در ۲۹ آوریل ۱۹۹۴ گالبرایت(سفیر آمریکا در کرواسی) و ردمن(فرستاده ویژه آمریکا درامور بالکان) با رئیسجمهوری کرواسی، توجمان، در زاگرب دیدار کردند. وقتی که رئیسجمهور کرواسی مسئله ارسال اسلحه به بوسنی را مطرح کرد، گالبرایت جواب داد که ” من هیچ دستوری از مرکز دراین مورد دریافت نکردهام، اما به چیزهایی که نمیگویم توجه بیشتری بکنید". چند دقیقه بعد توجمان همینسوال را از ردمن پرسید. ردمن جواب داد که “این تصمیم شماست. ما نمیخواهیم در وضعیت مخالفت با آن قرار بگیریم".
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
این پاسخها در واقع به معنی عدم مخالفت آمریکا با ارسال اسلحه بود. بدینترتیب دولت کرواسی مقدمات لازم برای ارسال اسلحه به بوسنی و دور زدن تحریمهای سازمان ملل را آغاز کرد. با این حال دولت آمریکا نسبت به ارسال اسلحه به بوسنی کاملا بیطرف نیز نبود. تسلیحات نظامی با پوشش کاروانهای کمکهای بشردوستانه به بوسنی منتقل میشدند و گاهی اوقات کرواتهای بوسنی این کاروانها را متوقف میکردند و ارسال آنها را به تاخیر میانداختند. درچنین مواردی سفیر بوسنی در کرواسی معمولا از سفیر آمریکا(گالبرایت) یا نماینده ویژه آمریکا در بالکان(ردمن) درخواست میکرد تا مداخله کرده و آزادی کاروان مورد نظر از دست کرواتها را تضمین کند. یکی از موارد عینی که نشان دهنده تسهیل سازی انتقال اسلحه به بوسنی توسط مقامات سفارت آمریکا در زاگرب میباشد در سپتامبر ۱۹۹۵ اتفاق میافتد. در این زمان یک هواپیمای باربری متعلق به یک کشوراسلامی که حاوی موشکبرای مسلمانان بوسنی بود در حال پرواز به مقصد بوسنی به علت بدی آب و هوا در یکی از فرودگاههای کرواسی به زمینمینشیند. وزیر دفاع کرواسی گوجکو سوساک[۱۱۶] با این تصور که موشکها دارای کلاهکهای شیمیایی هستند، هواپیما را توقیف و اجازه پرواز به سمت بوسنی را نمیدهد. سوساک با وابسته نظامی آمریکا در زاگرب، سرهنگ جان سادلر[۱۱۷]، تماس میگیرد و خواهان بازرسی از موشکها برای اطمینان از عدم وجود کلاهکهای شیمیایی در آنها میشود. سادلر به همراه گالبرایت دو بار از موشکها بازرسی میکنند و اطمینان میدهند که کلاهکها شیمیایی نیستند.
سوساک از سادلر در مورد اجازه ارسال یا عدم ارسال موشکها درخواست مشاوره میکند و سادلر در پاسخ میگوید که هیچ نظری دراینمورد ندارد. درواقع هدف سوساک از بازرسی موشکها توسط آمریکا فقط اطلاع از مخالفت یا عدم مخالفت آمریکا با ارسال موشکها به بوسنی بوده است. بدینترتیب مشخص است که سفارت آمریکا در زاگرب، علیرغم سیاسترسمی آمریکا مبنی بر حمایت از تحریم تسلیحاتی، در عمل از ارسال اسلحه به بوسنی حمایت میکرد.
از آنجایی که سازمان سیا در تصمیمگیریهای مربوط به بوسنی در جریان تمام سیاستها قرارنگرفته بود، از سیاستضمنی دولت برای حمایت از ارسال اسلحه به بوسنی اطلاع نداشت. از این رو افسران سیا در سال ۱۹۹۴ متوجه حمایت پنهانی مقامات سفارت آمریکا در زاگرب از ارسال اسلحه به بوسنی شدند. پس از آن جیمز وولسی رئیس وقت سیا موضوع رابه اطلاع کلینتون رساند و خواستار بررسی اقدامات سفارت آمریکا در زاگرب شد که برخلاف سیاستخارجی رسمی آمریکا درجریان بوده است. از سوی دیگر از آنجایی که سازمان سیا تنها نهاد مسئول اجرای اقدامات پنهان درسیاست خارجی آمریکا بود، وولسی به کلینتون اطلاع داد که ظاهرا یک اقدام پنهان غیرقانونی در دولت آمریکا درجریان است و باید متوقف شود. در پی این اقدام شورای حقوقی کاخ سفید در ۲۹ نوامبر ۱۹۹۴، کمیته نظارت بر اطلاعات[۱۱۸] را مسئول بررسی ادعاهای سازمان سیا درخصوص اقدام پنهان غیرقانونی سفارت آمریکا در زاگرب نمود.
**********
بازیگران بینالمللی هماره در تلاشاند تا برداشتها، چشماندازها و اهداف و راهبردهای سایر همنوعان بینالمللی شان را بازشناخته و گامهای راهبردی خود را متناسب با آن طراحی کنند. به قول سان تزو اساساً پیروزی در بازی بینالمللی نیازمند شناخت دشمن یا رقیب است. او بیش از ۲۵۰۰ سال قبل تصریح کرده است «اگر کسی دشمن و خودش را بشناسد در هزار جنگ هم که وارد شود خطری متوجه او نخواهد بود. اگر تنها خودش را بشناسد و نه دشمن را، گاهی برنده و گاهی بازنده خواهد بود. و اگر نه دشمن و نه خودش را بشناسد، در هر نبردی شکست خواهد خورد»(Tsu, 1971: 84). بنابراین همانطور که از گفته سان تزو برمیآید شناخت که مستلزم تولید اطلاعات است، یکی از مهمترین عوامل در مدیریت بعد بینالمللی کشورداری یا همان سیاستخارجی است. موارد بررسی شده در این فصل نیز نشان دهنده اهمیت عینی و ملموس این مسئله در نزد ساختارهای اطلاعاتی آمریکا و به طورخاص سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا(سیا) میباشد. به گونهای که نهادهای عضو جامعه اطلاعاتی آمریکا، هر کدام مسئولیت تولید یک شکل از اطلاعات برای تولید شناخت جامع مورد نیاز سیاستخارجی آمریکا را برعهده دارند. مارتین پترسن(Petersen, 2011: 20) یکی از افسران سابق معاونت اطلاعات سازمان سیا بر آن است که قدرت ایالات متحده به همان اندازه که بستگی به توانمندی نظامی و اقتصادی آن دارد وابسته به میزان شناخت سیاستگذاران آن از جهان است که توسط تحلیلگران سازمان سیا و فراتر از آن جامعه اطلاعاتی تولید میشود.
