۸) عدم آموزش فرزندان برای دفاع از خود و خواسته هایشان:
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
خیلی از والدین تمام نیاز فرزندان را برآورده میکنند و به این ترتیب ارزش کار سخت وعدم وابستگی را در فرزند از بین میبرند. به این ترتیب نسلی از آدمهای بی بو و خاصیت و به اصطلاح پهلوان پنبه ظهور خواهد کرد. بچههای امروزه انتظار دارند که همه کارها برایشان انجام شود. اینکه آن ها را محکم و پر طاقت تربیت کنید و از آنها بخواهید که اموراتشان را خود انجام دهند دلیل عدم دوست داشتن آنها نیست . بلکه نشانه عشق واقعی است.
۹) تحمیل کردن گرایش وتفکر خود به فرزندان:
اجازه دهید که بچهها بچگی کنند. والدین نباید تمایلات و گرایش و نقطه نظرهای خود را به فرزندشان تحمیل کنند . اینکه فرزند خود را از اشتیاقات خود آگاه کنید خوب است اما آنها را تحمیل نکنید. اجازه دهید همان طور که هستند رشد کنند . بدون تحمیل عقاید وخواستههای شما.
۱۰) عدم وفای به قول و عهد:
اگر فرزندتان را به خاطر نقاشی روی دیوار تهدید به تنبیه کردن میکنید ، حتما این کار را انجام دهید. متاسفانه پیروی از قولهایی که به فرزندتان میدهید زندگی را کمی سخت میکند اما افزایش اعتماد به گفته شما چیزی مهمتر است. اگر شما به گفتههای خود عمل نکنید ، بچهها به این نتیجه میرسند که بین قول و عمل شما تناسبی نیست و در نتیجه به شما اعتماد نخواهند کرد.» (برگرفته از اینترنت)
۲-۳ دیدگاه و نظر اندیشمندان در را بطه با فرزند سالاری
۲-۳-۱ دید گاه روانشناسان
روانشناسان معتقدند محیط خانه اولین و بادوامترین عامل در رشد شخصیت افراد یک خانواده است. خانواده و نفوذ والدین در فرزندان به جنبههای ارثی محدود نمیشود، بلکه در تمام ابعاد وجودی فرد نقش مؤثری ایفا میکند. کودکان از طریق خانواده و محیط کوچک خانه، با دنیای خارج آشنا میشوند، طرز معاشرت و روابط اجتماعی با دیگران را میآموزند و راه و رسم زندگی، اخلاق و فلسفه اجتماعی و آداب و رسوم آن را فرا میگیرند.
۲-۳-۱-۱ دید گاه دکتر بنیامین اسپاک
مطابق نظر دکتر “بنیامین اسپاک” به والدین توصیه شد که از حس طبیعی خود پیروی کنند و از برنامههای انعطافپذیری استفاده نمایند که هم با نیازهای خود آنان و هم با نیازهای کودک سازگاری دارد اما در حال حاضر والدین احساس میکنند که سهلگیری، روش مناسبی برای فرزندپروری و ارتباط صحیح والد - فرزندی نیست، لذا نیازمند شیوه جدیدی هستیم که حد فاصل دو روش فوق باشد، یعنی روش “کنترل در حد اعتدال” که هم از افراطگرایی روش اول به دور باشد و هم دچار تفریط روش دوم نشود.
۲-۳-۱-۲ دیدگاه ملیحه ساجدی
ملیحه ساجدی کارشناس روانشناسی هم خودخواهی، نامحتاط بودن و داشتن خواستههای بیشمار، بیحوصلگی،ناشکیبایی، استفاده از راه های خشونت بار برای تحقق خواستهها و نپذیرفتن ناکامی را از خصوصیات اخلاقی کودکان خانوادههای فرزند سالار میداند و میگوید: فرزندان خانوادههای فرزند سالار معمولاً سست عنصر و بیاراده یا حداقل کم ارادهاندو این سالار بودن زمینه ساز بزهکاری در عرصه حیات اجتماعی کودکان میشود.
وی با بیان اینکه در خانوادههای فرزند سالار روحیه اطاعت از قانون و احترام به مقررات اجتماعی و رعایت آداب اخلاقی به حداقل ممکن تنزل میکند افزود: فرزندسالاری ظلم بزرگی به فرزندان است چون باعث میشود کودکان به بلوغ اجتماعی نرسند و به دلیل این که خواستههایشان به سرعت برآورده میشود، فرصت تمرین و تجربه اندوزی و کسب مهارتهای زندگی را برای رسیدن به خواسته هایشان نمییابند.
