۲- نگاه مردم و علمای ایران به تاسیس رژیم صهیونیستی:
مردم و علمای ایران از همان آغاز پیدایش مسئله ی فلسطین نقش فعالانه ای در این باره داشته و در صف مقدم مبارزه با رژیم صهیونیستی بوده اند.
همان طور که در فصل قبل نیز بیان شد در ۸ آذر ۱۳۲۶ (۲۹ نوامبر ۱۳۴۷) مجمع عمومی سازمان ملل قطع نامه ای مبنی بر تقسیم فلسطین به دو منطقه ی عربی و یهودی را به تصویب رساند و پنج کاه بعد از این ماجرا اسرائیل اعلام موجودیت کرد. با تصویب این قطعنامه ی مجمع عمومی، واکنش های علمای ایران شروع شد به طوری که در ۱۱ دی ماه ۱۳۲۶، آیت الله ابوالقاسم کاشانی که به تازگی از تبعید در لبنان به تهران برگشته بود با صدور اعلامیه ای به تمام مسلمانان جهان در مورد تشکیل دولت اسرائیل اعلام خطر کرد. متن اعلامیه به شرح ذیل می باشد:
«بسم الله الرحمن الرحیم
پس از جنگ جهان سوز دوم گمان می رفت دول بزرگ عالم از این همه فجایع و آن همه اتلاف نفوس و اموال و خرابی ها و بیچارگی های بشری که سال های دراز جبران پذیر نیست، پند و عبرت گرفته و به جبران وقایع گذشته برای ایجاد عدل و داد و کندن ریشه ی ظلم و فساد و جلوگیری از جنگ جهانی دیگر، تشکیل سازمان ملل متفق داده که از حقوق و آزادی ملل و دول ضعیف حمایت و پشتیبانی نمایند، چنان که در اثنای جنگ به انواع و اقسام مختلف با این تبلیغات عموم ملل را امیدوار نمودند.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
ولی متاسفانه از رفتار برخلاف انصاف و موت سازمان ملل درباره ی اندونزی، مصر و فلسطین خلاف آن ظاهر شد و امید ملل ضعیف مبدل به یاس گردیده است.
معلوم نیست وطن بودن فلسطین برای مهاجران یهودی آلمانی و روسی و آمریکایی و غیره مطابق کدام منطق و قانون است؟ که رای به تقسیم آن ها می دهند، و اگر می خواهند یهودی ها را از خود راضی کنند و استفاده هایی که منظور است از آن ها بنمایند در مملکت خود به آن ها جا بدهد و آن ها را مستقل کنند، در هر صورت تشکیل دولت یهود، در آتیه کانون مفاسد بزرگ برای مسلمین خاورمیانه و بلکه تمام دنیا خواهد بود و زیان آن تنها متوجه اعراب فلسطین نمی گردد و علی ای حال بر تمام مسلمین عالم از هر طریقی که می شود از این ظلم فاحش جلوگیری نموده و رفع این مزاحمت را از فلسطین بنمایند..
خادم الاسلام و المسلمین - سید ابوالقاسم کاشانی
۱۱/۱۰/۱۳۲۶ شمسی»[۴۶]
در راستای این بیانه ی آیت الله کاشانی است که علی رغم وجود جو خفقان در ایران به دعوت وی جمعیت کثیری از مردم تهران در روز یکشنبه ۲۰ دی ماه ۱۳۲۶ در مسجد سلطانی تهران گرد هم آمدند تا به سخنان وی گوش دهند و به نفع مردم فلسطین تظاهرات کنند، اما دولت وقت که از فعالیت های سیاسی و مذهبی آیت الله کاشانی بیمناک بود با توسل به زور و قوای انتظامی از سخنرانی وی جلوگیری نمود. به همین دلیل به جای آیت الله کاشانی، خطیب معروف، آقای فلسفی در مسجد سلطانی سخنرانی کرد و از مردم خواست که برای کمک به مردم فلسطین به حسابی که در بانک ملی ایران افتتاح گردیده است، پول واریز کنند.