دادههای ارائه شده در این فصل نیز بیانگر نقش سازمان سیا در تولید شناخت از موضوعات و مسائل سیاستخارجی آمریکا است. نقش نظام تحلیلی و محصولات تحلیلی سازمان سیا در سیاستخارجی آمریکا مانند «گزارشروزانه رئیس جمهور» و « ارزیابی اطلاعات ملی» در شکلدادن به برداشت روسای جمهور آمریکا(مانند مورد لائوس و کندی) و جلوگیری از برداشتهای اشتباه و تداوم تصمیمگیریهای غلط ناشی از آن(مانند مورد شکاف موشکی و شکاف در زمینه بمبافکنها) و همچنین نقش اطلاعات جمع آوری شده توسط سازمان سیا در پشتیبانی هیاتهای مذاکرهکننده آمریکا در اجلاس آنکتاد صراحتاً تایید کننده فرضیه اصلی پژوهش میباشد. علاوه بر آن تاثیر ناکامی اطلاعاتی سازمان سیا بر ناکامی در سیاستخارجی این کشور(مانند مورد انقلاب ایران) نیز به شیوهای دیگر بیانگر اهمیت شناختی سیا در سیاستخارجی آمریکا است. تاثیر شناختی دیگری که سازمان سیا در سیاستخارجی آمریکا برجای نهاده و تایید کننده فرضیه اصلی پژوهش است، نقش محصولات تحلیلی این سازمان در اقناع افکارعمومی برای حمایت از تصمیمهای سیاستخارجی این کشور است. سرانجام استفاده از شناخت تولید شده توسط این سازمان برای نظارت بر معاهدات میان آمریکا و دیگر کشورها، بار دیگر مؤید نقش شناختی این سازمان در سیاستخارجی ایالات متحده میباشد. البته تولید شناخت برای نظارت بر عملکرد دستگاه دیپلماسی آمریکا توسط سازمان سیا، دست کم براساس دادههای بدست آمده، تایید نشده است.
فصل پنجم: سازمان سیا به عنوان ابزار اجرای سیاستخارجی
هرچند که تصمیمگیری قلب فرایند سیاستگذاری است، اما تا زمانی که تصمیمی اجرا نشود فرایند سیاستگذاری تکمیل نخواهد شد. پس از آنکه تصمیمی اتخاذ می شود سیاستگذاران از ابزارهای مختلفی برای عملیاتی کردن آن در سیاستخارجی استفاده میکنند. این ابزارها عبارتند از: دیپلماسی، کمک خارجی، تجارت خارجی، تبلیغات، برنامههای تبادل فرهنگی، عملیاتهای اطلاعاتی(شامل عملیاتهای آشکار و پنهان)، براندازی، تروریسم، جنگ اقتصادی، قطع روابط دیپلماتیک، مانورهای نظامی، تحریم و جنگ (هالستی، ۱۳۷۶، فصول ۷ تا ۱۱؛ Kegley and Wittkopf, 2001: 53-83). بدین ترتیب مشخص است که سازمانهای اطلاعاتی بدون تردید یکی از ابزارهای سیاستخارجی به شمار میآیند(Westerfield,1995: 188) که علاوه بر پشتیبانی شناختی، در اجرای تصمیمهای سیاستخارجی نیز مورد استفاده قرار میگیرند. همانطور که در بخش اول اشاره شد، عملیاتی شدن سیاستخارجی توسط سازمانهای اطلاعاتی از طریق کارکرد اقدام پنهان صورت میگیرد. اقدام پنهان را میتوان آندسته از اقداماتی دانست که توسط دولتها، یا دیگر کنشگران مانند گروه های تروریستی، با هدف تاثیرگذاری پنهان بر رویدادها، دولتها، سازمانها و افراد خارجی انجام می شوند. این تاثیرگذاری میتواند اثرگذاری بر افکارعمومی هدف، تاثیرگذاری بر مخاطبین جهت انجام یک کار یا عدم انجام آن یا تاثیرگذاری بر برداشتهای نخبگان سیاسی، اقتصادی و یا نظامی باشد. البته ویژگی اقدام پنهان در عدم امکان انتساب مستند آن به یک کنشگر یا افشای سریع دخالت آشکار یک کنشگر در طراحی و اجرای آن است(Johnson and Wirtz, 2004: 253; Shulsky, 1993: 83-85; Daugherty, 2004: 12; Richelson, 2008: 413). استفاده از اقدام پنهان برای توسعه منافع و امنیت ملی گاهی اوقات با عنوان «گزینه سوم»[۱۱۹] در کشورداری یاد می شود. چرا که اقدام پنهان گزینهای است که از لحاظ ویژگیها مابین اقدامات دیپلماتیک و جنگ تمام عیار قرار دارد. توسل به اقدامات نظامی بسیار پرهزینه است و ممکن است مخالفتهای داخلی و واکنشسریع بینالمللی را در پی داشته باشد. از سوی دیگر فرایندهای دیپلماتیک نیز بسیار وقتگیر و آهسته هستند و در بسیاری از موارد منجر به اخذ نتیجه مطلوب مورد نظر سیاستگذاران نمیشوند. از این رو «اقدام پنهان» به عنوان یک گزینه بیسروصدا در کشورداری بینالمللی(O’Brien, 2007) جذابیت خاصی برای برخی از سیاستگذاران دارد. اقدام پنهان چهار نوع مختلف دارد که معمولا درترکیب با یکدیگر انجام میشوند اما از لحاظ تحلیلی میتوان آنها را جدا از همدیگر طبقهبندی کرد. این انواع عبارتند از (۱) عملیاتهای روانی یا تبلیغات، (۲) عملیاتهای سیاسی، (۳) عملیاتهای اقتصادی و(۴) عملیاتهای شبه نظامی(Johnson and Wirtz, 2004: 254 ).