۲-۳-۲ دیدگاه جامعه شناسان
۲-۳-۲-۱ دیدگاه گینز برگ (Ginzberg)
گینز برگ میگوید روشهای تربیتی فرزندمدار زمانی به وجود آمد که هم نظام ارزشی والدین و هم رفتار آنان تغییر کرد و شیوه سنتی و تربیتی نسل گذشته کنار گذاشته شد و ارزشها و روش های تازهای بر روابط والدین و فرزندانشان حاکم گردید، به این معنی که فرزندان در نظام تربیتی امروز دوست والدین تلقی میشوند، روابط بچه ها با والدین خیلی صمیمانهتر شده و هم شأن خود آنان محسوب میشوند و از منزلت یکسانی با والدین برخوردارند و والدین هم نظرات و خواسته های فرزندان را جدی تلقی میکنند.
۲-۳-۲-۲ دید گاه ابوالقاسم صمیمی
ابوالقاسم صمیمی کارشناس جامعهشناس معتقد است: بیشتر والدینی که هم اکنون در خانواده آنها فرزند سالاری حاکم است در کودکی در خانوادههای پدرسالار رشد کردهاند و به همین دلیل احساس میکنند آن شیوه رفتاری را نباید در مورد فرزندان خود داشته باشند و به نوعی سعی میکنند فضای لازم را برای تحقق خواستههای آنان فراهم کنند.
کودکان خانوادههای فرزندسالار همان انتظاری را که از خانواده خود دارند از جامعه نیز دارند به همین دلیل پس از ورود به جامعه چون به اصطلاح لی لی به لالای آنها گذاشته نمیشود دچار یاس و ناامیدی می شوند ارتباط خود را با جامعه قطع میکنند.
وی معتقد است: والدین ناگزیزند برای تامین نیازهای خانواده و بچههایی که خواسته هایشان هر روز رو به فزونی است بیشتر از معمول کارکنند و احتمالا چندین شغل داشته باشند که یکی از پیامدهای آن خستگی مفرط و نداشتن وقت کافی برای رسیدگی به امور مربوط به بچهها و حتی همسران به یکدیگر است.
صمیمی افزوده است: در خانوادههای فرزند سالار فعالیتهای پدر و مادر برای برآوردن نیازهای فرزندان کوچک و بزرگ خود متمرکز میشود و تا آنجا پیش میروند که فراموش میکنند خودشان هم در مقام زن و شوهر نیازهایی دارند. این احساس دیده نشدن والدین در خانواده در دراز مدت به احساس تنفر پدر و مادر از فرزندان منجر میشود.
وی یکی دیگر از پیامدهای منفی فرزندسالاری را ایجاد خشم و نفرت در والدین نسبت به بچه اذعان میدارد. والدین، ضمن دوست داشتن بچه ها، به طور ناخودآگاه تنفری نسبت به آنان پیدا میکنند. پدر یا مادری که اقتدارش را از دست داده، احساس میکند نقشش در خانه از خدمتکار هم کمتر است چون دست کم از خدمتکار تشکر زبانی میشود ته دلش معترض است و به خود و به زمین و زمان و گاهی اوقات به بچهها ناسزا میگوید. در این شرایط، آشیانه محبت به آشیانه تنفر بدل میشود و خشونت یا دست کم سکوتی مرگبار برخانه و خانواده سایه میافکند.
۲-۴ پیشینه تحقیق
۲-۴-۱ پیشینه خارجی
به دلیل جوان بودن فرزند سالاری کتابی در این رابطه منتشر نشده و فقط تعدادی مقاله یا گفتمان در این رابطه در اینترنت توانستیم پیدا کنیم که به اختصار در مورد نظرگاه هر کدام به توضیح میپردازیم.
سودریک نوریده بورگ موضوع: موقعیت خانوادگی فرزندان
* سودریک نوریده بورگ، در کتاب جوانان در جوامع مدرن در مقالهای تحت عنوان ملاحظاتی در باب موقعیت خانوادگی فرزندان گفته است که نظام تربیتی امروز بیشتر به تربیت شخصیت فرزند و به ویژگیهای شخصیتی او توجه میکند و او را به رسمیت میشناسد، بین والدین و فرزندان اطاعت و زورگویی دیگر جایی ندارد و بچههای بزرگتر در بسیاری از تصمیمگیریهای خانواده شریکاند و رابطه آنان با والدین کاملاً افقی دوستانه است.
فند (Fend)
* فند (Fend)، در مطالعات خود اذعان داشته قلمرو تصمیمگیری والدین در خانوادههای فرزند محور روز به روز کاهش پیدا میکند و قلمرو تصمیمگیری فرزندان افزایش مییابد، یا بهتر است بگوئیم کنترلهای خانوادگی و کنترلهای والدین روی بچهها کاهش پیدا میکند. در خانوادها انتظار والدین از بچهها و همچنین خواسته عاطفی ایشان از بچه هاف در یک چیز خلاصه میشود و آن این است که درس بخوانند و رفتاری تربیت شده و با تشخص از خود نشان دهند. وی نتیجه گرفته که در این خانوادهها، والدین فشار خیلی زیادی به خود میآورند تا کارایی خودشان را بالا ببرند و در زندگی دائماً با نگرانی و ترس و دلهره دست به گریبان هستند.
