از جمله طنز مستقیم میتوان به طنز هوراسی (منسوب به هوراس[۲۴] طنزپرداز رومی) طنز جووانی (منسوب به جوونال[۲۵] طنزپرداز رومی) اشاره کرد. در طنز هوراسی «سخنگو فردی مؤدّب و زیرک است که با طنز هایش بیشتر باعث سرگرمی و تفریح است تا خشم و رنجش، زبان او نرم و ملایم است و گاهی خودش را به سخره میگیرد(مثل طنزهای حافظ). در طنز جووانی سخنگو یک معلّم جدّی اخلاق است، سبک و زبانی موقّردارد، مفسدهها را که به نظر او کاملاً جدّی هستند بدون گذشت مطرح میکند و باعث تحقیر و رنجش میشود.» (شمیسا،۱۳۷۴: ۱۶۵)
اما طنز غیر مستقیم، طنزی است که در آن قهرمانان اثر، خود و عقاید خود را به سخره میگیرند، گاهی هم نویسنده با تفسیرهای خود و با سبکی روایی، جریانات را مسخرهتر نشان میدهد. در این شیوه، گروهی از شخصیت های پرحرف، فخرفروش و متفاضل که نمایندگان نحلههای مختلف فکری و فلسفی محسوب میشوند، در طی بحثهای گستردهی خود - که معمولا در یک مجلس صورت می گیرد - عقاید و آرا و نقطه نظرهای روشنفکرانهی دیگران را به نفع خود به باد انتقاد و سخره میگیرند. البته باید بگوییم «این که چگونه میتوان طنز را به طور مستقیم یا غیر مستقیم درباره موضوعات جدی بهکاربرد، تا حدی به رابطه بین نویسنده و خوانندگانش بستگی دارد.» (پلارد،۱۳۷۸: ۱۷)
* نوع دیگری از طبقهبندیها براساس درون مایه اثر است که به طنزسیاسی، طنزاجتماعی، طنزتاریخی، طنزاخلاقی، طنزفلسفی و عارفانه، طنز مذهبی و اعتقادی، طنزموقعیتی، طنز خانوادگی، طنز تلفیقی چون طنز سیاسی ـ اجتماعی و … تقسیم کرد.
طنز اجتماعی: «طنز اساسا سبکی اجتماعی است» (همان: ۱۲) و «انتقاد اجتماعی از لوازم طنز است.» (شوقی نوبر،۱۳۷۱: ۱۱۳)که در آن طنزپرداز نسبت به حماقتهایی که در آداب و رسوم و عقاید همنوعانش وجود دارد، آگاهی دارد و آنها را به باد انتقاد میگیرد.
طنز سیاسی: این نوع طنز یکی ازپرکاربرد ترین انواع طنزاست و برای بیان مشکلات سیاسی ومبارزه با بیدادگری عاملان دستگاه های دولتی پدید میآید. البته چون انتقاد در فضای استبدادی از لحاظ مصونیت گوینده آن نسبت به دیگر انواع ادبی بهتر است، بنابراین انتخاب طنز سیاسی اولویت بیشتری دارد. چهبسا به همین سبب « روزگار آشفتگی، تشویش و اضطراب سرشارترین دوره های طنز است.» (قزیحه،۱۹۹۸: ۱۱۰)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
* از منظر شیوه عرضه، طنز را میتوان به کلام محور، تصویر محور و تصویر-کلام محور تقسیم کرد. طنز کلامی(یا طنز زبانی ولفظی)، که شامل طنز مکتوب، منقول و شنیداری است، کاربرد خاص واژگان و جملات موجب خنده میگردد. انواع کاریکلماتور طنز کلامی دارد. طنزتصویری(یا نمایشی و دیداری) مانند انواع هنرهای تجسمی و تئاتر و نقاشی و…طنز ژورنالسیتی هم نوعی از طنز مکتوب است که در سبز فایل رواج بسیار زیادی یافته است، که خود انواع طنزها( نوشتاری، تصویری، سیاسی، اجتماعی و…) را دربرمیگیرد. انواع دیگری از طنز وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
*طنز موقعیت : گاهی اوقات حوادث یا خود موقعیت آنقدر غیرمنتظره است که باعث خنده می شود؛مثل اینکه قاتلی مادری را بکشد و چون دلش برای بچه میسوزد بچهی او را نیز بکشد که تنها نماند. در اینجا خنده، فیالواقع خندهی درد است.
