخایر اثبات شده ی نفت و یک سوم ذخایر گاز طبیعی جهان در اختیار کشورهای خلیج فارس قرار دارد و اگر ذخایر بر آورد شده ی دریای خزر به این ارقام اضافه شود، درصد نسبی این ذخایر شاید به هفتاد درصد برای نفت و چهل درصد برای گاز طبیعی برسد.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
بر طبق آمار، جمعیت خاورمیانه و شمال آفرقا در حال حاضر ۷/۲ درصد در سال رشد دارند و با این نرخ رشد هر بیست و شش سال، جمعیت این کشورها دو برابر می شود که این رقم، سریع ترین نرخ رشد در جهان است. از سوی دیگر خاورمیانه به لحاظ دینی، یک منطقه ی اسلامی محسوب می شود. آمریکا با اشغال عراق، طرح خاورمیانه ی بزرگ را در این منطقه مطرح کرد. نام “خاورمیانه ی بزرگ” ذهن را متوجه ی “اسرائیل بزرگ” می کند. آیا می توان گفت که خاورمیانه ی بزرگ همان پروژه ی اسرائیل بزرگ می باشد اما با رنگ و لعاب قرن بیست و یکم و شرایط جدید؟ در ادامه ی بحث بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت.
اما در مورد این که چرا آمریکا پس از اشغال عراق به معرفی طرح خاورمیانه ی بزرگ روی آورد نظریات متفاوتی وجود دارد مثلا امیر محمد حاجی یوسفی در این باره می گوید: «با توجه به اهداف اعلام شده و اعلام نشده ی حمله به عراق، می توان به پیوند میان این جنگ و طرح خاورمیانه ی بزرگ پی برد. بوش قبل از حمله به عراق اعلام کرد که در صورت سرنگونی صدام حسین، بقیه ی رژیم های منطقه در خواهند یافت که دیگر حمایت از تروریسم پذیرفتنی نخواهد بود. بدون حمایت خارجی از تروریسم، فلسطینی هایی که برای اصلاحات و دمکراسی می کوشند بهتر می توانند به انتخاب رهبران جدید – رهبران واقعی که برای صلح تلاش می کنند- بپردازند. … هرچند دلایل متعددی برای حمله ی آمریکا به عراق ذکر شده اما می توان گفت هژمونی آمریکا از یک سو و تقویت پایه های رژیم صهیونیستی از سوی دیگر جزو مهم ترین دلایل این جنگ بوده است.»[۱۵۵]
از سوی دیگر مارک گازیوروسکی در مورد رابطه اشغال عراق و طرح خاورمیانه ی بزرگ می گوید: «اواخر سال ۲۰۰۳ دولت بوش سرگرم امور انتخابات ریاست جمهوری نوامبر ۲۰۰۴ شد. بوش که به دلیل مداخلات زیاد در عراق، طرفداران زیادی نداشت به انجام یک سری اصلاحات دست زد. زیرا در غیر این صورت واضح بود که در انتخابات ریاست جمهوری با سختی های زیادی مواجه خواهد شد. بنابراین دولت بوش مشغول رفع برخی مشکلات در عراق شد. بوش به منظور توجیه کار خود و جلب افکار عمومی، مقوله ی دموکراسی در خاورمیانه را مطرح کرد.به هر حال توفیقات به دست آمده، به ویژه در زمینه ی برقراری دموکراسی در خاورمیانه فاکتورهای موثری در معطوف کردن افکار عمومی و افزایش آراء بوش بود.»[۱۵۶]
اما باید گفت نگاه سردمداران کاخ سفید در مطرح کردن طرح خاورمیانه ی بزرگ، عمیق تر و مهم تر از مطالب فوق است. البته در طرح خاورمیانه ی بزرگ، اسرائیل نقش کلیدی و محوری خواهد داشت ولی باید گفت که این طرح در راستای استراتژی کلان امریکا برای منطقه ی حساس خاورمیانه بوده است.