عملیاتهای روانی میتوانند در قالب راهاندازی رادیو تلویزیون یا سایر رسانهها باشند، عملیاتهای اقتصادی نیز معمولاً در قالب اقداماتی برای از بینبردن منابع و عوامل تولید اقتصادی یک کشور یا سنگاندازی بر سر راه اقدامات اقتصادیاش انجام میشوند و عملیاتهای شبه نظامی نیز در قالب راهاندازی و حمایت از کودتاها، ترور هدفمند یا ایجاد و حمایت از یک گروه شورشی شبهنظامی اجرایی می شوند. در این میان عملیاتهای پنهان سیاسی از انواع و پویاییهای بیشتری برخوردارند. این عملیاتها میتوانند در قالب حمایت پنهان از احزاب یا شخصیتهای سیاسی خارجی مورد نظر در رقابتهای انتخاباتی یا استفاده از ابزارهای پنهانی سازمان اطلاعاتی در دیپلماسی بینالمللی اجرا شوند. یکی از کارکردهای سازمانهای اطلاعاتی بسترسازی روابط دیپلماتیک میان کشورخود و سایر بازیگران و یا میان بازیگران مختلف با یکدیگر است. سرویسهای اطلاعاتی میتوانند سه نقش ویژه تسهیلکننده[۱۲۰]، حکم(داور)[۱۲۱]و میانجی[۱۲۲](Shpiro, 2004) را در روابط دیپلماتیک میان کشورها برعهده بگیرند(این روابط ممکن است میان کشور متبوع سازمان اطلاعاتی و سایر کشورها باشد و یا میان کشورهای دیگری که به هر دلیل ارتباط آنها با یکدیگر در راستای منافع ملی کشور متبوع سازمان اطلاعاتی قرار میگیرد). تسهیلکردن یعنیگردهم آوردن طرفین یک مناقشه برای انجامگفتگو. سازمانهای اطلاعاتی به خاطر دسترسی مستقیم به رهبران طرفین مناقشهها، از موقعیتی ایدهال برای انتقال پیامهای غیررسمی مابین رهبران و ترتیب دادن تماسهای غیر معمول یا مذاکرات پنهانی بینآنها برخوردارند. این امتیاز ذاتی که ریشه در ماهیت و نوع کارکرد سرویسهای اطلاعاتی دارد، میتواند پوشش موثری برای ارتباطات و مذاکرات سیاسی حساس میان طرفین مناقشه فراهم آورد که در غیر این صورت ممکن بود با افشاگری ابتدایی رسانهها در معرض خطر قرارگیرد. برای مثال هموارکردن مسیر ملاقات رئیس جمهور مصر، انور سادات، از بیتالمقدس در سال ۱۹۷۷ که مستقیما منجر به صلح میان مصر و اسرائیل شد، قبل از آن با مذاکرات مابین وزیر دفاع اسرائیل، موشه دایان و همتایان مصری وی آغاز شده بود. موساد که مسافرت تحت پوشش دایان به مصر را ترتیب داده بود، این مذاکرات را تسهیل نمود _ موساد حتی مدت زیادی صرف پیداکردن راهی جهت پنهان کردن چشم بند دائمی دایان در طول دیدار از مصر کرده بود(Gazit, 1999).
حکمیت یا داوری[۱۲۳] به معنای تصمیمگیری در خصوص صحت ادعاهای طرفین مناقشه درباره اختلافات است . این شکل از داوریتخصصی مبتنی بر جمع آوری منابع اطلاعاتی برای متقاعد کردن طرفین درخصوص داوری است. برخلاف داوریهای حقوقی، که هر دو طرف ملزم به اجرای تصمیمگرفته شده میباشند، سرویسهای اطلاعاتی اطلاعات خود رادراختیار دولتهایشان قرار میدهند و سیاستمداران را برای بحث در خصوص تغییرات سیاسی تنها میگذارند(Shpiro, 2004). با توجه به تجربه و توانمندیبالای سازمانهای اطلاعاتی درتحلیل و جمع آوری اطلاعات، سرویسهای اطلاعاتی میتوانند به طور موثری ادعاهای متضاد میان طرفین مناقشه را ارزیابی و راستیآزمایی نمایند. آنها ابزارهایی را از هر دو بعد منابع انسانی و فنی برای بررسی اعتبار واقعی هر نوع ادعا دراختیار دارند. برای مثال در جریان جنگ سرد، سرویسهای اطلاعاتی امکانات پیچیدهای را برای نظارت و راستیآزمایی قراردادهای مربوط به تسلیحات استراتژیک مابین ایالات متحده و شوروی فراهم آورده بودند. درخاورمیانه، سرویسهای اطلاعاتی برای نظارت و راستیآزمایی تعهد به مفاد توافقنامههای صلح میان اسرائیل و کشورهای عرب همجوار، مورد بهرهبرداری قرارگرفتند. در سالهای اخیر نیز سرویسهای اطلاعاتی برای بررسی و راستیآزمایی ادعاهای کشورها(مانند ج.ا.ایران) درخصوص برنامههای هستهای مورد استفاده قرار گرفتهاند.
میانجیگری بدین معناست که تسهیلکننده علاوه بر فراهم آوردن مذاکره میان طرفین مناقشه، پیشنهادات یا گزینههای سیاسی مورد نظر خود را نیز در مذاکرات به طرفین ارائه نمایند که دراین صورت مشارکت آنان رنگ و بوی سیاسیتری به خود میگیرد. میانجیگری نه تنها به معنی مشارکت عمیق سازمانهای اطلاعاتی در فرایند مذاکره است، بلکه اغلب شامل نقش مستقل میانجی در سیاستگذاری و تصمیمگیری نیز میباشد(Shpiro, 2004). در پنج دههگذشته سرویسهای اطلاعاتیگوناگون به ویژه سیا، خدماتی به عنوان تسهیل کننده، داور وگاهی اوقات، میانجی در مناقشات بینالمللی ارائه نمودهاند. اساساً دیپلماسی پنهان به طور فزایندهای متکی به اقدامات سرویسهای اطلاعاتی در دوبخش پشتیبانی اطلاعاتی و اجرای طیفی از خدمات مورد نیاز در جهت دستیابی به پیامدهای مطلوب است. توانایی سرویسهای اطلاعاتی در انجام فعالیتهای پنهانی و دور بودن آنها از چشم رسانههای مخالف و افکار عمومی، این سازمانها را تبدیل به واسطههایی ایدهال برای ارتباطات سیاسی حساس کرده است. دسترسی آنان به تصمیمگیران و رهبران سیاسی در کشورهای متعدد، میتواند برای شروع فرایند صلحسازی مورد استفاده قرار بگیرد. از این رو بخش قابل توجهی از اقداماتپنهان سیاسی مربوط به نقش سازمانهای اطلاعاتی در موضوعات مربوط به دیپلماسی است.