*یکی از انواع طنز «طنز خویشتن» است، به این معنی که کسی، آگاهانه خودش را موضوع طنز قرار دهد و «خودش را خفیف میکند» (کالین موکه،۱۳۸۹: ۷۶)
* براساس زاویه دید و نوع نگاه میتوان به طنز سیاه یا تلخ و طنز سفید یا شیرین اشاره کرد، در طنز سیاه جنبه خندهانگیزی طنز کمتر از نیش آن است و طنزپرداز میخواهد خواننده را متوجّه واقعیات وحشتناکی کند که در حال وقوع است. مضمون این نوع طنز، رذالتها و حقارتها و پوچی آرزوها و تلاش بشری است و نمونهی اساسی آن، مبتنی بر نفی است، مانند اشعار خیام. ولی در طنز شیرین، بذلهگویی و شوخطبعی بر تفکر و تعمق طنز برتری دارد. از انواع دیگر طنز میتوان به طنز تمثیلی، طنز تفسیری، طنز عام و خاص، طنز رسمی و غیررسمی، طنز زنانه، طنز اینترنتی و… اشاره کرد که مجال بحث درباره آنها نیست.
۴٫۳٫۲٫ شیوه های طنز
طنزپردازان از چندین شیوه برای بیان طنز استفاده میکنند که مهمترین آنها در این بخش بیان شده است:
تقلید مضحک یا نظیره طنزآمیز به معنای تقلید اغراقآمیز از یک اثر ادبی شناخته شده یا به کار بردن عین رفتار و کلمات کسی که مورد طنز قرار میگیرد، با ایجاد چهارچوبی مضحک برای آن. البته هر نوع تقلیدی جنبه طنز و انتقاد ندارد، «این کار وقتی جنبه طنز دارد که معایب و نقاط ضعف آن شخصیت به صورت مبالغهآمیزی مورد استهزاء قرار گیرد.» (جوادی،۱۳۸۴: ۲۹) همچون حکایت حیوانات که غیر مستقیم و کنایهآمیز است و هریک از حیوانات یا هر رفتاری از آنان، نمایانگر انواع مختلف وضعیتهای انسانی است.
تقلید طنزآمیز به چند طریق انجام میگردد، تحقیر مستقیم یا مسخرگی نازل -به طور مثال قهرمان به شیوه اوباش صحبت کند- و تمجید مسخرهآمیز و یا مسخرگی عالی-مانند اینکه اوباش به شیوه قهرمان صحبت بکند- که بدان حماسه مضحک یا طنز حماسی نیز میگویند. «در حماسه مضحک، طنزنویس تظاهر به جدی بودن میکند. کلمات او ظریف، بزرگمنشانه و پر از ظرایف شعری است. اگر نثر باشد جملاتش طولانی، ادیبانه و مطنطن است و معمولا وزنی شکوهمندانه انتخاب میکند و نویسنده حماسه مضحک تظاهر به رقابت با نویسندگان بزرگ میکند، در صورتی که چنین نیست. استعمال کلمات عامیانه و تصاویر زیاد شاعرانه نیست.» (جوادی،۱۳۸۴: ۳۱) «تقلید مسخرهآمیز اساسا ادا درآوردن است. از این نظر به طنزحماسی شباهت دارد، جز آنکه جنبه صوری آن کمتر و جنبه لفظی آن بیشتر است.»(پلارد،۱۳۷۸: ۷۳)
بزرگنمایی و مبالغه در بیان عیوب و نقصها، شیوه دیگری از طنز است که چیزی را ازلحاظ جسمی یا معنوی از حالت طبیعی خود خارج میسازد و واقعیتهای موجود در جامعه انسانی را بزرگتر ومضحک نشان میدهد. مثل کاری که کاریکاتوریستها انجام میدهند. نوع دیگری از بزرگنمایی به نام اغراق معکوس است که «جدیت چیزی را بسیار کمتر از آنچه هست نشان میدهد.» (همان: ۹۰) به بیان دیگر، طنزپرداز با بهره گرفتن از اغراق و مبالغه، «معنی خرد را بزرگ میگرداند و معنی بزرگ را خرد، نیکو را در خلعت زشت بازمینماید و زشت را در صورت نیکو.» ( بهزادی اندوهجردی،۱۳۷۸: ۱۵۸) البته وجود عنصر درشت نمایی و غلو، در گستره طنز، ضروری است و نباید این عنصر را به باد انتقاد گرفت و گمان کرد که طنز، از محور دلالتگری و مستندگرایی، دور شده است.
