در کنار این مکان ها در قزوین ، گویا مکان دیگری نیز وجود داشته که بار در آن اجرا می شده است. بطوری که در زمان شاه اسماعیل ثانی در قزوین بار را در مکانی موسوم به «خانه خلفاء» می داده است؛ « بعد از آن شهریار ظفر لوا در خانه خلفاء نزول اجلال فرمود ترک و تاجیک از دور و نزدیک به مراحم عواطف پادشاهانه روی به درگاه جهان پناه آوردند».(روملو،۴۸۲:۱۳۴۲) اما این مکان ها در قزوین به این معنا نبود که مطلقاً بارها در همین مکان ها برگزار می شدند، بلکه در سایر شهرها از جمله اصفهان نیز بار برگزار می شد. بطوری که پادشاهان صفوی در همان زمان که در قزوین بودند به دارالسلطنه اصفهان نیز زیاد می رفتند و در آنجا هم بار می دادند. بنحوی که شاه اسماعیل اول در اصفهان نیز بار می داده است؛« چون خاقان صاحب قران نوروز ایت ئیل یکشنبه چهاردهم شهر محرم سنه عشرین و تسعمائه در دارالسلطنه اصفهان به نشاط و کامرانی گذرانیدند».(قاضی احمد قمی،۱۲۹،۱:۱۳۵۹) و شاه عباس اول نیز به تبع آن در نقش جهان در نوروز سال تسع و عشرین و الف بار داد؛«نوروز پارس ئیل ، روز چهارشنبه بیست و چهارم شهر جمادی الاول بعضها ثمان و بعضها تسع و تسعین و تسعمائه، شاه کامران در نقش جهان دارالسلطنه اصفهان کامیاب و شادمان نوروز نموده ، جشنی عظیم فرمودند. امراء و اعیان و وزرا و مقربان هر کدام فراخور حال پیشکش ها به نظر اشرف در آورده ، از جنس زر و گوهر و اسب و استر و اجناس و نفایس کشیدند. آنگاه شاه عالم پناه متوجه مهمات عجزه و رعایا بلکه کافه برایا شد ، دو هفته در روز در ایوان دیوانخانه های نقش جهان دیوان عام کرده، خود به نفس نفیس پرسش می فرمودند. زمانه از عدالت آن عادل زمان بدین ترانه مترنم بود ،شعر:
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
باز گرسنه چشم به دور عدالتت گنجشک را به خانه چشم آشیان دهد. (قاضی احمد قمی،۹۰۶،۲:۱۳۶۳)
پس از آن که در زمان شاه عباس اول در سال ۱۰۰۶ پایتخت صفوی از قزوین به اصفهان منتقل شد، گویا بار و مراسم آن جایگاه ثابتی نداشت و در اینجا بود که در مکان های مختلفی ، بسته به اهمیت و مناسبت بار و تعداد میهمان ها و وضعیت هوا و یا هوس پادشاه ، در یکی از تالارهای کاخ های متعدد اصفهان، مراسم بار برگزار می شد . ولی بیشتر از همه در کاخ «عالی قاپو» و کاخ های باغ چهل ستون و یا همچنین سایر کاخ باغ های صفوی از جمله؛ کاخ باغ طویله ، کاخ باغ گلستان، کاخ باغ خلوت، کاخ باغ سعادت آباد، کاخ باغ بلبل یا هشت بهشت. برگزار می شد. همان طور که می بینیم اکثر این کاخ ها که محل بار بودند در «باغ» قرار داشتند ، یعنی محل بار در کاخی بود که در باغی قرار داشته است. این نشان از توجه خاص ایرانیان به باغ و طبیعت بوده است که در نگاه زیبا شناختی و تلذّ طلبی ایرانی نهفته است. بطوری که کمپفر نیز به این بخش از نگاه خاص ایرانی ریزبینانه توجه داشته ذکر می کند که؛ « در بنای اغلب خانه های ایرانی و نه تنها کاخ های ، چنین به نظر می رسد که دو عامل دست اندرکار بوده اند یکی خوش گذرانی و دیگری حسادت… خوشگذرانی باعث شده است که ایرانی ها منزل خود را در باغی که حتی المقدور بزرگ است با آب فراوان و سایه ، باغچه و چیزهای مطلوب دیگری از این قبیل قرار دهند…»(کمپفر،۱۹۹:۱۳۶۰)
۱-کاخ عالی قاپو:
معظم ترین قصر شاه بنائی است بنام «الله قاپی» یعنی « در خدا» که عالی قاپو می نامندش.(سانسون،۷۲:۱۳۴۶) تالار عالی قاپو بلافاصله در جوار بست مملکت واقع بود و در میدان شاه وضع برجسته ای داشت.افرادی که می خواستند بدون شرفیابی به خدمت شاه به وی عرض ادب و احترام کنند در آستانه عالی قاپو که از مرمر بود و در تکریم و اجلال پادشاه نقش عمده ای داشت، به زمین می افتادند و این آستانه را می بوسیدند. به همین خاطر تمام واردین دقت تمام می کردند که سهوا با کفش خود وارد این آستانه نشوند و در غیر اینصورت از نگهبانان کتک می خوردند .در تالار عالی قاپو ، قسمتی از طبقه فوقانی که به طرف میدان بزرگ بود ، تالار ستوندار باشکوه شاه برای میهمانی های عمومی قرار داشت. که پذیرائی های رسمی شاهان در سال نو و همچنین مجالسی که با شرکت صاحب منصبان مملکت برای مشورت درباره امور دولتی تشکیل می گردید همگی در این مکان برپا می شد. از ویژگی های این تالار این است که از سه طرف باز است چرا که شاه از همین تالار برای سان دیدن ، که در میدان آن انجام می شد استفاده می نمود.(کمپفر،۲۰۵:۱۳۶۰)
۲- باغ طویله:
از میدان شاه دو راه به طرف غرب آن منشعب می شد که یکی از آنها به حرمسرا منتهی می شد و دیگری به پارک منتهی می گردید. باغ طویله درست فضائی را که بین این دو راه آزاد مانده اشغال می کرد. اسم طویله از آنجا آمده که روزگاری اسبهائی را که باید همواره برای سوارکاری شاه آماده می داشت در اینجا نگاه می داشتند.(همان جا)(تصویر شماره ۴)
۳- کاخ چهل ستون:
این کاخ دارای وسیع ترین باغ می باشد که به تبعیت از کاخ چهل ستون که در آن قرار دارد، به داشتن ستون های فراوان ممتاز است، ، به آن «چهل ستون» می گویند. کف زیرین دو پا از کف حیاط ارتفاع دارد و به نوعی صحنه نسبتا بزرگی می ماند و در ضیافت ها میهمانان شاه در آنجا می نشستند. در اینجا حوض مربعی قرار داشت . کف دیگری و یا دومی وجود داشت برای نشستن بزرگان و محترمان که هنگام صرف غذا به کار می رفت. و سرانجام کف سومی وجود داشت که یک پله از کف قبلی بالاتر است و کف واقعی کاخ بشمار می رفت.(کمپفر،۲۰۷:۱۳۶۰)
تصویر ۴- تالار طویله
۴-باغ بلبل یا هشت بهشت:
در سمت غربی متصل به باغ گلستان ، باغ بلبل و باغ خرگاه قرار داشته بود. و هرگاه شاه رغبت سوارکاری می کرد از دروازه باغ خرگاه خارج می شد و ملازمان و لشکریان نیز همراه وی بودند. باغ بلبل از سوی شاه صفی ، شاه عباس دوم و شاه سلیمان آنقدر مورد توجه بود چرا که بوسیله خیابان های مشجر ، کاخ ها، باغچه ها و فواره ها مجهز شده بود و به آن باغ جلال و زیبائی خاصی داده بود که سبب شده بود نام آن را هشت بهشت بنامند.(کمپفر،۲۱۳:۱۳۶۰)
در کنار همه این کاخ ها در اواخر دوره صفوی و در زمان شاه سلطان حسین وی که به ساخت کاخ و بنا علاقه مند بود برای خود کاخی ساخت تا بزرگان و امرا و باشیان حکومت را در آن به خدمت بپذیرد. او در این کار اقدام به ساخت شهر جدیدی در خارج از اصفهان بنام «فرح آباد» نمود؛ « لاجرم از تنگی مکان، یک فرسنگ از شهر دور، قریب به دامنه کوه صفه باصفا، شهر نوی مسمّی به فرح آباد با عمارات عالیه و ابنیه رفیعه و قصرها و ایوان ها و کاخ ها… به فرمان وی پذیران ، بنا نمودند… و شاه نشین دلپسندی ، مخصوص وی ساخته بودند که هر وقت در آن می نشست و امرا و وزرا و باشیان و غلامان به نظام و ترتیب از یک جانب او صف می کشیدند و از جانب دیگرش قریب هزار زن ماه پیکر پری منظر… به نظم و نسق و ترتیب ، صف می کشیدند و شاه همه را می دید».(آصف،۷۰:۲۵۳۷)
در اینجا لازم است شمای کلی حاکم بر مراسم بار در این دوره را بطور کلی ذکر کنیم؛ و پس از آن می توان به تغییرات ایجاد شده در گذر ایام و رسیدن به این برهه زمانی و حکومتی در طول تاریخ ایران پی برد.