آیت الله کاشانی در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۲۷ شمسی مجددا مردم را دعوت به تظاهرات علیه تشکیل دولت اسرائیل کرد. ایشان در بین جمعیت انبوهی که به این مناسبت گرد هم آمده بودند چنین گفت: «… متاسفانه در نتیجه این تحولات و پیدایش سیاست های بوقلمونی جهان و به خصوص بر روی کار آمدن حکومت های جبار و تبه کار و نفوذ سیاست و مداخلات خائنانه و استقلال شکنانه ی شوم دول استعماری، زنجیر اتحاد و یگانگی و آن معنویت و برادری و برابری را که اسلام به دور خود کشیده و با نیروی ایمان دانه های محکم آن را به هم متصل و پیوسته نموده بوداز یکدیگر گسیخته و خاک ذلت بر سر مسلمین عموما ریختند. … چنان چه در اخبار روزانه مشاهده کرده اید بعضی دول بدون مجوز قانونی فلسطین را که از مراکز مقدسه ی اسلام و محل مسجد الاقصی که قبله ی مسلمین می باشد و سالیان دراز وطن و مسکن مسلمانان به شمار می رفت و بر آن حکومت می کردند و در طی صد ها سال جنگ های خونین صلیبی و دادن میلیون ها کشته نتوانسته اند این سرزمین مقدس را از دست مسلمین به درآورند. وطن یهودی ها که از نقاط مختلفه ی عالم به آن جا مهاجرت کرده شناخته اند، در صورتی که حکومت اسلام از قدیم الایام بر فلسطین حقی ثابت است. و مسلمین دنیا به خصوص ملت مسلمان ایران چنین اجازه ای را نمی دهند که یهودی ها …… به این حق ثابت دست تعدی دراز نموده و با چنگال های آلوده به فساد و ظالمانه ی برادران مسلمان ما را در هم ریخته و خون آنان را بی رحمانه بریزند. در این مورد است که پیغمبر اکرم می فرمایند: من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم … . ما برای شهدای مسلمین فلسطین به خصوص سید عبد القادر الحسینی شهید راه اسلام درود فرستاده و به احترام ارواح پاک آنان یک فاتحه می خوانیم …»[۴۷]
در پی سخنرانی آیت الله کاشانی و برگزاری تظاهرات و در پاسخ به خواسته ی ایشان مبنی بر کمک مردم ایران به مردم مسلمان فلسطین، گروه فداییان اسلام اعلامیه ای به این شرح منتشر کرد:
«هو العزیز – نصر من الله و فتح قریب
خون های پاک فداییان رشید اسلام در حمایت از برادران فلسطین می جوشد، پنج هزار نفر از فداییان اسلام عازم کمک به برادران مسلمان فلسطین هستند و با کمال شتاب از دولت ایران اجازه ی حرکت سریع به سوی فلسطین را دارند و منتظر پاسخ سریع دولت می باشند.» [۴۸]
در واقع در سال های ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ هجری شمسی و در حالی که بیشتر کشور های اسلامی تحت استعمار یا قیمومیت یا سلطه ی قدرت های بزرگ بودند، مردم ایران با راهنمایی آیت الله کاشانی به مبارزه علیه دولت تازه تاسیس اسرائیل برخاسته بودند. در راستای همین فعالیت ها و برای تشریح جنایات صهیونیست ها، آیت الله کاشانی نامه ای به مضمون ذیل به سازمان ملل متحد نوشت:
«یک عده مهاجر با کمک اسلحه ی دول قدرتمند موفق شدند. اعراب را از یک قسمت از سرزمین فلسطین که خانه ی آن ها بود و قرن ها در آن جا ماوا داشته اند بیرون رانند و اگر دول معظمه به اغماض و چشم پوشی به سازمان از این تجاوز و حق کشی نداشتند، مرتکب چنین جنایتی نمی شدند و اینک میلیون ها مردم مسلمان جهان چشم به راه تصمیمات سازمانند که از این تعدیات جلوگیری نمایند و اجازه ندهند اسلحه و پول بعضی از اعضای آن سازمان به نفع اقلیت کوچکی و به ضرر ساکنین یک قسمت از خاک شرق به کار برده شود.» [۴۹]
این فعالیت ها علیه اسرائیل و استبداد داخلی باعث شد تا به بهانه ی ماجرای تیر اندازی به محمد رضاشاه در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ شمسی، آیت الله کاشانی ابتدا به قلعه ی فلک الافلاک لرستان و سپس به لبنان تبعید گردید. مبارزات مردم و دولت ایران در زمان دولت دکتر مصدق افزایش یافت که در بخش بعدی همین فصل به تفصیل به آن خواهیم پرداخت.