طرح خاورمیانه ی بزرگ ابتدا به نوعی توسط ژنرال کالین پاول وزیر امور خارجه ی آمریکا در تاریخ ۱۲ دسامبر ۲۰۰۲ (۲۲ آذر ماه ۱۳۸۱) مطرح شد. وی در سخنرانی خود در بنیاد هریتج اعلام داشت که آمریکا طرحی مبنی بر اصلاحات سیاسی، اقتصادی و آموزشی برای خاورمیانه در نظر دارد. پس از آن دونالد رامسفلد وزیر دفاع آمریکا در بهمن ماه ۱۳۸۱ در اجلاس وزرای دفاع کشورهای اروپایی در مونیخ طرح خاورمیانه ی بزرگ را مطرح کرد و مدتی بعد در اسفند ماه ۱۳۸۱ دیک چنی معاون رئیس جمهور آمریکا این موضوع را در کنفرانس مجمع جهانی اقتصاد در داووس سوییس دوباره مطرح ساخت و بالاخره جورج بوش رئیس جمهور آمریکا اندکی قبل از حمله به عراق در ۲۳ فوریه ی ۲۰۰۳ طی سخنانی در انستیتوی آمریکایی اینتر پرایز عزم خود مبنی بر استقرار ارزش های دمکراتیک در خاورمیانه را بیان کرد.
این طرح ابتدا مورد مخالفت برخی کشورها قرار گرفت اما سرانجام پس از انجام تعدیلاتی، در اجلاس سران گروه هشت در آمریکا در هشتم و نهم ژوئن ۲۰۰۴ (۱۹ و ۲۰ خرداد ۱۳۸۳) با حضور سران این گروه و نیز رهبران هفت کشور عربی و ترکیه به عنوان مهمان ویژه و با عنوان “طرح خاورمیانه ی بزرگ تر و شمال آفریقا” به تصویب رسید. متن این طرح که در روزنامه ی الحیات چاپ شد بدین مضمون می باشد:
«ما سران کشورهای گروه هشت این نکته را درک می کنیم که صلح، پیشرفت و تحولات سیاسی، اقتصادی و رفاه و ثبات در کشورهای خاورمیانه ی بزرگ و شمال آفریقا چالش هایی به شمار می رود که برای ما و به طور کلی جامعه ی بین الملل اهمیت دارد و دغدغه ی ما را تشکیل می دهد. لذا ما حمایت خود را از اصلاحات دموکراتیک و اجتماعی و اقتصادی برخاسته از متن آن منطقه اعلام می داریم، ملت های خاورمیانه ی بزرگ و شمال آفریقا از آداب و سنت ها و فرهنگ غنی آکنده از دستاوردهایی در زمینه های حکومت، تجارت، علوم و فنون و غیره برخوردار هستند و دائما مشارکت و همکاری هایی با تمدن بشری دارند و سهم زیادی در این تمدن دارند. ما از اظهارات اخیر درباره ی نیاز به اصلاحات از سوی رهبران منطقه و به ویژه اظهارات اخیر سران کشورهای عربی در تونس، بیانیه های متعلق به اصلاحات از سوی نمایندگان بخش های تجارت و بازرگانی و جامعه ی مدنی از جمله بیانیه هایی که در نشست اسکندریه ی مصر، بحر المیت و صنعا و عقبه صادر شد استقبال می کنیم. ما به عنوان رهبران کشورهای بزرگ صنعتی دموکرات در جهان مسئولیت ویژه ی خود را در حمایت از آزادی و اصلاحات درک می کنیم و متعهد می شویم برای تحقق این ماموریت بزرگ به طور مستمر تلاش کنیم. به همین خاطر خود را ملزم به مشارکت به خاطر پیشرفت و آینده ی مشترک با حکومت ها و ملت های خاورمیانه ی بزرگ و شمال افریقا می دانیم که این مشارکت بر همکاری واقعی با دولت ها و ملت های منطقه و نمایندگان بخش سرمایه و بازرگانی و جامعه ی مدنی به خاطر تقویت آزادی و دموکراسی و رفاه بر همگان استوار است.