این فصل در راستای بررسی فرضیه دوم پژوهش که سازمان های اطلاعاتی را ابزار اجرای سیاست خارجی معرفی میکند، تلاش خواهد کرد با مطالعه برخی از اقدامات پنهان سازمان سیا در راستای اجرای سیاستخارجی دولت آمریکا، نقش اجرایی این سازمان در سیاستگذاری خارجی آمریکا را بازنمایی کند.
حمایت سازمان سیا از احزاب میانهرو در انتخابات ایتالیا
ایتالیا یکی از بهترین موارد برای مطالعه نقش سازمان سیا در تاثیرگذاری بر فرایندهای سیاسی دیگر کشورها با بهره گرفتن از اقدام پنهان سیاسی است. سازمان سیا در انتخابات سال ۱۹۴۸ ایتالیا برای جلوگیری از به قدرت رسیدن کمونیستها و مخالفان سیاستهای آمریکا، اقدام به حمایت مالی از حزب دموکرات مسیحی کرد و این حمایتها را تاسال ۱۹۷۵ نیز ادامه داد. دو سال قبل، در سال ۱۹۴۶ حزب کمونیست ایتالیا که یکی از نیرومندترین احزاب جهان بود همراه با حزب سوسیالیست و با ائتلاف یکدیگر موفق شده بودند آرا و کرسیهای بیشتری از حزب دموکرات مسیحی به دست بیاورند اما دو حزب چپگرا به دلیل آنکه داوطلبان جداگانهای برای پست نخست وزیری معرفی کردند، موفق به احراز پست نخستوزیری نشدند و تنها چند پستکابینه به آنها رسید. با اینحال نتیجه این انتخابات هراس فراوانی از احتمال موفقیتکمونسیستها در انتخابات سال ۱۹۴۸ نزد دولتمردان آمریکا ایجاد کرد (بلوم،۱۳۷۶، ۴۶). ویلیامکولبی رئیسسابق سیا نیز تاکید میکند که همینترس موجب تاسیس بخش اقدامپنهان در سازمان سیا شد و به سازمان سیا این اختیار داده شد تا به عملیاتهای پنهانی سیاسی، تبلیغاتی و شبهنظامی بپردازد(کولبی، ۱۳۶۸، ۹۱). بدین ترتیب افسران سازمان سیا در ایستگاه رم با صرف هزینههای مالی زیاد دست به اقداماتی مانند «جنگاعلامیهها»، «خرید مجله یا روزنامه برای چاپ مطالب مورد نظر آنان»، «ایجاد اختلاف میان سوسیالیستها و کمونیست ها»، «کمکمالی مخفیانه به احزاب میانهرو» و… زد و توانست افکارعمومی ایتالیا را نسبت به چپگرایان بدبینکند(کولبی، ۱۳۶۸،۹۰-۱۰۸).
در نتیجه اقدامات سازمانسیا و البته سایر نهادهای آمریکایی مانند وزارتخارجه، حزب دموکرات مسیحی علیرغم محبوبیت اولیه احزاب چپگرا در ایتالیا، با کسب ۴۸ درصد آرا برنده انتخابات شناخته شد و احزاب چپ تنها ۳۱ درصد آرا را به خود اختصاصدادند(بلوم، ۱۳۷۶، ۵۶). ایتالیا یکی از اولین مواردی بود که سازمان سیا توانست با تاثیرگذاری بر افکارعمومی و دخالت در روند سیاسی داخلی دیگر کشورها، طرفداران آمریکا را برسرکار بیاورد.
در طول سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۷۵ بیش از ۷۵میلیون دلار توسط سیا در انتخابات ایتالیا هزینهشده بود که از این میان ۱۰ میلیون دلار آن فقط به انتخابات سال ۱۹۷۲ اختصاص داشت. براساس اطلاعات موجود سازمان سیا در هر کدام از انتخابات مبالغی را در اختیار سران احزاب نزدیک به غرب(به طورخاص حزب دموکرات مسیحی) قرار میداد تا از موفقیت آنها و شکست رقبای کمونیست یا مخالف آمریکا مطمئن شود. این اقدامات از آنچنان اهمیتی در نزد رهبران کاخ سفید برخوردار بود که حتی پس از انتشار گزارش کمیتهچرچ در سال ۱۹۷۶، فورد با اختصاص ۶میلیون دلار دیگر برای انتخابات بعدی ایتالیا موافقت کرد (O’Brien, 2007).
سازمان سیا معمولا به عنوان ابزاری جهت حمایتهای مخفیانه از احزاب ودولتها مورد استفاده قرار میگرفت. اولین علت این کارکرد، به دلیل بودجه سری سازمان بود که امکان هزینه بدون توجیه و گزارشدهی به مقامات مالی را فراهم میآورد و از سوی دیگر درصورت افشای موضوع، به علت ماهیت پنهانی و غیررسمی این کمکها، امکان تکذیب چنیناقداماتی از سوی دولت آمریکا وجود داشت(Treverton,1987: 211-212). احزاب ودولتهای دیگری که چنین کمکهایی را دریافت کردند شامل حزب دموکرات مسیحی و حزب سوسیال دموکرات آلمان و دولت جمهوری فدرال آلمان(آلمان غربی) و حزب دموکرات مسیحی پرتغال بعد از کودتای ۱۹۷۴ بودند. هدف از این کمکها ایجاد یا حفظ دولتهای ضد کمونیستی و نهادهای طرفدارآمریکا و تضعیف جنبشهای چپگرا در این کشورها بود(Agee and Wolf,1978: 67-68).
سازمان سیا، کنگره آزادی فرهنگی و کنفرانس بینالمللی دانشجویان
یکی از اقدامات سازمان سیا در راستای سیاستخارجی آمریکا برای تحدید و جلوگیری از گسترش کمونیسم، اقدام پنهان روانی و طراحی برنامههای فرهنگی-تبلیغاتی برای گسترش تفکرآمریکایی و مقابله با توسعه ایدههای کمونیستی مورد نظر شوروی بود. این اقدامات شامل راهاندازی مخفیانه تبلیغات ضدشوروی و ضدکمونیستی یا راهاندازی ایستگاههای رادیویی یا تاسیس انتشاراتیهای بزرگ برای چاپ مجلات و کتب ضدکمونیستی بود.