کوچک کردن مسائل بزرگ هم مانند مورد قبلی باعت تحریک احساسات، تغییر و اصلاح میشود. «دنیای حیوانات که اکثراً مورد استفاده طنزنویس قرار میگیرد، نوع دیگری از کوچک کردن است و آن به دو طریق انجام میگیرد، یکی این که نویسنده برای اینکه مورد بازخواست قرار نگیرد شخصیتهای خود را از میان حیوانات انتخاب میکند و دیگر اینکه مقایسهای بین انسان و حیوان میکند و میخواهد نشان دهد که علیرغم تمام فضایل و کمالات روحانیش باز موجودی است که هزار کار میکند که طبع حیوانی راضی به آن نیست. البته گاهی از دنیای حیوانات پایینتر رفته به عالم جمادات میرسد.» (جوادی،۱۳۸۴: ۱۹تا ۲۱)
شیوهی دیگر طنزپرداز، استفاده از وارونهسازی است؛ «گاه شاعران ونویسندگان در طنزنویسی از طنز عنادی استفاده میکنند و به «وارونهسازی» میپردازند. در این صورت، طنزپرداز، درست عین عکس آنچه را که میگوید تصور میکند. »(باقریان بستان آباد،۱۳۸۷: ۱۳۸) تجاهل عارف(آیرنی سقراطی[۲۶]) و یا تغافل هم یکی از شیوه های طنز است که گوینده، خود را دانسته به نادانی میزند و رندانه از آنچه مورد نقد اوست به ایجاب سخن میگوید.« تغافل در واقع، راه گریزی است از ترس مجازات یا ستم دیگری.» (قزیحه،۱۹۹۸: ۱۳۷) ربط دادن دو موضوع غیرقابل ربط با هم، استفاده از صنایع ادبی و بلاغی، اعم از پارادوکس، ابهام (دوپهلوگویی)، ایهام(غیرمستقیمگویی)، هجو در معرض مدح، مدح در معرض هجو، تعریض، اسلوبحکیم، کنایه، تشبیه، انواع استعاره، به هم آمیختن زشت و زیبا، ارسال مثل، تضاد، تضمین و… شیوه دیگر طنزپرداز است، تا نیشخند بزند، آگاه کند و اصلاح نماید. البته این شیوه ها گاهی بسیار به هم نزدیک میشوند، بطوری که یک جمله میتواند دربردارندۀ چندین روش ارائه طنز باشد.
فصل سوم
بافت برون متنی گفتمان در اشعار طنز بهار و زهاوی
رابطه مسائل اجتماعی و ادبیات، رابطهای دو سویه است؛ وضعیت بیرونی و زندگی شاعر و حوادثی که در اطراف او رخ میدهد اعم از حوادث سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی به طور حتم در تراوشهای ذهنی شاعر تاثیر میگذارد، همانگونه که در برخی موارد، حوادث بیرونی از آثار وی تاثیر میگیرد. در این دوران هم مسائل اجتماعی و سیاسی بر ادبیات تاثیر جدی گذاشت و هم ادبیات برای بسترسازی و فراهمآوردن زمینههای روشنفکری و گسترش شعارهای تجددطلبانه نقش اساسی ایفا کرد. انقلابها و جنبشهای قرن اخیر و در پی آن مشروطهطلبی، شورش علیه استبداد سلطنتی و مقابله با استعمار و استثمار از حوادث مهم دوران بهار و زهاوی در دو کشور ایران و عراق است که بعد از آگاهی و آشنایی مردم با دنیای بیرون، بویژه غرب و در پاسخ به تغییرات و پیشرفتهای عصر خود، بوجود آمدند. اهمیت این دورۀ تاریخ از آن روست که بخش گستردهای از آن رویدادهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مشترکی میان عراق و ایران را دربرمیگیرد، و با وجود جنگها و اختلافات بین دو کشور، روابط آندو همیشه در سطحی نامطلوب قرار نداشته و در تاریخ روابط ایران و عراق نقاط قابل اتکایی نیز یافت میشود.
این جنبشها در عثمانی حدود دو دهه قبل از ایران رخ داد و تقریبا تمام این رخدادها از جمله مشروطهخواهی بعد از چند سال در ایران اتفاق افتاد. این موضوع بیانگر این است که رخدادهای دو کشور همسایه که بسیار به هم نزدیک است، بر یکدیگر تاثیرگذارده است. شرایط جغرافیایی و استراتژی یکسان عراق و ایران و رویآوردن استعمارگران به آن، مناسبات ترک و ایران، وجود سفیران دو کشور، سفرها و کوچها، اخراج و تبعید افراد ضد استبدادی از ایران به عثمانی(بویژه عراق) و از عثمانی به ایران، همفکری عالمان عراقی و ایرانی در خط مشی انقلابها، وجود عالمان نوگرایی چون سیدجمال الدین، مقابله با شرایط فرهنگی بسیار ضعیف و موقعیت اقتصادی نابسامان که فقر و قحطی را به همراه داشت، در هر دو کشور از عوامل موثر در ادبیات است، بنابراین برای بررسی شعر زهاوی و بهار باید شرایط اجتماعی و سیاسی آنها را مورد کنکاش قرار داد.