ارزش هایی که مشارکت پیشنهادی ما به ان عینیت بخشیده و به منصه ی ظهور می رساند، فراگیر است. کرامت و ارزش انسانی و آزادی و دموکراسی و حکومت قانون و فرصت های اقتصادی و عدالت اجتماعی همگی آرمان فراگیر است و در اسناد مربوطه مانند بیانیه ی جهانی حقوق بشر منعکس شده است. با آغاز مشارکت، ما التزام و پایبندی خود را به اصول زیر اعلام می کنیم: ۱- تقویت پایبندی جامعه ی بین الملل به صلح و ثبات در منطقه ی خاورمیانه ی بزرگ و شمال آفریقا یک مسئله ی اساسی است. ۲- حل و فصل مناقشه های طولانی مدت و اغلب تلخ به ویژه مناقشه ی اسرائیل و فلسطینیان عنصر مهمی از عناصر پیشرفت در منطقه ی مذکر است. ۳- در عین حال مناقشه های منطقه ای نباید مانعی در برابر اصلاحات ایجاد کند. در حقیقت اصلاحات می تواند سهم زیادی در حل مناقشه ها داشته باشد. ۴- گروه هشت متعهد می شوند برای برقراری ثبات کامل و فراگیر در عراق به ویژه از طریق حمایت از نتیجه ی موفقیت آمیز روند سیاسی و تشویق مشارکت مفید و واقعی سازمان ملل در عراق تلاش کنند. ۵- اصلاحات موفقیت آمیز به کشورهای منطقه بستگی دارد و نمی توان تغییرات را از خارج بر آن ها تحمیل کرد. ۶- هر کشوری منحصر به فرد تلقی می شود و باید به تنوع و تکثر آن احترام گذاشت و باید با شرایط محلی آن کشور تناسب داشته باشد و بر مشارکت داخلی تکیه کنیم. … هجم گسترده ی چالش هایی که منطقه ی خاورمیانه و شمال آفریقا با آن روبه رو است، مستلزم پایبندی مجدد ما به اصلاحات و همکاری است که تنها با یکپارچه کردن تلاش ها می توان پیشرفت دموکراسی را محقق کرد. ما از اقدام و فعالیت دولت ها و سازمان ها و آژانس های متعدد دیگر که هدفشان کمک به توسعه و پیشرفت منطقه ای است حمایت می کنیم. … حمایت ما از اصلاحات منطقه به موازات حمایت ما از دستیابی به حل عادلانه و فراگیر و دائمی مناقشه ی اعراب و اسرائیل با استناد به قطعنامه های ۲۴۲ و ۳۳۸ سازمان ملل قرار دارد. ما به طور کلی از بیانیه ی صادره از سوی کمیته ی چهار جانبه در ماه مه ۲۰۰۴ حمایت می کنیم و با این کمیته دیدگاه مشترک برای تشکیل دو دولت اسرائیل و فلسطین که در کنار هم با آرامش و صلح زندگی کنند، هم عقیده هستیم. ما از تیم کاری بین المللی درباره ی اصلاحات در فلسطین و کمیته ی ارتباطی که به همین منظور تشکیل شده است حمایت می کنیم و همه ی کشورها را برای تعیین کمک هایی که می توان برای این کار انجام داد، تشویق می کنیم. ما از ایجاد صندوق حمایتی که بانک جهانی تشکیل داده استقبال کرده و کشورها را به مشارکت در این طرح و این کار مهم تشویق می کنیم. ما همچنین همگام با کمیته ی چهار جانبه از طرفین درگیر می خواهیم به تعهدات تاکید شده در نقشه ی راه و توصیه های قطعنامه ی ۱۵۱۵ شورای امنیت و مواضع کمیته ی چهارجانبه و تعهداتی که در دو نشست عقبه (اردن) و شرم الشیخ (مصر) دارند پایبند باشند.»
