هم تصور و هم فعل . مانند عواطف دینی ، اخلاقی و اجتماعی ، این عواطف خالی از تصوری روشن یا مبهم ، همراه با فعلی محدود یا نا محدود نیستند .
بعضی دیگر عاطفه را به معنی لذت و الم ، غریزه حفظ بقاء ، حس همدردی ، دوستی ، بزرگی خواهی ، فروتنی ، میل جنسی ، تمایلات اخلاقی ، اجتماعی ، دینی ، زیبایی و تعقلی به کار می برند . ( صلیبا ، صانعی ، ۱۳۶۶، ص۴۵۴)
تربیت :
تربیت در لغت به معنای پروردن ، پرورراندن و آداب و اخلاق را به کسی آموختن است . ( معین ، ۱۳۸۱ ، ص ۲۸۳)
واژه تربیت از باب تفعیل در ریشه (( رَبَوَ )) است . ( ابن منظور ، ۱۴۱۶ ، ج۱ ، ص۴۰۱ ) که این ریشه زیادت و فزونی پرورش است . ( ابن فارس ، ۱۴۰۴ ، ج۲ ، ص۴۸۳)
از نظر استاد مطهری ، تربیت دلالت می کند بر پرورش دادن استعدادهای انسانی که شامل پرورش جسم نیز می شود . تربیت نیز شامل ایجاد امکانات نفسانی موافق با مقتضای علم وحکمت است . ( مطهری ، ۱۳۸۴ ، ص ۵۵ )
تربیت را به معنای پرورش ، پرورانیدن ، بار آوردن ، آموزش ، تغییر رفتار ، جامعه پذیری ، ایجاد آمادگی ، تشکیل ذهن ، پرورش قوای ذهنی ، تزکیه ، تأدیب ، کار آموزی و … آورده اند . ( ملکی ، ۱۳۹۰، ص۳ )
اخلاق :
( جمع خلق ) در لغت به معنی خلق ، خوی ها ، طبیعت باطنی و سرشت درونی است . ( معین ، ۱۳۸۱ ، ص ۶۸ )
اخلاق صفت و کیفیت نفسانی ، ملکات نفسانی انسان که در زشت و زیبایی رفتار او نقش مهمی ایفا می کند جمله ای از رسول اکرم (ص) وجود دارد که بیان کننده همین اصل می باشد . (( بُعِثتُ لِاُتَمِمُ مَکارمُ الاخلاق)) ((من مبعوث شده ام برای تکمیل و تتمم خلق های فاضله ،یعنی صفات اکتسابی را که بشر برای سعادت خودش لازم دارد تکمیل کنم و به او ارزانی بدارم )). ( مطهری ، ۱۳۸۳ ، ص۲۳۰)
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
اخلاق به دسته ای از صفات انسانی گفته می شود که در نفس انسان ، راسخ و پایدار است و شخصی که چنین صفت ی دارد ، کارهای مطابق و متناسب با این صفت را بدون تأمل و تفک انجام می دهد . ( فایضی ، آشتیانی ، ۱۳۷۶ ، ص ۱۷۵)
اخلاق ، ملکه ای است که در نفس انسان پدیدار می شود و موجب می گردد که افعال نفس ، با سهولت و بدون نیاز به فکر و تروّی از آن صادر می شوند . ( باقری ، ۱۳۷۷ ، ص ۲۲ )
تربیت اخلاقی :
به کار گیری و پرورش استعدادهای درونی انسان در جهت رشد و تثبیت صفات پسندیده اخلاقی ، شکوفا کردن ظرفیت های اخلاقی به منظور انجام رفتارهای پسندیده اخلاقی و دوری از رذایل اخلاقی است ، به گونه ای که این ویژگی ها برای انسان به صورت ملکه در آید . ( حاجی باباییان امیری ، ۱۳۸۸، ص ۲۲ )
« تربیت اخلاقی عبارت است از شناخت صفات خدای تعالی و تلاش برای کسب فضایل اخلاقی و دوری از رذایل اخلاقی جهت رسیدن به رضایت الهی » ( طباطبایی به نقل : بوستانی ، ۱۳۸۰، ص ۱۰۱) .