عملیات تبلیغاتی آسانترین و کمخطرترین و در عینحال تاثیرگذارترین نوع اقدام پنهان محسوب میشود. در طول جنگ سرد سازمان سیا با هدف مبارزه علیه رژیمهای کمونیستی در اروپای شرقی و تضعیف مشروعیت و جایگاه آنها در نزد شهروندان و مردم کشورهای کمونیستی اقدام به تاسیس ایستگاههای رادیویی برای پخشبرنامه به زبان کشورهای هدف نمود. رادیو اروپای آزاد و رادیو آزادی[۱۲۴] پیامدهای عینی این ایده در سیاستخارجی آمریکا بودند. این رادیوها توسط پناهندگان شوروی یا سایرکشورهای اروپایشرقی اداره میشدند و مجریان بومی با زبان مادری با افکارعمومی جامعه هدف ارتباط میگرفتند. از سوی دیگر دستاندرکاران رادیوها با ارتباط مستقیم یا باواسطه با سرزمین مادریشان میتوانستند منبعی ارزشمند از اطلاعات و اخبار اجتماعی-سیاسی درباره کشورهای بسته کمونیستی باشند. برنامههایی که از این رادیوها پخش میشد منجر به تشدید مقاومت منفعل مردم، زنده نگهداشتن حس مقاومت و مخالفت با رژیمهای کمونیستی و تضعیف کنترل واقتدار احزاب کمونیستی در کشورهای اروپای شرقی شدند (Rositzke,1977: 156).
جنگجهانی دوم نه تنها زیرساختهای اقتصادی اروپا را ازبینبرده بود، بلکه زیرساختهای فکری و فرهنگی اروپا نیز تحت تاثیر فجایع و پیامدهای جنگ رو به نابودی گذارده بودند. از این رو علاوه بر طرح مارشال که برای احیای زیرساختهای صنعتی و اقتصادی اروپای غربی(به عنوان شیوهای جهت مقابله با گسترش کمونیسم) اجرا شد، سازمان سیا برنامههای فرهنگی نظاممندی را برای احیای فرهنگ و تفکر غربی در اروپا دردستورکار قرارداد. در واقع برنامههای فرهنگی-تبلیغاتی سازمان سیا در اروپای غربی را میتوان ضمیمه پنهانی طرح مارشال به شمار آورد. در راستای این برنامهها، سازمان سیا دست به حمایت پنهانی از گروه های فرهنگی، ناشران، کنفرانسها و سایر برنامههای فرهنگی زد، از نویسندگان و هنرمندان حمایت کرد، دست به تاسیس آژانسهای مسافرتی زد، تورهای سخنرانی در سرتاسر اروپای غربی به راه انداخت و نهادهای فرهنگی مختلفی را تاسیسکرد(Rositzke, 1977: 158-159).
یکی از جالبترین و بحثانگیزترین برنامههای اقدام پنهان سازمان سیا کنگره آزادی فرهنگی[۱۲۵] بود که در سال ۱۹۵۰ درپاریس تاسیس شد. هدف از این برنامه استفاده از نویسندگان، شاعران، موزیسینها و هنرمندان آمریکایی برای نفی ایدههای کمونیستی و کاهش جذابیت آن در نزد هنرمندان و روشنفکران بود. در راستای این هدف، کنگره آزادی فرهنگی با بهره گرفتن از بودجههای پنهانی سازمان سیا اقدام به انتشار نشریات و مجلههای ادبی و سیاسی و برگزاری رویدادهای فرهنگی مانند جشنواره های موسیقی، گالریهای هنری و سخنرانی روشنفکران لیبرال در موضوعات مختلف نمود. هدف از این برنامهها نشان دادن برتری آزادی آمریکایی و ایدههای آمریکایی در مقابل ایدههای شوروی بود. کنگره آزادی فرهنگی که مجموعهای از دانشمندان و هنرمندان لیبرال و حتی بعضاً ضدآمریکایی بود، توانست حوزه نفوذ خود را از پاریس فراتر برده و کمونیسم را به عنوان دشمن هنر و اندیشه در میان روشنفکران جهان معرفی کند (Daugherty,2004: 124-125; Scott-Smith, 2000).
سازمان سیا از سال ۱۹۵۰ براساس یک برنامهسری به نام QKOPERA شروع به حمایت مالی از کنگره آزادی فرهنگی کرد. کنگره آزادی فرهنگی با کمکهای مالی سازمان سیا مجلات خود را به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، آلمانی، عربی، اسپانیایی و چینی منتشرمیکرد (Theoharis, 2006).
سازمان دیگری که در راستای اهداف فرهنگی-سیاسی مورد حمایت مالی سازمان سیا قرار داشت، انجمن ملی دانشجویان[۱۲۶] بود. این سازمان از سال ۱۹۵۲ تحت حمایت مالی سازمان سیا بود و حدود ۸۰ درصد بودجه این انجمن در سالهای ۱۹۵۲تا ۱۹۶۷ توسط سازمان سیا تامین میشد. هدف سیا از این اقدام مقابله با تلاشهای شوروی برای تاثیرگذاری فکری بر جوانان، گسترش حمایت آنان از ایدهها و سیاستهای کمونیستی و تاثیرگذاری بر برداشتهای آنان در راستای اهداف سوسیالیستی بود.
یکی از دلایل برنامههای فرهنگی و راهاندازی سازمانهای بینالمللی توسط سازمان سیا، رقابت و مقابله با برنامههای فرهنگی و نهادهای بینالمللی راهاندازی شده توسط شورویها بود. در طول جنگ سرد، شوروی نهادهای بینالمللی متعددی مانند شورایصلحجهانی[۱۲۷]، فدراسیونجهانی جواناندموکراتیک[۱۲۸] و فدراسیون جهانی اتحادیههای تجاری[۱۲۹]، را برای توسعه نفوذ تفکر چپگرایانه و ضدامپریالیسی درمیان نسلجوان، زنان، روزنامهنگاران، دانشمندان و روشنفکران ایجاد کرده بود(Kotek,2003).
سازمان سیا برای ایجاد کنفرانسها و نهادهای بینالمللی جایگزین غیرکمونیستی، دست به تاسیسنهادهای بینالمللی غرب گرایانه زد. بیشترین انرژی و تمرکز سازمان سیا در بین زنان، جوانان و دانشجویان صرف شد(Laville, 1997;2003; Kotek, 2003; Paget, 2003). چرا که این اقشار همواره هدف اصلی تبلیغات کمونیستی مورد حمایت شوروی بودند و به طور خاص در میان دانشجویان به علت زمینههای روشنفکری دانشگاهها، احتمال و میزان نفوذ ایدههای کمونیستی بسیار بالا بود. در سال ۱۹۴۶ گروهی از دانشجویان آمریکایی در اولین کنگرهجهانی دانشجویان در پراگ شرکت کردند و یک سال بعد نیز انجمنملی دانشجویان برای نمایندگی دانشجویان آمریکایی در کنگرهجهانیدانشجویان تاسیس شد(Paget, 2003; Kotek, 2003).