نحوه اجرای مراسم بار در دوره صفویه
همانطور که قبلا گفته شد این دوره، دوره گذار از فرهنگ خاص آسیای میانه ، که نوعی طبیعت گرایی و توجه به سنن قبیله ای را ترویج می داد که نمونه آن را در مراسم خاص باردهی مغولان و دربار تیمور که در چادر و خرگاه باشکوه برگزار می شد، به سوی توجه به سنن دیرپای کهن ایرانی و یکجانشینی و استفاده از کاخ و بارگاه به منظور بارپذیری افراد تغییر رویه داده شد. در این دوره بارها در اطاقی صورت می گرفت که مطلقا آن را بنام «تالار» می نامیدند. این تالار ها از نظر طرح کلی مشابه یکدیگر بودند و تنها در میان گنجایش آنها و تزئینات داخلی به کار رفته در آنها با یکدیگر متفاوت بوده اند. که در بالا به طور ضمنی به آن پرداخته شد. اکثر این تالارها را طوری ساخته بودند که از سه طرف روی به سوی باغ داشت تا مهمان ها در هر کجای مجلس که نشسته باشند بتوانند باغ را تماشا کنند؛ «آخرین و بالاترین طبقه این بنا تالار بسیار بزرگی را تشکیل می دهد که بسیار زیبا است و بر تمام میدان مشرف است. در این تالار بزرگ است که شاه عده ای را بحضور می پذیرد».(سانسون،۷۴:۱۳۴۶)
نفوذ ایجاد تالار های بار در میان باغ ها چیزی نبوده است که از دید سیاحان خارجی پنهان بماند و آنها نیز به شرح و بیان این تالارها اقدام نموده اند و وجود آن را برای تنویر حس زیبایی شناختی و تلذّ بارخواهان مفید می دانسته اند؛ « تالار اغلب به صورت صحنه ایست که سه طرف آن به باغ است تا از این طریق میهمانان شاه بتوانند به کمال خوبی و بدون مانع از منظره باغ لذت برند».(کمپفر،۱۹۹:۱۳۶۰) این نوع نگاه خاص به طبیعت در فرهنگ ایران زمین در این دوره خود شایان توجه است ، چرا که توجه به عناصر طبیعی در جای جای مراسم درباری و تزئینات داخلی بنا و مراسم بار به خوبی قابل مشاهده است. درون تالار از سه صفه تشکیل می شد. صفه بالایی که جای نشستن پادشاه بود و سقف داشت و زیر آن نسبت به وسعت تالار در یک یا چند ردیف چهار، هشت، هجده، بیست یا بیست و دو ستون چوبی هشت ضلعی زده بودند؛«سقف مسطح قاب دار بر هجده ستون چوبی کشیده و مرتفع استوار است . این ستون ها در سه ردیف تعبیه شده و با رنگ آبی و طلائی مزین است».(کمپفر،۲۰۳:۱۳۶۰)؛ « تالار از طرف بالا به یک سقف مسطح محدود می شود این سقف بر بیست و دو ستون کشیده چوبی که در شش ردیف مرتب شده و طرح گل هایی طلائی آنها نقش است تکیه دارد.»( سانسون،۷۶:۱۳۴۶)
این صفّه به دو صفّه سرباز دیگر ،که زمین هر یک کمی پائین تر از صفه بالایی که جایگاه پادشاه بود، امتداد می یافت. در میان صفه پائین ، و در برخی تالارها در میان همه صفّه ها ، حوضی مربع یا مستطیل از مرمر زده بودند که یک یا چند فواره داشت و در آب حوض گل، لیمو، نارنج، انار، سیب، و میوه های دیگر شناور بود و میناهای زرنشان شراب را که بر گردنِ کنده کاری شده آنها حلقه های گل می انداختند در حوض می چیدند. در واقع در تزئینات خاص بکار رفته در هر صفّه با صفه پائین تر خود متفاوت بود. کمپفر این تفاوت ها را اینطور دیده است که ؛ «در صفه نخستین(پائین ترین آنها) دو مشربه از طلای خالص را در مقابل یک لگن قرار داده اند، طرز ساخت این مشربه ها استادانه است. یکی از این مشربه ها روی بشقابی باز از طلا قرار گرفته است. آخر طبق رسوم قدیمی فلزی کمتر از طلای ناب نباید از آستانه تالار پذیرائی شاه به درون راه یابد! این دو مشربه نیز که به شکل تخم مرغ ساخته شده به سبوئی از طلا که در مدخل قرار داشت شباهت دارد . صفه دوم با دو عود سوز طلا که در وسط تالار قرار گرفته با مشبک کاری انواع و اقسام علائم و نقش های شطرنجی را روی آن نمایانده اند مشخص می شود. ماده ای که روی آنها می سوزد تمام مجلس را آکنده از بوی خوش مطبوعی کرده است. دور تا دور این صفّه را هشت چراغ پایه دار گرانبهای طلائی به ارتفاع متوسط که هنر بسیار در ساختن آنها به کار رفته گذارده اند. ماده ای سفید با انتهائی ضخیم تر که می سوزد و دود می کند و آنرا بالای چراغ ها تعبیه کرده اند بوی عطر بسیار دلکشی در فضا می پراکند.در بالاترین صفه در برابر جایگاه شاه دوازده کاسه در کنار یکدیگر دیده می شود که پر از شکوفه های یاسمن است و مراد از آنها این است که شاه از دیدار آنها و استشمام عطر خوشی که می پراکند مسرور شود. جایگاه شاه به یک تکیه گاه که از طلای ناب ریخته شده منتهی می شود.این تکیه گاه را با تزئیناتی نیم برجسته و نیم مشبک آراسته اند ».(کمپفر،۲۵۱:۱۳۶۰)
زمین تالار را با قالی های ابریشمین و زیبای عهد صفوی فرش می کردند. هر تالاری فرشی خاص خود داشت و تالار کاخ سعادت آباد بخاطر فرش های نقش حیوان آن ممتاز بود و جایگاه ویژه ای داشت. (سانسون،۱۱۷:۱۳۴۶،کمپفر،۲۵۱:۱۳۶۰) و همچنین در تالار پرده های ابریشمین گلرنگ می آویختند و ستون های چوبی را به رنگ های طلائی و آبی یا نقش های گل و بوته می آراستند. در و دیوار و سقف تالارها به طرزهای گوناگون زرکاری ، کاشیکاری یا منبت کاری شده بود و در برخی تالارها تابلوها و پرده های نقاشی آویخته بودند.(کمپفر،۲۴۹:۱۳۶۰) در صفه پائین تالار دو مشربه بزرگ از زر برای تأمین آب آشامیدنی گذارده بودند. همچنین در مدخل تالار یک یا دو خمره بسیار بزرگ تخم مرغی شکل برای تأمین یخ مجلس قرار داده بودند.
