(همان، ص ۲۲۵)
او معتقد است چون تأویلکنندگان به دنبال استنباط احکام فقه و کلام و فهم معانی محتمله هستند به این دلیل به تدبر و تفکر پرداختهاند، بنابراین تأویل درمورد قرآن مقبول است: «این همه تهویل (ترساندن) که در مورد تفسیر به رأی آمده، در مورد کسانی که تأویل میکنند نیست»(همان، ص۲۲۵)
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
دراینجا مفسر ذکر کرده که: که برخی آیات را نمیتوان با عقل و رأی بررسی کرد مانند: نزول آیات و اسباب نزول آن، فرود آمدن عیسی و…و برخی آیات که میتوان با عقل به آنها استدلال کرد، مربوط به استخراج حقایق و احکام است همانطور که معصومین و علمای دین رضوان الله علیهم اجمعین چنین کردند و اگر روا نبود آنها نیز این کار رانمیکردند(همان جا).
۳-۲-۷- ناسخ و منسوخ
پیرامون مسأله نسخ در قرآن نوشتههای فراوانی وجود دارد که از اهمیت بحث حکایت میکند، سیوطی برخی از کسانی که کتابهایی مخصوص علم ناسخ و منسوخ نوشتهاند، نام میبرد که عبارتند از: ابوعبید قاسم بن سلّام، أبو داود سجستانی، أبو جعفر نحّاس، ابن أنباری، مکی، و ابن عربی(سیوطی، ۱۴۲۱ه.ق، ج۱، ص۶۴۷، نوع۴۷).
زرقانی در اینباره مینویسد: «بحث ناسخ و منسوخ یکی از مباحث مهم در علوم قرآن است که دانشمندان در زمانها و عصرهای گوناگون به بررسی آن پرداختهاند، از جمله دلائل اهمیت این بحث این است که: شناخت ناسخ و منسوخ یکی از پایههای بزرگ فهم اسلام است و راهیابی به احکام صحیح را ممکن میسازد، به ویژه آنجا که ادله متعارض وجود دارد و رفع تناقض میان آنها جز با شناخت زمان صدور و تقدم و تأخر و ناسخ و منسوخ آنها مقدور نیست»(زرقانی، ۱۳۸۵ه.ش، ص : ۷۴۶؛ زرقانی، بیتا، ج۲، ص۷۰).
کاشفی نیز در عنوان پنجم از اصل دوم تفسیر جواهرالتفسیر علومی را که خاص تفسیر هستند و در تفسیر به آنها توجّه میشود، نام برده که علم ناسخ و منسوخ نیز یکی از آنهاست(کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، ص۱۹۱).
۳-۲-۷-۱-معنای نسخ
نسخ در لغت:
-
- به معنی إزاله و از بین بردن(فیومی، ۱۴۱۴ه.ق، ج۲، ص۶۰۳؛ راغب،۱۴۱۲ه.ق، ج۲، ص۳۲۱)، در آیات قرآن مانند: “فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ؛ پس خدا آنچه را شیطان بیفکند از میان میبرد و آنگاه آیات خویش را استوار میکند، و خدا دانا و استوارکار است"(الحج: ۵۲).
-
- تحویل: به معنی تغییر دادن، چنان که میگویند تناسخ المواریث، یعنی ثروتها متغیّر گشته است. ابن اثیر در النهایه میآورد: «ای تحوّلت من حال الی حال»(جزری، ۱۳۶۷ه.ق، ج۵، ص۴۷)
-
- نقل و انتقال از جایی به جای دیگر(فیومی، ۱۴۱۴ه.ق، ج۲، ص۶۰۳)، اشتقاق کلمههای معروف «استنساخ» و «انتساخ» نیز از همان ماده و به همان معنی است.
-
- تبدیل: “وَ إِذا بَدَّلْنا آیَهً مَکانَ آیَهٍ؛ و چون آیهای را جایگزین آیهای کنیم"(النحل: ۱۰۱).(ر.ک: سیوطی، ۱۴۲۱ه.ق، ج۱، ص۶۴۷، نوع۴۷؛ خویی، ۱۳۸۲ه.ش، ص ۳۴۴).
از نظر کاشفی نسخ یعنی محو ساختن و زایل گردانیدن(کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، ص ۱۹۱)، این نظر مفسر، مطابق با نظر لغویون است.
نسخ در اصطلاح:
نسخ در اصطلاح خاص علما و دانشمندان دینی با الهام از معنای لغوی آن، عبارت است از برداشته شدن حکمی از احکام ثابت دینی در اثر سپری شدن وقت و مدّت آن، یعنی تغییر یافتن حکم چیزی یا سپری شدن وقت و دوران آن حکم(خویی، ۱۳۸۲ه.ش، ص ۳۴۴).
