۲-۱-۸-۱۱) سایر محرکها
انگیزه هایی که برای مدیریت سود میتواند وجود داشته باشد عبارتند از تلاش برای به حداکثر رساندن قیمت سهام برای سهامداران موجود نسبت به سهامداران بالقوه، در جائیکه سود گزارش شده عامل مهم تعیین کننده قیمت سهام در نظر گرفته میشود. کمتر از واقع نشان دادن سود توسط مدیریت در جایی که انتظار میرود خرید سهام شرکت توسط مدیریت اتفاق بیفتد و به حداقل رساندن سود به وسیله افزایش اقلام تعهدی هزینه تا اینکه حمایت درست را در مقابل رقابت خارجی جلب نماید. محققین معتقدند کشف اینکه آیا سود برنامه ریزی شده است یا خیر؟ مشکل است (آقایی و کوچکی، ۱۳۷۵، ۳۳).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
کلاگ و کلاگ[۴۵]، انگیزه اصلی مدیریت را از دستکاری سود، تشویق سرمایه گذاران برای خرید سهام شرکت و به تبع آن افزایش ارزش بازار آن بیان کرده اند (مرادی، ۱۳۸۶، ۱۰۲).
۲-۱-۹) دیدگاه های موافقان و مخالفان مدیریت سود
۲-۱-۹-۱) دیدگاه موافقان
برخی از محققان محدوده هایی از مدیریت سود را موجه تشخیص داده و آن را برای سرمایه گذاران و سایر افراد ذینفع سودمند دانستهاند. با بهره گرفتن از تئوری CAPM هنگامی که سودهای گزارش شده هموار شوند، محاسبهی ارزش فعلی جریانهای نقدی آتی و همچنین تعیین ارزش متعارف دارائیها راحتتر خواهد بود. پژوهش انجام شده توسط میچلسون و دیگران(۱۹۹۵) نشان میدهد شرکت هایی سود هموارتری دارند بطور قابل توجهی، متوسط بازده سالیانه بالاتری نسبت به شرکت هایی که هموارسازی سود را انجام نداده اند، دارند. هپ ورث۲(۱۹۵۳) معتقد است آرایش سود یک عمل عقلایی و منطقی است که از طریق آن مدیران تلاش میکنند با بکارگیری ابزارهای خاص در حسابداری، سودشان را هموار سازند. ترومن و دیگران[۴۶] (۱۹۸۸) در تشریح فواید هموارسازی سود برای شرکتها میگویند. (فضل جو، ۱۳۸۷، ۲۹) :
“هموارسازی سود واریانس سودهای مشاهده شده را میکاهد و بدین ترتیب هزینهی استقراض را کاسته و برروابط میان شرکت، مشتریان، فروشندگان و کارکنان اثر مساعده دارد.”
۲-۱-۹-۲) دیدگاه مخالفان
از سوی دیگر مخالفان پدیده هموارسازی و مدیریت سود، هموارسازی را نوعی تحریف در اهداف گزارشگری میدانند.
ایم هاف[۴۷] (۱۹۸۱) معتقد است، وقتی متغیرها برای کسب سودهای هموار دستکاری میشوند، به نظر میرسد که افشا به اندازههای کافی صورت نمیپذیرد. بیدل من[۴۸] (۱۹۷۷) اعتقاد دارد که هموارسازی سود، تجزیه و تحلیل صورتهای مالی را با مشکل مواجه میسازد. مک هوگ[۴۹] آرایش سود را نوعی دستکاری در اطلاعات صورتهای مالی میداند. برن استین[۵۰] عنوان میکند که اصولاً آرایش سود یک عمل سفسطه آمیز بوده که در محدوده GAAP صورت میپذیرد (فضل جو، ۱۳۸۷، ۲۹).
۲-۱-۱۰) ابزارهای مدیریت سود
به اعتقاد شیام ساندر[۵۱](۱۹۹۷) ابزارهای مدیریت سود را میتوان به ۵ طبقهی زیر تقسیم بندی کرد:
الف) تعیین حوزه عملی حسابداری معاملات به صورت اختیاری :
نحوه عمل حسابداری معاملات خاص، مواردی مانند تعمیر و به روز کردن تجهیزات و ماشین آلات، زمان بندی ثبت یک فروش و حذف موجودیها، تجهیزات و ماشین آلات میباشد که به انتخاب مدیریت بنگاه اقتصادی صورت میگیرد. بدیهی است در زمان انجام این اقدامات با هدف مدیریت سود، یک مشاهده کننده خارج از واحدهای تجاری، نمیتواند به آسانی آن را آشکار ساخته و افشاء نماید.