در دوره آل بویه نیز عضدالدوله بر خلاف آنچه که در دربار خلفا جایز نبود، از نوشیدن آب خودداری نمی کرد وبه همین دلیل به عضدالدوله نام تمسخر آمیز زریق الشارب یعنی گنجشک آب آشام داده بودند.(صابی،۱۲:۱۳۴۶) این رسم را می توان به عقاید خاص شیعه مربوط به امام سوم خود و ماجرای صحرای کربلا تسری داد که در هر دو حکومت شیعه مذهب این رسم بر خلاف دربار خلفای سنی مذهب اجرا می شده است.(!)
در صفه میانی چندین عود سوز و چراغهای پایه دار، و در صفه بالایی در جلوی پادشاه دوازده کاسه پر از شکوفه های یاسمن قرار داشت. و فضای تالار را از بوی خوشی که از گل ها و عودها و چراغ ها برمی خاست آکنده بود. این دوازده کاسه را شاید بتوان با دوازده ترک کلاه قزلباشان صفوی تشابه معنایی داد و بتوان نوعی نگرش خاص آئینی از این که شمارش این کاسه ها و ترک های کلاه های آنان دوازده عدد بوده، قائل شد. که با تعداد دوازده امام در مذهب تشیع همسو بوده باشد.(!)
در بیرون در فضای جلوی تالار حیواناتی چون فیل، شتر، شیر، و ببر، پلنگ ، یوزپلنگ و حتی کرگدن و چندین اسب با زین و برگ زرنشان و گوهر نشان که ران و شکم آنها را رنگ های زرد، نارنجی، و سرخ آتشین رنگ آمیزی کرده بودند دیده می شد. و در کنار هر یک از این حیوانات که برخی را پای بسته و برخی را زنجیر بر گردن زده بودند نگهبانی در جامه سرخ ایستاده بود.(سانسون،۸۱:۱۳۴۶) « هیچ یک از این حیوانات سابق الذکر از حیث شکوه و جلال بقدر هیجده اسب بسیار عالی و زیبا که در این تالار بمعرض نمایش می گذارند جالب و خیره کننده نیست. هر یک از اسب ها بقدر یک خزانه پر از جواهر ارزش دارند زیرا رکاب های این اسب ها همه از طلاست ، دهنه ها و سینه بندها و قسمت های جلو و عقب زین ها نیز همه از طلاست و روی طلا مینا کاری کرده اند و بر روی آنها برلیان و یاقوت و انواع جواهرات قیمتی دیگر نشانده اند، همچنین روپوش های روی کفل اسب ها که بسیار بزرگ می باشند همه از طلاست و جواهرنشان است.»(همان:۸۲) برطبق گزارش شاردن برای تجلیل از مقام پادشاهی که به دربار ایران سفیر فرستاده بود، در جلوی تالار اسب هایی می بستند که زین و برگ آنها گوهرنشان و میخی که افسار اسب را بر آن بسته بودند و تخماقی که برای کوبیدن میخ بود و سطل آب جلوی اسب همه از زر بود و هر چه مقام آن پادشاه بالاتر بود بر شمار اسب ها افزوده می شد. (شاردن،۱۲۸۶،۳:۱۳۷۴) سانسون نیز ذکر می کند که حتی «زنجیرها و میخ هائی که این حیوانات را با آنها بسته اند نیز همه از طلاست و در مقابل هر یک از این حیوانات دو طشت طلا نیز قرار دارد که در یکی از آن ها غذای آن ها را می گذارند و در طشت طلای دیگر آب برای آنها می ریزند.»(سانسون،۸۱:۱۳۴۶)
این نوع از تجمل گرایی و ابراز آن شاید به نوعی حربه ای سیاسی برای قدرتمند جلوه دادن حکومت خود بوده باشد ، در انظار سایر دول. چرا که دربار صفویه همواره شاهد حضور گسترده سفرا از کشورهای گوناگون بوده است. و از طرفی هم نشان از وجود این قدرت اقتصادی در کشوری باشد که تا این حد توانسته از نظر اقتصادی نگاه خاص به جزئیات داشته باشد. در دوره های قبل برخی از حکومت ها که قدرت چندانی نداشتند دست به این ظاهر سازی ها می زدند اما در حد بسیار پائین تر و موقتی ، همانطور که در مورد یعقوب لیث صفاری و سپاه چماق داران طلائی و سیمین او شرح داده شد. اما آن قدرت و توان اقتصادی و سیاسی کجا و این نحوه تشریفات پرطمطراق دربار صفوی کجا! در واقع شاید این تجمل گرایی ابزاری برای نشان دادن و تجدید شکوه پادشاهی گذشتگان ایران بوده باشد.