۱٫۳٫ موقعیت سیاسی زهاوی
کشور عراق در زمان زهاوی تحت سلطۀ مستقیم دولت عثمانی قرار داشت و «والیان دستنشاندۀ امپراتور عثمانی از سال۱۸۳۱ تا ۱۹۱۴م عراق را تابع حکومت مرکزی که در استانبول بود، نگه داشته بودند.» (الهاشمی،۲۰۰۶: ۲۳۸) حکومت عثمانیان (۱۹۲۳-۱۲۸۰م) یکی از بزرگترین و پهناورترین دولت اسلامی پس از فروپاشی خلافت عباسی به شمار میآمد.(حضرتی،۱۳۸۶: ۱۵) این امپراتوری قدرت زیادی بویژه در قرون۱۷ و۱۸ داشت، اما از اوایل قرن نوزدهم با وجود اصلاحاتی در جهت برکندن نظام کهن از سوی سلاطینی چون سلطان محمود و سلطان عبدالمجید، رو به افول بود. بعد از آنها سلطان عبدالعزیز(سکاندار امپراتوری در بدو تولد زهاوی) بیش از پیش در جهت تجدید حیات قدرت امپراتوری به امر اصلاحات پرداخت. «وی که همدورۀ ناصرالدین شاه بود، اولین پادشاهی بود که برای دیدن تغییرات اروپا و ایجاد اصلاحات در حکومت خود به آنجا سفر کرد. در طی این سفر، پادشاه ایران هم برای انجام چنین سفری ترغیب شد.» (رئیس نیا،۱۳۸۲، ج اول: ۵۲) درواقع، این دو سفر که در عثمانی و ایران انجام گرفت یکی از عوامل ایجاد اصلاحات در دو حکومت بود.
در این دوران مدحت پاشا مهمترین والی عثمانی عراق بود، که «اقدامات بسیار در آبادانی کشور و آسایش ملت انجام داد و در زمینه ورود پدیده های جدید تمدن اروپایی مانند بیمارستان، مدرسه، روزنامه، چاپخانه، کارخانه و سینما کوشش فراوان کرد.» (کامران مقدم،۲۵۳۶(=۱۳۳۶ه.ش): ۱۷۹) به طور کلی «اقدامات وی در دو بخش میگنجید، ۱٫ اصلاحات اداری و حکومتی، ۲٫ تغییر در تعلیم و تربیت.»(الهاشمی،۲۰۰۶: ۲۴۰)
بعد از عبدالعزیز آخرین امپراتوری مهم عثمانی یعنی سلطان عبدالحمید دوم حکومت خود را از سال۱۸۷۶ تا ۱۹۰۹م شروع کرد. در طی این اصلاحات، آگاهی و بیداری ملت عرب بیشتر شد. عواملی چون افزایش مراکز تعلیم و تربیت و گسترش باسوادی و تحصیلات عالیه، آشنایی با زبانهای خارجی و ترجمه کتب و مقالات، صنعت چاپ و افزایش روزنامهها، آشنایی با اختراعات و نوآوریهای اروپایی در کنار تلاش روشنفکرانی چون سید جمال الدین و مدحت پاشا، در ایجاد آگاهی عربها نقش بسزایی داشتند. این تغییرات، مردم را خواستار حکومت مشروطه، قانون، آزادی و دموکراسی کرد. بالاخره سلطان عبدالحمید در پی شورشهای مردمی، به رغم مخالفت درونی در سال ۱۸۷۶م با قانون اساسی موافقت کرد.(حضرتی،۱۳۸۶: ۱۰۳) «این قانون اساسی را مدحت پاشا بر مبنای قانون اساسی سال ۱۸۳۱ بلژیک تهیه و در آن تمهیداتی برای تشکیل یک پارلمان انتخابی فراهم کرد. این قانون در نوع خود اولین قانون اساسی در تمام کشورهای اسلامی بود.»(منسفیلد،۱۳۸۵: ۸۷) زهاوی دراینباره اینگونه سرود:
الشَعبُ بعدَ الله یا دستورُ أَنتَ به کَفیل
(الزهاوی،۱۹۷۲،ج۱: ۳۰۷)
(ای مشروطه(قانون) مردم بعد از خدا به تو تکیه دارند.)