ب)انتخاب اصول حسابداری :
اصول پذیرفته شده حسابداری به مدیران اجازه میدهد، برای ثبت بسیاری معاملات از بین دو یا چند روش موجودی کالا(انتخاب یک روش از روش های fifo و lifo و میانگین و …) برای محاسبه استهلاک دارائیهای استهلاک پذیر(روش های مستقیم و روش های شتابی)، مخارج استخراج نفت و گاز(روش های مخارج کامل و روش های موفقیت آمیز)، حسابداری قراردادهای بلندمدت(روش کار تکمیل شده یا روش درصد پیشرفت کار). به هر حال در مورد انتخاب اصول حسابداری انتخاب اولیه و تغییر در اصول و روش های کاربردی اصول حسابداری برای افراد خارج از واحد تجاری قابل مشاهده است. بسیاری از پژوهشهای تجربی انجام شده در رابطه با مدیریت سود، مربوط به استفاده از این نوع ابزار میباشد.
ج) تعدیل برآوردهای حسابداری :
تعدیل برآوردهای حسابداری، قابلیت انعطاف بیشتری به مدیران واحدهای تجاری میدهد. منظور نمودن ذخیره جهت مطالبات مشکوک الوصول، برآورد عمر اقتصادی دارائیها و تعیین نرخ تنزیل برای تعهدات بازنشستگی، نمونه ای از ابزارهای سنتی است که مدیران برای سالهای متمادی، به منظور اعمال مدیریت سود از آنها استفاده میکنند. در سالهای اخیر تجدید ساختار نیز به عنوان یک پدیده نسبتاً جدید، مورد استفاده مدیران قرار گرفته است .
د) تعیین قیمتهای انتقالی کالاها و خدمات :
واحدهای تجاری چند ملیتی که مالیات آنها به صورت مضاعف شناسائی میشود، از انگیزه لازم برخوردارند تا نه تنها تلاش کنند نرخهای بالای مالیات بردرآمد آنها کاهش یابد، بلکه نسبت به هموار سازی سود نیز مبادرت ورزند. در گروه شرکتها یا شرکتهای چندملیتی، قیمتهای انتقال کالاها و خدمات، در میان واحدهای اقتصادی فرعی شرکتهای مادر یکی از ابزارهای جذاب مدیریت سود تلقی میشود.
ه) تصمیمات اقتصادی اساسی و بااهمیت:
در برخی از وقایع و رویدادهای مالی و اقتصادی مانند آگهی و تبلیغات، پرداختهای مربوط به طرحهای بازنشستگی، پاداش مدیران اجرایی، هزینههای تحقیق و توسعه، تحصیل یا فروش بخش هایی از واحدهای اقتصادی و فروش اموال یا سرمایه گذاریها میتواند این انگیزه وجود داشته باشد که تغییرات مورد نظر در این اقلام، سود واحد تجاری را درکوتاه مدت تحت تأثیر قرار دهد. رونن و سادان[۵۲]، در یکی از پژوهشهای خود روش های هموارسازی سود را به شرح زیر طبقه بندی کرده اند (بهارمقدم، ۱۳۸۵، ۲۵).
قبلاً گفتیم که هموارسازی سود جزئی از مدیریت سود است اکنون بجاست که ابزارهای هموارسازی سود را نیز در این قسمت بیان کنیم. ابزارهای هموارسازی سود عبارتند از:
۱)هموارسازی سود از طریق زمانبندی رویدادها
مدیران بنگاههای اقتصادی میتوانند زمان شناسایی و ثبت رویدادهای مالی را طوری انتخاب کنند تا بردرآمدها و سود گزارش شده، در تاریخ مورد نظر اثر بگذارند. به عبارت دیگر رویدادهای مالی در زمان واقعی خود شناسایی و ثبت نمیشوند و به دورههای دیگر منتقل میگردند مانند ثبت رویداد فروش، به عنوان پیش دریافت و یا ثبت پیش دریافت به عنوان فروش کالا و یا تعیین زمان مناسب برای شناسایی هزینههای تحقیق و توسعه و فروش دارائیهای ثابت؛ زمان بندی رویدادها باعث کمتر یا بیشتر از میزان واقعی نشان دادن درآمدها یا هزینه ها، حسب مورد میگردد.