اما پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲،گروهی از دانشمندان و علمای اسلامی به منظور چاره جویی برای جهان اسلام در مقابله با تهاجمات اسرائیل در فلسطین اشغالی، انجمنی به نام “موتمر اسلامی” جهت رساندن ندای مظلومیت مردم آواره ی فلسطین به گوش جهانیان، شکل دادند و تعداد بسیاری از صاحب نظران مسلمان جهت شرکت در جلسات این انجمن، برای هم اندیشی و ارائه ی راه حل جهت مقابله با اسرائیل دعوت کرد.
از ایران نیز نواب صفوی دعوت شد. وی در ۱۱/۹/۱۳۳۲ با همراهی یکی از دوستان خود به نام حاج ابراهیم خان به عراق و از آن جا به بیروت و سپس به بیت المقدس سفر کرد. و در این اجلاس ضمن سخنرانی به زبان عربی، همه ی حاضرین را به دفاع عملی و اقدام عاجل جهت کمک به مردم فلسطین فرا خواند.
در همین سفر نواب صفوی با عبور از سیم خاردارهای اسرائیلی و تهییج حضار، باعث می شود که همه از سیم خاردارها عبور نمایند و در بخش اشغالی قدس نماز را به جماعت اقامه کنند. این موضوع را بعدها دکتر سوکارنو در خاطرات خود نیز نقل می نماید.
بعد از کودتای مردادماه ۱۳۳۲ و مسلط شدن محمدرضا پهلوی بر اوضاع کشور مبارزه ی مردم و علمای مذهبی چه در عرصه ی داخلی و چه در عرصه ی خارجی (حمایت از مسلمانان) دچار نوعی ضعف و کاهش همراه با فراز و فرود شد. این روند ادامه داشت تا این که امام خمینی پا به عرصه ی مبارزات سیاسی علیه حکومت شاهنشاهی گذاشت.