در سال ۱۸۷۷م /۱۲۹۴ه.ق پارلمان گشایش یافت و در همین حال بود که، علائم مخالفت با سلطان و استقلال رأی خود را نشان داد، تا جایی که با افزایش قدرت سلطان در سال ۱۸۷۸م مجلس منحل شد، قانون اساسی تا حدود سی و دو سال به حالت تعلیق درآمد و بحث و فعالیت سیاسی ممنوع و فعالیتها در مطالبهی آثار ادبی و علمی محدود شد. این دوره که به"استبداد حمیدی” معروف است، فساد درونی دولت، مشکلات اقتصادی وبدهیهای فراوان دولت به دول اروپایی و در پی آن سوء استفاده اروپائیان از سلطنت عثمانی، تجاوز کشورهای استعمارگر به بعضی از قسمتهای تحت سلطۀ عثمانی، در کنار نهضتهای ملیگرایانه از جمله نهضت ترکان جوان، باعث شورش مردمی در سال ۱۹۰۸ علیه اقدامات امپراتوری گشت. اصلیترین خواسته شورشیان، بازگشت مشروطه بود که با حمایت مراجع دینی و اکثر وزرا و نزدیکان سلطان، وی را مجبور به تابعیت از خواستۀ آنان کرده و دوباره قانون اساسی به اجرا درآمد. (رئیس نیا،۱۳۸۲،ج دوم: ۱۷۴ تا۲۰۲) در این دوره از مجلس به دلیل اختلافات بین اعراب و ترکها و سطحینگری شورشیان نسبت به عدالت و آزادی و برابری که در ابتدا از آن دم میزدند و همچنین خزانۀ خالی و فشار دولتهای اروپایی، فرصت کافی برای اجرای اصول و آزادیهای قانون اساسی مشروطه ایجاد نشد. در همین اثنا، عبدالحمید در مقابل کسانی که علیه پارلمان سر به شورش برداشته بودند، بیاعتنا و ضعیف عمل کرد. همین عملکرد باعث شد پارلمان، وی را در سال۱۹۰۹ از حکومت خلع کرده و برادرش محمد پنجم را به تخت بنشاند. (منسفیلد،۱۳۸۵: ۱۴۸) بعد از عبدالحمید تا اعمال قیمومیت توسط انگلستان(دورۀانحلال ۱۹۲۳–۱۹۰۹)، با وجود سلطنت ظاهری جانشینان وی، حکومت اصلی عراق در دست کاپ (=نهضت ترکان جوان) بود. این نهضت به دنبال ملیگرایی با مرکزیت ترکان، باعث تحریک نژادهای دیگر از جمله عربها و تشدید درگیریها شد. این درگیریها که تا شروع جنگجهانی اول ادامه داشت، در کنار شورشهای داخلی از جمله و جنگهای خارجی از جمله جنگ بالکان باعث ضعیفتر شدن “مرد بیمار شرق” شد.( رئیس نیا،۱۳۸۲،ج دوم:۴۵۵ تا۴۶۱) چه بسا به همین علت، قبل از جنگ جهانی اول با آلمان پیمان اتحاد بستند و با شروع جنگ در سال ۱۹۱۴ با حمایت از آلمان به متفقین اعلان جنگ کرد. به دنبال این اقدام عثمانیها، انگلیسیها به عراق حمله کرده و پس از شکست دادن نیروهای عثمانی در نبرد “کوت العماره” عراق را به تصرف خود درآوردند.(قدوره،۱۹۶۷: ۱۳۶) بعد از پایان جنگ، امپراتوری عثمانی متلاشی شده و قسمتهای عربنشین آن، از جمله عراق، از عثمانی جدا گشت و شهر استانبول را که پایتخت چندساله امپراتوری بود، متفقین تصرف کردند.
۱٫۱٫۳٫ انقلاب دهۀ بیست
بدنبال تجزیه عثمانی بین اشغالگران در سال ۱۹۲۰، طبق قرارداد “سان ریمو” (قدوره،۱۹۶۷:۱۳۴و الهاشمی، ۲۰۰۶: ۲۴۲) کشور جدید عراق رسماً به قیمومیت انگلیس درآمد. اشغال عراق برای استعمارگران بسیار حائز اهمیت بود و چه بسا به همین دلیل «لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس در سال ۱۹۱۹ گفت: اشغال عراق یعنی پایان سه قرن فعالیت و زحمات انگلستان در خاورمیانه. سر ویلمن فرماندار کل سیاسی منطقه در همان موقع چنین گفت: کلید کل مناطق استراتژیک در بغداد است و ما با اشغال عراق توانستیم خنجری بر پیکر جهان اسلام بزنیم و بدین طریق از تجمع مسلمین بر علیه خودمان در خاورمیانه جلوگیری کنیم.» (شورای نویسندگان،بی تا:۲۵)