۲) هموارسازی سود از طریق انتخاب روش های تخصیص
انتخاب برخی از روش های جدید و یا تغییر روش های موجود، میتواند منجر به دستکاری سود شود . به عنوان نمونه بعضی از روش های منظور نمودن ذخیره جهت مطالبات مشکوک الوصول و با ذخیره جهت کالاهای ناباب با میزان درآمد و فروش کالا ارتباط مستقیم و تنگاتنگ دارند و برخی دیگر متناسب با میزان درآمد منظور نمیشوند و یا انتخاب برخی روشهای استهلاک، مانند روش ساعات کارکرد و یا روش تعداد محصول تولید شده، با میزان استفاده و کارکرد اموال ماشین آلات و یا تعداد محصول تولید شده بیشتر باشد، هزینه استهلاک نیز به همان نسبت بیشتر خواهد بود و در نهایت سود گزارش شده، یک روند متناسب را طی میکند. در صورتی که انتخاب روشهایی مانند روش خط مستقیم و یا روش های نزولی باعث میشود که هزینه استهلاک محاسبه شده با میزان درآمد و فروش کالا، ارتباط منطقی نداشته باشد. نمونه دیگر از این باب، به هزینه منظور نمودن برخی از مخارج سرمایه ای یا بالعکس میباشد لذا مدیران در این محدوده نیز از اختیارات زیادی برخوردارند تا بر اعداد و ارقام حسابداری اعمال کنترل نمایند .
۳)هموارسازی سود از طریق طبقه بندی
مدیران میتوانند از طریق تغییر مکانی اعداد و ارقام مندرج در صورت سود وزیان، سود گزارش شده را براساس اهداف خویش دستکاری نمایند. نشان دادن بعضی از هزینههای اداری و تشکیلاتی به عنوان بخشی از بهای تمام شده کالا و کم کردن سود عملیاتی و بالعکس، نمونه ای از حالت مذکور میباشد . همچنین عادی، غیرعادی یا غیرمترقبه تلقی کردن برخی از اقلام سود و زیان منجر به افزایش یا کاهش سود خالص عملیاتی میگردد (آقایی و کوچکی، ۱۳۷۵، ۴۵).
۲-۱-۱۱) مدیریت سود و کیفیت افشاء
سود گزارش شده در شرکت ها، همواره بعنوان یکی از معیارهای تصمیم گیری مالی مورد توجه بوده است. اما هرگاه اهداف مدیران و مالکان همسو نباشد مدیریت ممکن است صورتهای مالی در جهت منافع خود تهیه نمایند. استفاده کنندگان از اطلاعات مالی نیز همواره از عدم تقارن اطلاعات حسابداری ناراضی بودهاند و همواره به دنبال اطلاعاتی هستند که بتوانند جهت تصمیم گیریهای منطقی از آن استفاده نمایند. دو مکانیسم اصلی وجود دارد که شکاف اطلاعاتی بین مدیران و سرمایه گذاران را تعدیل می کند. اول عرف و استانداردهای پذیرفته شده حسابداری که توانایی مدیریت برای تحریف اطلاعات مالی را محدود میسازد، اگر چه هنوز مدیران قادرند به دلیل دانش و تخصص، برتری اطلاعاتی را حفظ نمایند و دوم حسابرسان که با رسیدگی به برآوردهای مدیریت و ارقام و اعداد گزارش شده اعتبار صورتهای مالی را افزایش میدهند. این مکانیزمها هنوز نارسائیهای خاص خود را دارند و نتوانستهاند به طور کامل شکاف اطلاعات بین مدیران و سرمایه گذاران را برطرف کنند. افشاء اطلاعات راهکاری است جهت از بین بردن عدم تقارن اطلاعات بین مدیران و سرمایه گذاران از طریق تعدیل تضاد منافع موجود (ایزدی نیا، ۱۳۷۷، ۱۱۲).
بینش(۲۰۰۱) به وجود دو دیدگاه در مورد مدیریت سود اشاره میکند. دیدگاه «فرصت طلبانه[۵۳]» که بیان میدارد مدیران در پی گمراه کردن سرمایه گذاران هستند و دیدگاه «تبادل اطلاعات[۵۴]» که بیان میدارد که اختیارات مدیر ابزاری است برای وی تا تا انتظارات شخصی اش را در مورد جریانات نقد آتی شرکت به سرمایه گذاران ارائه کنند.
لوبو و ژو[۵۵](۲۰۰۱) میزانی که شرکتها به مدیریت سود میپردازند را به عنوان عامل تعیین کننده مهمی جهت تصمیم گیری در ارتباط با میزان افشاء اطلاعات معرفی مینمایند. تجزیه و تحلیلهای تجربی ارائه شده توسط این محققین بیانگر وجود رابطه منفی بین کیفیت افشاء و مدیریت سود در حالت وجود مدیریت سود فرصت طلبانه، همچنین وجود رابطه منفی بین کیفیت افشاء و مدیریت سود در حالت وجود مدیریت سود ناشی از تبادل اطلاعات است .