امام خمینی از همان ابتدای مبارزاتشان، همیشه علیه رژیم صهیونیستی نیز موضع می گرفتند. ایشان در آذرماه ۱۳۴۰ چنین می گویند:«این جانب حسب وظیفه شرعیه به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر می کنم، قران کریم و اسلام در معرض خطر است، استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضه ی صهیونیست هاست.» [۵۰]
هم چنین امام خمینی در سخن رانی خود در عصر عاشورا در ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ چنین می گویند: «امروز به من خبر دادند که عده ای از وعاظ و خطبای تهران را برده اند سازمان امنیت و تهدید کرده اند از سه موضوع حرف نزنند: از شاه بدگویی نکنند، به اسرائیل حمله نکنند، و نگویند که اسلام در خطر است و دیگر هرچه بگویند آزادند، تمام گرفتاری ها و اختلافات ما در همین موضوع نهفته است. اگر از این سه موضوع بگذریم دیگر اختلافی نداریم… اگر ما نگوییم اسرائیل برای اسلام و مسلمین خطرناک است، آیا خطرناک نیست؟ و اصولا چه ارتباط و تناسبی بین شاه و اسرائیل است که سازمان امنیت می گوید از شاه صحبت نکنید و از اسرائیل نیز صحبت نکنید.»[۵۱]
امام خمینی اهتمام خاصی نسبت به آگاهی بخشی به دولت و ملت های مسلمان نسبت به خطر رژیم صهیونیستی داشتند. در همین رابطه ایشان در سخنانی چنین گفته اند:
«… کرارا دولت ها را به خصوص دولت ایران را از اسرائیل و عمال خطرناک آن تحذیر نمودم، این ماده ی فساد که در قلب ممالک اسلامی و با پشتیبانی دول بزرگ جایگزین شده است و ریشه های فسادش هر روزی ممالک اسلامی را تهدید می کند، باید با همت ممالک اسلامی و ملل بزرگ اسلام ریشه کن شود. اسرائیل قیام مسلحانه بر ضد ممالک اسلامی نموده است و بر دول و ملل اسلامی قلع و قمع آن لازم است. کمک به اسرائیل چه فروش اسلحه و مواد منفجره و چه فروش نفت حرام و مخالفت با اسلام است. رابطه با اسرائیل و عمال آن چه رابطه تجاری و چه رابطه سیاسی حرام و مخالفت با اسلام است، باید مسلمین از استعمال امتعه ی اسرائیل خودداری کنند.
از خداوند تعالی نصرت اسلام و مسلمین را خواستارم. ۲۹ صفر ۱۳۸۷»[۵۲]
مبارزات مردم و علمای ایران علیه اسرائیل قبل از انقلاب اسلامی اگر چه دارای فراز و فرودهای بسیاری بود اما همواره ادامه داشت تا این که با پیروزی انقلاب اسلامی ایران این مبارزات وارد مرحله ی جدیدی شد که در فصول آتی به تفصیل در این باره سخن خواهیم گفت .
۳- روابط ایران و رژیم صهیونیستی (۱۳۳۲- ۱۳۲۷) :
همان طور که گفته شد بعد از برداشته شدن قیمومیت انگلیس از فلسطین، سرانجام در هشتم آذرماه ۱۳۲۶ شمسی (۲۹ نوامبر ۱۹۴۷) مجمع عمومی سازمان ملل طرح تقسیم فلسطین به دو بخش عربی و یهودی را تصویب کرد و چند ماه بعد ،یهودیان که از سال ها پیش منتظر چنین روزی بودند و برنامه ریزی های فراوانی کرده بودند در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۲۷ (۱۵ مه ۱۹۴۸) تاسیس کشور اسرائیل را اعلام نمودند. آمریکا بلافاصله بعد از اعلام موجودیت اسرائیل این کشور را به رسمیت شناخت.
پیش از آن که به بررسی عملکرد حکومت ایران در زمان تشکیل حکومت رژیم صهیونیستی بپردازیم پیشینه ای از ارتباط یهودیان با ایران را بیان می کنیم و بعد عملکرد حکومت ایران را یررسی می نماییم.
حضور یهودیان در ایران را می توان در سه مقطع زمانی تقسیم بندی نمود:
الف) یهودیان ساکن ایران زمین که حضورشان از سالیان بسیار دور، و به دوره ی کوروش پادشاه هخامنشی باز می گردد. این مورد به تفصیل در بخش چگونگی تشکیل رژیم صهیونیستی مورد بررسی قرار گرفت.
ب) یهودیانی که قبل از جنگ جهانی اول از آلمان و هلند به ایران مهاجرت کرده بودند.
ج) یهودیانی که بعد از جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۴۸ از بغداد و بصره به ایران فرار کردند و در استان خوزستان ساکن شدند و در آن جا به مقامات مهاجرت یهودی (آژانس یهود) در تهران معرفی شدند تا ترتیب مهاجرت آن ها به اسرائیل داده شود.
