نویسندگان عهد جدید عادت دارند، خدا را پدر بنامند. به اعتقاد پزوهشگران اولین بار این اصطلاح از یهودیت آمده و کلیساییان به گزارش انجیل می گویند: عیسی به شاگردان خود تعلیم داد که خدا را پدر آسمانی بخوانند( متی۵: ۹) و لذا در آیات فراوانی از خدا با نام، پدر یاد کرده است. مثلا گفت: « نزد پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما می روم»[۶۳۴] .با ورود یوحنا به قداست، وی پدر را به معنای حقیقی آن گرفت و خدای اسمانی را پدر خطاب نمود و با تبلیغ آن، مقدمات پسر خطاب کردن عیسی را هم فراهم کرد.
۲) پسر
یکی از مهمترین ارکان اعتقادات مسیحی را میتوان در تثلیثی جستجو کرد که تجسد خدا در عیسی است و نتیجهاش اعتقاد به الوهیت عیسی میباشد. در واقع وجود برخی واژه ها در کتاب مقدس باعث اطلاق پسر، به عنوان فرزند خدا به مسیح گشت. همین امر هم مسیحیت را از باقی ادیان آسمانی متمایز میکند؛ جانناس می نویسد: « سرگذشت مسیحیت، تاریخ دیانتی است که از عقیده به تجسم الهی در جسد شرع و بانی آن ناشی شده است…سراسر تعالیم نصاری ، در اطراف ایمان به این قضیه دور میزند که شخص عیسی روشن ترین ظهوری از ذات الوهیت است ؛ اما این دین که با عقیده به تجسم الهی آغاز میشود منقلب گردیده و در طی تحولات گسترده، جنبه بشری پیدا کرده و بشریت با همه امیال و همه ضعفها و قصورها، در آن متجلی شده است»[۶۳۵]
آنچه مورد اتفاق مسیحیت واقع شده همین است که: خداوند خود را بر بشر ظاهر ساخته و خود را به کاملترین و روشنترین وجه در عیسی مسیح ظاهر ساخته.[۶۳۶]
در اوج تاثیر گذاری این اعتقاد همین بس که باید توجه داشت، گرچه در مسیحیت نجات و رستگاری از طریق سرسپردگی کامل به عشق و قانون خدای پدر به دست میآید؛ اما عیسی مسیح نیز میتواند بیش از هر کس دیگری در تغییر شکل دادن شخصیت پیروان خود، به صورتی کاملا مشابه با یک فرزند خدا کمک کند.[۶۳۷]
۳) روح القدس
عهد جدید روحالقدس را بیشتر «روح خدا» مینامد. از دیدگاه سنت مسیحی و کتابهای مقدس، روح القدس فرشته خدا جبرائیل یا آفریدهای از آفریدگان و جدای از خدا نیست. در اعتقادات مسیحی وجود روح القدس به خاطر کارکردهایی که برایش قایلند ضروری است، و شورای قسطنطنیه در سال ۳۸۱ الوهیت روحالقدس را تایید کرد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
-
- همراه همیشگی مردم
به عقیده مسیحیان ، روحالقدس خود خداست که در قلوب مردم و در جهان زیست میکند و به عمل اشتغال دارد. روحالقدس وجود توانا و فعال خدا در جهان است و او بوده که عیسی را در شکم مادر قرار داد. انجیل ها روحالقدس را به شکل کبوتری ترسیم می کنند که پس از تعمید عیسی در رود اردن بر آن حضرت فرود آمد و در او استقرار یافت و وی را برای آزمایش به بیابان برد. روحالقدس جامعه مسیحیت را ارشاد میکند، تعلیم میدهد، رازهای خدا را میگشاید و به نویسندگان کتابهای مقدس الهام می بخشد[۶۳۸]
« چون شما را درآرند در مجامع و ارباب حلم و اقتدار، میندیشید که به چه نوع یا به چه دلیل ایشان را جواب دهید یا تکلم نمایید زیرا که روح القدس همان لحظه خواهد آموخت شما راا که چه باید گفت»[۶۳۹]
این تفسیر مشخص میسازد که پذیرش این عقیده برای یک مسیحی همراهی همیشگی یک شبه روح را برای او به ارمغان میآورد که در همه جا کنار اوست و ااین همراهی ثبات قدم و در امور و افعال و….را به همراه دارد. چنان که با دیدن چنین تاثیری از روح القدس، مسیحیان میگویند: اکنون که با قدرت روح خدا زندگی میکنیم، لازم است که هدایت او را در تمام بخش زندگی خود بپذیریم، در این صورت دیگر جاهطلب و شهوتطلب نخواهیم بود.[۶۴۰]
