به هر حال در اینجا به دو مطلب اشاره می کنیم :
مطلب اول :. این اندیشه از عدالت مبتنی بر این است که عدالت مصداق معینی دارد که باید آن را شناخت . طبیعت افراد انسان و طبقه اجتماعی آنان با یکدیگر متفاوت است و عدالت نسبت به هر یک باید متناسب با طبیعت و طبقه اجتماعی آن تعیین گردد . به گونه ای که اگر احکام یک طبیعت و طبقه را به افراد طبیعت و طبقه دیگر سرایت دهیم از حیطه عدالت خارج شده ایم و حکم ما ظلم محسوب می شود . اندیشه دیگر درباره عدالت ، عدالت توافقی است . عرب جاهلی به دلیل دوری از تمدن و فلسفه به این عدالت پایبند بود . آنان برای تعیین عدالت صرفاً به توافقات خود رجوع می کردند و هیچ امری را در ورای توافق خود به عنوان نفس الامر عدالت تصو یرنمی کردند . شواهدی نیز وجود این اندیشه را در عرب جاهلی تائید می کنداز جمله پیمان حلف الفضول و دیگر شواهدی که در مصاحبه سیر تاریخی عدالت بیان شده است.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
با توجه به ادعای یاد شده و با تکیه بر تاثیر ارتکازات مخاطبان معاصر نصوص دینی در استظهار از ادله نقلی ، گفته شده است که شارع نیز مردم را به همان عدالت توافقی متفاهم نزد خودشان دعوت کرده است. چرا که مردم عدالت را به معنای آنچه خود بر آن توافق کرده اند می دانستند و شارع نیز این اندیشه را به کلی ابطال نکرده است گرچه در مواردی از مصادیق عدالت با فضای فکری مخاطبان خود مخالفت کرده ولی اصل و ریشه رجوع به توافقات عرفی در عدالت را نخشکانیده است. از این رو می توان لااقل فضایی را برای قاعده عدالت و رجوع به عرف درمصادیق آن باز دانست و به همین اندازه ادله عدالت را امضایی شمرد(امامی،۱۳۶۴: ۶۷).
مطلب دوم : معیار اینکه آیات مربوط به عدالت مانند« ان الله یامر بالعدل و الاحسن » امضایی یا تا سیسی باشد دو امر است یکی وجدان و دیگری ادله لفظی. گفته شده است که وجدان انسان عدالت را مفهومی عرفی می داند و نه تنها از این آیه امر به همان عدالت عرفی را می فهمد حکم می کند که دیگران نیز اینگونه می فهمند قرینه لفظی دیگری نیز این وجدان را تایید می کند و آن عطف احسان به عدل است چرا که احسان یقیناً مفهومی عرفی است و امر به آن امضایی است نه تاسیسی(همان:۶۸).
به این توضیح که اگر مراد از عدل عمل به احکام شرعی باشد نه آنچه عرف از عدل می فهمد چنین خطایی لغو است و وفائده ای برای مخاطبان ندارد.
ظاهراً نظریات سه گانه عدالت همگی این آیه و امثال آن را امضایی می دانند میان سه نظریه مطرح شده در باب عدالت ، اختلاف نظر وجود داردپس منشاء اختلاف در جای دیگر است و آن اینکه آیا شارع حق مخالفت با عرف را دارد؟ آیا شارع می تواند بعضی از مصادیق عرفی عدالت را مقید و مشروط کند؟ اینجااست که نظریه غیر فقهی عدالت از دو نظریه فقهی عدالت جدا می شود پاسخ نظریه غیر فقهی عدالت منفی است و پاسخ دو نظریه دیگر مثبت. اما فارق دو نظریه فقهی عدالت در این است که برای تشخیص دخالت شارع در عدالت چه عرفی معیار است؟ اگر حکمی در زمان صدور آن ظالمانه نبود اما امروز ظالمانه است آیا عرف امروز در عدالت معتبر است یا نه ؟ نظریه فقهی عدالت عرفی پاسخ مثبت می دهد و نظریه عدالت واقعی پاسخ منفی ما بحث مفصل این اختلاف را در مبنای مستقلی با عنوان ثبات و تغییر مصداق عدالت مطرح خواهیم کرد(لنگرودی ،۱۳۶۷: ۹۸).