کاشفی معنای نسخ در اصطلاح اصولیان را: «رفع حکمی شرعی به دلیل شرعی متاخر از او» معرفی میکند و دیدگاه مفسران را: «ازاله آیتی به حسب حکم و تلاوت یا یکی ازآن» بیان کرده است(کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، ص ۱۹۱).
۳-۲-۷-۲-جواز نسخ
همهی مسلمانان نسخ را قبول دارند و حتی سیوطی آن را خاص امت اسلام دانسته و میگوید مسلمانان بر جواز آن اجماع دارند: «قد أجمع المسلمون علی جوازه» اما یهود از اهل کتاب نسخ را محال دانند چون آن را علامت جهل و پشیمانی خداوند می دانند که این دو صفت بر خدا روا نیست»(سیوطی،۱۴۲۱ه.ق، ج۱، ۶۴۸). آقای خویی نیز در البیان این بحث را آورده و به منکران نسخ پاسخ میگوید(ر.ک: خویی، ۱۳۸۲ه.ش، صص۳۴۸ تا ۳۵۰).
نویسندهی جواهرالتفسیر نیز مانند این نظر دارد: «جمیع مسلمانان تجویز نسخ کردهاند، و یهود از اهل کتاب نسخ را محال دانند و علامت جهل و پشیمانی دانند، و گویند این دو صفت بر خداوند- سبحانه- روا نیست»(کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، ص ۱۹۱).
وی همچنین پاسخهایی را بر کسانی که نسخ را رد کردهاند ارائه میکند:
-اهل اسلام میگویند نسخی که در اخبار باشد موجب جهل و کذب است نه در احکام و نسخی که در قرآن واقع شده در احکام است نه اخبار(همان جا).
-و احکام الهی تابع مصالح و اغراض بندگان است و بر اساس اوقات و اشخاص مختلف میشوند و دراین صورت جهل و ندامت لازم نیست، مثلا امر و نهی طبیب کامل در معالجات بیمار به واسطه تخالف وقت و تفاوت مزاج مختلف میشود(همان جا).
-جواب دیگر به یهود اهلکتاب این است که: اینکه چون و چرا در فعل حکیم مدخل ندارد وهیچ کس رابر آنچه از حق سبحانه تعالی صادر شود اعتراض نرسد، “لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ؛ او را از آنچه میکند نپرسند و آنان را بپرسند"(انبیاء/۲۳).
کاشفی با بیان و زبان شیوا و ادیبانهاش دربارهی تغییر حکم از طرف خداوند چنین میگوید: «تغییر مشروع در انتها همچون تقدیر اوست در ابتدا، پس آنکه در بدایت حکم را تقدیر کرده اگر درنهایت تغییر فرماید حاکم است بیت:
مالک رد و قبول هر چه کند پادشاست بند
ه چه دعوی کند حکم خداوند راست»
(کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، ص ۱۹۲)
۳-۲-۷-۳- اختلاف مسلمانان در نسخ
گفته شد مسلمانان همه نسخ در قرآن را قبول دارند اما دراین قسمت به این موضوع اشاره میشود که با اینکه در وقوع نسخ متفقاند در اثبات و نفی بدل نسخ(یعنی آنچه به جای منسوخ میآید) اختلاف دارند(همان جا).
گروهی معتقدند نسخ حکم بدون اینکه بدل آن بیاید جایز و بلکه واقع است مانند حکم دادن صدقه قبل از نجوا با پیامبر(ص) که این حکم نسخ شد بدون آنکه حکم دیگری به جای آن بیاید.
عدهای نیز به آیهی “نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أوْ مِثْلِها؛ بهتر از آن یا مانند آن را میآوریم»(بقره/۱۰۶) استدلال کرده و به وجوب بدل قایلند، کاشفی نظر تفسیر کبیر را در این مورد آورده است(کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، ص ۱۹۲). فخر رازی در مفاتیح الغیب «ما» در آیهی"ما نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها؛ هر آیتی را که نسخ کنیم- حکم آن را برداریم- یا از یادها ببریم- یا بازپس داریم-، بهتر از آن یا مانند آن را میآوریم"(۱۰۶/بقره) را شرط میداند و میگوید معنای آیه چنین میشود که هرگاه نسخ صورت گیرد واجب است آنچه بهتر از آن است آورده شود: «ما» هاهنا تفید الشرط و الجزاء، و کما أن قولک: من جاءک فأکرمه لا یدل علی حصول المجیء، بل علی أنه متی جاء وجب الإکرام، فکذا هذه الآیه لا تدل علی حصول النسخ، بل علی أنه متی حصل النسخ وجب أن یأتی بما هو خیر منه»(رازی، ۱۴۲۰ه.ق، ج۳، ص۶۳۹).