مراسم تاج گذاری پادشاه صفوی و تشریفات بار
در دوره صفوی بار را با نام «مجلس» نیز می شناختند.
زصنعت بر در و دیوار ایوان به هر سو مجلس و بزمی نمایان. (قاضی احمد قمی،۸۶۲،۲:۱۳۶۳)
این بارها که با نام مجلس شناخته می شده است ، می توانسته از بارهای کم اهمیت تا بارهای اساسی تعبیر شود؛ «در این تالار بزرگ است که در روز اول بهار شاه مجلسی ترتیب می دهد و عده ای را بحضور می پذیرد».(سانسون،۷۴:۱۳۴۶) در اینجا سانسون از مراسم بار بعنوان مجلس در نوروز که از بارهای اصلی و مهم در تشریفات درباری محسوب می شده است سخن رانده است.
نحوه حضور شاه در این مجالس بدین شکل بوده است که ، پادشاه در انتهای تالار بزرگ بر روی قسمتی که کمی بالاتر از کف اتاق بود و دهلیزی طلائی رنگ آنرا احاطه کرده بود ، در میان صفه بالا چهار زانو و بدون کفش برروی تشکی برزمین می نشست که در واقع این وضع مودب ترین طریقه نشستن در ایران بوده است، و به پشتی تکیه می زد. او جامه ای بلند از دیبای زربفت بر تن و عمامه ای سفید مزین به الماس و مروارید و پرهای سیاه وسفید بر سر و خنجری از زر و گوهر نشان بر کمر داشته است.(کمپفر،۲۵۲:۱۳۶۰) در اینجا آنچه مهم جلوه می کند این است که شاه در مجلس بار بر تخت ننشسته است اما در مراسم تاج گذاری برروی تخت زرین می نشسته است. پس شاید بتوان اینطور نتیجه گرفت که تخت و تاج که از ملزومات مشروعیت حکومت ها محسوب می شده اند ، در روز تاج گذاری پادشاه جدید به منظور شناخت مردم و درباریان از پادشاه خود، از اهمّ ملزومات بوده است اما با گذر این مرحله دیگر بارها چه عام و چه خاص چندان نیازی به استفاده از آن نبوده است.
در کنار همه این مسائل آنچه که در این نوع مراسم تاج گذاری اهمیت شایانی داشت ، توجه خاص ایرانیان به طالع سعد و ساعت و زمان سعد می باشد. همان چیزی که در دوره مغول رواج داشت که حتی مراسم تاج گذاری را برای ساعت نحس و سعد به عقب می انداختند. (رشید الدین،۸۲۹،۲:۱۳۷۳) در این دوره هم گویا تسلط غالب بر این تفکر بوده و منجم باشی در درگاه و دربار صفوی جایگاه شامخی داشته است به نحوی که او ملزم بوده ساعت سعد و نحس را برای تاج گذاری مشخص کند. قاضی احمد قمی در زمان جلوس سلطان محمد بر تخت سلطنت ذکر می کند که:
«کسی کش رهبراست اقبال بی عیب رسد امداد او از عالم غیب
بود یارش چو تأیید الهی مهیا داردش اسباب شاهی
چون منجمان صادق و ستاره شناسان حاذق ، اختیار ساعت سعدی جهت نزول اجلال بر تخت سلطنت و اقبال نموده بودند ، شاه جمجاه در پنجشنبه ذی حجّه مذکوره به عظمت و شوکت هر چه تمامتر به دولتخانه مبارکه داخل شده بر تخت دولت و جای پدر سپهر منزلت قرار گرفتند».(قاضی احمد قمی،۶۶۱،۲:۱۳۶۳)
منجم باشی دربار پادشاهان صفوی با عناوینی چون « مقرب الخاقان ، بطلمیوس الزمانی، ملک المنجمین، میرزا فلان منجم» خطاب واقع می شدند.(انصاری مستوفی الممالک،۲۲۰:۱۳۸۵) علاوه برآن؛ این منصب جایگاه شامخی در دربار صفوی داشته است و گاهاً اتفاق می افتاده که شخصیتی که عهده دار این سمت بوده است بعنوان سفیر و ایلچی دولت به سفارت فرستاده می شده است. بطوری که در زمان شاه عباس وی در مورد قضیه خان احمد گیلانی ، منجم دربار خود جلال الدین محمد یزدی را به عنوان سفارت به گیلان فرستاد.(حالت،۲۲۵:۱۳۴۶)