۲-۲-۱۰-توانایی بشر در فهم مصادیق عدالت
یکی ازمبانی اختلافی میان نظریات سه گانه در قاعده عدالت عبارت است از تحدید توانایی بشر در شناخت مصادیق عدالت . نظریه غیر فقهی عدالت بشر را در شناخت همه مصادیق عدالت توانا می بیند در حالی که نظریات فقهی عدالت عرفی و واقعی بعضی از مصادیق را در حیطه توان بشر نمی دانند و نظریه اخباریان نیز که خارج از مجموعه مصاحبه های این نوشتار است توانایی بشر را کاملاً انکار می کند . چگونه است که اختلاف در توانایی تشخیص مصادیق عدالت تا این حد فاحش باشد ؟ مگر انسان خود به توانایی هایش واقف نیست ؟
به نظر می رسد این اختلاف ریشه در سه نکته یا لااقل در برخی از این سه نکته دارد :
نکته اول : اگر عدالت را به معنای قرار دادن هر چیزی در موضع خودش ، ظلم را قرار دادن آن در غیر موضعش تعریف کنیم ، این سوال مطرح می شود که حق تعیین موضع هر چیز با کیست؟
اگر کسی ابتدا انسان را صاحب حق بداند و بگوید این فقط انسان است که حق دارد رابطه خودش را با دیگران و با طبیعت تنظیم کند ، قطعاً تعیین موضع هر چیز را به دست او خواهد دانست . بدیهی است توانایی او هر قدر باشد ، از آنجایی که حق فقط از آن اوست ، توانایی موجود او توانایی کافی محسوب می شود . چنین کس ناگزیر نظریه غیر فقهی عدالت را انتخاب می کند ، و هیچ سخنی حتی از ناحیه خداوند که اختیارات او را در این زمینه محدود کند توجه نمی کند ، بلکه دلالت آن سخنان را بر اساس نظریه خود توجیه و تأویل می کند . این رویکرد او مانیستی هرگز برخورد لازم نمی بیند به ظاهر ادله لفظی رجوع کند و مقصود خود را اثبات نماید و اگر هم رجوعی به آیات کند چیزی جز مقصود خود را نمی پذیرد .
دقیقاً در مقابل این رویکرد ، اخباریان قرار دارند که عقل بشر را از شناخت و حسن و قبح افعال به کلی عاجز دانسته ، شناخت حکم شرع را تنها از طریق نقل ممکن می دانند .
نکته دوم : مراد از شناخت مصادیق عدالت چه رتبه ای از شناخت است ؟ شناخت گاهی تعیین است به گونه ای که احتمال خطا در آن راه ندارد ، و گاه ظنی ، به معنای احتمال راجح ، که احتمال خطا و - لو به صورت ضعیف – در آن وجود دارد .
آیا مراد از توانایی بشر در شناخت مصادیق عدالت ، شناخت یقینی است یا شناخت ظنی را نیز شامل می شود ؟
خلاف وجدان است اگر کسی توانایی انسان را در شناخت ظنی برخی از مصادیق عدالت انکار کند و نیز وقوع تردید در تشخیص یقین برخی از مصادیق آن را نپذیرد . پس می توان دریافت مراد نظریه غیر فقهی عدالت از شناخت ، شناخت یقینی نیست و مراد نظریه اخباریان فقط شناخت یقینی است .
البته از بیان مدعیات نظریه های فقهی عدالت عرفی و واقعی نیز در می یابیم که مراد شان شناخت یقینی است . (حرعاملی ، ۱۳۸۶ :۵۳).
از منظر قرآن، عدل به مثابه صفت وملکه انسانی واجتماعی ریشه در فطرت انسانها دارد. بدین معنا که در نهاد آدمی و در اساس خلقت او گرایش به عدالت و عدالت خواهی، تنفر از ظلم و ستم، بیعدالتی و تبعیض وجود دارد.و این حقیقتی است که انسان آن را در ذات خود یافته و فطرتش را بدان حکم میکند. هر چند که سرگرم شدن به اسباب ظاهری و امور دنیوی او را غافل ساخته باشد. لذا قرآن انسان را به چیزی بیرون از وجود انسانی خود و عقل و فطرت او فرا نمیخواند و اگر به عدل فرا میخواند، عدلی است که ریشه در وجوداو دارد.چنانچه در آیه ۹۰ از سوره مبارکه نحل میخوانیم . « ان الله یامر بالعدل والاحسان» همانا خداوند فرمان به عدل و احسان میدهد.و نیز در ادامه مطلب در جایی دیگر آمده است«فالهمها فجورها و تقویها » آ یه ۸ سوره مبارکه شمس که ما آشنایی با خوبیها و بدیها را به طور فطری در انسان قرار دادیم.بنابراین عدالت از جمله مواردی است که نه تنها در وجود آدمی قرار دارد بلکه انسان آن را فطرتاً دوست دارد و دلیل آن، این است که حتی ستمگران برای ظلم خود دست به توجیه میزنند و سعی میکنند آن را عادلانه جلوه دهند. ونیز در آیات ۷ و ۸ سوره مبارکه انفطار که در آن سخن از تحقق عدل واعتدال در وجود آدمی است آمده است:
«الذی خلقک فسواک فعدلک فی ای صوره ماشاء رکبک» پروردگاری که تو را آفریده پس تو را در سواء و تسویه قرار داد و آنگاه اعتدال و عدالت را در وجود تو محقق ساخت و در هر صورتی که خواست ترکیبت داد. یعنی تو را در آفرینش و خلقت اساساً و ذاتاً در سواء و اعتدال قرار داد. بنابراین چون عدالت ریشه در فطرت انسانی دارد باعث ثبات و آرامش و درواقع تغییر ناپذیر است و از آنجایی که آدمی همواره به دنبال آرامش عدم تغییرمیباشد پس عدالت آرامش بخش است.