۳-۲-۷-۴- انواع نسخ
کاشفی بر اساس نقل از کتاب عین المعانی(۱۲) انواع نسخ را سه نوع می داند:
۱-نسخ حکم و تلاوت با هم ۲-نسخ تلاوت و بقای حکم ۳-نسخ حکم و بقای تلاوت
(کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، ص۱۹۳)
برای هر یک از این انواع نمونههایی ذکر میکند و متذکر میشود که ممکن است کسی بگوید وقتی حکمی نسخ شده چه لزومی دارد تلاوت آن باقی بماند؟ جواب او این است که: «فعل قادر حکیم –جلّ ذکره – از صفت عیب مبرّاست پس ابقای آن مشتمل است بر فایدهای بزرگ و مصلحتی کافی که فهم هر کس بدان نرسد»(همان جا).
در ادامه آورده است: بعضی از علما استثنا و تخصیص و تعلیق به شرط و تقیید به وصف را، از قبیل نسخ شمردهاند و در عین المعانی آورده که نزد محققان نسخ چیز دیگری است و تخصیص و تعلیق و استثنا و تقیید چیز دیگر(همان، ص ۱۹۴).
۳-۲-۷-۵- فایده علم ناسخ و منسوخ
از دیدگاه کاشفی این علم فواید بسیار دارد مخصوصا برای اهل اجتهاد و کسانی که به بیان احکام شرعی میپردازند و هم چنین اشاره دارد که مفسر اگر ناسخ و منسوخ را نداند قول او در تفسیر شایسته اعتماد نیست.
دراینجا حدیثی از کتاب نهایه البیان(۱۳) از ابن عباس نقل میکند که: «ابن عباس- رضی اللّه عنهما- شخصی را دید که قصص قرآنی میخواند، و جمعی بر او گرد آمده، در معنی قرآن سخن میراند، فرمود که ناسخ و منسوخ را میشناسی؟ گفت:نه، ابن عباس- رضی اللّه عنهما- روی از او بگردانید و گفت: «هلکت و اهلکت»، هم خود در هاویه غوایت هلاک شدی و هم مستعمان را در بادیه ضلالت هلاک ساختی»(همان، ص۱۹۵).این حدیث از احادیث مشهور امام علی(علیه السلام) است که بسیاری از دانشمندان علوم قرآن و نیز تفسیر و حدیث، آن را ذکر میکنند(سیوطی، ۱۴۲۱ه.ق، ج۱، ص۶۴۷؛ زرکشی، ۱۴۱۰ه.ق، ج۲، ص۱۵۸، نوع۳۴).(۱۴) همهی این دانشمندان به اهمیت ناسخ و منسوخ اشاره کرده و برای نشان دادن این اهمیت به حدیث حضرت علی(علیه السلام) استناد کردهاند حتی دانشمندان سنی مانند سیوطی و زرکشی؛ بنابراین، حدیثی که کاشفی از ابن عباس نقل کرده جای دقت و بررسی دارد.
۳-۲-۷-۶- نسخ قرآن و نسخ کتابهای آسمانی پیشین
کاشفی از بحث ناسخ و منسوخ در قرآن گریزی میزند و آن را به کتب پیشین پیوند میزند که علاوه بر اینکه درآیات قرآن ناسخ و منسوخ وجود دارد، همهی این کتاب احکام کتب پیشین را نسخ می کند زیرا قرآن شامل همه آنها میشود.
او بعد از بیان مباحثی درموضوع نسخ میگوید: «بباید دانست که با آنکه کتاب ربّانی بر ناسخ و منسوخ اشتمال دارد و بعضی از آیات او بعضی دیگر را نسخ کرده، بیشبهه از روی غالبیت به فضیلت جامعیت، مجموع کتب انبیا صحف رسل را خط نسخ در کشیده جهت آنکه هر چه در جمله کتب الهی از اسرار واحکام پادشاهی اندراج یافته بود، این کتاب میامین نصاب برآن مشتمل است و آنچه از حقایق کمالیه که اختصاص به حضرت ختمیت و امت بزرگوارش لایح است در این کتاب مندرج شده کتب سابقه از آن خالی و عاطل»(کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، صص۱۹۵ و۱۹۶).