کمپفر مراسم خاص که مربوط به منجمان می شد را با تفصیل بیشتری در مورد جلوس شاه سلیمان شرح داده است؛ «در این بین ستاره شناسان بر بام مسطح قصر بالا رفتند تا با وسائل خود فواصل ستاره ها را از یکدیگر اندازه بگیرند و تأثیر ممکن آنها را حساب کنند، در چنین مواردی ستاره شناسان مشغله بسیاری دارند زیرا فضلای ایران معتقدند که غیر از هفت سیاره مرئی هشت سیاره نامرئی دیگر هم هست که به آن اصطلاح ترکی «سکیزاولدوز»(هشت ستاره) می نامند. این ستاره ها به حال بشر مساعد نیستند و تقارن آنها نکبت و زیان می آورد هر دور آنها معمولا یک روز طول می کشد ، دور بعضی ها از این قدری بیشتر است . پس از گذشت نیم ساعت ستاره شناس به تالار فرود آمد و اعلام کرد که پس از سی دقیقه ساعت برای تاج گذاری سعد است».(کمپفر،۴۷:۱۳۶۰)
در واقع در ایران آن زمان هیچ پادشاهی بدون کسب اطلاع از منجم باشی نه می نشست نه بر می خاست و نه بر اسب می نشست و نه اصولا به کار دیگری دست می زد. این منصب گویا موروثی بوده و از پدر به پسر می رسیده وهمچنین تعداد منجمان دربار بسیار زیاد بوده است که نشان از ستایش خرافه آمیز ایرانیان از علم نجوم بوده است.(کمپفر،۱۰۲:۱۳۶۰) این توجه به ساعت سعد و نحس را می توان در مورد تاج گذاری شاه عباس اول به خوبی ملاحظه نمود. که منجم خاص دربار او ملا جلال منجم پیش گویی کرد که «آثار کواکب و قرانات علوی و سفلی دلالت بر افنای شاغل سریر سلطنت کند »و وی به شاه توصیه نمود که شاه بایستی چند روزی از سلطنت کناره گیری کند و شخصی را که «واجب القتل» است را به جای شاه بر سریر پادشاهی قرار دهند. و به این ترتیب عمل شد و یوسف نامی که گویا از فرقه «نقطویه» بود را به جای شاه عباس بر تخت نشاندند.(براون،بی تا،۲۱:۴)
این تعیین ساعت سعد و نحس مختص به مراسم تاج گذاری نبود بلکه شامل اموری دیگر نیز می شد. مینورسکی ذکر می کند که ؛«مشارلیه هر روزه بدستور اطباء دولتخانه حاضر می باشد که اگر پادشاه مقربان به جهت بنای امری، اختیار سفری، و رخت نو پوشیدن و بریدن، تحقیق ساعت سعد و فرمایند، عرض فرمایند».(مینورسکی،۲۰:۱۳۷۸) و همچنین برای تعیین سحر ماه رمضان و تعیین اول هر ماه و یا «و هرگاه منصبی یا خدمتی به احدی شفقت می شد منجم باشی حسب الفرمان به جهت پای بوس و دخل در آن شغل ساعت تعیین و عرض ، بعد از رخصت پادشاه در آن وقت آن شخص را اعلام نموده حاضر می ساختند. بعد از تفویض شغل و منصب به جهت مبارکی آن خدمت فاتحه می خواندند. و همچنین در تحویل و مولود فاتحه مختص او بود. و به جهت سایر امور نیز حسب المقرر تعیین ساعت کرده و به دستور وقت را به عرض می رسانید». (انصاری مستوفی الممالک،۲۲۰:۱۳۸۵)
بعد از تعیین ساعت سعد توسط منجم باشی، عملاً مراسم تاج گذاری شاهانه آغاز می گردید. پس از آن نوبت به عملکرد روحانیان و شخص شیخ الاسلام دربار می رسید. درباره عملکرد آن ها بایستی گفت که گویا جایگاه آن ها در دربار صفویه تعریف شده بود و آن ها نیز در همان چارچوب رفتار می نمودند. از جمله وظایف مهم درباری که مستقیماً با نظام باردهی پادشاهان در ارتباط بود و وظیفه آنان در روز تاج گذاری اهمیت شایانی داشت؛ گذاردن تاج پادشاهی بر سر پادشاه جدید بود.