البته نوع دیگری ارتباط بین ایرانیان و سرزمین فلسطین وجود داشت که مربوط به پیروان فرقه ی ضاله ی بهاییت می باشد. بهاییان که ریشه در بابیت دارند (بابیت نیز ریشه در شیخیه دارد) گروهی انحرافی از تشیع محسوب می شوند که انگلیس و روسیه ی تزاری در تقویت و حمایت از این فرقه ی ضاله نقش عمده ای داشتند، دلیل ارتباط بهاییان با فلسطین وجود مقبره ی حسینعلی نوری (بهاء الله) در این سرزمین است. بررسی ارتباط فراماسونری بهایت و صهیونیسم خود می تواند موضوع نوشته های بسیاری قرار گیرد که تفصیل بیشتر در این مورد موجب دوری از مبحث اصلی می گردد.
به دلیل همین ارتباط ها در شهریور ماه ۱۳۰۰ هجری شمسی وزیر وقت امور خارجه ی ایران – انتظام الملک – به نماینده ی ایران در مصر – مشیر حضور – دستور داد که به امور اتباع ایران در فلسطین نیز رسیدگی کند، تا سالیان سال این وظیفه به عهده ی نماینده ی ایران در مصر بود، کم کم با اهمیت پیدا کردن فلسطین و توجه انگلیس به این منطقه و نیز به دلیل وجود مشغله ی کاری فراوان کنسول گری ایران در قاهره، دولت وقت به این نتیجه رسید که امور مربوط به فلسطین را به عهده ی کنسول گری ایران در لبنان بگذارد و این امر در سال ۱۳۱۳ هجری شمسی محقق شد و اسدالله بهنام، سرکنسول ایران در بیروت عهده دار این امر شد.
در ادامه دولت ایران به فکر تاسیس سرکنسول گری در فلسطین افتاد و به همین دلیل مکاتباتی را با دولت انگلیس آغاز کرد. بالاخره بعد از چند ماه مکاتبه با دولت انگلیس و بیان مشکلات اتباع ایران در فلسطین، سرکنسول گری ایران در بیت المقدس افتتاح گردید و “هاشم مکرم نورزاد” به عنوان نخستین کنسول ایران در فلسطین تعیین شد. بعد از چند سال از فعالیت “مکرم نورزاد” در تاریخ ۲۱/۳/۱۳۱۸ شمسی “عبدالحسین صدیق اسفندیاری” جانشین وی شد و او نیز تا تاریخ ۱۹/۴/۱۳۲۴ به فعالیت خود در فلسطین ادامه داد تا این که “ابوالحسن بهنام” به عنوان جانشین وی معرفی شد. و تا تشکیل رژیم صهیونیستی به فعالیت خود ادامه داد.