-
- روح القد س ضامن اقتدار کلیسا
وجهۀ اهمیت پیدا کردن کلیسا، تدوین برخی قوانین از سوی اربابان کلیسا و پذیرش ان دستورات از جانب مردم به سبب آن بود که کلیسا از همان ابتدا اقتدار خود را همچون موهبتی از جانب روحالقدس تصویر کرد. و با القاء این تفکر به آموزههای خود جنبه الهی داد؛ چنان که شورای واتیکان دو، بیان کرد: « روحالقدس، کلیسا را به کمال حقیقت هدیات میکند و به او یگانگی رفاقت و خدمت را ارزانی میدارد». به عبارت دیگر روحالقدس در میان مسیحیان، کلمات عیسی را میشنود و به پیروان او گوشزد میکند و پیروان او را قادر می سازد که در برابر جهان به حقانیت عیسی اعتراف کنند[۶۴۱]
از دید مسییحت فعلی،روحالقدس گاهی به عنون الهام بخش حرکات ضدکلیسایی و نماد تحول مطرح و با این دیدگاه از نظر کلیسا، تمام حرکتها ی اصلاحی بر ضد کلیسای قدیم با نظر رو ح القدس انجام شده.[۶۴۲]
بعدها همین جنبه از آموزها که در مورد روحالقدس بود، توجیهی شد برای بودن روحالقدس در بین مردم و همکاری او با مردم برای اصلاحات و حرکت و جنبشهای مردم؛ تا مردم اقناع شوند که همه چیز تحت کنترل کلیساست؛ تا مبادا مردم از عقاید خود برگردند
۲- کتاب مقدس
کتاب مقدس از ضروریات اساسی اعتقاد مسیحی است. و آموزه های آن نقش اساس در معتقدین به مسیحیت بر عهده دارد؛ وگرچه تفاسیر مختلف از آموزههای آن صورت گرفته، ولی در نفس تاثیرگذاری انجیل در زندگی مردم هیچ شکی وجود ندارد.
کتاب مقدس از دو بخش عهد قدیم که کتاب مقدس یهودیان است و عهد جدید تشکیل شده است. در نگاه مسیحی ، عهد جدید نه از طریق لفظ بلکه با جسم شدن جنبهای از الوهیت در میان مردم به وجود آمده، لذاست که مسیحیت می گوید: هنگام ابلاغ دین در بیست قرن پیش، خدا به صورت بشر درآمد و در انسانی به نام عیسی حلول کرد و براین اساس است که میگویند، کلمه جسم شد.[۶۴۳]
پروتستانها معتقدند که این کتاب عالیترین سند و منبع موثق و معتبر است. کاتولیکها اعتقاد دارند که سندیت و اعتبار کتاب مقدس در تفسیری که کلیسا از آن ارائه میدهد نهفته است. برخی کلمه کلمۀ آن را وحی و الهام می دانند؛ و عده ای تصور می کنند، در حالیکه این کتاب حاوی مطالب وحیانی خداوند بر بشر است، در آن عنصر بشری نیز دخالت داشته است که در نتیجه شامل پاره ای اشتباهات در بعضی از جزییات است. [۶۴۴]
گرچه برخی مسیحیان آن را کتابی که از جانب خدا وحی شده باشد نمیدانند؛ اما تمام احتراماتی را که در خور یک کتاب آسمانی است را برای آن ابراز میکنند، چرا که « مسیحیان معتقدند خداوند کتابهای مقدس را به وسیله مولفانی بشری نوشته است و بر این اساس میگویند که کتابهای مقدس یک مولف الهی و یک مولف بشری دارد به عبارت دیگر ، مسیحیان معتقدند که خدا کتاب مقدس را به وسیله الهامات روح القدس پدید آورد و برای ان منظور، مولفانی از بشر را برای نوشتن آنها برانگیخته است و آنان را در نوشتن به گونهای یاری کرده که فقط چیزهایی را که او میخواسته نوشته اند«[۶۴۵] با این حساب در عقیده مسیحیت این خداست که نویسنده نهایی کتاب مقدس به شمار می اید[۶۴۶]. و ضرورت داشتن چنین جایگاهی از انجیل در بین مسیحت ، توجه به آموزههای آن است که این آموزه ها چه از زبان مسیح آمده باشد و چه از قدیسان، برای مسیحیان ضرورت توجه با آموزههای مختلف آن را ایجاب می کند.