در طرح خاورمیانه ی بزرگ همچنین به موضوعاتی چون پشتیبانی از برگزاری انتخابات آزاد در کشورهای خاورمیانه، آموزش اعضا و نمایندگان پارلمان های منطقه، تقویت روند آموزشی و مسائل زنان، تقویت جامعه ی مدنی و حمایت و پشتیبانی از طرح های اقتصادی اشاره شده است.
همان طور که در این طرح نیز مطرح شده یکی از مباحث اصلی،بحث امنیت اسرائیل و روند مذاکرات صلح است و موضوع گسترش دموکراسی در خاورمیانه پوششی برای این اقدام است. در همین زمینه مارک گازیوروسکی می گوید: «یکی از مسائل عدم تمایل آمریکا به برقراری دمکراسی حقیقی در خاورمیانه این است که باید توجه داشت که مذهب اکثریت جمعیت خاورمیانه، اسلام است. گروه های اخوان المسلمین در مصر، حماس در فلسطین و غیره که آمریکا به شدت با عملکرد آنان مخالف است، در تصمیمات سیاسی کشور مداخله می کنند و اگر آمریکا دمکراسی را به معنای حقیقی در خاورمیانه عرضه کند، آن ها از قدرت بیشتری برخوردار شده و مشکل بزرگی برای ایالات متحده محسوب می شوند، موارد ذکر شده موانع موجود بر سر راه دولت بوش در برقراری دمکراسی در خاورمیانه را گوشزد می کند، به همین دلایل صحبت های آمریکا در باب برقراری دمکراسی، در نظر من تنها به یک طنز شبیه است و دستاورد آمریکا از تلاش هایش در ساخت خاورمیانه ی بزرگ چندان قابل توجه و چشمگیر نیست.»[۱۵۷]
اریک هوگلند در تحلیل نیت آمریکا از اجرای خاورمیانه ی بزرگ چنین می گوید: «هدف طرح خاورمیانه ی بزرگ تغییر رژیم در ایران است. … عراق و افغانستان، دروغ و بی ارزش بودن اهداف طرح خاورمیانه ی بزرگ را آشکار کرده اند در این کشورها که به اشغال ایالات متحده در آمده اند، دمکراسی تنها تظاهری دروغین است، نه حقوق بشر محترم داشته می شود و نه هیچ حمایتی از خواست زنان برای آموزش و پرورش و انتخاب شغل به عمل می آید. به این موارد وضع سه میلیون فلسطینی را که زیر اشغال اسرائیل روزگار می گذرانند، می توان افزود. غیر از اسرائیل، متحدان ایالات متحده مانند مصر، اردن و عربستان هیچ یک دموکراتیک نیستند، با این حال میزان سرکوب سیاسی در این کشورها متفاوت است اما ایالات متحده رسما از آن ها انتقاد نمی کند چون این کشورها به جای آن که منافع آمریکا را در خاورمیانه به چالش بکشند از آن حمایت می کنند. هدف واقعی طرح خاورمیانه ی بزرگ، نه تشویق تاسیس حکومت های دمکراتیک در خاورمیانه بلکه حفظ منافع ایالات متحده ی آمریکا است.»[۱۵۸]
محمود واعظی اهداف آمریکا از طرح خاورمیانه ی بزرگ را در موارد زیر چنین خلاصه کرده است: «۱- تضمین امنیت اسرائیل ۲- تضمین تداوم جریان انرژی ۳- مقابله با رشد جریان های اسلام گرایی ۴- تلاش برای روی کار آوردن رژیم های سکولار در منطقه»[۱۵۹]
در کل می توان گفت که اهداف طرح خاورمیانه ی بزرگ برای ایالات متحده این موارد بوده است:
-
- تثبیت هژمونی آمریکا در نظام بین الملل و منطقه ی خاورمیانه.
-
- افزایش ضریب امنیتی حضور آمریکا در خاورمیانه.