انجمن ملی دانشجویان در ابتدا به عضویت اتحادیهبینالمللیدانشجویان[۱۳۰] که در سال ۱۹۴۶ و در کنگرهبینالمللی پراگ تاسیس شده بود، درآمدند اما با مشخص شدن گرایشات کمونیستی اتحادیهبینالمللی دانشجویان در سال ۱۹۴۸(اتحادیه از محکوم کردن کودتای کمونیستی چکاسلواکی خودداری کرد) از آن خارج شده و دومین نهاد بینالمللی دانشجویی را با عنوان کنفرانس بینالمللی دانشجویان[۱۳۱] در سال ۱۹۵۰ در استکهلم تاسیس کردند (Paget, 2003).
سازمان سیا برای حمایت مالی از انجمنملی دانشجویان و کنفرانس بینالمللی دانشجویان، دست به تاسیس نهادهای خیریهبینالمللی زد تا بودجه اختصاص داده شده به این نهادها را با واسطه نهادهایخیریه هزینه نماید. انجمنملی و کنفرانس بینالمللی دانشجویان با بهره گرفتن از این کمکهای مالی، اقدام به برگزاری سمینارهای سالانه، ارائه بورسیههای تحصیلی و پژوهشی به دانشجویان خارجی، اعزام نمایندههای خود به کنفرانسهای بینالمللی کمونیستی برای مخالفت با مصوبهها و به چالشکشیدن اظهارات سخنرانان، و… می نمود (Paget, 2003). علاوه بر آن سازمان سیا تحت پوشش برنامههای دانشجویی، اقدام به شناسایی افراد دارای دسترسی در کشورهای مختلف ازمیان دانشجویان مینمود و با استخدام آنها به عنوان منابع اطلاعاتی، نیازمندیهای اطلاعاتی خود را نیز تامین میکرد.
سازمان سیا و براندازی در گواتمالا وایران
دولت ترومن، علیرغم اقداماتپنهان شبهنظامی و سیاسی سازمان سیا، از سوی جمهوریخواهان متهم به برخورد ضعیف با کمونیسم و شوروی و خیانت به اروپای شرقی و چین شد. جمهوری خواهان معتقد بودند که ترومن سیاست تحدیدنفوذ را جدی نگرفته و موجب توسعه نفوذ شوروی در جهان شده است. جمهوریخواهان، خواستار سیاستی تهاجمی برای آزادسازی اروپای شرقی و چین از کمونیسم بودند. جمهوریخواهان در انتخابات سال ۱۹۵۲با همین رویکرد دوایت آیزنهاور را به عنوان نامزد خود انتخاب کردند و در هر دو انتخابات کنگره و ریاست جمهوری به پیروزی دستیافتند. آیزنهاور با توجه به سیاستتهاجمی ضدکمونیستی، توانمندیهای اقدام پنهان سازمان سیا را توسعه داد. البته تمرکز اقدامات پنهان سیا و سیاستهای ضدکمونیستی آمریکا، از اروپا و چین به سمت خاورمیانه، آفریقا، آمریکای لاتین و آسیای جنوب شرقی تغییر کرد(Theoharis, 2006; Treverton, 2007).
در طول دوره ریاست جمهوری آیزنهاور هزینههای اقدامات پنهان سیا حدود ۷۰ تا۸۰ درصد بودجه سازمان را به خود اختصاص میدادند. اساساً دهه ۱۹۵۰ را باید دوران طلایی اقدام پنهان درسیاستخارجی آمریکا و عملکرد سازمان سیا دانست. در این دوران اقدامات پنهان به آسانی رژیمهای مخالف آمریکا را سرنگون میکرد. این دهه دوره رشد انفجاری بخشاقدام پنهان سیا بود به گونهای که اگرچه سیا در ابتدا به عنوان یک سازمان هماهنگکننده فعالیتهای اطلاعاتی تاسیس شده بود و سپس نقش جمع آوری اطلاعات را برعهده داشت، اما اکثر بودجه سازمان صرف عملیات پنهان میشد(Nutter,2000:52). مصداق عینی توسعه اقدامات پنهان سیا در این دوره را میتوان در براندازی حکومت دکتر محمد مصدق در ایران(عملیات آژاکس) و آربنز در گواتمالا(عملیات ساکسس) مشاهده کرد.
اقدام پنهان علیه حکومت مصدق ریشه در تحولات سیاسی ایران داشت. دکتر محمد مصدق در سال ۱۳۲۹هجری شمسی(۱۹۵۱) به عنوان نخست وزیر انتخاب شد و لایحه ملی شدن صنعت نفت در ۲۹ اسفند همان سال(۲ می ۱۹۵۱) مورد تصویب مجلس قرارگرفت. مصدق به دنبال برچیدن استثمار بریتانیا از ایران بود. مالیات شرکت نفت ایران و انگلیس به دولت بریتانیا که مدیریت تمام مراحل تولید و فروش نفت ایران را برعهده داشت و تمام اقدامات شرکت در خاک ایران صورت میگرفت، چند برابر درآمد ایران از قراردادش با شرکت مزبور بود. با ملی شدن صنعت نفت و افزایش محبوبیت و قدرت مصدق در کشور، شاه به عنوان نماد غربگرایی در ایران تا سطح یک حاکم نمادین و بدون قدرت اجرایی پایین آمد(Nutter, 2000: 52).
دولت بریتانیا در اعتراض به ملی شدن نفت در ایران اقدام به سازماندهی تحریم جهانی نفت ایران کرد. اگرچه مصدق خسارتی معادل ۲۵ درصد سود به شرکت نفت ایران و انگلیس پیشنهاد کرد(بلوم، ۱۳۷۶، ۱۰۹)، اما بریتانیا خواستار آن بود که شرکت فعالیتهای خود را براساس قرارداد سابق ادامه دهد. ایالات متحده آمریکا در ابتدای بحران(در زمان ریاست جمهوری ترومن) انگلیس را از توسل به زور برای حل بحران منصرف کرد اما با قدرت گرفتن حزب توده در کشور، برخی اقدامات افراطی مصدق مانند انحلال مجلسشورای ملی و مذاکرات تجاری مصدق با شوروی، دولت آمریکا(که در این هنگام آیزنهاور با سیاستتهاجمیاش در آن به ریاست جمهوری رسیدهبود) بحران را درچارچوب استراتژی مقابله با نفوذ کمونیسم تعریف کرده(Immerman, 2006:25) و همراه با انگلستان در آن دخالت کرد.
