۱۵-۵سال
کوتاه مدت
۳-۱سال
هدف
فقر
ایجاد زیر ساختهای اجتماعی
دسترسی به درآمد و یا وسایل لازم برای تولید غذا
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
دستیابی به غذا و بهداشت
خانوار
توسعه اقتصادی و توسعه روستاها سیستم تولید پایدار تحقیقات کشاورزی
توسعه اقتصادی، سیستم تولید پایدار و تحقیقات کشاورزی
شبکه بهداشتی و تغذیهای
ملی
تحقیقات بینالمللی، سیستم تجارت جهانی عادلانه عرضه غذا در سطح جهان به شکل پایدار
تحقیقات بینالمللی، سیستم تجارت جهانی عادلانه عرضه غذا درسطح جهان به شکل پایدار
ذخایر غذایی، کمکهای غذایی
جهانی
منبع: فائو
به طوری که در جدول ۱-۵ نشان داده شده است در کوتاه مدت برای گرسنگی بایستی بر سطح خانوار با بهره گرفتن از سیاستهای توانبخشی ملی (ایجاد شبکه بهداشتی و تغذیهای) به همراه ایجاد ذخایر غذایی به همراه ایجاد زنجیره کمکهای غذایی تمرکز نمود. در میان مدت که دورهای معادل ۱۵-۵ سال را تشکیل میدهد تأکید بیشتری در سطوح ملی و جهانی لازم بوده که مستلزم توسعه اقتصادی پایدار برای همه و کاهش فقر میباشد. در این مورد تلاشها بایستی در زمینه ایجاد تکنولوژیهای مناسب کشاورزی برای افزایش کارایی و سود دهی میلیونها کشاورز در سطوح منطقهای ملی و جهانی صورت پذیرد در دوره زمانی دراز مدت (۳۰-۲۵ سال) عرضه غذا در سطح جهان بایستی افزایش یافته و سیستمهای کشاورزی موجود با سیستمهای پایدار جایگزین شده و یک سیستم تجارت جهانی عادلانه ایجاد گردد.
فصل دوم
بررسی منابع
بر اساس نظر هودینات (۲۰۰۱) در حدود ۴۵۰ تعریف و ۲۲۰ شاخص برای امنیت غذایی وجود دارد که هر کدام از این تعاریف و شاخص ها را می توان برای اندازه گیری وضعیت امنیت غذایی بکار برد.
تاکنون تلاش های زیادی به منظور اندازه گیری وضعیت امنیت غذایی انجام گرفته است. در بین این تلاش ها و مطالعات می توان به مطالعات فائو که از سال ۱۹۶۱ تا ۲۰۰۷ که اقدام به اندازه گیری میزان سرانه مواد غذایی در کشورهای مختلف جهان نموده است اشاره نمود.
ونوگپال (۱۹۹۲) عدم اطمینان از منابع مواد غذایی را ناشی از عدم ارتباط بین نیازها و منابع واقعی مردم دانسته و فقدان امکانات زیر بنایی و حاشیه های غیر واقعی ، قیمت عادلانه نمایندگی مجاز و فروش فروشگاه سیستم توزیع عمومی در مناطق روستایی را بسیار بی اثر ارائه کرده اند.
براون و همکاران، (۱۹۹۲) پیشنهاد کردند که در حالی که امنیت غذایی در سطح ملی را می توان از لحاظ شاخص های عرضه و تقاضا و کنترل برآورد کرد، امنیت غدایی در سطح خانوار را می توان با بررسی های مستقیم رژیم غذایی و امنیت غذایی در سطح فردی اندازه گیری نموده و همچنین می توان از اطلاعات تن سنجی استفاده کرد.
بوئیس، (۱۹۹۳) در تحقیقی با عنوان بررسی مصرف غذا ، تا چه حد اشتباهات اندازه گیری تصادفی می باشد؟ اقدام به بررسی داده های مورد نیاز برای سنجش وضعیت امنیت غذایی و سیاست گذاری در رابطه با غذا در کشورهای در حال توسعه نموده است .
راما چندران، (۱۹۹۳) در تحقیقی اقدام به سنجش مقدار تاثیر سیاست های آزاد سازی اقتصادی هند بر وضعیت امنیت غذایی در این کشور پرداخت و دریافت که در دراز مدت اعمال سیاست های آزاد سازی موجب بهبود وضعیت امنیت غذایی خواهد شد.
بابو و اندرسون، (۱۹۹۴) در گزارش تحقیقاتی منتشر شده توسط موسسه بین المللی تحقیقات سیاست غذا اقدام به تهیه یک چارچوب مفهومی از موضوعات و چالشها در رابطه با اندازه گیری وضعیت امنیت غذایی پرداخت.
رادیشما و هانامانتا، (۱۹۹۴) پیشنهاد کردند که اگر بخشی از یارانه ها برای برنامه های اشتغال روستایی و باقی مانده برای افزایش سرمایه گذاری مورد استفاده قرار گیرد ، که منجر به ۵۰ درصد بهره وری از دارایی های ایجاد شده تحت برنامه های اشتغال روستایی شده و محصول ناخالص داخلی و همچنین درآمد فقرا افزایش خواهد یافت.
دون، (۱۹۹۶) نشان داد که یک رابطه مثبت بین فقر و بیکاری وجود دارد. مفهوم سیاست آن است که افزایش اشتغال قدرت خرید جمعیت فقیر را افزایش خواهد داد و همچنین باعث افزایش امنیت مواد غذایی این جمعیت خواهد شد .
(کرامر و مک موری و همکاران، ۱۹۹۸) در مطالعه ای ناامنی غذایی در کشورهای توسعه یافته را نه تنها یک تجربه فیزیکی از گرسنگی، بلکه مکانیزم نگرانی های تغذیه ای ، جنبه های اجتماعی و روانی و محرومیت اجتماعی دانستند .
جورج، (۱۹۹۹) با بهره گرفتن از داده های هزینه خانوار وضعیت امنیت غذایی در هند را مورد بررسی قرار داده است و نتایج خود را این طور اعلام کرد که ۲۵% در مناطق شهری و ۵۲ درصد در مناطق روستایی هند عدم امنیت غذایی وجود دارد.
تایمر، (۲۰۰۰) از طریق تخمین یک تابع احتمال اقدام به اندازه گیری وضیعیت امنیت غذایی در کشورهای آفریقایی نموده
و نتیجه گرفته که امنیت غذایی وضیعتی است که در آن احتمال این که یک فرد به وضعیت عدم امنیت غذایی دچار شود نزدیک به صفر می باشد.
فرونگیلو، (۲۰۰۱) ناامنی غذایی در میان افراد سالمند پیچیده تر از سادگی عدم دسترسی است ، به دلیل عدم توانایی برای آماده سازی و خوردن غذا در دسترس است و همچنین بدلیل اختلالات عملکردی می باشد.
خان و شیرانی، (۲۰۰۳) با بهره گرفتن از داده های هزینه و درآمد خانوار ، تهیه شده مرکز آمار هند اقدام به برآورد ریسک از دست دادن استحقاق غذا در کشور هند نموده اند و نتایج خود را این طور اعلام کردند که ، ۵۳ درصد ساکنین شهری و ۵۸ درصد از نواحی روستایی در ریسک از دست دادن امنیت غذایی خود می باشند.
در ادبیات مربوط به امنیت غذایی استراتژیهای مقابله[۳۴] برای نخستین بار توسط رادیمر و همکاران (۱۹۹۰) مورد اشاره قرار گرفتهاند. در مورد این استراتژیها مکسول و فرانکربرگر (۱۹۹۲) نیز به بررسی پرداختهاند. مکسول (۱۹۹۶) روشی را برای ساختن یک شاخص برای استراتژیهای مقابله ارائه نموده است.
بر اساس نظر ماکسول و همکاران، (۲۰۰۳) استراتژیهای مقابله به کار رفته توسط خانوارها در زمینههای مختلف با یکدیگر متفاوتند. این تفاوتها هم در داخل خانوار و هم در بین خانوارها دیده میشوند. بر مبنای مقادیر متفاوت ثروت که در اختیار خانوارها میباشد، استراتژیهای مقابله متفاوتی توسط خانوارهایی که در سطوح مختلف فقر قرار دارند بکار برده میشود. البته برخی از این استراتژیهای مقابله بین تمام خانوارها عمومیت دارند ولی حدودی که این استراتژیها خانوارها را قادر میسازند که از مشکلات مصون بمانند بستگی به مقدار دارایی در اختیار آنها دارد ( دروکث، ۲۰۰۱). به شکل خاص میتوان گفت که، برداشت عمومی این است که هر چه مقدار دارایی خانوار کمتر باشد، احتمال اینکه خانوار درگیر کاربرد استراتژیهای فرساینده نظیر فروش داراییها (وسایل مزرعه) شود، بیشتر خواهد شد (هودینات، ۲۰۰۴).
ترون و همکاران، ( ۲۰۰۶) به بررسی وضعیت امنیت غذایی در منطقه مثلث واآل[۳۵] در آفریقای جنوبی پرداختند. آنها دریافتند که قسمت اعظم ساکنین این منطقه با کمبود درآمد مواجه هستند به شکلی که ۸/۶۸ درصد آنان از درآمدی کمتر از ۷۷ دلار در ماه برخوردار بوده و به منظور مقابله با مشکل عدم امنیت غذایی از استراتژیهای مقابله مختلفی استفاده می نمایند. این استراتژیهای مقابله شامل کاهش تنوع غذایی (۷/۷۴ درصد)، محدود نمودن اندازه هر وعده غذایی (۸۰ درصد)، عدم مصرف در برخی از وعدههای غذایی ۴/۶۸ درصد و عدم مصرف غذا توسط والدین خانوارها (۸/۷۵ درصد) میباشند.
دسوزا و جولیفه، (۲۰۰۷) مطالعهای در مورد افزایش قیمت مواد غذایی و استراتژیهای مقابله بکار رفته توسط خانوارهای افغانی با این شرایط پرداختند و دریافتند که وضعیت امنیت غذایی مردم افغانستان در اثر افزایش قیمت مواد غذایی به شدت دچار سقوط شده و خانوارهای افغان به عنوان یک استراتژی مقابله از مصرف غذاهای مغذی نظیر گوشت و سبزیجات تازه به مصرف غذاهای پرحجم ولی از نظر تغذیهای نامناسب روی آورده اند. به عبارت دیگر در این استراتژی مقابله به کار گرفته شده توسط مردم افغانستان میتوان دید که کیفیت غذا با کمیت آن تعویض شده است.