گینز برگ موضوع: «ارزشها و ایده آلهای جوانان آمریکایی»
* گینز برگ (Ginzberg) در مقالهای تحت عنوان «ارزشها و ایده آلهای جوانان آمریکایی» میگوید والدین در بابر خواستهها و تمیلات فرزندان تحمل زیادی از خود نشان می دهند، به این معنا که اجازه میدهند فرزندانشان با آزادی کامل حرفهای دل خود را بیان کنند.یکی دیگر از مشخصه های خانوادههای فرزند مدار، به نظر گینز برگ، این است که نوع تنبیهات به کلی عوض شده و به جای تنبیه بدنی با فرزندان به نرمی و با آرامش و حوصله صحبت میشود، فرزندان به وجدان و باطن خودشان ارجاع داده میشوند، از آنان خواسته میشود که در باره این موضوع اندیشه کنند وخود راه صحیح و درست را برگزینند. به نظر ایشان نمی توان ادعا کرد که امروزه الگوهای تربیتی سنتی که رکن اصلیاش تربیت استبدادی و نظام تربیتی مستبدانه بود و اطاعت و فرودستی را از بچهها طلب میکرد، کاملاً دگرگون شده و جایش را به شیوه تربیتی مدرن داده است.
۲-۴-۲ پیشنه داخلی
غنیمتی (۱۳۸۵) موضوع: فرزند سالاری
با روش بررسی میدانی، توصیفی در شهر تهران این پژوهش را انجام داده. وی به دنبال این بوده که پدیدهای که در ایران از آن با عنوان فرزند سالاری یاد می شود همان است که در غرب از آن با عنوان فرزند محوری یاد میشود؟ و در پی بررسی علل موجدهی فرزند سالاری بوده.
نتیجهای که وی از تحقیق خود گرفته به این شرح بوده است:
با توجه به این که ساختارها و الگوهای نظام ارزشی، نظام تربیتی، نظام هنجارها و شهرنشینی تغییر پیدا کرده است، به نحوی که این تغییرات منجر به دگرگونی روابط والدین و فرزندان شده است. وی پدیده فرزند سالاری را مختص به جامعه ایرانی میداند با ویژگیهای خاص خود: بالا رفتن انتظارات بچهها، افزایش مراقبتهای والدین از فرزندان، وسواس شدید والدین نسبت به بچهها و افزایش آن، افزایش هزینههایی که والدین صرف فرزندان خود میکنند، تبدیل فرزندان به موجود پرهزینهای که دائماً در کانون توجه والدین قرار دارد.
به نظر وی چنین خانوادههای شرایط رشد و شکوفایی و خلاقیتهای اجتماعی را از فرد می گیرند، قدرت انتخاب و تصمیمگیری از چنین فرزندانی سلب میشود، و در حل مسائل، مشکلات و معضلات فردی و اجتماعی خود با مشکل مواجه خواهند شد.
فصل سوم:
چهارچوب نظری
۳-۱ نظریه های روان شناسی پیرامون فرزند سالاری
۳-۱-۱ نظریه عوامل تقویت کننده (اسکینر):
«نقطه عزیمت ب. اف. اسکینر متکی بر این فرض است که رفتار (اعم از رفتار حیوانی یا انسانی) با توجه به نتایج آن شکل میگیردو ادامه می یابد. اعمالی که از ارگانیزم سر میزند متأثر از محیط است ولی این تأثیرات به صورت محرک وانگیزه دوباره، ارگانیزم را تحت تأثیر قرار میدهد. حال اگر رفتاری، عوامل تقویت کننده مثبت یا منفی را به دنبال داشته باشد، احتمال تکرار آن بیشتر خواهد بود.اسکنر پس از سالها پژوهش درباره رفتار حیوان و انسان آثار «عوامل تقویت کننده» را در شکلگیری رفتار استنتاج نموده است.» (توسلی،۱۳۷۶،ص ۳۸۲)
بر اساس مطالب مطروحه متغیر متوقع بودن فرزندان از متغیر وابسته فرزند سالاری این چنین تبیین میشود که هر رفتاری که پاداش بیشتری دریافت کند احتمال اینکه آن رفتار از فرد سر بزند بیشتر خواهد بود. به طور کلی فرزندان وقتی متوقعتر میشوند که مشاهده میکنند رفتار قبلیشان منجر به توجه وتأمین شدن نیازشان و این یعنی پاداش دریافت کردن.
از این فرضیه برای تبیین احساس محرومیت والدین در کودکی از فرضیه بین تغییرات اجتماعی و فرزندسالاری رابطه وجود دارد میتوانیم استفاده کنیم. در مورد والدین خوشحال شدنشان در ازای تأمین شدن فرزندانشان گوشه چشمی است به احساس نیازشان در دوران کودکی که مورد توجه قرار نمیگرفتند و در واقع با این گونه توجه به فرزندانشان احساس محرومیت در کودکیشان را تقویت میکند. و این احساس خوشحالی رفتار و واکنش والدین را تقویت میکند.