تلاش انگلیس برای خفقان اقتصادی ایران بدون همکاری عملی و حمایت حکومتهای ترومن و آیزنهاور ممکن نبود. حکومت ترومن در برابر انگلیس استدلال میکرد که سرنگونی مصدق ممکن است راه را برای روی کارآمدن کمونیستهای تودهای هموار کند. با این همه، چند ماه بعد که انگلیسیها از ایران اخراج شدند، آنها چارهای نداشتند جز اینکه برای براندازی مصدق به آمریکا متوسل بشوند. در نوامبر ۱۹۵۲ حکومت چرچیل با کیمروزولت رئیس بخش خاورمیانه سازمان سیا تماس گرفت و او به انگلیسیها گفت که احساس میکند برای جلب موافقت حکومت در حال پایان ترومن، هیچ امیدی وجود ندارد اما احتمال دارد حکومت جدید جمهوریخواهان به کلی متفاوت باشد(بلوم، ۱۳۷۶، ۱۰۹).
دولت آمریکا نگران به قدرت رسیدن کمونیستها در ایران و گسترش نفوذ شوروی در کشور به علت بیثباتی حاکم بر کشور و البته رفتارهای مصدق در آن دوران بود. سیاستخارجی آمریکا و انگلیس در این دوره نسبت به ایران، تغییر نخستوزیر ایران و بازگشت سیاستمداران غربگرا به قدرت بود. عملی شدن این سیاست ابتدا با تشدید تحریمهای اقتصادی شروع شد. اما عدم موفقیت تحریمها و فشارهای سیاسی در کنار عدم موفقیت شاه در برکناری نخستوزیر، و نگرانیهای دولتمردان آمریکایی درخصوص نفوذ شوروی، موجب شد که آیزنهاور در ۲۵ ژوئن ۱۹۵۳ طرح براندازی مصدق توسط سازمان سیا موسوم به عملیات تی.پی.آژاکس را امضا نماید(Theoharis, 2006).
کیم روزولت یکی از افسران بخش عملیات پنهان سیا برای رهبری عملیات انتخاب شد. روزولت معتقد به جلب حمایت ارتش و مردم از شاه برای موفقیت عملیات بود.جلب حمایت مردم کار بسیار دشواری به نظر میرسید چرا که مصدق محبوبیت بالایی در میان مردم داشت. روزولت اقدام پنهان سیاسی را برای جلب حمایت مردم جهت بازگرداندن شاه به سلطنت شروع کرد. اعلامیههایی در خیابانهای تهران پخش شد که حکومت مصدق را رژیم کمونیستی معرفی میکرد. تعدادی از لاتها و چاقوکشهای تهران سازماندهی شدند تا تظاهرکنندگان حامی مصدق را مورد ضرب و جرح قرارداده ومتفرق کنند. از رانندگان درخواست شد برای حمایت از شاه با چراغهای روشن حرکت کنند و چون شیشههای ماشینهایی که چراغشان خاموش بود توسط اوباش شکسته می شد، همه مردم با چراغ روشن حرکت میکردند. در واقع سازمان سیا تظاهرات را به نفع شاه سازمان میداد و طرفداران وی را مخفیانه مورد حمایت ملی و سیاسی قرار میداد. به دنبال این اقدامات، بدنه ارتش با این تصور که مردم خواهان برکناری مصدق هستند، آمادگی همکاری با آمریکا را پیدا کردند. امکانات مورد نیاز در اختیار بخشی از ارتش که طرفدار شاه بود قرار گرفت. نظامیان طرفدار شاه مصدق را دستگیر و شاه پیروزمندانه از ایتالیا به ایران بازگشت(Nutter, 2000: 52-54; Thoeharis, 2006; Ameringer, 1990: 251).
عملیات آژاکس اولین اقدام پنهان در دهه ۱۹۵۰ و تحت حکومت آیزنهاور بود که به آسانی با موفقیت همراه گشت و به مقدمهای برای سایر اقدامات پنهان در آن دهه تبدیل شد. اقدام پنهان بعدی سازمان سیا در راستای سیاستخارجی تهاجمی دولت آیزنهاور، عملیات پی.بی.ساکسس برای براندازی جاکوبو آربنز گوزمن[۱۳۲] رئیسجمهور گواتمالا بود.
موفقیت عملیات ساکسس که مجموعهای از اقدامات پنهان سیاسی، شبهنظامی و تبلیغاتی بود، این باور را در نزد دولتمردان آمریکایی تقویت کرد که آمریکا به آسانی میتواند دولتهای مخالف خود را بدون ترس از ناکامی عملیاتهای پنهان، با دولتهایی غربگرا جایگزین کند (Daugherty, 2007).
در سال ۱۹۴۴ به دنبال کودتایی داخلی یک رهبر چپگرا به نام خوان آرهوالو به قدرت رسید. آرهوالو کمونیست نبود، اما دولت خود را با همکاری کمونیستها تشکیل داد. در سال ۱۹۵۱ آربنز وزیردفاع کابینه در انتخابات ریاست جمهوری جانشین آرهوالو شد (Rozitske, 1977: 174). آربنز پس از پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری ۱۹۵۰ گواتمالا، دست به اصلاحات اقتصادی و ارضی گستردهای زد. بر این اساس، آربنز در فوریه ۱۹۵۳ دستور سلب مالکیت ۴۰۰۰۰۰هکتار از ۵۵۰۰۰۰ هکتار زمینهای تحت مالکیت شرکت آمریکایی یونایتد فروت[۱۳۳] را صادر و آنها را بین دهقانان گواتمالایی تقسیم کرد. تهدید منافع اقتصادی آمریکا از سوی آربنز با خرید اسلحه از کارخانه اسکودا[۱۳۴] که متعلق به کشور کمونیستی چکاسلواکی بود، تشدید شد. این اقدامات و به طور کلی جهتگیری کمونیستی و سوسیالیستی سیاستهای آربنز، دولتآیزنهاور را نگران نفوذ کمونیسم و شوروی در گواتمالا و آمریکای لاتین نمود و آیزنهاور در ۱۲ آگوست ۱۹۵۳ دستور طراحی و اجرای براندازی مخفیانه آربنز توسط سازمان سیا را صادرکرد(Theoharis, 2006; Rozitske, 1977: 174 ).