گلوستن و میلگرام[۵۶](۱۹۸۵) در ارتباط با رابطه بین افشاء شرکت و عدم تقارن اطلاعات، مدلی ارائه نمودهاند که این مدل بیانگر رابطه معکوس بین افشاء شرکت و عدم تقارن اطلاعات میباشد. بطوری که هرچه سطح افشاء شرکت افزایش مییابد عدم تقارن اطلاعات کاهش پیدا میکند .
ترومن و تیتمن[۵۷](۱۹۸۸) به روش تحلیل نشان دادند که وجود عدم تقارن اطلاعات بین مدیریت و سهامداران، وضعیت ضروری برای مدیریت سود است. ومیزان مدیریت سود با سطح عدم تقارن اطلاعات افزایش مییابد. در واقع میتوان چنین گفت که هر چه کیفیت افشاء اطلاعات بهتر باشد، عدم تقارن اطلاعات کاهش یافته و بدنبال آن مدیریت سود نیز کاهش خواهد یافت (بداغی، ۱۳۸۷، ۱۷۸).
۲-۱-۱۲) اندازه گیری مدیریت سود
روش های کشف مدیریت سود بر مبنای اقلام تعهدی
در بررسیهای انجام شده روی مدیریت سود، اقلام تعهدی نقش بسیار مهمی دارند. اقلام تعهدی حاصل کسر جریانهای نقد عملیاتی از سود شرکت میباشد، بنابراین با فرض اینکه نتوان جریانهای نقدی را دستکاری نمود تنها راه دستکاری سود افزایش یا کاهش اقلام تعهدی است. اقلام تعهدی میتواند به دو بخش اقلام تعهدی اختیاری و غیراختیاری تقسیم گردد . اقلام تعهدی غیراختیاری به طور متعارف به سطح فعالیت بستگی داشته و تحت کنترل مدیران نمیباشد در حالی که اقلام تعهدی اختیاری تحت کنترل مدیران بوده و توسط آنان به راحتی قابل دستکاری است (حسنی آذر، ۱۳۸۵).
لذا تفکیک اقلام تعهدی اختیاری از کل اقلام تعهدی به عنوان معیاری از مدیریت سود و اعمال آن در واحدهای تجاری از اهمیت خاصی برخوردار است. یک عامل بنیادی در آزمون مدیریت سود در شرکت ها، تخمین عامل اختیار و اعمال نظر مدیران در تعیین سود است. بررسی ادبیات مبتنی بر مدیریت سود، بیانگر وجود رویکردهای متفاوت با شناسه ای مختلف در تخمین و اندازه گیری اختیار مدیریت در تعیین سود گزارش شده است. یکی از مهم ترین این رویکردها، مبتنی بر کاربرد اقلام تعهدی اختیاری بعنوان شاخصی برای تعیین و کشف مدیریت سود در واحدهای تجاری است .
هیلی[۵۸] (۱۹۸۵)، دی آنجلو[۵۹](۱۹۸۶) و جونز[۶۰](۱۹۹۱)، در طی انجام مطالعلاتی در زمینه مدیریت سود، با بکار گیری اقلام تعهدی برای کشف مدیریت سود اقدام به ارائه مدل هایی کردهاند که در تحقیقات بعدی، بارها آزموده شده اند. در حال حاضر پنج مدل اساسی جهت جداسازی بخش اختیاری از کل اقلام تعهدی و نیز اندازه گیری مدیریت سود توسط اندیشمندان در این حوزه ارائه شده است. با توجه به اهمیت این مدلها در ادامه به شرح و توصیف آنها پرداخته میشود :
الف)مدل هیلی
این مدل در سال ۱۹۸۵ ارائه شده است. در این مدل فرض میشود که بخش غیراختیاری اقلام تعهدی از یک فرایند میانگین تبعیت میکند. در مدل هیلی برای محاسبه اقلام تعهدی اختیاری ابتدا اقلام تعهدی غیراختیاری از طریق فرمول زیر محاسبه میشود:
۱) = ۱ NDA
که در آن:
NDAt: اقلام تعهدی غیراختیاری درسال t
TA: کل اقلام تعهدی
A: کل ارزش دفتری داراییهای شرکت
n : تعداد سالها در دوره برآورد
λ : عبارتست از سال اندیس که دارای بازده (t-1 , …,t-n. t-n +۱) میباشند.