جامعه انسانی که گوشه کوچکی ازاین عالم پهناور است نیز نمی تواند از این قانون عالم شمول برکنار باشد وبدون عدل به حیات سالم خود ادامه دهد.می دانیم عدل به معنی واقعی کلمه ان است که هرچیزی در جای خود باشد بنابراین هر گونه انحراف،افراط وتفریط،تجاوز ازحد،تجاوز به حقوق دیگران برخلاف اصل عدل است.یک انسان سالم کسی است که تمام دستگاه های بدن او هر یک کار خودش را بدون کم وزیاد انجام دهد،اما به محض اینکه یک یا چند دستگاه درانجام وظیفه کوتاهی کرد یا در مسیر تجاوز گام نهاد فورا آثار اختلال درتمام بدن نمایان میشود وبیماری حتمی است.اسلام حکمی را که فطری یا ضروری در شاهد معتبر دانسته، وفرموده: «اشهدوا ذوی عدل منکم واقیمو الشهاده لله ذلکم یوعظ به من کان یومن بالله والیوم الاخره» ونیز فرموده: «شهاده بینکم اذا احدکم الموت حین الوصیه اثنان ذوا عدل منک»
در این دو آیه روی سخن بامومنین است،که شاهدباید از دارندگان فضیلت عدالت باشند.مفادش این است که شاهد باید نسبت به مجتمع دینی مردی معتدل باشد، نه نسبت به مجتمع قوی وشهری، واز همین جا استفاده میشود که شاهد باید در جامعه طوری که مردم دینداربه دین وی وثوق واطمینان داشته باشند، وکارهایی را که دردین گناه کبیره ومنافی دین بشمار میرود مرتکب نشود.زیرا رضایتی که در آن اخذ شده همان خوش بینی مجتمع دین است و معلوم است که مجتمع دینی از جهت دینی بودنش از کسی راضی وبه وی خوش بین میشود که رفتارش برای جماعت اطمینان اور نسبت به دیانتش باشد.واین همان معنایی است که در اصطلاح فقه انرا ملکه عدالت می نامند،البته این ملکه غیرملکه عدالت در اصطلاح فن اخلاق است ، چون عدالت فقهی هیاتی است نفسانی که ادمی را از ارتکاب کارهایی که به نظر عرف متشرع گناه کبیره است باز میدارد،واما ملکه عدالت در اصطلاح اخلاق ملکه راسخ به حسب واقع است نه به نظر عرف،وان معنایی که مابرای عدالت کردیم معنایی است که ازمذاق ومذهب امامان اهل بیت بنابرروایاتی که از آن خاندان نقل شده نیز استفاده میشود. (طباطبایی، بی تا ،ج۶:۲۹۹).
کسانی که دراحکام ومعارف اسلامی جستجو می کنند در خلال خود بسیار به لفظ عدالت برمی خورند،چه بسادرباره عدالت به تعریفات مختلف وتفسیرهای گوناگون که ناشی از اختلاف مذاقهای اهل بحث ومسلک های ایشان است برخورد میکنند،لیکن مذاقی که در تعریف عدالت اختیار میکنیم باید مذاقی باشد که باکار ما که تفسیر قران است سازگار باشد.مذاقی باشد که بتوان انرا در تجزیه وتحلیل معنای عدالت وکیفیت اعتبارش با فطرتی که مبنای همه احکام اسلامی است وفق دهد،واین خود مذاق مخصوصی است.آن این است که بگوییم عدالت که درلغت به معنایی اعتدال و حدوسط بین عالی ودانی ومیانه بین دو طرف افراط وتفریط است،درافراد مجتمعات بشری هم عبارت است از افرادی که قسمت عمده اجتماع را تشکیل می دهند وانان همان افراد متوسط الحالند،درحقیقت به منزله جوهره ذات اجتماع اند وهمه ترکیب وتالیف های روی انان دور می زند.زیرا نوابغ ورجالی که از مزایا وفضایل عالی اجتماعی برخوردارند وهمه افراد اجتماع همشان وغرض نهائیشان رسیدن به مقام ایشان می باشد ودر هر عصری جزعده ای انگشت شمار نیستند ودرهر جامعه ای یافت شوند درطبقه اعضای رئیسه ان اجتماع قرار میگیرد،وعده اینچنین افراد انقدر نیست که به تنهایی بتوانند جامعه ای را تشکیل داده ویا یا درتکمیل وتکون آن اثری داشته باشند.(طباطیایی، بی تا ،ج۶:۲۹۸).
ار این آیه آمده است :
« الله الذی انزل الکتاب باالحق والمیزان»کلمه میزان به معنای هر مقیاسی است که اشیا باان سنجیده میشود.