طرح سازمان سیا برای براندازی آربنز شامل دو اقدام پنهان متفاوت بود: (۱) استخدام افسران ارتش گواتمالا برای تدارک یک تهاجم نظامی بوسیله آنان از خاک هندوراس و (۲) در مرحله بعد تحت فشارقراردادن آربنز برای استعفا از مقام ریاستجمهوری با بهره گرفتن از عملیات روانی. سازمان سیا برای عملیشدن هدف دوم، قبل از عملیات اقدام به تاسیس یک ایستگاه رادیویی به نام «صدای آزادی»[۱۳۵] کرد که از خاک هندوراس پخش میشد. افسران سیا برای عملیکردن مرحله اول طرح، یکی از ژنرالهای سابق ارتش گواتمالا به نام کارلوس کاستیلو آرماس[۱۳۶] را به استخدام پنهانی خود درآوردند تا افسرانی را که توسط سازمان سیا برای انجام عملیات حمله آموزش دیده بودند، فرماندهی کند. آرماس در آن زمان، به دلیل اقدام به یک کودتای نافرجام در سال ۱۹۴۹، در تبعید زندگی میکرد.
ارتش ۱۷۰ نفری آرماس، تحت هدایت سازمان سیا در نیکاراگوئه و مناطق اطراف کانالپاناما آموزش دیدند و پس از کسب آمادگیلازم به هندوراس منتقل شدند. ایستگاه رادیویی سازمان سیا(صدای آزادی) نیز از اول ماه می ۱۹۵۴ شروع به پخش برنامههای خود کرد. سازمان سیا علاوه بر ایستگاه رادیویی، پوسترها، مقالات و تصاویرکارتونی زیادی در روزنامههای کشورهای آمریکای لاتین توسط عوامل خود به چاپ رساندکه خواستار براندازی آربنز بودند(Rositzke, 1977: 175).
آرماس ۱۸ ژوئن ۱۹۵۴ با پشتیبانی هوایی سازمان سیا، تهاجم به گواتمالا را آغاز کرد. در همینروز هواپیماهای سیا، اطلاعیههایی را بر فراز پایتخت گواتمالا فرومیریختند و در آنها خواستار آن بودند که یا آربنز استعفا دهد یا اینکه اماکن مختلف شهر را بمباران خواهند کرد. البته ارتش کوچک آرماس نتوانست ارتش گواتمالا را تحت کنترل خود دربیاورد، بلکه آربنز وحشتزده از ترس حملاتهوایی به سفارت مکزیک پناهنده شد و روز ۲۷ ژوئن از مقام خود استعفا داد(برای اطلاعات بیشتر بنگرید به: بلوم،۱۳۷۶،۱۲۱-۱۳۶،Theoharis,2006; Nutter,2000:12-14; Rositzke, 1977:174-175;Turner, 2006: 196-197 ).
سازمان سیا و سیاستخارجی آمریکا نسبت به کوبا
اقدامات سازمان سیا در راستای سیاستخارجی آمریکا دررابطه با کوبا پس از جنگجهانی دوم، شامل تمام نقشهایی میشود که یک سازمان اطلاعاتی میتواند در سیاستخارجی ایفا نماید. مورد کوبا، نمونهای است که هم شامل نقش عملیاتپنهان(ماجرای خلیجخوکها) و هم نقش پشتیبانی اطلاعاتی از سیاستخارجی(بحران موشکی کوبا) میباشد.
پس از انقلاب کوبا و به قدرت رسیدن کاسترو، با توجه به گرایشهای کمونیستی کاسترو، دولت آیزنهاور به این نتیجه رسید که انقلاب کوبا برای آمریکا قابل پذیرش نیست و باید جلوی گسترش آن به سایر کشورهای آمریکای لاتین را گرفت. از نظر رهبران آمریکا وجود دولتی کمونیستی و انقلابی در همسایگی این کشور که روابط روبهگسترشی با شوروی داشت، از لحاظ سیاسی و نظامی قابل تحمل نبود (بلوم،۱۳۷۶، ۳۰۷؛ Rositzke, 1977: 176).
بعد از انقلاب کاسترو، تعداد قابل توجهی از شهروندان کوبایی به علت مخالفت با ایدههای کاسترو، کوبا را ترک کردند و به آمریکا پناهنده شدند. این وضعیت به سرعت ایده کمک به پناهندگان کوبایی برای بازگشت به خانه و براندازی کاسترو را در ذهن برخی از سیاستمداران آمریکایی انداخت و سرانجام منجر به طراحی و اجرای عملیاتی با نام زاپاتا شد(Turner, 2006: 12).
در اواسط آوریل ۱۹۵۹ تنها ۴ماه پس از پیروزی کاسترو در مبارزه علیه باتیستا، کاسترو به دعوت انجمن سردبیران روزنامههای آمریکایی، به آمریکا مسافرت کرد. طی این سفر که با برنامههای جذابی برای کاسترو همراه بود، ریچارد نیکسون معاون رئیسجمهور با کاسترو دیدار کرد. نیکسون پس از دیدار با کاسترو به این نتیجه رسید که او یک رهبر کمونیست است و باید برای خلاص شدن از مشکلات بعدی ناشی از ایجاد یک کشور کمونیستی در همسایگی آمریکا، هر چه سریعتر اقدامی علیه او انجام شود(Ameringer, 1990: 272).
تقریبا یک سال بعد از این سفر، روابط کوبا و آمریکا متشنج شد و کاسترو روابط خود با خروشچف را تقویت کرد. بدین ترتیب در ۱۷ مارس ۱۹۶۰ آیزنهاور به آلن دالس دستور داد تا مقدمات تشکیل یک نیروی نظامی ضد کاسترو از پناهندگان درتبعید کوبایی با هدف انجام اقدام نظامی علیه کاسترو تشکیل شود(Rositzke, 1977:176; Immerman,2006; Ameringer, 1990:272; Daugherty, 2004: 145). حمله به کوبا توسط پناهندگان کوبایی با این پیشفرض طراحی شد که مردم کوبا با شروع حمله، از مهاجمان حمایت میکنند و به آنها خواهند پیوست(بلوم، ۱۳۷۶، ۳۱۲).