کشور عراق در دهۀ بیست بسیار پرتلاطم بود و هیچگاه آرام نگرفت. درحقیقت این دوره را میتوان زمان پایهریزی و شکلگیری دنیای جدیدی دانست که در دهه های بعد به ظهور رسید. انقلابهای این دهه که به “ثوره العشرین” معروف است«اوج فعالیت سیاسی شیعیان» (فهد نفیسی،۱۳۶۴: ۱۱۵) بوده و با حمایت رهبران شیعه چون آیت ا…شیخ محمدمهدی خالصی و آیت ا… میرزامحمدتقی شیرازی و همچنین به کمک ایرانیها شکل گرفت و برضد استعمار و بدنبال آزادی و دموکراسی واقعی بود. «آنچه که این جنبشها را مشتعل میکرد افزایش آگاهیها در جهان عرب بود. این آگاهیها از اواخر دوران عثمانیان شروع شده بود و با انجمنهایی که در بیروت، دمشق، قاهره، پاریس و استانبول بوجود آمده بودند، نمود پیدا کرد.» (قدوره،۱۹۶۷: ۱۳۶) «در ایران جنبشهای ملی علیه قاجار شکل گرفت که باعث شد رضاشاه پهلوی برتخت بنشیند و همین باعث امیدواری کشورهای مستعمره در مقابل استعمار شد. در ترکیه هم آتاتورک گامهای نیرومندی جهت نوسازی ترکیه برداشته بود. تغییرات این دو کشور تاثیر بسزایی در روحیه ملیگرای عراقیها در مقابله با بریطانیا داشت.» (نوار،۱۹۷۳: ۲۵۰۲) همچنین این انقلابها امتداد جنبشهای سوریه و به پیروی انقلاب مصر به رهبری سعد زغلول بود. (الهاشمی،۲۰۰۶: ۲۴۲) انگلیس با این تغییرات عراق، منافع خود را در خطر میدید. به همین دلیل دنبال راه چارهای برای نگهداری منافع خود در خاورمیانه میگشت. در ابتدا انگلیس عراق را به دست فردی انگلیسی به نام کاکس[۲۷] سپرده بود ولی بدنبال شورشهای مردم عراق علیه استعمار، مجبور شد، در ظاهر برای ملی کردن عراق، پادشاهی مسلمان انتخاب کند. اولین پادشاهی که انتخاب شد ملک فیصل پسر شریف حسین بود. « پادشاهی فیصل طی رفراندوم فرمایشی در ۲۳ اوت۱۹۲۱ رسمیت ملی یافت … و این کشور در ۱۰ژوئیه ۱۹۲۴ صاحب نخستین قانون اساسی با رژیم مشروطۀ سلطنتی گردید.» (بیگدلی، ۱۳۶۸: ۲۷) «ولی این امر در جریان واقعی سیاست عراق تاثیری نکرد و امیر فیصل دیکتاتور روشنفکری از آب درآمد که در اجرای مقاصد خود بمقررات مشروطه توجه زیادی نداشت.» (لنچافسکی،۱۳۳۷: ۲۴۷)
وی که سرسپرده به تمام معنای بریتانیا بود، به کمک سیاستمداران این کشور، در ابتدا خود را فردی ملیگرا و وطندوست جا زد، طوری که تمام ملت عراق از جمله انقلابیون، خواستار سلطنت وی بودند. اما بعد از پادشاهی، چهرۀ واقعی خود را نشان داد و قراردادهایی به نفع استعمار بر ضد کشورهای عربی به امضاء رسانید. بنابراین انتصاب فیصل به پادشاهی و تاسیس نظام سلطنتی توسط انگلیس نه تنها از نارضایتیها و مقاومت مردم نکاست، بلکه شعله اعتراضات و مقاومت مردم بویژه شیعیان را علیه دست نشاندگان لندن گسترش داد. در قیام بزرگ سال ۱۹۲۰ که آسیب فوق العادهای به قوای اشغالگر انگلیسی وارد شد، درحدود بیست هزارنفر از مردم عراق قتل عام شدند و این یکی از بزرگترین مصیبتهایی بود که بیگانگان به مردم عراق وارد کردند. (منسفیلد،۱۳۸۵: ۹۱تا۱۵۱)
«اگرچه این انقلاب در ظاهر به پیروزی منجر نشد، ولی اساس استقلال عراق را پایهگذاری کرد» (کامران مقدم،۲۵۳۶(=۱۳۵۶ه.ش): ۱۹۴) و « اولین انقلاب به این شکل بر ضد بریطانیا بود و به این دولتها ثابت کرد که قیم کشوری مقاوم است نه کشوری صلحطلب.» (نوار،۱۹۷۳: ۴۷۱)
انگلیس «میخواست سلطه و نفوذ خود را ادامه دهد ولی چون از خوی سرکش مردم این مملکت در قیام ۱۹۲۰ اطلاع یافته بود با کمال احتیاط عمل میکرد.» (لنچافسکی،۱۳۳۷: ۲۴۸) بنابراین با فشار این شورشها، انگلیس در سال ۱۹۳۲م/۱۳۵۱ه.ق مجبور به امضای قراردادی به جای قرارداد سان ریمو گردید، که براساس آن«قیمومیت بریتانیا رسماً پایان یافت، عراق مستقل شد و با کمک بریتانیا به عضویت جامعه ملل درآمد. (منسفیلد،۱۳۸۵: ۲۲۹) اما «هدفش در ظاهر پایان بخشیدن به قیمومیت انگلیس بر عراق و اعطای استقلال به این کشور بود.» (شورای نویسندگان،بی تا:۴۷) ولی در واقع باز هم عراق تا بعد از جنگ جهانی دوم عملاً تحت نفوذ انگلستان قرار داشت و به صورت نیمه مستعمره اداره میشد. بعد از این معاهده دو حادثه مهم (در اواخر عمر زهاوی) رخ داد که بر سیاست عراق تاثیر بسزایی داشت۱٫ انقلاب آشوریها و سرکوب و کشتار آنها توسط دولت۲٫ وفات فیصل و جانشینی فرزندش ملک غازی.