در این مقام ناگفته نماند که به اعتقاد برخی پژوهشگران، مسیحیان هرگز نمیگویند عیسی، کتابی به نام انجیل آورده؛ آوردن وحی توسط عیسی به گونه ای که مسلمانان در مورد قرآن و پیامبر اسلام اعتقاد دارند در مسییحیت جایی ندارد. مسیحیان عیسی را تجسم وحی الهی می دانند و به عقیده آنان، وی نه حامل پیام، بلکه عین پیام بوده است. توماس میشل می گوید: «بدین سبب ما مسیحیان خواستار انجیلی نیستیم که عیسی آن را نوشته و به شاگردانش املا کرده باشد»[۶۴۷]
۱) اناجیل
گروه زیادی از یاران و پیروان حضرت عیسی به نوشتن سیره و سخنان آن حضرت اقدام کردند و نوشته هایی به وجود اوردند که بعدا انجیل خوانده شد. در میان حجم زیاد نوشته ها، ۴ انجیل رسمیت یافت و باقی متروک شد.
اناجیل به رسمیت پذیرفته شده عبارتند از: ۱- انجیل « متی»؛ که مشتمل است بر، سیره و مواعظ مسیح با اشاره به پیشگوییهای عهد عتیق). ۲- انجیل « لوقا»؛ که حاوی سیره ومواعظ مسیح با تکیه بر جزییات، است و ۳- انجیل«مرقس»؛ که قدیمیترین و کوتاهترین کتاب سیره و مواعظ مسیح به شمار می آید. در بین این سه انجیل نوعی هماهنگی وجود و به همین دلیل به آنها انجیلهای «همنوا» گفته می شود.
چهارمین انجیل ، انجیل «یوحنا» است و در بین سایر اناجیل، متاخرترین کتاب سیره و مواعظ مسیح با تاکید برمافوق بشر بودن او است.[۶۴۸]
۲) اعمال و نامه های رسولان
در قرن اول کتابهای زیادی پیرامون سیره و عمال رسولان نوشته شد، اما تنها یکی از آنها رسمیت یافت. این بخش تنها مشتمل بر یک کتاب است به نام، اعمال رسولان ( نوشته لوقا، مولف انجیل لوفا، در شرح حال رسولان و به ویژه پولس نوشته شد[۶۴۹]
برخی از رسولان مسیحیت، نامه هایی به جوامع و افراد مسیحی عصر خود نوشتهاند. آن نامهها اندک اندک اهمیت پیدا کرد و به عهد جدید راه یافت. از میان ۲۱ نامه موجو در عهد جدید ۱۳ نامه آن متعلق به پولس رسول است و الباقی مربوط به دو تن از حواریون به نام پولس و یوحنا و یهودا است[۶۵۰]
۳) مکاشفات
شرح مکاشفا یوحنا در پایان عهد جدید، که پیشرفت مسیحیت را نوید میدهد برای مسیحیان بسیار اهمیت دارد. یوحنا که به اعتتقاد مسیحیان، یک حواری کم سن وسال بوده رویای سن پیری خود را در این اثر شرح میدهد. این بخش مشتمل بر یک کتاب است.[۶۵۱]
۳- کلیسا
واژه کلیسا، برای نخستین بار در کتاب عهد جدید وارد شده.[۶۵۲] و به مردمی گفته میشود که، دنیا و اعمال گناه آلود آن را رها کردهاند..بنابراین وقتی مسیحیان مجمع خود را کلیسا نامیدند، مجمعی سیاسی نظامی یا مجمعی از قوم یهود نبود ؛ بلکه منظور آنان از کلیسا مومنانی بودند که خدا ایشان را فراخوانده بود و با ایمان به عیسی نجات یافتند[۶۵۳]
کسانی که خواهان وارد شدن برای ورود به جامعه مومنان مسیحی هستند، باید تعمید را که نخستین و اصلی ترین آیین برای ورود به جامعۀ کلیساست و برای همه ضرورت دارد ؛ انجام دهند. انسان با تعمید که نوعی شستشو است، به جامعه مسیحیت وارد میشود و رسالت دائم کلیسا را برعهده میگیرد. این رسالت عبارت است از گواهی دادن به کارهای نجاتبخش خدا به وسیله عیسی به عقیده هر مسیحی ، تعمید وسیلهای است که خدا با آن همه آثار زندگی و مرگ عیسی را عطا می کند.و هر مسیحی فقط یک بار، هنگام ورود به جلسه مسیحیت تعمید می پذیرد[۶۵۴]