فصل دوم
مبانی نظری و پیشینه تحقیق
۲-۱- مقدمه
واژه ها در گستره تاریخ علوم دستخوش تغییر و تحول می شوند . یک واژه در زمان های مختلف و علوم متفاوت دارای معانی متعددی می شود . علم منطق توصیه می کند ، در هر موضوع علمی به منظور روشن شدن محل بحث به عنوان مبادی تصّوری موضوع نخست ، واژه های به کار رفته در موضوع بحث تعریف شود . فایده مهم این کار تحریر محل بحث و پیشگیری از برداشت های نادرست خوانندگان در اثر معانی متعدد واژه هاست . از این رو فصل حاضر که شامل دو بخش است، بخش اول این فصل( مبانی نظری ) ، به تعریف و بیان ماهیت مفاهیم مورد بحث می پردازد تا نهایتاً بستر مناسبی برای آغاز بخش های بعدی فراهم گردد. بدین منظور ابتدا به مفهوم عقل، پرداخته شده است و آن گاه اهمیت عقل ، واژه های مترادف و متضاد عقل، عقل در قرآن، ادراکات عقلی، اقسام عقل ، مورد بحث قرار گرفته است و سپس تعاریفی از مفهوم عاطفه، معنای اصطلاحی عاطفه ، عاطفه در قرآن، تقسیم بندی عواطف ،حالات عاطفی ، نقش عواطف در زندگی، تقابل بین عقل و احساس، عاطفه از دیدگاه اسلام ،دیدگاه متفکّران اسلامی در دو بخش عقل گرایان و عاطفه گرایان ، دیدگاه فلاسفه اسلامی نیز در دو بخش عقل گرایان و عاطفه گرایان ، مفهوم تربیت ، اخلاق ، تربیت اخلاقی ، رابطه تربیت و اخلاق ، اهمیت تربیت اخلاقی و جایگاه عقل و عاطفه در تربیت اخلاقی ارائه گردیده است . و نهایتاً بخش پایانی فصل نیز به پیشینه ی تحقیقات در داخل کشور در سه حوزه پایان نامه ها ، مقالات و کتب نگارشته شده در این زمینه ، پایان می پذیرد.
الف) بخش اول : مبانی نظری
۲-۲- مفهوم عقل
در کتاب های معروف لغت عرب ، واژه ی عقل در معانی قلب ، تمیز ، تأمّل ، قلعه و حصن ، دیه ، قوّه و استعدادی که با آن آگاهی و علم تحقق می یابد ، ذکر شده است . ( احمدبن فارس ، ۱۴۰۴ق ، ج ۴، صص ۷۱-۷۰) . به علاوه عقل به عنوان وسیله ی تفکّر و استدلال و ترکیب تصوّرات و تصدیقات آمده است . عقل
در زبان عربی از حیث مفهوم ، با عِقال تناسب دارد . ( فراهیدی ، ۱۴۱۴ ق ، ج۹، ص۲۵۳). و عِقال به معنای زانو بندِ شتر ( ابن منظور ، ۱۴۱۶ ق، ج ۹، ص۳۲۷). بندی است که به وسیله ی آن شتر سرکش بسته و طغیانگری اش مهار می شود ، و از این جهت عقل نامیده شده است که سر کشی غرایز و هوس ها بند می نهد و زانوی غضب و شهوت سرکش را می بنددو عِقال می کند ( جوادی آملی ، ۱۳۷۰، ص ۷۰) . راغب در المفردات می نویسد : « اصل عقل ، امساک و نگهداری وضع چیزی است و به دو چیز گفته می می شود : اوّل ، به قوّه ای که آماده قبول دانش است که اگر انسان نداشته باشد ، تکلیف از او ساقط است . دوم ، به عملی که انسان به وسیله این قوّه کسب می کند و این همان چیزی است که قرآن کافران را به خاطر تعقّل نکردن ، مذمّت کرده است» ( مرزوقی و صفری ، ۱۳۸۶) . معنای واژه عقل به اختصار چنین است :