ومراد از آن به قرینه ذیل ایه وایات بعد همان دینی است که کتاب مشتمل بر آن است، واز این جهت دین را میزان نامیده که عقاید واعمال به وسیله ان سنجش میشود،ودر نتیجه در روزقیامت هم برطبق آن سنجش ومحاسبه وجزاء داده میشود.پس میزان عبارت است از دین بااصول وفروعش. وموید این وجه کلام دیگر خدای تعالی است.که میفرمایید: . «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان» چون ظاهر اینکه فرموده: معهم با آنان این است که مراد از میزان همان دین باشد. بعضی از مفسرین گفته اند میزان به معنای عدل است، واگر عدل میزان خوانده شده بدین جهت است که میزان وسیله برقراری انصاف ومساوات در بین مردم است وعدل نیز چنین است. آنگاه برای گفته خود چنین تایید که در سابق در آیه« وامرت لا عدل بینکم»کلمه عدل ذکر شده بود، پس معلوم میشود منظوررا از نظام همان عدل است. بعضی دیگر گفته اند: مراد از میزان ،رسول خدااست.البته ممکن است کلام این مفسررا به همان وجهی که مارا اوردیم ارجاع داد،چون ماگفتیم مراد ازمیزان ،دین خدا با اصول وفروع آن است،ومعلوم است رسول خدا مصداق تمام عیار آن است،چون ترازویی است که وزن دینداری تک تک امت به وسیله اوسنجیده میشود وهر فردی که بیشتر به آن جناب شباهت دارد، دیندارتر،وهرفردی که کمتر شباهت دارد دینش کمتر است.(طباطبایی، بی تا،ج۱۸ :۵۴ ).
این آیه دعوت به قیام به عدالت می کند نخست خطاب به افراد باایمان کرده میگوید:ای کسانی که ایمان اورده اید همواره قیام برای خداکنید وبه حق وعدالت گواهی دهید«.یاایها الذین امنو کونواقوا مین لله شهداءِِبالقسط» سپس به یکی از عوامل انحراف ازعدالت اشاره نموده،به مسلمانان چنین هشدار می دهد که:” نباید کینه ها وعداوتهای قومی وتصفیه حسابهای شخصی مانع ازاجرای عدالت وموجب تجاوز به حقوق دیگران گردد،زیرا عدالت از همه اینها بالاتر است بار دیگر به خاطر اهمیت موضوع روی مساله عدالت تکیه کرده ومیفرماید:عدالت پیشه کنید که به پرهیزگاری نزدیکتر است« اعدلوا هو اقرب للتقوی»وازآنجاکه عدالت مهمترین رکن تقوا وپرهیزگاری است،برای سومین بار به عنوان تاکید اضافه میکند:"ازخدابپرهیزید زیرا خداوند ازتمام اعمال شما اگاه است« واتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون »پس در این ایه طبق سنت قرآن که پس از احکام خاصی برای تاکید وتکمیل آن اشاره به قوانین واصول کلی میکند در اینجا نیز برای تاکید مساله اجرای عدالت وگواهی به حق چنین می فرمایید: خداوند به کسانی که ایمان اورده اند وعمل صالح انجام میدهند وعده اموزش وپاداش عظیم داده است آیه«وعدالله الذین امنو وعملو الصالحات لهم مغفره واجر عظیم»(مکارم شیرازی، ۱۳۷۷ ، ج۲:۴۱۷).
این آیه که یک حکم عمومی وهمگانی از آن استفاده می شود،صریحا میگوید، خداوند به شما فرمان میدهدکه امانتها را به صاحبانش بدهید « ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهلها » قسمت دوم آیه ، اشاره به دستور مهم دیگری شده و آن مساله عدالت درحکومت است آیه میگویید ، خداوند نیز به شما فرمان داده که : به هنگامی که میان مردم داوری میکنید از روی عدالت حکم کنید. « واذا حکمتم بین الناس ان تحکمو بالعدل » (مکارم شیرازی،۱۳۷۷ ،ج۱:۴۱۳).
در روایات اسلامی تاکیدهای فراوانی روی عدم جوروعدم ضرار در وصیت دیده میشود که ازمجموع انان استفاده میشود همان اندازه که وصیت کارشایسته وخوبی است تعدی از ان مذموم وازگناهان کبیره است درحدیثی ازامام باقر(ع)میخوانیم که فرمود: کسی که در وصیتش عدالت را رعایت کند همانند این است که همان اموال را در حیات خود درراه خدا داده باشد،وکسی که در وصیتش تعدی کند نظر لطف پروردگار در قیامت از او برگرفته خواهد شد.
(مکارم شیرازی،۱۳۷۷،ج۱:۴۱۴).
ازتوطئه های مهمی که در قرن اخیر،خصوصا در دهه های معاصر وبویژه پس از پیروزی انقلاب اشکار به چشم ما خورد،تبلیغات دامنه دار با ابعادمختلف برای مایوس نمودن ملت ها ووخصوصا ملت فداکار ایران است.زیرا اجرای قوانین برمعیار قسط وعدل وجلوگیری ازستمگران وحکومت جائرانه وبسط عدالت فردی واجتماعی ومنع از فساد وفحشاء وانواع کجروی ها وازادی بر معیار عقل و عدل واستقلال وخود کفایی وجلوگیری ازاستمار واستعباد وحدود وقصاص وتعزیرات برمیزان عدل برای جلوگیری از فساد وتباهی یک جامعه وسیاست وراه بیرون بردن جامعه به موازین عقل وعدل وانصاف وصدها از این قبیل،چیزهایی نیست که با مرور زمان درطول تاریخ بشر وزندگی اجتماعی کهنه شود. (موسوی خمینی، بی تا ، ج ۲۱ :۱۷۷ ).