۲٫۳٫ اوضاع اجتماعی عراق
وضعیت اجتماعی عراق در زمان زهاوی را باید از چند بعد مورد کنکاش قرار داد. نخست درگیریها داخلی که بیشتر شامل درگیری بین شیعیان و اهلتسنن، ترکها و عربها، و یا کردها و آشوریها علیه دولت مرکزی و میشد. چراکه عراق این نژادهای را در خود جا داده بود، همانگونه که امین ریحانی میگوید: « رگهای عربی عراق امتزاجی از ریشۀ ایرانی، ترکی، کردی و تاتاری بود. چه، یک عراقی به عربی نماز میگذارد و به ترکی میاندیشید و به فارسی درک میکرد و به تازگی اطرافش را با نگاهی انگلیسی میدید.» (الریحانی،۱۹۵۷: ۱۹۶) این گروه ها گاهی-هرچند مدت کم- با هم علیه دشمن خارجی اتحاد داشتند ولی در بیشتر مواقع با هم درگیر بودند. چه بسا یکی از دلایل اصلی شکست از استعمارگران چنین نزاعهای طایفهای شدید بود که گاهی کشورهای غربی بر آتش آن میافزودند.
انحطاط در ساختار فرهنگی و اقتصادی بعد دیگری از موقعیت اجتماعی عراق بود که مشکلات را دو چندان میکرد. «کشور عراق یکی از عقبافتادهترین زوایای امپراتوری عثمانی بود و مردم آن از حیث تمدن بهیچ وجه با اعراب ساحل مدیترانه قابل قیاس نبودند و انتقال سادۀ این کشور از امپراتوری عثمانی به امپراتوری انگلیس و بالاخره استقرار حکومت بومی عامل اساسی برای تغییر اوضاع نبود.» (لنچافسکی،۱۳۳۷: ۲۴۶) از مهمترین پدیده های اجتماعی عراق در این دوران، غلبه عادات و رسوم بدویها است؛ «در این دوران خلق و خوی عراقیها –چه بدویها و عشایر و چه شهرنشینان، البته با تفاوت شدت و ضعف-بیشتر شبیه صحرانشینان بود تا مسلمان، چه، پدیده بدوی بر این جامعه سیطره یافته و عادات جاهلی چون قتل و غارت، عصبیگری، کشتار زنان و… جایگزین تعالیم ناب اسلام گردیده بود. » (الوردی،۱۴۱۳،ج۱: ۱۷) «در این زمان بویژه قبل از نیمه قرن نوزدهم، شهرها در اوج انحطاط و ویرانی بودند؛ و چه بسا اگر بگوییم که آنها بیشتر شبیه روستا بودند تا شهر مبالغه نکردیم.(الوردی، بی تا: ۱۱۹) ورود قوم تاتار و مغولها نه تنها مانع فرهنگ عقبمانده عراق نگردید، بلکه مزید بر علت بود.
بیاهمیتی نسبت به پیشرفتهای جهانی و آموزش، از نتایج این نوع زندگیست؛ سیستم آموزش و پرورش، «با وجود پارهای تسهیلات فقیر و نامناسب بود. بغداد حتی یک مدرسه خوب نداشت، بهترین مدارس خارجی با آنکه حسب المعمول عنوان «کالج» داشتند از لحاظ ارزش معنوی از مدارس متوسطه تجاوز نمیکرد و محصلین پس از اتمام این مدارس برای فراگرفتن تحصیلات عالیه یا به اروپا و ترکیه میرفتند و یا ترک تحصیل مینمودند و عدۀ دانشمندان کشور بسیار محدود بودند.» (لنچافسکی،۱۳۳۷: ۲۴۶)
همچنین وضعیت نامناسب زنان که چون بردگان زندگی میکردند، اوضاع نامناسب بهداشت که باعث شیوع انواع بیماریها شده بود، افزایش جمعیت و عدم تناسب آن با اراضی زیرکشت و در پی آن شیوع فقر بویژه بعد از ورود افکار کمونیستی، فهم اشتباه و تحجر در اندیشۀ دینی و ورود خرافات در آموزههای اسلامی، فساد در ساختار سیاسی و خوشگذرانی امپراتوران عثمانی و رها شدن کارهای کشور، از دیگر شاخصه های ایستایی در فرهنگ و اقتصاد عراق بود، که با وجود اصلاحات دولت عثمانی و مدحت پاشا، آنچنان که باید تغییرات اساسی بوجود نیامد، چرا که اقتصاد امپراتوری وضع نابسامانی داشت و حال آن که اصلاحات نیازمند هزینه های هنگفتی میشد. واردات سیل آسا و صادرات بسیار کم مهمترین عامل اصلی در ضعف اقتصاد شمرده میشد.