-
- ارتقای موقعیت استراتژیک آمریکا.
-
- اعمال کنترل بر جریان نفت.
می توان اهداف رژیم صهیونیستی را نیز در دفاع از این امر چنین برشمرد:
-
- تثبیت، تسلط و برتری در نظام منطقه ی خاورمیانه
-
- خروج از انزوای سیاسی و اقتصادی منطقه
-
- راه اندازی لوله های نفت اعراب و اسرائیل
و بالاخره اهداف مشترک آمریکا و اسرائیل در خاورمیانه عبارتند از:
- ایجاد ثبات اقتصادی دراز مدت
- سرنگونی رژیم های چالش گر و ناهمگون با منافع آمریکا و اسرائیل
- تغییر ساختار فرهنگی، سیاسی و اقتصادی مطابق با ساختار غرب
- ایجاد منطقه ی آزاد بزرگ تجاری در خاورمیانه
- حفظ برتری نظامی تل آویو- واشنگتن در منطقه ی خاورمیانه
- منسوخ سازی فعالیت های گروه های مقاومت و هسته های رادیکالیسم اسلامی
- شکاف بین دولت های اسلامی، شیعه و سنی
- حمایت از صنعت تسلیحاتی آمریکا و اسرائیل
- محاصره و براندازی ایران
از دیگر موضوعات بسیار مهمی که در این مقطع زمانی (۲۰۰۱- ۲۰۰۵) مطرح شد موضوع هسته ای ایران بود. آمریکا و اسرائیل به شدت روی موضوع هسته ای مانور دادند و اعلام داشتند که فعالیت های هسته ای ایران مخفیانه بوده و ایران در پی دستیابی به بمب اتمی است. این دو کشور در سطح بین المللی نیز هجمه ی زیادی را بر علیه ایران آغاز نمودند و کشورهای غربی و اروپایی را نیز با خود همراه کردند. این فشارها به حدی بود که حتی ایران ناچار شد تاسیسات هسته ای خود را پلمپ کند.
از دیگر حوادث روی داده در این سال ها انقلاب های رنگی است که در تقویت جایگاه آمریکا در عرصه ی جهانی بسیار حائز اهمیت بود. این حوادث را که با عنوان انقلاب مخملی معروف شد می توان به کودتای مخملی نیز تعبیر کرد چرا که حوادثی کاملا برنامه ریزی شده و هدایت شده بود. از آن جمله می توان به
-
- انقلاب رز گرجستان در ۲۳ نوامبر ۲۰۰۳ (آذرماه ۱۳۸۲)،
-
- انقلاب نارنجی اوکراین در ۲۱ نوامبر ۲۰۰۴.
-
- انقلاب لاله ای قرقیزستان در ۲۴ مارس ۲۰۰۵ اشاره کرد.
همچنین انقلاب سرو لبنان که در پی ترور رفیق حریری در ۱۴ فوریه ۲۰۰۵ در آستانه ی شکل گرفتن بود ولی به سرانجام نرسید و تنها حاصل آن خروج نیروهای نظامی و اطلاعاتی سوریه از لبنان در ۲۶ آوریل ۲۰۰۵ بود.