« نیروی تشخیص و باز شناخت حق از باطل در قلمرو شناخت های نظری ، و خیر از شر در قلمرو شناخت های عملی ، و بازدارنده از سیئات و سوق دهنده به حسنات » ( بهشتی ، ۱۳۸۹، ص ۸۹).در قرآن کریم واژه عقل به کار نرفته است ولی مشتقّات فعلی آن فراوان به کار رفته است . چنان که در قرآن فعل « تَعقِلون »۳ مرتبه ، فعل « یَعقِلون »۲ مرتبه ، فعل « یَعقِلُ » ۱ مرتبه ، فعل « نَعقِلُ »۱ مرتبه و بالاخره فعل « عَقَلوه » نیز ۱ مرتبه ، به کار رفته است . در مجموع مشتقّات فعلی عقل ، ۴۹ مرتبه در قرآن به کار رفته است . علّامه طباطبایی درباره علّت به کار نرفتن واژه “عقل” در قرآن فرموده: « گویا لفظ عقل به معنای معروف امروزی از اسم های مستحدث بالغلبه است به همین دلیل در قرآن به شکل اسمی استعمال نشده است ». ( رفیعی ، ۱۳۸۵) در المنجد ، عقل به معنای « درک » آمده است و عقل به عنوان نور رحمانی در نظر گرفته شده است که نفس با آن اموری را درک می کند که با حواس ادراک نمی کند ( المنجد ، ص۵۲، به نقل از مرزوقی و صفری ، ۱۳۸۶).فیروز آبادی در قاموس المحیط می گوید : عقل نوری روحانی است که به وسیله آن نفس انسان ، علوم ضروری و نظری را به دست می آورد ( فیروز آبادی ، ۱۹۹۱ م ، ص ۹۵۲۰؛ به نقل از ناصح و ساکی ، ۱۳۸۷) .علّامه مجلسی در بحار الانوار ( جلد ۱) در بیان معانی اصطلاحی عقل می نویسد ، عقل در اصطلاح به امور زیر اطلاق می گردد : عقل عبارت است از قوّه ادراک خیر و شر و سبب تمییز بین
آن دو ، و به وسیله عقل می توان اسباب امور را شناخت و به آنها معرفت پیدا کرد و هم چنین به چیزهایی که به عقل منجر می شود و یا از دستیابی به عقل مانع می شود ، معرفت یافت و عقل بدین معنا ملاک تکلیف و ثواب و عقاب است .عقل قوّه ای است که مردم آن را برای نظم دادن به امور زندگانی خویش به کار می برند . پس اگر موافق قانون شرع بوده و شارع آن را نیکو شمرده باشد ، « عقل معاش » نامیده می شود ؛ امّا اگر در امر باطل و حیله ای فاسد به کار رود ، شرع مقدّس آن را « شیطنت» می نامد .
« عقل » ملکه و حالتی است در نفس که انسان را به سوی انتخاب خیر و نفع دعوت می کند و از بدی ها و مضرّات به دور می دارد و به وسیله عقل ، نفس تقویت می شود برای دوری کردن اسباب شهوت و غضب و وسوسه های شیطانی .
عقل ، جوهری است مجرد و قدیم که ماده و مادی نیست ؛ یعنی ذاتاً و فعلاً مجرد است و هر چه مجرد است ، حدوث زمانی ندارد .
عقل ، نفس ناطقه انسانی است که به وسیله آن آدمی از سایر حیوانات متمایز می شود . عقل، مراتب استعداد نفس است ، برای تحصیل نظریات و نزدیک یا دور شدن از آن ها( مجلسی ، ترجمه رجب زاده ، ۱۳۶۲، ص۱۰۰).