قران کریم در آیه نهم سوره هجرات فرمان اصلاح اختلافات را صادر میکند ومیفرماید: «وان طائفتان من المومنین اقتتلو فاصلحوا بینهما فان بغت احدیهما علی الاخری فقتلو التی تبغی حتی تفیء الی امرالله فان فاءت فاصلحوا بینهما بالعدل واقسطو ان الله یحب المقسطین».
واگر دوگروه ازمومنان باهم به جنگ پرداختند ،پس میان آن دو صلح برقرار کنید..واگر یکی از آن دو بردیگری ستم کند،پس با آن کسی که ستم میکند،بجنگید،تابه فرمان خدا بازگردد.واگر بازگشت پس در میان آن دو عادلانه صلح برقرار سازید ودادگری کنید. چرا که خدادادگران رادوست میدارد .طبق این آیه در مرحله اول برمسلمانان واجب است که از هرگونه درگیری وخون ریزی بین مسلمانان جلوگیری کنند در مرحله دوم اگر یکی از دو طرف درگیری سرکشی کرد وبه ستم وتجاوز ادامه داد در صورتی که قضیه از طریق مسالمت امیز قابل حل وفصل نبود لازم است کا مومنان با ان طرف مبارزه کنند .در مرحله سوم اگر دو طرف درگیری تسلیم حکم خدا شدند باید بین انها طبق اصل عدل داوری شود وحق هر کس به اوداده شود یعنی ریشه ستمکاری رابکنند وطبق عدالت نزاع را ازبین ببرند تادوباره از سر گرفته نشود.(مکارم شیرازی،۱۳۷۷ ،ج۲۲: ۱۶۶ ).
عدل باقسط تفاوت دارد عدل یعنی سهم هرکسی رابه خود او بدهند ومقابل ان ستم است،اما قسط یعنی سهم هرکسی رابه دیگری ندهند ولی اگر این دو واژه به صورت جدا ازهم استعمال شوند معنای واحدی دارند.(همان: ۱۴۳).
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ إِن یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقَیرًا فَاللّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَى أَن تَعْدِلُواْ وَإِن تَلْوُواْ أَوْ تُعْرِضُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا» ای کسانى که ایمان آوردهاید پیوسته به عدالت قیام کنید و براى خدا گواهى دهید هر چند به زیان خودتان یا به زیان پدر و مادر و خویشاوندان شماباشد اگر یکى از دو طرف دعوا توانگر یا نیازمند باشد باز خدا به آن دو از شما سزاوارتر است پس از پى هوس نروید که درنتیجه از حق عدول کنید و اگر به انحراف گرایید یا اعراض نمایید قطعا خدا به آنچه انجام مىدهید آگاه است.(.سوره نساء ، آیه ۱۳۵).
روح عدل همانند حقیقت توحید درتمام مسائل عقیدتی،عملی وفردی واجتماعی،اخلاقی وحقوقی اسلام جریان دارد.خداعادل است وپیامبر،امام معصوم،رهبر،مرجع ،قاضی ،امام جماعت وجمعه ،شاهد دردادگاه وشاهدطلاق،همه باید عادل باشند.اساسا جهان هستی برعدالت پایه گذاری شده است.عدالت اقسام ومعنای متفاوتی دارد،عدالت درونی،عدالت بین افراد واجتماع،وعدالت در نظام هستی به معنای قرار گرفتن هرچیزی سرجای خود.در این حدیث ازپیامبر اسلام حکایت شده است که«"بالعدل قامت السماوات والارض».(تفسیر صافی،ج۵،ص۱۰۷)آسمان ها وزمین براساس عدل استوارند.یعنی نه تنها زندگی بشر خاکی ، بلکه سراسر هستی واسمان ها وزمین،در پرتوعدالت وتعادل نیروها وقرار گرفتن هر چیزی درجای مناسب،برقرار هستند.در حدیث دیگری از پیامبر اسلام حکایت شده که فرموده:« ایاکم والظلم ،فان الظلم،عندالله هوالظلمات یوم القیامه»
(حر عاملی ، ۱۳۷۵،ج۹:۴۲ ).(مجلسی ، ۱۴۰۳، ج۷۲:۳۰۹).
از ستم بپرهیزید.زیرا در روز رستاخیز ظلم به شکل تاریکی تجسم خواهد یافت وپرده ای تاریک اطراف ستمکاران را فرا خواهد گرفت.تفسیر العدل والاحسان وقال (ع)فی قولی التعالی:«"ا ن الله یامر بالعدل والاحسان “العدل:الانصاف،والاحسان التفضل.» ودرود خدا بر او،فرمود:درتفسیر ایه ۹۰ سوره نحل خدا به عدل واحسان فرمان میدهد فرمود عدل،همان انصاف وهمان احسان همان بخشش است.وقال علیه السلام« لیس من العدل القضاء علی الثقه بالظن» داوری با گمان برافراد مورد اطمینان دور از عدالت است. (،نهج البلاغه: ۵۵۹).