پس از تشکیل رژیم صهیونیستی و ابهام در سیاست ایران در مورد چگونگی برخورد با این موضوع وضع اتباع ایران نامعلوم شد و به همین دلیل وزارت امور خارجه به نخست وزیر پیشنهاد کرد که حفاظت منافع ایران در اسرائیل را به عهده ی ترکیه یا ایتالیا قرار گیرد و سرانجام در پی مراجعات مردمی کنسول گری ایران در استانبول عهده دار این امر شد. «هرچند دولت ایران به دول عربی اطمینان داده بود که دولت اسرائیل را به رسمیت نشناسد و در تلاش های دول عربی برای جلوگیری از ورود اسرائیل به سازمان ملل همکاری خواهد کرد.»[۵۳]
و در همین راستا بود که نخستین موضع گیری ایران نسبت به قضیه ی فلسطین در کمیسیون ویژه ی مساله فلسطین آشکار شد، به طوری که سفیر کبیر ایران در آمریکا و نماینده ی دایم ایران در سازمان ملل، نصرالله انتظام، اعلام کرد که با طرح تقسیم فلسطین مخالف است چراکه در دیدگاه ایران هرگونه تقسیم فلسطین منجر به آتش افروزی در خاورمیانه خواهد بود. کشور های عربی از این موضع ایران ابراز خشنودی نمودند هر چند که این خوشحالی اعراب چندان ادامه پیدا نکرد زیرا در ۲۳ اسفندماه ۱۳۲۸ هجری شمسی (۱۹۵۰ م) محمد ساعد مراغه ای نخست وزیر وقت ایران اعلامیه ای به این شرح منتشر ساخت: «پس از استقلال دولت اسرائیل و به رسمیت شناختن ان از طرف سازمان ملل متحد، دولت ایران برای اتباع ایرانی در فلسطین که در نتیجه ی جنگ خسارات زیادی متحمل شده بودند، آقای عباس صیقل را به عنوان نماینده به فلسطین اعزام داشت، پس از مذاکرات مفصلی که از طرف سازمان ملل و دولت امریکا با ایران به عمل امد، برای این که دولت ایران بیشتر بتواند منافع اتباع خود را حفظ و اشکالاتی که در کار چند هزار ایرانی مقیم فلسطین پیدا شده مرتفع شود، سه ماه قبل آقای رضا صفی نیا را به سمت مامور مخصوص به فلسطین اعزام داشت و با این عمل دولت ایران، دولت اسرائیل را بالفعل به رسمیت شناخت، ولی برای این که این شناسایی به صورت رسمی درآید، طبق تصمیم هیات دولت، آقای انتظام، نماینده ی دایمی دولت شاهنشاهی در سازمان ملل متحد، به اطلاع نماینده ی دولت ایران رساند که از این پس دولت ایران، دولت اسرائیل را به طور دوفاکتو رسمیت شناخته است. تلگراف رسیده از آقای انتظام حاکی است که این دستور به موقع اجرا گذاشته است.»[۵۴]
همان طور که مشخص است این اعلامیه بیانگر به رسمیت شناخته شدن اسرائیل از سوی دولت ایران است.
البته این شناسایی به صورت دوفاکتو بود یعنی شناسایی عملی و بالفعل که در آن دو دولت عملا دارا ی روابط اقتصادی و تجاری هستند ولی روابط سیاسی و دیپلماتیک ندارند.
به محض انتشار خبر شناسایی اسرائیل از سوی ایران، کشور های عربی در مقابل دولت ایران موضع گیری کردند، حتی برخی از علمای مصر به شاه ایران نامه نوشتند و از این اقدام ابراز نگرانی کردند.
در داخل نیز این عمل از سوی گروه های اسلام گرا مورد تقبیح و انزجار قرار گرفت ولی به هر حال سرکنسول گری ایران در بیت المقدس مشغول به کار گردید.
