فعل ذووجهین: آن است که گاهی لازم و گاهی متعدی استعمال شود: درخت شکست درخت را شکستم.
به عبارتی، میتوان گفت برخی فعلها در سوم شخص مفرد لازماند و در سایر شخصها متعدی هستند.
شکستم شکستیم
شکستی شکستید
شکست شکستند
خیامپور نیز مانند بسیاری دستورنویسان معتقد است، برای متعدی کردن فعل لازم، باید به آخر امر آن «اند» یا «انید» افزود. سوخت: سوزاند دوید: دواند (خیامپور، ۱۳۸۴: ۶۸).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
آنچه میتوان برای فعل متعدّی در نظر گرفت، تقسیم آن به معلوم و مجهول است. در واقع، میتوان وضع فعل متعدّی را از نظر اسناد آن به فاعل یا مفعول جهت آن نامید.
فرشیدورد جهت فعل را به دو قسم معلوم و مجهول تقسیم میکند و معتقد است:
فعل معلوم آن است که فاعلش مجهول باشد و فعل به مفعول صریح اسناد داده میشود؛ مانند فرهاد در شمیران دیده نشده است (فرشیدورد، ۱۳۸۸: ۴۳۱).
به عبارتی، میتوان گفت فاعل فعل معلوم در جمله مشخص و معین است؛ اما فاعل فعل مجهول مشخص نیست و تنها فعلهای متعدّی مجهول میشوند. خانلری نیز معتقد است «در جملههایی که فعل آنها لازم است، فعل همیشه به فاعل منسوب است؛ زیرا که فعل لازم مفعول ندارد، مانند رفتن، آمدن» (خانلری، ۱۳۸۲: ۸۵).
سؤالی که برخی دستورنویسان به آن پاسخ دادهاند، این است که چرا فعل به صورت مجهول به کار میرود؟
دلایل مختلفی برای به کار بردن فعل مجهول وجود دارد. انوری و گیوی موارد استعمال فعل مجهول را این گونه آوردهاند:
وقتی فاعل معلوم نباشد: کیف دزدیده شد.
وقتی گوینده به فعل توجه دارد و فاعل فعل مورد نظر نیست: خیابان کنده شده است. [کنده شدن خیابان مورد نظر و توجه است نه فاعل].
وقتی گوینده عمداً نخواهد نام فاعل را به میان آورد یا اهمیت فعل و مفعول مطرح باشد (انوری و گیوی، ۱۳۸۷: ۶۹).
کامیار نیز دلایل دیگری برای استعمال فعل مجهول در نظر میگیرد، او میگوید:
در مواردی که گوینده، نهاد را نمیشناسد یا نمیخواهد نامش را فاش کند.
در مواردی که گوینده یا نویسنده فکر میکند، خواننده نهاد را میشناسد.
در مواردی که گوینده یا نویسنده اطلاعات را بدیهی و بسیار روشن فرض میکند: زمین و زمان آفریده شد (کامیار، ۱۳۸۵: ۵۲).
مسئلۀ مهمی که کامیار به آن اشاره میکند، این است که «در زبان فارسی تمایل بر این است که اگر نهاد مشخص باشد، تا وقتی میتوان از ساختمان معلوم استفاده کرد، از مجهول استفاده نشود؛ چراکه اگر فعل به صورت مجهول به کار رود، نهاد آن حذف میشود؛ یعنی یک جزء آن کاسته میشود؛ در حالی که فعل در اصل جزء نهاد را نیز دارد (همان).
فعل ربطی
فعل ربطی آن است که نیاز به مسند و مکمل دارد. این افعال در مقابل فعل تام قرار دارند و معنای آنها تنها با آوردن صفت یا کلمهای دیگر کامل میشود؛ مانند «است» در جملۀ هوا روشن است. خطیبرهبر متمم این گونه فعلها را صفت، اسم، وابستۀ اضافی یا قید میداند (خطیب رهبر، ۱۳۸۱: ۱۶۷).
معروفترین فعلهای ربطی یا اسنادی عبارتند از: استیدن، بودن، شدن، گشتن، گردیدن (در معنای شدن).