عدالت هدف نهایی است ونظم مقدمه ان ازنظر سیاسی ،به طور معمول گفته میشود که مردم ملزم هستند از قانون اطاعت کنند واز مردم میخواهیم که چنین کنند.ولی ،این گفته تنها یک بعد قضیه است که قانون باید چه شرایطی داشته باشد که قدرت جذب واشتیاق مردم رادراجزای قانون ایجاد کند.اولین سؤالی که در برابر این خطاب که باید قانون گرا باشی،قانونمند باشی واز قانون اطاعت کنی به ذهن میرسد این است که از کدام قانون؟ قانونی که به جای خودش نشسته وعادلانه است یا قانونی که از جای شایسته خود حرکت کرده وبه طرف بی عدالتی می رود ؟ایا از بی عدالتی در لباس قانون هم باید اطاعت کرد ؟ومقصود از عدالت مفهومی است که در هرجامعه وزمان خاص،مردم برای تمیز درست ونادرست در ضمیر خود احساس می کند. (مکارم شیرازی ، ۱۳۷۷،ج ۲۳ :۱۰۷).
عدالت پدیده اجتماعی است وبه تناسب درجه تمدن ونیازهای هر جامعه تغییر میکند .واحساس عدالت مانند سایر عواطف انسانی رو به تحول میرود ومصداقهای خارجی قواعد ان دگرگون میشود عدالت نوعی وثبات به صورت معلوم قبلی در ذهن ماوجود ندارد .عدالت احساسی است ویژه طبیعت انسان که در برابر رویدادهای اجتماعی به وجود می آید.پس،ممکن است قاعده ای در زمان عادلانه ودر زمان دیگر ظلم محض باشد .عدالت ممکن است در عمل مورد تجاوز قرار گیرد ،ولی این تجاوز همیشه با واکنشهای سخت اجتماعی روبه رو می شود وعموم مردم آن را نکوهش میکنند .(کاتوزیان،۱۳۷۷ ، ج ۲ : ۳۸۱ ).
عدالت مفهومی است که بشر از اغاز تمدن خود می شناخته وبرای استقرار ان کوشیده است.مشاهده طبیعت وتاریخ رویدادها واندیشه در خلقت ،از دیرباز انسان را متوجه ساخت که جهان بیهوده افریده نشده است. هدفی را دنبال می کندونظمی بر ان حکم فرماست .انسان نیز در این مجموعه منظم وباهدف قرار گرفته است وبا ان همگام وسازگار است .بنابراین هرچه در راستای این نظم طبیعی باشد درست وعادلانه است حقوق نیز از این قاعده بیرون نیست ومبنای ان در مشاهده موجودات واجتماعهای گوناگون است پس،از ملاحظه انچه هست می توان به جوهر ان چه باید باشد دست یافت. به بیان دیگر در شیوه ارسطویی جستجوی عدالت نیز واقع گرایی دیده می شود وپایه ان مشاهده وتجربه است .اموزشهای مذهبی ووضع اقتصادی وسیاسی در هر قوم اخلاقی به وجود می اورد ،که بر حسب ان درباره داد وستم داوری می کنند.این احساس عدالت نزد همه کم وبیش وجود دارد ،ولی بیشتر احکام عرفی ساده وناقص است وهمگان درباره مسائل حقوقی واقتصادی عدالت را تشخیص نمی دهند .همانگونه که در اخلاق باید عرف پاکان وپرهیز گاران را مبنا قرار داد ،مفهمو عدالت را نیز باید در نوشته های دانایان حقوق واخلاق جستجو کرد . (کاتوزیان ،ناصر ،ج ۱ ص۱۵۹-۱۴۹.)
۲-۲-۱۱- نقش عدالت اجتماعی
اما از نظر زندگی اجتماعی چطور ؟ از نظر زندگی اجتماعی و از جنبه عمومی که افراد اجتماع را به صورت یک واحد در میآورد و از این نظر که بنگریم می بینیم که عدل از جود بالاتر است .عدل در اجتماع به منزله پایه های ساختمان است و احسان از نظر اجتماع به منزله رنگ آمیزی و نقاشی و زینت ساختمان است ، اول باید پایه درست باشد بعد نوبت به زینت و رنگ آمیزی و نقاشی می رسد . اگر خانه از پای بست ویران است دیگر چه فایده که خواجه در بند نقش ایوان باشد اما اگر پایه محکم باشد در ساختمان بی نقاشی و بی رنگ آمیزی هم می توان زندگی کرد ، ممکن است ساختمان فوق العاده نقاشی خوب داشته باشد و ظاهرش جالب باشد اما چون پایه خراب است یک باران کافی است آن را بر سر اهلش خراب کند(کاتوزیان،۱۳۷۹: ۷۵) .
