فصل اول:
کلیات
مقدمه
بی گمان یکی از مهمترین دستاوردهای پژوهش و نظریه پردازی علمی در قرن گذشته، تأکید فزاینده بر جایگاه و نقش آموزش و پرورش در فرایند توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشورهاست. محققان و نظریه پردازان بسیاری در آثار خود، تأثیر تلاش های بشری در حوزه آموزش و پرورش را بر رفاه، سعادت، بهزیستی و ارتقای سطح زندگی مردمان جوامع مختلف به تصویر کشیده اند. حمایت گسترده صاحب نظران حوزه های تعلیم و تربیت و توسعه از فعالیت های آموزشی و پرورشی سبب شده است تا امروزه کمتر کسی در خصوص اهمیت و جایگاه نظام تعلیم و تربیت بر توسعه کشورها تردیدی به خود راه دهد (وودهال، ترجمه فتحی ۱۳۸۱).
مهارت ها و دانش در یک فرد به عنوان سرمایه انسانی تلقی می شود. تمام انسان ها دارای اندازه معینی از سرمایه انسانی هستند و این سطح سرمایه انسانی به صورت عمده متأثر از آموزش و تربیت است ( موماو، مولن و مارتن[۱] ۲۰۰۲)
هرچند که سابقه رفتارانسان در خصوص تخصیص منابع به آموزش جهت کسب دانش و مهارت(باروری و شکوفایی اندیشه ) به قرن ها قبل بر می گردد اما مطالعه نظام مند این رفتار به دوره ای کمتر از پنجاه سال محدود می شود؛ یعنی زمانیکه اقتصاددانان برای کشف علل متفاوت بودن رشد اقتصادی در زمان ها و بین کشورهای مختلف، متوجه عامل “آموزش” شدند که در نتیجه این توجهات، شاخه ای از علوم تحت عنوان علم اقتصاد آموزش در سال ۱۹۶۰ میلادی بنیان نهاده شد (نادری ۱۳۸۳ ،۱۱). یکی از اهداف عمده آموزش افزایش رشد اقتصادی جامعه از طریق بهبود کارایی نیروی انسانی است.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
مفهوم سرمایه انسانی محور بسیاری از تحقیقات در اقتصاد آموزش و پرورش است. این مفهوم در سایر شاخه های اقتصاد نیز که در مواردی با اقتصاد آموزش و پرورش وجه اشتراک دارند مطرح بوده است (متوسلی و آهنچیان ۱۳۸۱، ۴۳).
طرفداران نظریه سرمایه انسانی معتقد بودند که آموزش سبب ارتقاء کیفیت عامل انسانی و لذا افزایش بهره وری افراد می شود. به عبارت دیگر، زمانیکه سطح آموزش نیروی کار یک کشور ارتقاء یابد، انتظار می رود بهره وری نیروی کار و به تبع آن رشد اقتصادی آن کشور نیز افزایش یابد (نادری ۱۳۸۳، ۱۱). جوهره نظریه سرمایه انسانی براین پندار قرار گرفته است که مردم وقت و منابع خود را در طرق مختلفی، نه فقط برای لذت بردن از حال، بلکه برای دستیابی به بازده های پولی و غیر پولی در آینده به کار می گیرند یعنی اینکه آنها ممکن است در حال، نسبت به انجام هزینه های بیشتر در امور بهداشتی و با دستیابی به سطح آموزش ها بیشتر اقدام کنند تا بتوانند آینده بهتری را برای خود به ارمغان آورند (ستاری فر ۱۳۸۲؛ بلاگ[۲] ۱۹۷۶).