گفتنی است که خیامپور، افعالی چون گشتن، گردیدن و … را فعل ناقص مینامد. او در تعریف فعل ناقص میگوید: «فعل ناقص فعلی است که با داشتن مفهومی به استقلال، برخلاف دیگر افعال تنها با فاعل و مفعول صریح یا غیر صریح نمیتواند جملهای تشکیل بدهد، بلکه کلمۀ دیگری نیز باید بیاورد تا آن را تمام کند» (خیامپور، ۱۳۸۴: ۷۰).
فعل ناقص
یکی از انواع فعل، فعل ناقص است که با داشتن مفهومی به استقلال، برخلاف افعال تام تنها با فاعل و مفعول صریح یا غیرصریح نمیتواند جملهای بسازد؛ بلکه کلمۀ دیگری نیز باید آورد تا آن را تمام کند و جمله معنی دهد (خیامپور، ۱۳۸۴: ۷۰ و ۷۱). برای مثال، در جملۀ «بهرام را عاقل پنداشتم»، فعل «پنداشتم» بدون متمم خود معنای کاملی نمیدهد. این متمم کسر معنا را جبران میکند، از جمله فعلهای ناقص میتوان به فعلهایی چون دید، شناخت، پنداشت، انگاشت، نامید، گردید، گشت و … اشاره کرد. فرشیدورد فعل ناقص را در ردیف فعل ربطی یا اسنادی قرار میدهد که «معنیش به وسیلۀ صفت اسنادی یا کلمهای که جانشین آن است تمام میشود، مانند: ابن سینا دانشمند بود، فریدون را خردمند پنداشتم» (فرشیدورد، ۱۳۸۸: ۴۴۴). به طور کلی، فرشیدورد فعل ناقص و ربطی را به صورت دو فعل جداگانه در نظر نمیگیرد. او فعل ناقص را بر دو قسم لازم و متعدی تقسیم میکند. به گفتۀ فرشیدورد، فعلهای ناقص یا فعلهای ربطی لازم عبارتند از: «بودن»، «شدن»، «گشتن» و مترادفهای آن. در مقابل، فعل ناقص متعدی، آن است که مفعول هم داشته باشد و مکمل آن، مفعول را وصف کند، مانند: او را عاقل پنداشتم که «عاقل» مکمل «پنداشتم» و وصف مفعول (او) است (همان: ۲۵۷-۲۵۹).
نکته: برخی فعلهای ناقص لازم و متعدی به صورت تام هم به کار میروند، مانند: «او در خانه بود»؛ یعنی او در خانه وجود داشت یا « من آن موضوع را میدانستم»؛ یعنی من آن موضوع را اطلاع داشتم.
برخی دستورنویسان، مانند کامیار و انوری و گیوی نیز قسم دیگری را برای فعلها در نظر میگیرند و آنها را فعلهای لحظهای و تداومی مینامند. به نظر آنها فعل لحظهای آن است که جریان یا امتداد عمل یا حالت را کوتاه و لحظهای و به صورت شروع نشان میدهد؛ مانند افتادن، نشستن؛ و فعل تداومی فعلی است که جریان عمل یا حالت را با تداوم بیان میکند و ابتدا و انتهای آنها مورد نظر نیست، مانند بافتن، شمردن و …(انوری و گیوی، ۱۳۸۷: ۷۶).
۳ـ ۱. جنبه های فعل
فعل رکن اصلی جمله است و نقش مهمی در جمله ایفا میکند. در حقیقت، با توجه به این که فعل کلمات و جملات را سامان میدهد و در رساندن معنای صحیح جمله به مخاطب نقش مهمی دارد؛ لذا ضروری است به منظور به کاربردن صورت صحیح گفتار و نوشتار با شناخت کامل فعل، جهات مختلف آن را بررسی کرد. یکی از جهات مهم فعل بررسی جنبه های آن است؛ چراکه هر فعل یک ماده و چند صیغه دارد که این صیغه خصوصیتهای مختلف ماده یا اصل فعل را مشخص میکند.