ساعد مراغه ای پس از برکناری از پست نخست وزیری بلافاصله به عضویت مجلس سنا منصوب گردید. وی در جلسه ی ۳۰ اردیبهشت ۱۳۲۹ در توجیه عمل خود در به رسمیت شناختن اسرائیل چنین گفت: «حفظ منافع ایرانیان مقیم فلسطین و لزوم مطالعه ی از نزدیک امور جاریه دولت تازه تاسیس اسرائیل ایجاب می کرد که دولت ماموری در این نقطه ی مهم و حساس خاورمیانه داشته باشد، به این جهت از یک سال قبل ماموری در آن جا تعیین و در پنج ماه پیش هم یک مامور مطلع و مجرب وزارت امور خارجه به فلسطین اعزام گردید که بیشتر در کارها مراقبت و مواظبت نماید ولی انجام وظایف محوله برای مامور ایرانی بدون هیچ نوع رسمیت مصادف با مشکلاتی بود و لازم می آمد یا مامور احضار و ایرانی ها را بدون سرپرست به حال خود واگذار یا وضعیت مامور اعزامی را روشن کنیم. در ضمن این بی تکلیفی به دولت اطلاعاتی رسید که بعضی از دول عرب با تماس مستقیم و محرمانه با اولیای دولت اسرائیل مقدمات برقراری روابط رسمی و صلح و سازش را مذاکره می نمایند و بعدا این خبر تایید شد که نمایندگان طرفین روی کشتی انگلیسی سازش نامه تنظیم و امضا نموده اند. ولی نه از این سازش رو ی کشتی انگلیسی و نه از دعوت به کنفرانس قاهره که در ۱۲ مارس ۱۹۵۰ تشکیل شد، ممالک عرب لازم ندانسته بودند که دولت شاهنشاهی را مطلع سازند. با ذکر این مقدمه و نظر به این که دولت ایران در مسایل بین المللی همیشه سیاست مستقلی را در پیش گرفته است، دیدم صلاح نیست که بعد از اتخاذ تصمیم درباره ی موضوعی که از طرف دیگران و بدون این که با ایران مشورتی شده باشد، تابع تصمیمات آن ها بشود و این که دولت اسرائیل از طرف پنجاه دولت عضو سازمان ملل شناخته شده و اسرائیل هم عضو سازمان ملل است، لذا اسرائیل را به رسمیت شناختیم.»[۵۵]
علی رغم این سخنان مراغه ای به نظر می رسد برای به رسمیت شناخته شدن اسرائیل در ۲۳ اسفند ۱۳۲۸ توسط کابینه ی او، می توان دلایل دیگری را نیز ذکر کرد مثلا “ویلیام شوکراس” در کتاب “آخرین سفر شاه” درباره ی شناسایی اسرائیل توسط دولت ایران برای اولین بار فاش کرد که اسرائیل شناسایی خود را با پرداخت مبلغ چهارصد هزار دلار (۴۰۰۰۰۰ دلار) به ساعد مراغه ای به دست آورد.
پیگیری مذاکرات نمایندگان مجلس، ادعای ویلیام شوکراس را تایید می کند، چرا که یکی از نمایندگان مجلس شورای ملی به نام “اسلامی” در جلسه ی ۱۶ تیر ۱۳۳۰ از باقر کاظمی وزیر امور خارجه در مورد مساله لیره هایی که ساعد به عنوان رشوه برای برقراری رابطه با اسرائیل دریافت کرد، سوال می کند و از او می خواهد که پیگیر موضوع باشد، باقر کاظمی در مقابل قول می دهد به این موضوع در اسرع وقت رسیدگی کند.»[۵۶]
شناسایی اسرائیل توسط ایران چندان به درازا نپایید و با روی کار آمدن دولت مصدق اوضاع تغییر کرد، دولت مصدق که رویکرد ضداستعماری و همدردی با ملل مظلوم داشت ، با توجه به همین سیاست ها و این که شناسایی اسرائیل در دولت قبل بدون تایید مجلس شورای ملی صورت پذیرفته بود، در ۱۰ اردیبهشت ۱۳۲۹ شمسی “حاج آقا رضا رفیع” که در آن موقع رئیس کمیته ی خارجی مجلس شورای ملی بود، اعلام کرد شناسایی اسرائیل منوط به تصویب مجلس است و بعید است که مجلس شورای ملی بر این تصمیم دولت صحه بگذارد. در همین راستا علی اصغر حکمت، وزیر وقت امور خارجه اظهار داشت که لازم است در شناسایی اسرائیل تجدیدنظر و این شناسایی لغو گردد.
بالاخره در ۱۵ تیر ۱۳۳۰ دکتر مصدق با عنایت به اصل موازنه ی منفی و با توجه به اعتراضات مردم و برخی از نمایندگان مجلس و علمای مذهبی، شناسایی دوفاکتوی اسرائیل را پس گرفت و طی اعلامیه ای قطع رابطه با دولت اسرائیل را به اطلاع عموم مردم رساند.