در نظریه سرمایه انسانی، نقش آموزش در توسعه اقتصادی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. گری بکر[۳] ( ۱۹۶۴)، شولتز[۴] (۱۹۵۹و۱۹۶۱)، دنیسون[۵] ( ۱۹۶۲) برای اولین بار به بررسی نقش پر اهمیت آموزش در رشد اقتصادی پرداخته اند. از دیدگاه این اقتصاددانان، آموزش از طریق افزایش ذخیره سرمایه انسانی، باعث رشد کارایی نیروی کار می گردد و سپس موجبات رشد اقتصادی را فراهم می سازد. شولتز می گوید: سرمایه گذاری آموزشی هزینه مصرفی نیست بلکه سرمایه گذاری در ظرفیت کارای انسان ها جهت تولید کالای مادی است. لذا، سرمایه گذاری آموزشی گونه ای سرمایه گذاری با نرخ بازدهی اقتصادی زیاد است که به صورت افزایش محصول حاصل از هر واحد کار کارگر و سرمایه تعریف می شود. از این رو، اقتصاددانان درصدد یافتن راه عملی برای اندازه گیری مشارکت آموزش در رشد اقتصادی برآمدند (افشاری ۱۳۷۷، ۷۸-۶۱).
پروفسور فردریک هاربیسون[۶] از دانشگاه پرینستون معتقد است: ” منابع انسانی … پایه اصلی ثروت ملت ها را تشکیل می دهد. سرمایه و منابع طبیعی عوامل تبعی تولیدند. در حالیکه انسان ها عوامل فعالی هستند که سرمایه ها را متراکم می سازند، از منابع طبیعی بهره برداری می کنند، سازمان های اجتماعی – اقتصادی و سیاسی را می سازند و توسعه ملی را به جلو می برند. به وضوح کشوری که نتواند مهارت ها و دانش مردمش را توسعه دهد و از آن در اقتصاد ملی به نحو مؤثری بهره برداری کند قادر نیست هیچ چیز دیگری را توسعه بخشد.” ( تودارو[۷] ۱۹۹۶، ۳۷۸ )
در میان اقتصاددانان مسئله رشد اقتصادی و عوامل مؤثر بر آن از زمان های گذشته مورد توجه و اهمیت بوده است. با گذشت زمان و ایجاد فراز و نشیب هایی در تاریخ اقتصادی کشورها، اندیشه های جدید وارد حوزه فکری و اندیشه های رشد اقتصادی شده است (نجمی ۱۳۸۵).
کوزنتس[۸] در بررسی های خود اشاره می نماید که مطالعه رشد اقتصادی در بلند مدت در جوامع گوناگون میسر نمی باشد مگر آنکه مفهوم “سرمایه” و “تشکیل سرمایه” چنان وسیع، جامع و گسترده تلقی شود که سرمایه گذاری در بهداشت وآموزش و پرورش را نیز شامل گردد. وی تأکید می نماید که مطالعه رشد اقتصادی بدون در نظر گرفتن سرمایه انسانی غیر ممکن به نظر می رسد (عمادزاده ۱۳۷۱، ۲۹و۶۱ ؛ کوزنتس ۱۹۶۱ ).
مدل های رشد و توسعه، قبلا مبنای خود را بر این قرار داد
ه بودند که نیروی کار فعال در فرایند توسعه، از کیفیت برابر و همسانی برخوردار است، بنابراین فرض بر این بوده که هر نیروی کاری مانند نیروی کار دیگر در بازدهی و تولید نقش یکسان و برابری را ایفا می کند. اما به مرور مشخص شد که این فرض صحیح نیست، بلکه مهارت ها، عادات، رفتار و دانش نیروی کار است که تعیین کننده اصلی در فرایند تولید بوده و کمیت نیروی کار از اهمیت چندانی برخوردار نیست. به همین جهت در دهه های اخیر، تئوری های اقتصادی دیگر نیروی کار را یکسان و برابر ندیده و تفاوت های بسیاری را برای نیروی کار قائلند. لذا امروزه دیگر نقش دو نیروی کار در تولید برابر فرض نمی شود مگر آنکه از نظر سرمایه انسانی از کیفیت برابری برخوردار باشند. مدل های جدید رشد یعنی مدل های رشد درون زا، از سرمایه انسانی به عنوان عامل درونزای رشد استفاده می کنند و موجب تفاوت هایی با الگوهای سنتی رشد می شوند. تشخیص میزان سرمایه انسانی که نقش اساسی در رشد جوامع توسعه یافته ایفا کرده است، در روشن ساختن و توضیح چگونگی رشد اقتصادی این جوامع از اهمیت زیادی برخوردار بوده و تجربه ای برای کشورهای در حال توسعه خواهد بود. بر این اساس در هر جامعه این مسئله مطرح می شود که با چه معیارهایی می توان سطح سرمایه انسانی را برای جامعه مورد نظر نشان داد (ستاری فر ۱۳۸۲) .