دستورنویسان نیز این ویژگی فعل را از نظر دور نداشتهاند؛ خیام پور برای فعل سه جنبه در نظر میگیرد؛ زیرا معتقد است خصوصیتهایی که فعل از عمل و عامل نشان میدهد، بر سه نوع است. او سه جنبۀ «شخص، زمان و وجه» را جنبه های سه گانۀ فعل مینامد (خیامپور، ۱۳۸۴: ۷۹).
خطیبرهبر هم مانند دکتر خیامپور اعتقاد دارد که هر فعل سه جنبه و مایۀ تشخیص و امتیاز دارد.
شخص: «جنبۀ شخص فعل عبارت است از دلالت او بر وضع فاعل از اول شخص و دوم شخص و سوم شخص و مفرد و جمع بودن. بنابراین، هر فعلی به اعتبار جنبۀ شخص شش صیغه پیدا میکند.
مثال: گفتم گفتیم
گفتی گفتید
گفت گفتند
زمان: جنبۀ زمان فعل عبارت است از دلالت او بر وقت وقوع عمل فعل به اعتبار جنبۀ زمان که بر چهارگونه است: ماضی، مستقبل، مضارع، امر.
وجه: جنبۀ وجه فعل عبارت است از دلالت او بر وقوع یا لاوقوع عمل به شکل اخبار یا احتمال یا امر» (خیامپور، ۱۳۸۴: ۷۹-۸۴).
ارژنگ، دستورنویس معاصر از جنبه های فعل، تحت عنوان ویژگی فعل نام میبرد؛ البته مواردی را هم به آن میافزاید، مانند نشانۀ نفی و جزء پیشین و نمود.
شخص فعل: ارژنگ شخص را اینگونه تعریف میکند: «شخص: نشانۀ شخص جزئی است که همراه بن فعل میآید و آن را تبدیل به فعل میکند. به عبارت دیگر، شخص فعل نشاندهندۀ دارنده یا پذیرندۀ حالتی یا انجام دهنده یا پذیرندۀ عملی است که به وسیلۀ فعل بیان میشود (ارژنگ، ۱۳۸۷: ۱۴۲).
آنچه در بررسی شخص باید به آن توجه کرد؛ مطابقت آن با مسندالیه و فاعل است که بیشتر دستورنویسان آن را از نظر دور نداشتهاند. ما نیز در فصل سوم مفصلاً به آن خواهیم پرداخت.
زمان فعل: یکی از جنبه های سهگانه فعل زمان آن است که بر وقت وقوع فعل دلالت میکند. در زبان فارسی ۳ زمان اصلی وجود دارد: الف) ماضی (گذشته)؛ ب) مضارع (حال)؛ ج) مستقبل (آینده).
انواع فعل ماضی:
ماضی مطلق: فعلی است که بر کاری دلالت میکند که در گذشته انجام گرفته و تمام شده است؛ مانند خورد، رفت.
ماضی استمراری: فعلی است که بر عادت و استمرار و کار ناتمام یا کار در جریان و احتمال و آرزو در گذشته دلالت میکند؛ مانند کاش برود.
ماضی بعید: فعلی است که زمان آن بر ماضی دیگری مقدم باشد؛ مانند: وقتی به خانه آمدم، او رفته بود.
ماضی نقلی: فعلی است که بر انجام کاری دلالت میکند که از گذشته شروع شده است و تا حال ادامه دارد؛ مانند زهرا خوابیده است.
ماضی التزامی: فعلی است که در گذشته با شک و تردید انجام یافته است؛ مانند شاید زهرا دیروز رفته باشد.
موارد مذکور، انواع فعل ماضی است که تمام دستورنویسان بر آن متفقاند؛ اما برخی از دستورنویسان انواع دیگری مانند ماضی نقلی مستمر، ماضی ابعد، ماضی اخباری نیمه کامل و … هم برای فعل در نظر میگیرند.
انواع فعل مضارع:
به طور کلی، فعل مضارع بر دو قسم است: اخباری و التزامی.
مضارع اخباری: فعلی است که بر انجام کاری به طور قطع و یقین دلالت میکند و عادت و استمرار را میرساند؛ مانند من فردا به تهران میروم.