کجا آرامشی از مرگ خوش تر کس تواند دید؟
می و افیون فریبی تیز بال و تندپروازند
اگر درمان اندوهند،
خماری جانگزا دارند.
نمی بخشند جان خسته را آرامش جاوید
خوش آن مستی که هوشیاری نمی بیند ! (همان، ج۱: ۳۳۶)
مشیری در چند جای دیگر نیز از مرگ به عنوان سوداگر یاد کرده که زندگی انسان را به یغما میِبرد.
در شعر"چتر وحشت":
… دیر گاهی است در فضای جهان
آتشین تیرها صدا کرده
دست سوداگران وحشت و مرگ
هر طرف آتشی به پا کرده (همان، ج۱: ۴۹۸).
و در شعر «نماز شکایت» مرگ را چون هیولایی تصور کرده است که انسان در زیر بال و پر آن پرورش یافته است:
… میان جنگل آتش
میان چشمه خون
به زیر بال هیولای مرگ زیستهِام
و تا سپیده صبح
به سرنوشت سیاه بشر گریستهِام (همان، ج۱: ۵۳۹).
و باز در جای دیگر مرگ را چو گرد بادی تصویر کرده است که همِچنان در حال وزش است و نسیمش بر هر که بوزد او را، به خوابی ابدی فرو خواهد برد و حتی وضعیت فیزیکی انسان در مرگ را که کبود رنگ میِشود با تشبیه مرگ به گردباد کبود و بنفش تصویر میِکند:
در موج گرد باد کبود و بنفش مرگ
راهی در آن فضای تهی باز کردهِاند.
همچنین در شعر “دلخسته” از مجموعه” تشنه توفان” که سراسر ملال و مرگ است، خویشتن را تشنه مرگ میِانگارد واز زندگی خسته میِشود و دیگر خواهان زندگی نیست.
این منم بی نصیب از جوانی
این منم کشته ی مهربانی
رانده از درگه مهربانان
خسته از تیغ یاران جانی
این منم تشنهِی باده ی مرگ
این منم سیر از زندگانی. (همان، ج۱: ۱۰۰).
آمیختگی مرگ و زندگی:
مشیری در بعضی از اشعار خود حضور مرگ و زندگی را با هم بیان کرده و معتقد است که برای هر زندهِای مرگ تقدیر است و گریزی از آن نیست.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در شعر«راه»
دور یا نزدیک،
راهش را می توانی خواند
هرچه را آغاز و پایانی ست،
-حتی هرچه را آغاز و پایان نیست – !
زندگی راهی ست،
از به دنیا آمدن تا مرگ!
شاید، مرگ هم راهی ست. (همان، ج۱: ۶۰۳).
مشیری در شعر «قربانی عشق» که به یاد دوست جوان مرگش «مسعود افخمی» سروده از مرگ سخن گفته و جهان پس از مرگ که زندگی دوباره آغاز میِشود.
… کاش آوای من میِشنودی
ای گل گلشن مهربانی
این جهان قابل زندگی نیست
بعد از این مییکنی زندگانی (همان، ج۱: ۱۵۷).
۴-۱-۲-۲٫ درد و دریغ و آه و اندوه و نومیدی
یکی دیگر از درونمایهیهای اصلی شعر رمانتیک که به طور گسترده بر شعر مشیری سایه افکنده است، ناامیدی، ناله و اندوه است. ردپای درد و دریغ و اندوه به طور پراکنده در تمامی آثار مشیری به چشم میِخورد. دهه سی دههِی حوادث نامنتظر، دهه ی امیدو نومیدی و دههِی شکست حزب توده بود و این حزب قشر عظیمی از جامعه را متوجه خود ساخته بود. فضا غم انگیز بود و پس از شکست حزب توده و وقایع حزب توده، وقایع ۲۸ مرداد یک نومیدی عمومی روشنفکران و به خصوص شاعران را مسخر کرده بود. علاوه بر آن فضای رمانتیکی که بر ادبیات حاکم بود غم انگیز بودن و احساساتی بودن را لازمه ی شاعری و نویسندگی میِکرد.
۴-۱-۲-۳٫ دلسوزی و شفقت نسبت به محرومان
رمانتیکِها فرد ستمدیده و محروم را قربانی نظام اجتماعی میِدانند. همدلی با محرومان و رنج دیدگان ویژگی است که در همه ی آثار رمانتیک ها وجود دارد.
مشیری در شعر «جهنم سبز» پنبه کاران روستایی در گرگان را که فقیر هستند،"سیاه روزترین مردمان روز” میِنامد. که به جای گل سپید پنبه، مرگ سیاه را میِچینند.
سیاه روزترین مردمان روی زمین
که شانهِهاشان
از تازیانهِی خورشید
و گونهِهاشان، از سیلی ستمکاران