۱-۲- ضرورت انجام تحقیق
امروزه تمام کشورها به دنبال ارتقای کیفیت نیروی کار خود می باشند. زیرا معتقدند که تولید بیشتر و کیفیت بالاتر، تنها در گرو نیروی کار با صلاحیت است. می دانیم که تابع تولید تئوریک y=f (L,K) شامل نیروی کار به صورت فیزیکی است. نیروی کار در این تابع به صورت نفر- ساعت یا اشتغال تمام وقت در نظر گرفته می شود. در بسیاری از مواقع در مطالعات بازار کار لازم است که نیروی کار تقسیم بندی شود ( تمام وقت، نیمه وقت و نیروی کار بیکار) .
از طرف دیگر در تحلیل های اقتصادی از قبیل تولید و رفاه اجتماعی نتایج استخراج شده از کاربرد نیروی کار سنتی (L) گمراه کننده می شود. در واقع در تمام کاربردهای خرد و کلان تابع تولید، آنچه که واقعا مفید می باشد، سرمایه انسانی (H) و سرمایه فیزیکی(K) است و تابع تولید به صورت Y=f(H,K) مفید واقع می شود.
همچنین می دانیم که قابلیت های نیروی کار تحت تأثیر آموزش توسعه می یابد و آموزش های مستمر سبب می شود که مهارت ها و قدرت تولید نیروی کار ارتقاء یافته و آن را به صورت سرمایه انسانی در آورد. هرچه افراد از آموزش بیشتری برخوردار باشند، توانایی مشارکت بیشتری در تولید دارند و به همان اندازه دریافتی ها و درآمد آنها نیز افزایش می یابد.
نقش مؤثر سرمایه انسانی در رشد اقتصادی سال هاست که توسط ادوارد دنیسون[۹] و تئودور شولتز[۱۰] آزمون گردیده و مدت هاست که در کشورهای گوناگون سنجش شده است (عمادزاده ۱۳۷۹، ۳-۲۳).
امروزه تأثیر گذاری سرمایه انسانی بر روی رشد اقتصادی یک مقوله پذیرفته شده است.این پژوهش می کوشد تا میزان سرمایه انسانی را در ایران تعیین نماید. هرچند به دلیل کیفی بودن سرمایه انسانی، شاخص های مختلفی برای سنجش و ارزیابی سرمایه انسانی مورد استفاده اقتصاددانان و پژوهشگران اقتصادی واقع شده است (نجمی ۱۳۸۵) ولی میزان این متغیر مهم در تابع تولید به صورت پولی برای کل کشور و به تفکیک استان دراین پژوهش برای اولین بار برآورد خواهد شد که امید است در کارهای محققان و پژهشگران درآینده مفید واقع گردد.
۱-۳- اهداف تحقیق
هدف اصلی این تحقیق برآورد ارزش پولی سرمایه انسانی در ایران است.
از اهداف فرعی این طرح می توان به مقایسه میزان سرمایه انسانی در بین استانهای مختلف ایران اشاره کرد.
۱-۴- سؤالات تحقیق
ارزش پولی سرمایه انسانی در ایران چه میزان می باشد؟
ارزش پولی سرمایه انسانی در هر کدام از استان های کشور چقدر می باشد ؟
میانگین سالهای تحصیل در استان های کشور چقدر است؟
آیا سرمایه انسانی بر تولید اثر می گذارد؟
۱-۵- فرضیه های تحقیق
میزان سرمایه انسانی در بین استان های کشور متفاوت است.