بعلاوه همین جودها و احسان ها و ایثارهائی که در مواقعی خوب و مفید است و از نظر جود کننده فضیلتی بسیار عالی است ،از نظر گیرنده فضیلت نیست ، حساب او را هم باید کرد ، حساب اجتماع را هم باید کرد ، اگر رعایت موازنه اجتماعی نشود و حساب نکرده صورت بگیرد همین فضیلت اخلاقی موجب بدبختی عمومی و خرابی اجتماع می گردد . صدقات زیاد و اوقاف زیاد و حساب نکرده ، نذورات زیادو حساب نکرده در هر جا که وارد شده مانند سیل جامعه را خراب کرده ، روحیه ها را تنبل و کلاش و فاسد الاخلاق بار آورده ، لطمه ها و خساراتی وارد آورده که کمتر از لطمات و خسارات یک سپاه جرار نبوده ، مصداق کلام خدا بوده درباره بعضی انفاقات که می فرماید :
«مثل ماینفقون فی هذه الحیوه الدنیا کمثل ریح فیها حرث قوم ظلموا انفسهم فاهلکته و ما ظلمهم الله و لکن انفسهم یظلمون»(سوره حدید،ایه ۲۵)
مثل انفاقهائی که در این دنیا می کنند و عنوان انفاق و صدقه و امثال اینها به آنها میدهند عینا مثل باد سختی است که با سرما همراه است و می رسد به زراعت مردمی که ظلم به نفس کرده اند و همه آن زراعتها را از بین می برد ، خداوند به آنها ستم نکرده خودشان به خودشان ستم کرده اند(همان:۷۷).
جامعه را هر گز با جود و احسان نمی توان اداره کرد ،پایه سازمان اجتماع عدل است ، احسان و جودهای حساب نشده و اندازه گیری نشده کارها را از مدار خود خارج میکند . امام سجاد (ع) فرمود :« کم من مفتون بحسن القول فیه ، و کم من مغرور بحسن الستر علیه ، و کم من مستدرج بالاحسان الیه . » بسیاری از مردم از بس خوبیشان را و مدح شان را گفتند فاسد شدند ،بسیاری مردم چون از عیبشان چشم پوشی شد و مورد انتقاد قرار نگرفتند مغرور شدند ،بسیاری از مردم هم چون به آنها احسان شد و از راه احسان زندگی و کارشان اداره شد متدرجاً در غفلت فرو رفتند .
اینست معنی سخن علی مرتضی (ع) که فرمود : «العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها » عدل جریان کارها را در مجرای خود قرار میدهد ، اما جود جریانها را از مجرای اصلی خارج می کند .
بسیاری از مردم ابتدا که میشنوند علی ، مظهر کامل جود و سخا ، عدل را از جود برتر دانسته تعجب میکنند ، که چظور میشود عدل از جود بالاتر باشد ، ، اما با بیانی که کردم و دو جنبه ای که توضیح دادم معلوم شد که ما تاکنون به عدل و جود از یک جنبه نگاه می کرده ایم و آن جنبه اخلاقی و جنبه فضیلت شخصی و نفسانی قضیه بوده و البته از اینجهت مطلب همانطور است . اما جنبه ی دیگرمهم است و آن جنبه اجتماعی قضیه است و ما تاکنون کمتر از این جنبه فکر می کرده ایم و علت اینکه کمتر فکر می کرده ایم اینست که مدت زیادی نیست که بشر بارزش مطالعات اجتماعی پی برده و قوانین اجتماعی را شناخته ، در سابق کم و بیش بعضی از مفکرین عالیقدر ما توجه داشته اند اما بصورت علوم مدونی نبوده است.
، اما امروز که به برکت پیشرفت علوم اجتماعی مقیاسهای دیگر غیر از مقیاسهای اخلاقی بدست ما رسیده می فهمیم که چه کلام پر ارزشی است و چه قدر این سخن از زمان خودش بلکه از زمان سید رضی که سخنان علی (ع) را گرد آوری کرد و بنام نهج البلاغه بصورت کتابی در آورد جلوتر و بالاتر است ، هیچ ممکن نبود در آن زمان خود سید رضی که جمع کننده این کلمات است و حتی بوعلی سینا که بزرگترین فیلسوف عصر گردآوری نهج البلاغه است بتواند همچو حقیقت اجتماعی عالی را بیان کند .
۲-۲-۱۲- عدالت در امام جماعت
امام جماعت باید بالغ، عاقل، شیعهى دوازده امامى و عادل و حلال زاده باشد و نماز را به طور صحیح بخواند و کلمات را نیز درست و حروف را از مخارج آن ادا کند و نیز امام جماعت بنابر احتیاط واجب باید مرد باشد. و مقصود از عدالت آن است که قدرت نفسانیهاى بر انجام واجبات و ترک گناهان کبیره داشته باشد و نیز اصرار بر گناهان صغیره نداشته باشد و این معنى به وسیله حسن ظاهر شناخته مىشود و اگر از اقتداى جمعى از مؤمنین ظاهر الصلاح اطمینان به عدالت امام پیدا شود کافى است.( لنگرانی، ۱۳۷۸،ج ۱: ۱۱۵).