«قطع را بطه با اسرائیل موجب خوشحالی مردم و علمای مذهبی شد، به طوری که آیت الله کاشانی در مصاحبه ای با روزنامه نگاران چنین می گوید: ما شناسایی خود را از دولت یهودی پس گرفتیم چون حکومت سابق ایران که یک دولت انگلیسی بود، اسرائیل را به رسمیت شناخته بود. و اکنون همه ی کشور های اسلامی و عربی باید برای درهم شکستن اسرائیل و بازگشت شهرهایی که اسرائیل غصب کرده به صاحبان واقعی ان هماهنگ شوند.»[۵۷]
پس از اعلام قطع رابطه ایران با اسرائیل از سوی دولت مصدق در جلسه ی ۱۹ تیر ۱۳۳۰ باقر کاظمی وزیر وقت امور خارجه در پاسخ به پرسش حاج آقا رضا رفیع درباره ی شناسایی اسرائیل چنین می گوید: «دولت ایران تصمیم خودش را اجرا کرد و ژنرال کنسول گری را که در بیت المقدس دایر کرده بود، منحل کرد و رسیدگی به کار آن جا را به عمان محول نمود. از این طرف هم دولت مصمم نیست راجع به شناسایی رسمی اقدام دیگری بکند و نماینده ای هم از اسرائیل در ایران قبول نکرده و نخواهد کرد.» [۵۸]
این موضع دولت مصدق نسبت به اسرائیل چندان به درازا نکشید چرا که با توجه به برخی عملکرد های دولت مصدق، بین مصدق و کاشانی اختلاف به وجود آمد و دولت مصدق تضعیف شد. دولت مصدق با توجه به تحریم هایی که علیه آن اعمال شده بود از برخی مواضع خود عدول کرد. به بیان دیگر می توان گفت دولت مصدق به خصوص در مورد قضیه ی فلسطین و اسرائیل اصولا اعتقادی به اشغال گر بودن اسرائیل نداشته بود و با توجه به فشارهای مردم و علما اقدام به قطع رابطه با اسرائیل کرده بود. چرا که در اواخر دوره ی مصدق تلاش هایی برای برقراری نوعی رابطه با اسرائیل وجود داشته است، «چنان چه در بهار ۱۳۳۱ سفارت ایران در آنکارا با سفارت اسرائیل در آن کشور تماس گرفته و پیشنهاد کرد که سفارت اسرائیل در آنکارا نمایندگی دولت متبوع خود را در ایران نیز برعهده داشته باشد، اسرائیلی ها نیز به اطلاع ایران رساندند که اگر مایل به برقراری روابط دیپلماتیک با اسرائیل می باشند، دولت اسرائیل از ورود یک نفر وزیر مختار ایرانی به تل آویو استقبال خواهد کرد. در این دوره حتی به نمایندگی های ایران در خارج توصیه می شود که مکاتبات عادی خود ر با نمایندگان اسرائیل داشته باشند، هرچند از آمد و شد منع شدند. دکتر هیرشفلد، استاد دانشگاه تل آویو در مقاله ای در روزنامه ی چروزالم پست می نویسد:« در سال ۱۹۵۲ مصدق پیشنهاد نمود که سفارت ایران در آنکارا مامور حفظ علایق ایران در اسرائیل شود، وی هم چنین پیشنهاد نمود که نفت ایران را با تخفیف بالغ بر ۲۵ درصد به اسرائیل بفروشد، ولی هر دو پیشنهاد از طرف اسرائیلی ها رد شد.»[۵۹]
به هر حال نسخه ی تمام این حوادث با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در هم پیچیده شد و بعد از آن برگی نو در تاریخ روابط ایران و اسرائیل گشوده شد که بسیار متفاوت از قبل بود و میتوان گفت که بعد از کودتا، به مرور مناسبات استراتژیک ایران و اسرائیل آغاز می شود که در بخش آتی به بررسی آن می پردازیم.