« هنگام فرا رسیدن لحظه موعود شاه به علامتی با کلیه حضار از جا برخاست. فرستاده دیوان عالی نامه ای را که با خود آورده یود بیرون کشید، آنرا با کمال احترام بوسید و به عبارت دیگر آنرا به دهان و پیشانی نزدیک کرد، آنگاه آنرا تقدیم حضور پادشاه کرد. شاه با انگشت آنرا لمس کرد و مسترد داشت تا به صدای بلند قرائت شود. و همگان را آگاه کردند که شاه جدید به اتفاق آراء دیوان عالی به جانشینی پدر خود انتخاب شده است. پس از اینکه قرائت نامه پایان یافت شیخ الاسلام دست به کار انجام وظیفه شد. بدواً از قادر متعال برکت خواست بعد خدا را شکر گذاشت که ایران را از حلیه پادشاهی شایسته محروم نساخت و آنگاه کار واقعی تاجگذاری را آغاز کرد. در حین تلاوت آیات قرآن و سایر ادعیه شمشیر منحنی را در طرف چپ جانشین تاج و تخت استوار کرد و خنجر را در غلاف خود در طرف راست پادشاه فرو برد و تاج را از محفظه خود بیرون کشید و بر فرق پادشاه که تراشیده شده بود گذاشت. شاه که بدین گونه آراسته بود توسط شیخ الاسلام به نزدیک تخت زرین که در وسط تالار قرار داشت هدایت شد. شیخ الاسلام که روبروی شاه نشسته، زانو زده بود به خواندن اوراد و ادعیه ادامه داد و سرانجام با صدای بلند شاه را چنین دعا کرد؛ باشد که قدرت و سطوت شاهنشاه صفی که مورد مرحمت خاص خداوند است تا قاب قوسین برسد. در این موقع همه حضار کف زدند و به صدای بلند؛ انشاءالله گفتند و بدین طریق مراتب تحسین و تمجید خودرا بیان کردند. هنگامی که وظیفه شیخ الاسلام به پایان رسید خود را در مقابل تخت با صورت به زمین افکند زیرا در این کشور رسم است که به جای خاک پای شاه احترام کنند؛ تمام حاضرین از این سرمشق پیروی کردند و در حالی که زانو برزمین زده بودند مراتب تهنیت و شادباش خودرا عرضه داشتند و زمین را بوسه دادند».(کمپفر۴۸:۱۳۶۰)
دوره صفوی با آنکه با رویه ای مذهبی پا به عرصه نهاد اما گویا این رویه را چندان در امور درباری خود رعایت نمی نمودند و خصوصاً در دوره شاه عباس اول بیشتر به بهره مندی از موقعیت های بوجود آمده توجه داشتند. این امر را می توان در مورد اجازه ای که شاه عباس به هیئت فرقه اگوستین در مورد ساخت نمازخانه و خانه ای در خود شهر اصفهان؛ که در درواقع به نوعی سنت شکنی محسوب می شد که یک فرقه مذهبی بیگانه در خود شهر اصفهان و نه در جلفا اقدام به ساخت نمازخانه و خانه ای در آنجا بنماید؛ مشاهده نمود. (شاردن،۱۵۱۵،۴:۱۳۷۴) اما این امر چیزی از اهمیت علما و روحانیون در دربار آنها نمی کاست. چرا که آنها همواره مورد توجه و احترام وافر شاهان صفوی بودند اما اینگونه نبود که منویات آنان را بی چون و چرا انجام دهند؛ «سادات مزبور چهار برادر بودند میر صدرالدین محمّد- امیر نظام الدین احمد- و امیر قمرتادین – و میر ابوالحامد- و جد ایشان میر ابوالقاسم از سادات عالی شأن و جامع کمالات صوری و معنوی و در خدمت سلاطین معزّز و محترم بوده، اما ایشان در خدمت شاه جنت مکان به مدارج علیا ترقی نموده به مرتبه محرمیّت و عزت و اعتبار یافتند که هرگز در هیچ زمانی احدی در خدمت سلاطین عشر عشیر آن قرب و منزلت اختیار و اقتدار نیافته و هر روز تفقدی و هر روز هفته انعامی و احسان درباره ایشان به ظهور می آمد و….». (اسکندربیگ منشی، ۲۲۸،۱:۱۳۷۷)
اما این بدان معنی نیست که تمام شئونات دینی در امور دربار رعایت شود و یا اینکه روحانیون و اندیشه پشت سر آنان دخیل در امور درباری باشد بلکه گویا حدود و ثغور رفتار این طیف از درباریان مشخص و معین بود و در حیطه وظایف خود حرکت می نمودند. و حق نداشتند بیشتر از آنچه که به آنها داده می شد مطالبه ای داشته باشند و دخالتی نمایند. چرا که اینکار با برخورد از سوی قدرت حاکمه پاسخ داده می شد. و این شاه و قدرت وی بود که توان تشخیص داشت.