۳-۲-۸- محکم و متشابه
دانشمندان براساس آیهی ۷ سورهی آل عمران: ” ُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات؛ اوست [آن خدای] که [این] کتاب را بر تو فروفرستاد. برخی از آن، آیههای محکماند که آنها مادر و اصل کتاباند و برخی دیگر متشابهاند"، استدلال میکنند که در قرآن آیات محکم و متشابه وجود دارد و برای محکم و متشابه تعریفهایی ارائه کردهاند. از جملهی آنها زرکشی است که محکم در قرآن را آنچه از امر و نهی، حلال و حرام، فرائض و وعد و وعید در آیات آمده میداند ومعتقد است متشابه، شباهت داشتن بعضی آیات با بعضی دیگر در حق، صدق، اعجاز و بشارت و انذار است(زرکشی، ۱۴۱۰ه.ق، ج۲، صص۱۹۹ تا۲۰۱).
سیوطی نیز در نوع چهل و سوم از کتاب «الاتقان فی علوم القرآن» به بحث محکم و متشابه پرداخته است، او در تعریف این دو واژه مینویسد: «م
نظور از محکم بودن قرآن، استواری مطالب و متناقض نبودن آن است، و مراد از تشابه، شباهت داشتن هر قسمت آن با قسمت دیگر در حق و صدق و معجزه بودن میباشد»(سیوطی، ۱۴۲۱ه.ق، ج۱، ص۵۹۲).
مفسر جواهرالتفسیر در عنوان هشتم از اصل سوم در مباحث علوم قرآنی، به شرح بعضی از الفاظ مورد استفاده مفسران میپردازد که درکتابهای علوم قرآنی مورد توجه و بررسی قرار میگیرند او میگوید: «از جمله الفاظ متداوله میان ارباب تفسیر محکم و متشابه است وخاص و عام»(کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، ص۲۲۶). و آیات قرآن را دو قسم دانسته: ۱- محکم ۲-متشابه، سپس به آیه ۷ آل عمران دراین زمینه اشاره میکند و معنای محکم و متشابه را اینگونه بیان میکند که:
محکم: آنکه لفظ مطابق معنا باشد و دلالت ظاهرش بر مراد مخفی نباشد(همان، ۲۲۶).
متشابه: «مراد از لفظ بیچیز دیگری معلوم نشود».یعنی مفهوم به خودی خودآشکار نیست(همان،۲۲۷).
کاشفی علاوه بر این تعریفها، توضیح دیگری نیز از محکم و متشابه میآورد که در آن نص، مجمل، ظاهر و مؤول را تعریف کرده و میگوید: نص و ظاهر محکم باشد و مجمل و مؤول متشابه( همان جا).
در ادامه دیدگاه اصولیان درمورد محکم و متشابه را ذکر کرده: «به اصطلاح اصولیان: محکم کلام باشد در غایت وضوح در افاده معنی که قابل نسخ نبود و درجه او را از مفسّر ارفع دانند، چنانچه مفسر را از نص اوضح، و نص را از ظاهر اکمل میشناسند. و متشابه آن را گویند که اصلا به درک او راه نتوان برد»(همان،ص ۲۲۷) و میگوید کسی که به دنبال متشابه باشد به سقوط میفتد و باید درمقابل آنها تسلیم باشد.
در پایان بدون اشاره صریح، صفات خدا را از متشابهات دانسته اما باتوجه به اینکه میگوید: «هرچه از صفات خدا درقرآن آمده ایمان به آن لازم است و بدون هیچ تاویل عقلی و فکری، این موضوع آشکار می شود».
و در ادامهی همین بحث میآورد: «چون افراد از فهم واقعی این صفات چنانکه حق است قاصر هستند میل به تأویل میکنند اما دانستن آنها(متشابهات) با تأویل و تصرف عقل و وهم ممکن نیست بلکه هر که را که خدا بخواهد و لایق باشد درک میکند. چه، دانستن بدو است نه به وسیله علم و فهم، و راه بردن بدو از اوست. نه به دلالت عقل و وهم..»(همان، ص۲۲۸)
۳-۲-۹- عام و خاص
عام: عام لفظی است که بدون حصر تمام افرادی که صلاحیت آن را دارند فرا میگیرد، و صیغه آن «کلّ» است که در اول جمله میآید، مانند: “کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ"(الرحمان/۲۶)، یا در پی آن، مانند: “فَسَجَدَ الْمَلائِکَهُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ"(حجر/۳۰) و از صیغههای دیگر آن الذی و التی میباشد(سیوطی،۱۳۸۰ه.ش، ج۲، ص۵۱؛ سیوطی، ۱۴۲۱ه.ق، ج۱، ص۶۳۱).