البته بسیاری از اصلاحات و یا «آغاز حرکت به سمت فاجعه یا گامهایی برای «مدرنسازی» جهان اسلام» ( منسفیلد،۱۳۸۵: ۷۷)، برگرفته از افکار اروپا بویژه اندیشه های انقلاب فرانسه بود، در واقع، « هیچگونه چشمانداز (خیزش بزرگ به جلو) در اقتصاد عثمانی که به آن توان رقابت با قدرتهای صنعتی اروپای غربی را بدهد، وجود نداشت. مشخصات اصلی سرمایه داری پیشرفتهی قرن نوزدهمی و تخصص لازم برای مدیریت آنها دیده نمیشد، کاپیتولاسیون ایجاب میکرد که بخش بزرگی از فعالیتهای اقتصادی سودآورد در اختیار بیگانگان و بنابراین خارج از نظارت عثمانیها قرار گیرد.» (همان: ۸۲) به همین دلیل این تغییرات نه تنها نتوانست تاثیری در حکومت داشته باشد و یا آن را از ورطۀ هلاکت نجات دهد، بلکه وضع را بدتر کرد، چرا که استعمارگران اروپایی قدم به قدم به اهداف استعماری خود نزدیک میشدند.
«تاکید بر گسترش احزاب ملیگرا و منطقهای با تثبیت موقعیت فئودالها برای تدارک یک برنامه دراز مدت در عراق جهت وسعت بخشیدن و عمق دادن به نفوذ استعمار غرب در این کشور برای دهه های آینده، از رئوس کارهایی بود که اشغالگران انگلیسی در بعد سیاسی سعی در انجام آن داشتند. »( شورای نویسندگان،بی تا:۲۶) به همین علت، گرایش مردم عراق به ایدئولوژیهای جدید غرب از جمله، ناسیونالیسم، سوسیالیسم، کمونیسم و بعدها فاشیسم که باعث ترویج اندیشه های غرب بود، یکی دیگر از عوامل تحکیم استعمار بشمار میرود. علاوه بر این، اختلاف میان سنتگرایان و نواندیشان، گسترش قدرت بدویان در عراق، تا آنجا که مردم و جامعه آن را دوباره به سنتهای جاهلیت نخستین باز پس گردانیدند, از ضعفهای شرایط آن اجتماع بهشمار میآمد.
۳٫۳٫ موقعیت سیاسی بهار
اوضاع سیاسی دوران بهار را میتوان به ۱٫دوران پیش از مشروطیت، ۲٫دوران مشروطیت، ۳٫دوران فترت (رضاشاهی)، ۴٫ دوران پس از رضاشاه تا ملی شدن صنعت نفت، تقسیم کرد. همانگونه که پیداست مشروطیت به عنوان معیار اصلی دوران سیاسی بهار تاثیر شگرفی بر شعر وی داشته است که مورد بررسی قرار میگیرد.
۱٫۳٫۳٫ مشروطه (١٢٨۵ – ١٢٩٩هـ.ش)
نهضت، انقلاب و یا جنبش مشروطه ایران مجموعه تلاشهایی است که از دوره ناصرالدین شاه، در مقابل استبداد داخلی و استعمار خارجی برای رسیدن به حکومت قانون و دموکراسی رخ داد و منجر به تشکیل مجلس شورای ملی و تصویب اولین قانون اساسی ایران شد. بنابراین هدف اصلی آن «برقراری حکومتی قانونی در ایران بود. … برای اولین بار در روند تاریخ نوین ایران انقلابیون درصدد برآمدند تا قانون، حکومتی مبتنی بر انتخابات، و نیز عدالت اجتماعی را جایگزین قدرت استبدادی کرده و با ملیگرایی آگاهانه، ایجاد نهادهای مردمی و خودکفایی اقتصادی، دربرابر تجاوز قدرتهای امپریالیستی، مقاومت نمایند.»(گروه نویسندگان، ۱۳۸۳: ۲۹) مشروطه در ایران حدود دو دهه بعد از مشروطۀ عثمانی بوجود آمد، در اذهان مسلمین عدالتدوستی و آزادیخواه مشرق به یاد ماند. تأسیسات مدنی جدید و اصلاحات سیاسی و کشوری و لشکری در سیر از ممالک اروپا به سوی ممالک اسلامی مشرق نخست به مصر و مخصوصاً به مملکت عثمانی نفوذ کرده و از آنجا به تدریج به سایر ممالک اسلامی و از آن جمله به ایران راه یافت. بنابراین در نهضت اصلاح و تجدد سیاسی و نهضت آزادیطلبی و تغییر شکل حکومت و تاسیس عدالت و حکومت ملی نیز که از اوایل قرن چهاردهم به تدریج در ایران به ظهور آمد، مملکت عثمانی تاحدی سرمشق بود. (رئیس نیا،۱۳۸۲،ج اول: ۸۵۸)