«سادات مذکور قدر این مراتب و منزلت ندانسته حفظ دولت خود نتوانستند کرد و به بی عقلی مهم خود را به زبان آوردند زیرا که در امور دیوانی بی وقوف بودند و از راه و رسم عالی چیزی نداشتند اراده های دور از کار می نمودند. رفته رفته ارادت مخالفت ایشان موجب غبار خاطر اشرف گردید. چنانکه می خواستند تغییر و تبدیل در مهمات کارخانه سلطنت مثل تعیین وکیل و وزیر و صدور و غیره نمایند قاضی جهان وزیر که مبادی حال مربی ایشان بود از بی جوهری ایشان ورق برگردانید به دلایل معقوله به تدریج ایشان را از نظر اعتبار آن حضرت انداخت و حکم شد که در خانه خود مقیم بوده تا نطلبند من بعد به درگاه معلی نیایند. از سیورغالات که ایشان شفقت شده بود برقرار بود. غرض از ایراد این حکایت حُسن اعتقاد آن حضرتست که درباره این طبقه جلیله به چه مثابه ای بوده و چون در این دودمان ولایت نشان منصب صدارت که عبارت از تقدیم سادات و ارباب غنایم و تکفل مهمات ایشان و ضبط اوقاف و رسانیدن وجوه بر معارف شرعیه است بجز سادات عظیم القدر فاضل پرهیزگار به دیگری تفویض نمی یابد در زمان حضرت شاه جنت مکان از زمره این طبقه جلی الشأن دو نفر منصب عالی صدارت یافتند».(اسکندر بیگ منشی،۲۲۹،۱:۱۳۷۷)
برای همین است که شاهد هستیم بسیاری از شئونات مذهبی در دربار و بارهای شاهانه رعایت نمی شد و علی رغم وجود روحانیون و سادات و علما در این بارها آنها تنها موظف بودند در حیطه وظایف خود عمل کنند و به سایر امور دخالتی نداشته باشند. در همین رابطه شاردن ذکر می کند که؛«وقتی شراب به مجلس می آوردند پیشوایان روحانیون از مجلس بیرون می روند زیرا در مذهب اسلام باده نوشی حرام است، و حضور در مجلس می گساری گناه دارد حتی همین که نوای موسیقی برمی خیزد از مجلس خارج می شوند، زیرا شنیدنِ موسیقی نیز در کیش اسلام منع شده است. سقایت به عهده یکی از نژاده جوانان یا یکی از ویرایش | حذف نوجوان می باشد، و ساقی جام شراب را به دست کسی می دهد که شاه فرماید. پس از آن که به اشارت معظم له به همه شراب داد…».(شاردن،۱۲۸۹،۳:۱۳۷۷)
بعد از آن که شیخ الاسلام وظیفه خود را تمام نمود، پادشاه بر روی تخت زرین می نشست و تاج بر سر می گذاشت و در کنار تخت او نیز چند تخت کوتاهتر برای نشستن بزرگان می نهادند.
طهماسپ شاه عالم کز نصرت الهی جا بعد شاه غازی بر تخت زر گرفتی
جای پدر گرفتی کردی جهان مسخّر تاریخ سلطنت شد جای پدر گرفتی
ستاندند شهزادگان سپاه چو شاهان شطرنج در پیش گاه
صدور خردور در آن انجمن نشستند چون گل بصدر چمن.
(روملو،۱۸۵:۱۳۴۲)
بعد از تاج گذاری شاه جدید برای تهنیت به شاه می رفتند؛«قبل از همه شاهزادگان آمدند تا شاه جدید راتهنیت بگویند؛ پس ازآن روحانیون – سادات، علما و مجتهدان- فرا رسیدند».(هینس،۸۵:۱۳۷۱) بعد از این گروه نوبت به « امرا و اعیان در آن مجلس خلد سان در آمده به تهنیت جلوس سلطنت زبان به شکر و ثنا گشوده. پس از آن عامه افراد برایا و سایر عجزه و رعایا در پیش ایوان از شمیم قلب و جان دست نیاز به دعا برداشته این نغمه می سرایند؛
یارب تو مرا این سایه یزدانی را می دار نگه بهر جهانبانی را
واندر کنف عاطفت خویشش دار این حامی حوزه مسلمانی را
هر ظلم و تعدی که از ظلمه برعجزه رسیده بود حکم به پرستش آن ناقد گشت رعایا در ظلمات ظلم به سرچشمه حیات رسیدند و خلایق در مهد امن و امان آرمیدند. خدیوجم آیین عالم مدار برآراست از عدل و داد آن دیار….».(قاضی احمدقمی،۸۶۲،۲:۱۳۶۳)
بعد از نشستن پادشاه بر تخت در پشت وی بیش از بیست خواجه سیاه و سفید در یک نیم دایره آماده خدمت ایستاده بودند و هر یک از آنها وظیفه ای بعهده داشتند. یکی خنجر پادشاه را، یکی تفنگ او، و یکی ترکش، یکی کمان و یکی کفش او را در دست داشت. بجز این افراد، شش جوان گرجی زیبا با موی بلند و جامه بلند و جامه فاخر هر یک به وظیفه ای ، قلیان در دست یا،سِلفدان در دست ایستاده بودند و یا عود دانها را مواظبت می کردند و از میان آنها یکی با بادبزنی از موی سفید اسب ، پادشاه را آهسته باد می زد. یکی از ویرایش | حذف سفید که مقامی برتر از دیگران داشت در جعبه ای که از شانه خود آویخته بود انواع دستمال ها و مواد مخدر داشت و در نزدیکی پادشاه می ایستاد.(کمپفر،۲۵۳:۱۳۶۰ ،سانسون،۸۴:۱۳۴۶) این خواجه لقب «مهتر» داشت و در سفرها نیز همراه پادشاه بود و مأمور حمل دستمال و شانه و مقراض و ناخن گیر و ارّه و سوهان و از این قبیل اشیاء آرایشی پادشاه بود و جعبه او را «هزار پیشه» می گفتند.(انصاری مستوفی الممالک،۲۱۲:۱۳۸۵)