میزان میانگین سال های تحصیل در بین استان های کشور متفاوت است.
سرمایه انسانی بر تولید (تولید ناخالص داخلی) اثر می گذارد.
۱-۶- روش شناسی تحقیق و منابع مورد استفاده
در این تحقیق از روش توصیفی و مطالعه کتابخانه ای استفاده شده است. آمار و اطلاعات برای سال ۱۳۸۵ از آخرین سرشماری عمومی نفوس و مسکن مرکز آمار ایران جمع آوری شده است و از دو نرم افزار excel و eviews استفاده شده است.
۱-۷- محدودیت های تحقیق
تعیین میزان ذخایر نیروی انسانی مورد نیاز یک کشور در حال توسعه مانند ایران با وجود کم بودن داده های مورد اطمینان مشکل است (قره باغیان ۱۳۷۱، ۶۶۰) . بنابراین برای استخراج داده های آماری و جدول های مورد نیاز (داده های آموزشی و داده های هزینه ای) وقت زیادی صرف شد، چراکه داده ها به تفکیک استان به راحتی در دسترس نیستند. محدودیت دیگر، در دسترس نبودن موجودی سرمایه در استان ها است.
فصل دوم:
پایه های نظری و پیشینه تحقیق
۲-۱- سرمایه انسانی
در سال های اخیر در ادبیات رشد و توسعه انواع زیادی از سرمایه معرفی شده اند. به عنوان مثال نشریه سازمان همکاری اقتصاد و توسعه سرمایه های هر کشور را ۵ نوع می داند: ۱) سرمایه تولیدی یا فیزیکی مانند ساختمان ها، تجهیزات، نرم
افزارهاو… ۲) سرمایه طبیعی مانند آب، معدن، نفت، گاز، جنگل و … ۳) سرمایه انسانی که به صورت دانش، مهارت و سلامتی در افراد متبلور می شود ۴) سرمایه اجتماعی مانند هنجارها و شبکه هایی که فعالیت های دو طرفه و جمعی را آسان می کند ۵) نهادهای عمومی و خصوصی و مناسبات اجتماعی مانند نظام سیاسی و حقوقی و اجزای آنها
(Organization for economic cooperation & development, 2001 ) .
در این تحقیق تنها به بررسی سرمایه انسانی خواهیم پرداخت.
۲-۱-۱- تعاریف سرمایه انسانی و شناخت اجمالی اجزای آن
ارتقاء و بهبود ظرفیت تولیدی افراد تعریفی است که از سرمایه انسانی شده است. این تعریف از یک جنبه گسترده و از جنبه دیگر محدود است، به عبارت دیگر تعریف جامع و مانع نیست (عمادزاده ۱۳۷۱، ۱۵).
گستردگی تعریف در این جهت است که فرقی بین افزایش ظرفیت ناشی از سرمایه های فیزیکی، تکنولوژی، سازمان و تشکیلات وافزایش ناشی از بهبود کیفیت نیروی کار که غیر قابل انفکاک از انسان است، مانند افکار و افعال او، قائل نشده است، محدود بودن تعریف نیز به این جهت است که افزایش در قدرت کسب درآمد، لذت بردن، تفاهم با همنوع و رجحان های برتر در انتخاب مصرف که به افزایش ظرفیت تولید مربوط نمی شود، در تعریف گنجانده شده است.