اصولا تمامی این اتفاقات در راستای تقویت هژمونی جهانی آمریکا قابل تحلیل و بررسی می باشد مخصوصا در مورد لبنان که این امر کاملا مرتبط با سیاست های رژیم صهیونیستی است. زیرا «با توجه به پیوندهای استراتژیک آمریکا و اسرائیل در منطقه ی خاورمیانه و حمایت های مالی و تسلیحاتی گسترده ی امریکا از اسرائیل هرگونه تحلیلی که تهدیدهای امنیتی اسرائیل را با غفلت از نقش و تاثیر آمریکا در نظر گیرد، ناقص و گمراه کننده است.»[۱۶۰]
در آخر باید گفت تحقق خاورمیانه ی بزرگ می توانست به برتری سیاسی، اقتصادی و نظامی اسرائیل در منطقه بینجامد و باعث می شد اسرائیل احساس ناامنی نکرده و دارای هویت خاورمیانه ای گردد. اما در پی حوادث یازده سپتامبر و اشغال افغانستان و عراق و همچنین در محور شرارت قرار گرفتن ایران و از دیگر سو تشدید فشارها بر ایران به بهانه موضوع هسته ای و مطرح شدن طرح خاورمیانه بزرگ و وقوع انقلاب های رنگی، آمریکا و اسرائیل در موضع قدرت قرار گرفتند و اسرائیل خود را در آستانه تحقق اهدافش یعنی تضعیف ایران و کسب هویت منطقه ای و هژمون شدن می دید اما اوضاع آن گونه که آمریکا و اسرائیل مایل بودند پیش نرفت و بعد از روی کار آمدن دولت نهم در ایران و احیای مجدد تفکر انقلابی با الهام از آرمان های سال های اولیه انقلاب و حاکم شده گفتمان انقلابی متاثر از اندیشه های امام خمینی، وضع کاملا دگرگون شد که در فصل بعدی به تفصیل در مورد آن سخن خواهیم
جمع بندی
در این فصل ابتدا به بررسی سیاست های منطقه ای اسرائیل در دوره پهلوی دوم پرداختیم. این دوره از ابتدای شکل گیری رژیم صهیونیستی تا سال ۱۹۷۹ میلادی برابر با ۱۳۵۷ شمسی را شامل می شد. در این قسمت بیان شد که سیاست های منطقه ای اسرائیل ابتدا بر مبنای توسعه سرزمینی بوده و به تدریج پس از چند جنگ پیاپی و احساس انزوا در منطقه به سوی صلح و ایجاد امنیت برای خود روی می آورد. همچنین بیان شد که با توجه به سیاست های منطقه ای آمریکا و همچنین دکترین محورهای پیرامون اسرائیل بین ایران، آمریکا و اسرائیل اتحادی استراتژیک شکل گرفته بود.
در ادامه مشخص شد که وقوع انقلاب اسلامی در ایران، سیاست های منطقه ای اسرائیل و ایالات متحده آمریکا را با چالش جدی مواجه کرد چراکه درست در زمانی که آمریکا فکر می کرد بر مناقشات خاورمیانه فائق آمده است، انقلاب اسلامی در ایران به وقوع پیوست که به دنبال آن تمامی سیاست های آمریکا در منطقه را با مشکل اساسی روبه رو کرد. از سوی دیگر عدم به رسمیت شناختن اسرائیل از سوی ایران و حمایت ایران از گروه های مقاومت اوضاع خاورمیانه را دوباره پیچیده و دگرگون نمود. در ادامه با بررسی سیاست های منطقه ای اسرائیل در چارچوب استراتژی خاورمیانه ای آمریکا مشخص شد که اسرائیل همیشه به دنبال پیمان با یک هژمون جهانی بوده است تا بر مشکلات خود در منطقه فائق آید و البته فروپاشی شوروی و بحث نظم نوین جهانی و خاورمیانه جدید زمینه ها را برای تحقق خواسته های آمریکا و اسرائیل و تضعیف ایران و جبهه مقاومت فراهم آورد و در ادامه مشخص شد که بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر و اشغال افغانستان و عراق زمینه برای فعالیت اسرائیل بیش از پیش مهیا شد. از دیگر سو با محور شرارت خوانده شدن ایران توسط جرج بوش، فشارها بر ایران زیاد شد و مطرح شدن موضوع هسته ای این فشار را دو چندان کرد علاوه بر این با مطرح شدن بحث خاورمیانه بزرگ به نظر می رسید که خواسته های اسرائیل و توفیق در کسب هویت منطقه ای و هژمون منطقه ای شدن در آستانه تحقق است ولی اوضاع آن طور که اسرائیل انتظار داشت پیش نرفت.
فصل چهارم: