گفتار سوم: نحوه رفتار والدین با یکدیگر
مهر و محبت پدر و مادر و ثبات و آرامش محیط خانواده عامل مهمی در تکامل شخصیت کودک است و میتواند مهمترین عامل بنیانگذار شخصیت سالم باشد. برعکس در خانواده ناسالم رشد طبیعی شخصیت کودک کُند صورت میگیرد و او را آماده بزهکاری میسازد.
ناسازگاری پدر و مادر و جدایی آنان وضع اجتماعی و اقتصادی خانواده و عدم گرایشهای مذهبی و معیارهای اخلاقی والدین اثر عمیق در شخصیت کودک گذاشته و در بزهکاری او در آینده نقش مهمی دارد.
پدر و مادر اولین کسانی هستند که مورد تقلید کودکان خود قرار میگیرند و در واقع سرمشقی برای فرزندان خود میشوند. حال اگر در مقابل چنین رفتار طبیعی و فطری کودک، عکسالعمل مناسب و حسابشده صورت نگیرد و پاسخهای ترساننده و گاهی توأم با خشونت و بددهنی به او داده شود در واقع زمینه انحراف روحی و فکری را در او به وجود خواهد آورد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
افراد خانواده غالباً برای کودک الگوی مناسب و یا نامناسب بوده و او سعی می کند اعمال و کردار خویش را با اعمال و کردار آنان مطابقت دهد بهنحویکه غالباً در محیط خانوادگی مشاهده شده که کودک عینک به چشم گذارده و عصا به دست تقلید راه رفتن پدربزرگ را میکند. بنابراین پدران و مادران موظفاند که حداکثر احترام را نسبت به یکدیگر قائل شده و حتیالامکان سعی کنند که در محاورات روزانه از حدود ادب و نزاکت خارج نشوند، در غیر این صورت تمام حرفهای رکیک و فحشهای کوچه بازاری که در حضور فرزندان داده میشود، مورد تقلید آنان واقع شده و در آینده مورد فکر اطفال قرار خواهد گرفت.
پسر در خانواده پدر را الگو قرار میدهد و دختر نیز مادر را الگوی خود قرار میدهند و با او همانندسازی میکنند. موضوع دیگری که ممکن است باعث ارتکاب جرم از سوی اطفال و نوجوانان گردد، اختلاف والدین و سرزنش و خرده گیری دائمی، پرخاش و اصطکاک بین آنهاست که آثار آن متوجه سایر اعضای خانواده و حتی بستگان آنها خواهد شد. مهمترین ویژگی خانواده که آن را از جامعه مدنی ممتاز میسازد حکومت عاطفه، محبت و صمیمیت در آن است. اگر در جامعه مدنی قانون بر روابط انسانها حکومت میکند، در خانواده علاقه و گذشت و صمیمیت حاکم بر روابط اعضای خانواده است. گرچه پیدایش صمیمیت بین دو نفر کار سادهای نیست و شرایط بخصوصی میطلبد، اما حفظ و نگهداری آن مشکلتر و محتاج دقت و مراقبت بیشتر است.
چهبسا همسرانی که در آغاز زندگی مشترک روابط صمیمانه با هم داشتهاند، ولی پس از گذشت زمانی روابطشان سرد و صمیمیتشان تبدیل به اختلاف و درگیری شده است.
گاه دیده میشود که پدر و مادر بر سر مسائل جزئی مشاجره لفظی میکنند یا در ارتباط با فرزندان و نحوه برخورد با آنها، تعارض و ناهماهنگی خود را در حضور فرزندان بروز میدهند. آنچه مسلم است هرگز دو نفر از همه جهات شبیه هم نخواهند بود و در موارد چندی اختلاف سلیقه یا اختلاف در تشخیص بین آنها وجود خواهد داشت. پس والدین باید سعی کنند با گذشت و سازش روابط بین خود را روز به روز مستحکم تر ساخته و با انتظارات نامعقول و سختگیری، صمیمیت را به سردی و بیتفاوتی و احیاناً خصومت و درگیری تبدیل نکنند، زیرا که در این صورت اولین کسی که از این ماجرا ضربه خواهد خورد کودکان و فرزندان معصوم آنها خواهند بود. [۱۱۹]
گزارشی که از کانون اصلاح و تربیت تهران ارائه شده، نشاندهنده آن است که در یک سوم از خانوادههای بزهکاران در خانه دیگری وجود داشته است و ۵۰ درصد نیز فاقد محبت لازم بودهاند که اعضای یک خانواده را به هم نزدیک میکند. در کانون اصلاح و تربیت مشهد نیز ۸۴ درصد از بزهکاران به روابط معیوب خانوادگی اشاره کردهاند. [۱۲۰]
اثر خشونت رفتاری بین والدین به دو صورت مستقیم و غیرمستقیم خودنمایی میکند.
حالت غیرمستقیم ناشی از جوّ متشنج در خانواده و برخوردهای فیزیکی بین والدین یا همسالان و افراد بزرگسال از یک طرف و تماشای فیلمهای مروج خشونت از طریق تلویزیون و اینترنت و بازیهای کامپیوتری خشن و غیره از طرف دیگر به روح و روان اطفال اثر منفی و زیانبار قابلتوجهی دارد. تحقیقات انجام شده در اکثر جوامع نشانگر این امر است که کودکانی که در معرض چنین موقعیتی قرار دارند به علت کاهش قباحت عمل و تقلیل حس همدردی با قربانیان خشونت و آموزههای جدید خشونت یا تقلید از روشهای اعمال خشونت، از همان اول زندگی مبادرت به ضربوجرح و حتی قتل میکند یا در دوران بعدی زندگی خود با سرمشق قرار دادن آموزههای خشونت، افرادی پرخاشگر و مهاجم خواهند شد یا اینکه به کودکان افسرده، گوشهگیر و ترسو مبدل میگردند و اثر مستقیم آن مربوط به کودکانی است که دارای پدر و مادر خشن میباشند که فرزندان خود را با تنبیههای سخت بدنی مورد ایذا و آزار قرار میدهند.
بی گمان این کودکان نیز با خاطر تلخی که از آن دوران دارند، ضمن تلاش برای پاسخگویی زور با زور اشخاص کینهای، پرخاشگر و عصبی زورگو خواهند شد و رو به بزهکاری میآورند. [۱۲۱]
پروفسور «استفانی» و «ژرژ لواسور» و «ژامبومرلن» درباره تعارض زوجین چنین مینویسند که: «وجدان اخلاقی، من برتر یا فرا خود فرزند به شدت تحت تأثیر شخصیت والدین است. کانون نامنظم یا غیر متحد که در آن اتفاق و توافق والدین حکومت ندارد مولد اختلالها و یا دگرگونیهای نابهنجار تقریباً غیرقابل درمان برای کودکان کم سن است و عواقب شوم آن در شباب و بزرگسالی نیز محسوس خواهد بود.»[۱۲۲]
آقای «شلدن گلوک» و همسر دانشمندش «الینور گلوک» از استادان نامی دانشگاه هاروارد در خصوص روابط عاطفی متقابل بین پدر و مادر مینویسند: «اثر شوم تعارض و عدم توافق بین پدر و مادر در روی فرزندان احتیاج به بسط و تفسیر ندارد»
ریشه بسیاری از ناسازگاریهای جوانان را باید در سلوک والدین آنها در مرحله کودکی جستجو کرد. اگر پدر و مادر بتوانند با سلوک خودشان نیازمندیهای عاطفی کودکان خود را برآورند، شاید مشکلاتی که بعدها در سنین جوانی خودنمایی میکنند اصلاً به وجود نیایند.
نوجوانان هنگامی که با مسائل زندگی روبه رو میشوند واکنشهایی از خود بروز میدهند که منبع الهام آنها، واکنشهای والدین آنها در چنین شرایطی است. [۱۲۳]
ارتباطات موجود بین پدر و مادر نقش مهمی در عملکرد و بزهکاری کودکان و نوجوانان دارد. «کلارک» و «شیلدز» معتقدند که اهمیت ارتباطات مثبت در عملکرد مطلوب خانواده بیشترین تأثیر را در رفتار بزهکارانه دارد. آنها همچنین متوجه شدند که برقراری ارتباط در انجام رفتار بزهکاری و پیدایش تفاوت موجود مربوط به سن، جنس و وضعیت ازدواج در خانواده مؤثر است. [۱۲۴]
«گورمن»، «اسمیت» و «تولان» دریافتند که کشمکش والدین و پرخاشگری آنها موجب پیدایش خشونت و آزار رسانی به دیگران میشود. این در حالی است که کمبود محبت مادری و خشونت پدر در شکلگیری جرائم مربوط به اموال دیگران در نوجوانان مؤثر بوده است. ویژگیهای خانوادگی نشان میدهد که رفتار ضداجتماعی یا ارزشهایی نظیر سابقه خانوادگی در زمینه رفتارهای جنایی، سختگیری والدین و درگیری خانوادگی از مواردی هستند که از ثبات بالایی برخوردار هستند. در مطالعه دیگری که توسط گورمن اسمیت و همکارانش صورت گرفت، اطلاعات نشان داد که کودکان هنگامی به خشونت گرایش پیدا خواهند کرد که در خانواده آنها روابط مبتنی بر خشونت وجود داشته باشد. [۱۲۵]
کودکانی که شاهد اختلافات و دعواهای خانوادگی هستند در معرض خطر بیشتری برای بزهکار شدن هستند. تحقیقات رابطه بین طلاق والدین و دعوای خانوادگی از یک طرف و آشفتگی روانی کودکان در دوره بزرگسالی از طرف دیگر را تأیید کردهاند. [۱۲۶]
آقای «رایت» در نظریه تئوری یادگیری اجتماعی معتقد است که رفتارهای پرخاشگری اکتسابی هستند. به همان صورتی که والدین رفتار پرخاشگری از خود نشان میدهند، کودکان نیز یاد میگیرند که به منظور رسیدن به اهداف خود از وسیله قابل قبولی مثل پرخاشگری استفاده کنند.
وقتی کودکی متولد میشود پدر و مادر اولین کسانی هستند که با وی در ارتباط هستند. کودک تازه متولد شده فاقد هرگونه دانش، شناخت و آگاهی است. البته منظور ما دانشهای فطری که بهطور ذاتی در هر فرد آدمی وجود دارد نیست، بلکه بیشتر دانشهای اکتسابی که مبتنی بر تجارب یادگیری است، مدنظر میباشد. به عقیده جان لاک ذهن کودک مانند لوح سفیدی است که هیچ چیز بر آن ثبت نشده است.
نتایج آزمون تجربی روی ۹۰۰ جوان ۱۲-۱۹ ساله نشان میدهد، الگوهای کنش متقابل اعضای خانواده روابط معناداری با بزهکاری دارد. بیشتر جوانان بزهکار در این نمونه مورد مطالعه با والدین خود تعارضات و اختلافات آشکار داشتهاند و در حالی که با والدینشان به سختی ارتباط برقرار میکردند، تعامل آنان با دوستانشان به سهولت انجام میگرفت.
گفتار چهارم: نابسامانیهای موجود در خانواده
بحث فوق از روابط بین افراد خانواده بخصوص رابطه والدین با فرزندان و نحوه رفتار با آنها و تبعیض در خانواده و بزهکاری والدین و واکنشهای گوناگونی که از این حیث به وجود میآید ناشی میشود.
این بحث از مسائل مهم جرمشناسی میباشد. چه وجود همین روابط است که شالوده اصلی و اولیه خانواده را پایهگذاری و نوع و کیفیت آن اثر قطعی در استحکام و تزلزل خانواده و بقا و زوال آن میگذارد.
آنچه که در مورد اختلاف والدین بیشتر جلب توجه میکند، علت اختلاف آنهاست که مبین نابسامانیها و نارساییهایی موجود در خانواده میباشد. گاهی مشکلات خانوادهها منجر به قهر و حتی ترک یکی از والدین از محیط خانواده میشود. بنابراین ملاحظه میشود که اختلاف خانوادگی و ناسازگاری زن و شوهر باهم تأثیر مستقیم و نامطلوبی بر روی کودکان معصوم گذاشته و غالباً آنها را بهسوی ارتکاب جرم و یا خودکشی سوق میدهد، زیرا در خانوادههایی که تفرقه و جدایی حکومت میکند، اگرچه طفل عملاً و در ظاهر امر از کانون خانوادگی طرد نشده، ولی باطناً از محبت پدر و مادر و یا هر دو محروم شده و درنتیجه از نظر روحی پژمرده و عبوس و بی حوصله میگردد.
کودکان همانند نهال نورسی هستند که نیاز به پرورش و نگهداری و مواظبت دارند، و این امر جز به سرپرستی پدر و مادر میسر نخواهد بود. بدیهی است که اگر اطفال و نوجوانان در خانه رنگ آرامش و صمیمیت را نبینند، به ناچار آن را در جای دیگری خارج از محیط منزل به دست میآورند و چهبسا به دام شیطانصفتان و انسانهای منحرف بیفتند و از راه راست منحرف گردند.
بنابراین نفاق، ناسازگاری، درگیری و مشاجره دائمی پدر و مادر و اطرافیان، آثار شومی در روح و روان کودک خواهد گذاشت و طفل به دلیل مشکلات عصبی و روانی که دارد نه در تحصیل و نه در اشتغال موفق نخواهد شد، زیرا همیشه ذهن او درگیر اینگونه نابسامانیهای موجود در خانواده است و لذا دست به فرار میزند.
روابط درون خانواده از چنان عمقی برخوردار است که قابل مقایسه با هیچ یک از گروههای اجتماعی نیست. [۱۲۷]
پی ناتل مینویسد: «در علت شناسی بزهکاری خردسالان و نوجوانان خانواده ایفاگر نقش مستقیم و بسیار مهمی است. بزهکاری در اغلب موارد واکنش تعارضی است که در وضع خانوادگی پدید میآید، اما ماورای این نقش مستقیم، خانواده اصلی در تکوین شخصیت بزهکار و شکل دادن بدان دخالتی مؤثر دارد.»[۱۲۸]
بند اول: رابطه والدین با فرزندان
اولین و مهمترین کنش خانواده تأمین ارزش محبت در میان اعضای خود و سپس اشاعه و ترویج این ارزشها از راه ایجاد روابط محبت آمیز و دوستیهای ژرف در میان افراد جامعه است. وظیفه خانواده به عنوان مرکز اصلی اخلاقی جامعه و روابط و پیوند دهنده آن، ناشی از خاصیت ایجاد وحدت انسانی آن است.
وجود محبت والدین برای کودک امری ضروری برای رشد عاطفی و شکوفایی کودک است. همان طور که برای رشد جسمانی، کودک به انواع و اقسام مواد غذای و پروتئین احتیاج دارد، به همان اندازه نیز برای رشد عاطفی خود و ورود به اجتماع احتیاج به محبت و احساسات عاطفی دارد. کودکان بیش از غذای خوب، لباس گرم، اسباببازی و هوای آزاد نیازمند آن هستند که مقبول والدین قرار گیرند و دوست داشته شوند و احساس کنند که به کسی تعلق دارند.
«کارن مورتای» در مطالعات روانشناسی محور اصلی خود را محبت و برخورداری از آن را در سالهای اولیه زندگی تأکید میکند، چنانچه کودک در سالهای اولیه زندگی خویش، از برخورداری محبت محروم بماند، هسته اصلی و اساسی عصبیت و بیماریهای روانی در وی تکوین مییابد که بعدها در بزرگسالی منشأ خیلی از درگیریهای عاطفی و اضطراب عمیق در فرد میشود. [۱۲۹]
تحقیقات روان شناسان و متخصصین اطفال نشان میدهد کمبود رابطه محبتآمیز غالباً یکی از عوامل بسیار قوی است که اطفال و نوجوانان را بهسوی ارتکاب بزهکاری سوق میدهد. گاهی دیده میشود که بعضی از کودکان بر اثر بیتوجهی و بی مهری والدین خود راه دزدی و زورگویی و کتک زدن دیگران را در پیش میگیرد تا موردتوجه قرار گیرد.
نوجوانی که محبت کافی از پدر و مادر دریافت نکرده است برای انواع اختلالات رفتاری و انحرافات اخلاقی آمادگی بسیار دارد. محبتی که فرزندان در خانواده دریافت میکنند، موجب آرامش روانی آنها میشود و همین آرامش روانی، آنها را از تمایل به بسیاری از لغزشهای اخلاقی بازمیدارد. دختر نوجوانی که کمبود محبت دارد به هر کس که سر راه او قرار گیرد و به او اظهار محبت کند، علاقهمند میشود. البته نوع محبت بسته به سن و سال فرزندان متفاوت است ولی در هر حال باید دلهای فرزندان را با فروغ محبت و نوازش والدین روشن کرد و نیاز فطری آنها به محبت پدران از این راه ارضا شود.
وقتی کودک برای اینکه موردتوجه دیگران قرار گیرد و دست به بزهکاری میزند هیچگونه تنبیه و تهدیدی هرچند سخت و شدید در رفع این عادت ناشایست مؤثر نخواهد بود مگر اینکه پدر و مادر علت اصلی را یافته و طفل را موردتوجه و نوازش قرار دهند. ناگفته نماند که همیشه مشکلات عاطفی و روانی کودکان معلول کمبود محبت نیست، بلکه در موارد متعددی محبت افراطی و مراقبت بیش از حد والدین از کودک مشکلآفرین است. در این خصوص حدیثی از امام محمدباقر (ع) نقل شده است که میفرمایند: «عن ابی جعفر علیهالسلام شر الآباء من دعاه آلبر إلی الإفراط» یعنی بدترین والدین آنهایی هستند که در محبت ورزیدن به فرزندانشان از حد اعتدال گذشته و زیادهروی مینمایند. مراقبت شدید والدین ممکن است معلول عوامل زیر باشد.
گاهی والدین فرزندان قلبی خود را از دست داده درنتیجه بیش از اندازه از فرزند فعلی خود مراقبت مینمایند. والدینی که برای مدتها بچه دار نشده و اکنون صاحب فرزندی شدهاند فرزند جدید خود را زیاد تحت مراقبت قرار میدهند. [۱۳۰]
در مواقعی پدر و مادر نمیتوانند پاسخ گوی نیازهای عاطفی یکدیگر باشند بر روی این اصل، کودک را مرکز عواطف و احساسات خود قرار میدهند. مثلاً خانمی که از محبت شوهر محروم است فرزند خود را جانشین شوهر میکند و به او بیش از حد مهر میورزد.
البته عکسالعملهای کودکان در مراقبت شدید والدین به صورتهای مختلف ظاهر میشود. گاهی طفل حالت اطاعت و تسلیم به خود میگیرد و استقلال خود را از دست میدهد و یا در مقابل آنها حالت طغیان و سرکشی ظاهر می کند. این دسته از کودکان معمولاً نمیتوانند با کودکان دیگر به سر برند و نازپرورده و زودرنج شده و تحمل سختیها و موانع روزگار برای آنها غیر قابل تحمل است.
همبازی شدن و بازی کردن با کودکان و نوجوانان همیشه لذتبخش و شادی آفرین است. کودکان و نوجوانان از بازی و ورزش کردن با اعضای خانواده نهایت لذت را میبرند و درعینحال فرصت خوبی را برای بیان احساسات و عواطف خود پیدا میکنند و به تدریج راه کنترل احساسات را فرا میگیرند و به سمت و سوی اجتماعی شدن پیش میروند. در این فرایند کودک احساس میکند که کارهای او تا این اندازه ارزنده است که والدینش با او همکاری میکنند. وجود رابطه صمیمانه باعث میشود تا فرزندان رازهای خود را قبل از هر کسی با والدین در میان بگذارند و از راهنماییهای آنان بهرهمند گردند. برخوردهای امر آمیز و امر و نهی لجاجت برانگیز و تحقیر فرزندان همه و همه باعث عقدههای روانی در اطفال و نوجوانان خواهد شد که اثرات جبرانناپذیری را خواهد داشت. پدر و مادر باید با اطفال و نوجوانان خود از در صمیمیت و رفاقت و همفکری وارد شوند. گفتگو در زمینههای گوناگون، بها دادن به رأی و نظر آنها به برقراری روابط صمیمانه و بی تکلف با فرزندان کمک میکند.
والدین در سراسر دوره نوجوانی، تأثیر مهمی در یاری کردن جوانان برای شناخت خویش و شکل دهی به زندگی آتی خود دارند. [۱۳۱]
تحقیق گلوک ها در زمینه روابط عاطفی پدر و مادر و کودکان و نوجوانان نشان داد که کودکان غیر بزهکار در برابر کودکان بزهکار رابطه عاطفی مثبتی با پدر و مادر داشتهاند.
همچنین تحقیق آنان نشان میداد که بی مهری و رفتار خصمانه پدر با کودک در بزهکاران در حدود سه برابر و روابط خصمانه با کودک بزهکار حدود ۵ برابر کودکان غیر بزهکار است. [۱۳۲]
محبت محبت میآفریند. ارزش محبت موجب افزایش میزان و توسعه حوزه آن میگردد. در پایه ریزی شخصیت و چگونگی رشد عواطف اشخاص، هیچ عامل اجتماعی به پای محیط کوچک خانواده نمیرسد. تار و پود حیات روانی اشخاص را در کانون خانواده به هم میتنند.
والدین با عشق و محبت خود در تکوین شخصیت سالم و توانا و باتقوا و سازنده و مؤثر و مفید و مورد احترام فرزندان خود نقشی انکارناپذیر دارند. خانواده با تشکیل ارکان و مبانی اولیه شخصیت در تأمین انواع ارزشهای اجتماعی، چون قدرت، دانش، ثروت، تقوی، احترام و… مؤثر است.
در تربیت و رفتار و شخصیت کودک، ضمن رشد هماهنگ تمام نیروهای انسانی او بهسوی کمال و دستیابی وی به آرمانهای تأییدشده انسانی، عقاید رایج و مستحسن در جامعه انعکاس مییابد و این عقاید به علت وضع طبقاتی و مقام و موقعیت فرد تعدیل پیدا میکند.
بند دوم: تبعیض در خانواده
در بعضی از خانوادهها میان فرزند دختر و پسر تبعیض قائل میشوند و حتی گاهی این را آشکارا به زبان میآورند و از اینکه مثلاً صاحب فرزند دختر شدهاند، احساس ناخشنودی میکنند و زن را موجودی بدیمن میدانند، در صورتی که دختر و پسر در ویژگیهای انسانی با هم مساوی بوده و از این حیث هیچ تفاوتی میان آنها وجود ندارد، یعنی هر دو انسانند و دارای ویژگی واحدی هستند، نه یکی بر دیگری برتری دارد و نه یکی پستتر از دیگری است.
یکی از عوامل مهم مؤثر در کودکان و نوجوانان که در زمره حقوق آنها نیز میباشد، رعایت عدالت و مساوات و عدم تبعیض میان آنان بخشهای مختلف زندگی است، زیرا در صورتی که بین آنان تبعیض قائل شویم، بعضی از فرزندان تحقیر و درنتیجه مبتلا به عقده حقارت و حسادت میشوند و منجر به اختلاف و کینهورزی در کودکان و نوجوانان خواهد شد.
بدین جهت لازم است والدین نسبت به تمام فرزندان اظهار محبت و شفقت داشته باشند تا از عوارض جانبی و خطراتی که با بیعدالتی و برتری دادن بی جهت به بعضی از آنها پیدا میشود، جلوگیری شود. شهید ثانی در این باره مینویسد، امتیاز دادن به بعضی از فرزندان موجب عداوت و دشمنی در بین آنها خواهد شد، چنانکه در تاریخ زندگی خود شاهد آن بوده و شنیدهایم. [۱۳۳]