۲-۲-۱- اهمّیّت عقل
اهمّیّت عقل بر کسی پوشیده نیست ، چرا که به واسطه ی این گوهر گرانبهای عقل است که آدمی مفتخر به مدال ” لَقَد کَرَّمنا ” و ” فَضَّلنا ” شده و معارف الهی و علوم بشری و اتم شناسی و اخترشناسی و … تحصیل می شود ، آدمی با ابزار عقل ، سعادت دنیا و آخرت را اختیار کرده و حق و باطل و زشت و زیبا ، درست و نادرست را می سنجد . اسلام بیش از همه مکتب ها و نظام های فکری روی عقل و خرد و عاقلانه عمل کردن ، اصرار می ورزد و تأکید روی مشاهده ، اندیشیدن و تفکّر اهمّیّت جنبه عقلانی را در این مکتب روشن می سازد ( ساعی ، ۱۳۷۹، ص۴۷). تکیه بر عقل و تأیید وجهه عقلانی از ویژگی های تربیت اسلامی است و مسلمان باید اصول و مبانی اعتقادات خود را از طریق عقل بپذیرد . دین مبین اسلام نظامی پویا است
و یکی از دلایل پویایی آن ، این است که با صراحت از پیروان خود می خواهد که در پذیرش مبانی مکتب به تقلید و پیروی کور کورانه تسلیم نشوند و اندیشه و عقل را به کار گیرند . بر همین اساس اسلام اهمّیّت عقل را در زمینه های مختلف مورد تأیید قرار می دهد . ( همان ، ۱۳۷۹، ص ۵۸). دین تکیه گاه ، مطمئنی برای عقل می باشد ، و جلوی انحرافات عقل را می گیرد و آن را در راه خیر و صلاح افراد جامعه انسانی سوق می دهد ، عقل و ایمان در کنار هم حکم دو بال را دارند که در مسیر تکامل انسان او را مدد می کنند ( فایضی و آشتیانی ، ۱۳۷۶، صص۸۸-۸۷)
آن چه از علّامه طباطبایی ( ره ) درباره اهمّیّت و ضرورت طریق عقلی در مقایسه با دیگر طرق شناخت دین بیان شده بسیار فراوان است که در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم :
۱ - رشد، پویایی استحکام و پیشرفت حیات انسانی بر اسا س بهره مندی از فکر صحیح تعیین می شود ؛
۲ - سعادت انسان از طریف تعقل بدست می آید ؛
۳ – با نظر به حیات انسانی در این جهان طریق عقل در مقایسه باکشف و وحی از عمومیت و اهمّیّت بیشتری برخوردار است ؛
۴ – کرامت و شرافتی بالاتر از درک حقایق معارف دینی برای انسان وجود ندارد ؛
۵ – تلقی عامیانه از معارف دینی و جلوگیری از بحث آزاد عامل انحطاط و عقب ماندگی جامعه اسلامی بعد از رسول خدا (ص) بوده است ؛
۶- بررسی تعلیمات دینی از مجرای تعقل و استدلال آزاد ، حیات و تازگی آنرا در همه زمانها حفظ خواهد کرد؛
۷- نفی طریق عقلی ، نفی یک امر فطری و غریزی است و دینی که پایه و اساس آن بر فطرت است بر خلاف فطرت فرمان نمی دهد( نوذری ، ۱۳۷۹).
عقل از دیدگاه غزالی دارای یک سلسله وظایف ادراکی و اخلاقی است که عبارتند از :
۱ - عقل میزان و ابزار سنجش الهی در روی زمین است؛
۲ - عقل می تواند معقولات را درک کند؛
۳ - عقل بر اشتباهات و لغزش های حس قضاوت و داوری می کند ؛
۴- عقل تصوّر و نارسائی های حس را جبران می کند (طباطبایی، سید محمد حسین ، ۱۳۶۷،ج۲،ص۲۷؛ به نقل از میر شاه جعفری ، ۱۳۷۶).
در روایات به مسأله عقل و خرد توجه و عنایت خاصّى شده به حدى که آن را یکى از دو حجت و دلیل براى انسان معرفى نمودهاند . امام کاظمعلیه السلام مىفرماید: « ان للَّه على الناس حجّتین حجّه ظاهره و حجّه باطنه و اما الظاهره فالرسل و الانبیاء و الائمه و اما الباطنه فالعقول» ( کلینی ، ترجمه مصطفوی ، ۱۳۶۹، ص ۱۹) .
درکتاب غرر الحکم بیش از ۲۳۰ حدیث از فضیلت و عظمت عقل سخن به میان آمدهاست حضرت علىعلیه السلام تعبیرات مختلف و شیوایى در اهمیت و ارزش عقل بیان مىدارد از جمله:
۱. «الانسان بعقله» معیار انسانیت به عقل است.
۲. «کمال الانسان العقل» کمال انسانیت به عقل است.
۳. «افضل النعم العقل» برترین نعمتها عقل است.