سرمایه انسانی و سرمایه فیزیکی دارای افتراق و اشتراکی است. فرق مهم بین آن دو غیر قابل انفکاک بودن سرمایه انسانی از انسان است که در سرمایه فیزیکی این طور نیست. دیگر آنکه قیمت سرمایه انسانی معین نیست چون بازاری ندارد. بنابراین برای ارائه یک قیمت تقریبی، از اجاره ای که از دستمزد نیروی کار به دست می آید به عنوان جایگزین استفاده می شود. ولی قیمت سرمایه فیزیکی کاملا مشخص است. وجوه اشتراک آن دو نیز در تعمیر، ترمیم و تعویض هردو سرمایه فیزیکی و انسانی است. بدین معنی که سرمایه انسانی نیز مانند سرمایه فیزیکی باید مورد بازسازی قرار گرفته و حتی با پیشرفت علوم و ابداع روش های جدید دست به تعویض آن زده و از سرمایه های قدیمی چشم پوشی نمود (ویزی، ترجمه برهان منش ۱۳۷۲، ۳۳).
هاربیسون[۱۱] در تعریف تشکیل سرمایه انسانی می گوید:"تشکیل سرمایه انسانی توأم است با سرمایه گذاری در پرورش انسان و توسعه قدرت خلاقیت و استعدادهای بالقوه و درونی او."( هاربیسون ۱۹۶۲).
سرمایه های مولدی در وجود انسان ها جمع شده است. این سرمایه ها شامل مهارت ها و توانایی ها ، اندیشه ها، سلامتی و غیره است که ناشی از سرمایه گذاری در آموزش و برنامه های کارآموزی و مراقبت های پزشکی است (تودارو ۱۹۹۶، ۶۹۷).
در این تعریف نیز مانند تعریف گذشته برخی از سرمایه های انسانی که به طور مستقیم بر تولید اثر نخواهد گذاشت تصریح نشده است. بنابراین در سرمایه گذاری های انسانی نباید صرفا افزایش تولیدی را مد نظر قرار داد که قادر به محاسبه و اندازه گیری آن هستیم، بلکه جنبه های دیگری را نیز باید دنبال کرد. برای روشن کردن این بحث، نیروی انسانی در سه سطح مورد بررسی قرار می گیرد:
الف) ابتدا بحث افزایش تولید مطرح می شده و همان طور که در تابع تولید ملاحظه می گردد، (Q=F(K,L)) بازده، تابعی از دو عامل سرمایه( فیزیکی) و نیروی انسانی است، ولی این نیروی انسانی(L) صرفا جنبه های کمیت نیروی کار و ساعات کار افراد محسوب می گشت، به این معنی که از ترکیب بهینه ای از میزان سرمایه و زمان نیروی کار، بیشترین بازده بدست می آمد. در این مرحله صرفا ازدیاد جمعیت یک جامعه از جنبه فراوان و ارزان بودن نیروی کار، سرمایه ای برای آن جامعه محسوب می گشت.
ب) در مرحله دوم کیفیت نیروی کار در مقابل کمیت آن مطرح گشت. یعنی با همان میزان ساعات کار و نیروی کار، ولی با افزایش مهارت ها، دانش و استعدادهای نیروی انسانی در کنار سرمایه های فیزیکی که پیچیده تر از قبل است موفق به افزایش بازده گشت. البته در این مرحله بود که در تخمین تابع تولید علت آنکه جزء پسماند میزان قابل توجهی از بازده را نمی توانست توضیح دهد آشکار گشت و مشخص شد که بخش عمده ای از جزء پسماند ناشی از کیفیت نیروی کار است. بنابراین در تابع تولید جدید، متغیر نیروی کار، به هر دو جنبه (کمیت و کیفیت) نیروی انسانی توجه نمود.
Q=F (K,L1,L2,L3,L4,…)
متغیرL کلیه عواملی را که در نیروی انسانی مؤثر است تا تولید Q را افزایش دهد تعریف می نماید. به عنوان مثال L1 ساعات کار نیروی کار، L2 میزان سواد و تحصیلات نیروی کار، L3 مهارت نیروی کار، L4 تندرستی و سطح بهداشت نیروی کار و … . در این مرحله بهبود متغیر های مربوط به نیروی انسانی، سطح تولید و بازده را افزایش داده است. بنابراین سرمایه انسانی مجموعه عوامل مربوط به انسان است که به طور مستقیم بر افزایش تولید مؤثر می باشد.