فقهای گرانقدر، از جمله حضرت امام خمینی(قدس سره)میفرمایندعدالت، یک حالت درونی است که انسان را از ارتکاب گناهان کبیره، و تکرار و اصرار نسبت به گناهان صغیره باز داردپاکی، تقوا، دوری از گناه، از نشانههای عدالت است. بنا به اهمیت این صفت، در فقه اسلامی و قانونی اساسی، داشتن آن برای مسئولان بلند پایه و مشاغل حساس، شرط است و کارهای مهم کشور و امور مردم، باید بدست افراد عادل انجام گیرد.بسیارى از مسائل فقهى, از عدالت سخن به میان آمده است; مثلاً براى امام جماعت بودن, شهادت و گواهى در دادگاه, قضاوت و داورى و مرجعیت تقلید, عدالت شرط است, و کسى که از این امتیاز اخلاقى و برتریِ معنوى برخوردار نباشد, نمى تواند امام جماعت, شاهد, قاضى و مرجع تقلید باشد.
از نظر فقها نیز مسلّم است که حاکم اسلامى باید عادل باشد; یعنى از ملکه اى برخوردار باشد که او را از تخلّف و نافرمانى نسبت به احکام الهى بازدارد. موازین فقهى نیز اقتضا مى کند که اگر در سمت هاى پایین تر, مانند قضاوت و شهادت, عدالت شرط است, در حاکم و فرمانرواى مسلمین نیز که دایره عمل و اختیاراتش بسیار وسیع تر است, چنین ویژگى شرط باشد. درگذشته, به اقوال دانشمندان اسلامى, در این باره اشاره کردیم. فقها و ضرورت فقهى, ما را از بحث و استدلال بیش تر, بى نیاز مى سازد; چه این که هیچ یک از فقهاى شیعه, تردیدى در مسئله نداشته اند.در عین حال, این سؤال در فقه اسلامى, مطرح است که آیا براى بالاترین مسئولیت هاى اجتماعى, مانند رهبرى و مرجعیت, عدالت به معناى مصطلح و معهود آن, کافى است؟ و آیا عدالت بدین معنا, نصاب لازم براى تقوایِ متناسب با رهبرى را نشان مى دهد؟توضیح آن که, در امورى مانند نماز جماعت و شهادت و گواهى, بناى شریعت, بر سخت گیرى و رعایت شرایط سنگین نیست; زیرا اسلام بر نماز جماعت در سفر و حضر, تأکید نموده و حتى در جایى که امام جماعت, به علت مرگ و یا عارضه اى نتواند نماز را ادامه دهد, فرد دیگرى از مأمومین, امامت را به عهده مى گیرد. این گونه احکام و مقررات, خود حکایت از آن دارد که احراز شرط عدالت در امام جماعت, چندان سخت و دشوار نیست, و لذا معمولاً فقها حُسن ظاهر را براى تشخیص عدالت, کافى مى دانند. درباره شهادت نیز مسئله از همین قرار است; زیرا در بسیارى از مسائل حقوقى و جزایى و معاملات, از قبیل: طلاق, دَین, وصیت و مانند آن ها, نیاز به شاهد است و اگر شرع مقدس, در این باره سخت گیرى کند, طبعاً افراد انگشت شمار و نادرى صلاحیت شهادت خواهند داشت, و این نتیجه اى جز عسر و حرج براى مردم نخواهد داشت و نظام زندگیِ اجتماعى را مختل خواهد نمود(موسوی خمینی،۱۴۰۹: ۱۶۱).
۲-۲-۱۳-بینه یا شهادت گفتاری دو مرد عادل
اگر دو مرد عادل اظهار کنند که فلانی عادل است ، عدالت او ثابت می شود. بینه قوی ترین حجت شرعی است . پس از علم ، و به اصطلاح بینه جانشین علم یا علم تعبدی است. آیا بینه باید موجب ظن شود؟ دو نظریه مخالف یکدیگر در اینجا داده شده است :الف- بینه حجت تعبدی است و لازم نیست ظن بیاورد: شهیدثانی و فرزندش صاحب معالم دارای این دیدگاهند. شهید دوم در مسالک می گوید: «ان الظن لیس بشرط و انما الشرط شهاده من الشارع دلیلاً سواء ظن الحاکم صدقه ام لا»
ب- حجیه بینه متوقف است بر ظن آفرینی آن : اکثر علماء این دیدگاه را پذیرفته اند مثلاً علامه در تذکره یک جا می گوید : الظن الحاصل بشهادتها در جای دیگر می گوید:بل الشاهدان الظن .بیشتر این نظریات در باب رؤیه هلال و در باب قسامه ذکر شده است.
از سید مرتضی در انتصار می گوید: «فأن الشاهدین اذا شهدا عندالحاکم حکم بقولهما بغالب ظنه لا بالقطع و الیقین.»(اگر دو شاهد نزد حاکم شهادت دهند و حاکم برحسب قول آنها حکم دهد بر حسب ظنی که غالب است نه قطع و یقین ).