امروزه سازمان روحانیت مسیحیت کلیسا گفته میشود[۶۵۵]و تمام مسیحیان به نوعی به کلیسا اعتقاد دارند اعم از اینکه آن را یک نهاد الهی بپندارند یا تجسم زنده عیسی مسیح و یا صرفا محل اجتماع کسانی که به دنبال فهم ودرک خواست الهی و عمل به آن هستند..[۶۵۶]
در بیان چرایی اهمیت اعتقاد به کلیسا همین بس که مسیحیان ، بنیانگذار کلیسا را حضرت مسیح می دانند و هدف آن حضرت از پدید آوردن کلیسا را نجات انسان معرفی می کنند؛ در واقع، مومن با حضور در جمع کلیساییان انسانی تازه میشود؛ لذا در ورود به جامعه کلیسایی و با انجام تعمید، به این مطلب اشاره میشود:
«و اکنون زندگی کاملاً تازه ای را در پیش گرفتهاید، که طی آن در شناخت راستی ترقّی میکنید و میکوشید هر روز بیشتر شبیه مسیح، خالق این زندگی تازه شوید. در این زندگی تازه، ملّیت شخص، نژاد، سواد و مقام اجتماعی او اهمیّت و ارزشی ندارد، چون همۀ مردم میتوانند به یک اندازه به حضور مسیح بیایند. آنچه واقعاً اهمیّت و ارزش دارد، حضور مسیح در زندگی شخص است.»[۶۵۷] در واقع آن حضور خداگونه مسیح است که به شخص در زندگی این همه امید می دهد.
نقش کلیسا در جامعه مسیحی
در آموزههای فعلی مسیحیت، خداوند همیشه خود را بر بشر آشکار میسازد و لذا انسان بایدکوشش کند تا اراده خدا را بشناسد. بعضی از افراد به منظور هدایت بر ارتباط شخصی و فردی خود به خداوند تکیه میکنند؛ بعضی معتقدند که کسب الهام مستمر الهی از مجرای کلیسا ممکن است. [۶۵۸]
نقش راهبردی کلیسا چنان است که امروزه، رهبران کلیسا داری قدرتیاند که عیسی به حواریون منتقل کرد، تلقی میشوند؛ پاپ، قدم بر جای پای پطرس میگذارد و هنگامی که رهبران مسیحی ، بر پایه منصب رسمی خود سخن میگویند یا چیزی مینویسند، بر قدرتی که به عنوان افراد برگزیده خداو کلیسا دارند، متکی هستند و رهبران اخلاق کلیسایی در بسیاری از موارد که کتاب مقدس قانونی را صراحتاً بیان نکرده است، با توجه به تفسیر خود راهکاری را برمیگزیدند.[۶۵۹] و در امور روزمره و درپاسخ به مسایل روزمره اجتماع در قلمرو مسیحی بهترین منبعی که میتوانست پاسخ را عرضه دارد،کلیسا بود و همان هم به این امر همت گماشت؛ و اصحاب کلیسا با تکیه بر مفهوم اجماع و اهمیت آن میکوشیدند تا به پاسخهای خود اعتباری دینی ببخشند[۶۶۰]
باتوجه به این که در مسیحیت کنونی اعتقاد خاصی وجود ندارد، اعتقاد مردم به کلیسا و انجام مناسک پیشنهادی آن «طی نوزده قرن که هر قرنش نیزز مشحون از بحران بوده است، کلیسا مومنان خود را پیوسته نگاه داشته، در تمام اکناف جهان آنان را مشمول عنایات و خدمات خود قرار داده است، خوی و خلقشان را به قالب ریخته، باروریشان را تشویق کرده، ازدواج هایشان را رسمیت داده، سوگهایشان را تسلیت داده، زندگیخای زودگذرشان را به علو حیات جاودانی پیوند داده، از دهشهای آنان بهره گرفته، ازهر بدعتو شورشی زنده بیرون آمده…کلیسا روح میلیونها مردم ایمان و امیدی به وجودد آورد که که به مرگ معنا می بخشید و وحست ان را زایل می کرد »[۶۶۱] و مهمتر این که، کلسیا با انجام اعمال خاص این دین، در یکپارچگی اجتماعی بزرگترین نقش را ایفا می کند.
۴- عیسی مسیح
در میان معتقدین به مسیحیت، مسیح به عنوان خدایی در قالب انسان، توانست گاهی جنبه انسانی بودن خود را برای مسیحیت جلوه دهد و نقش بشری را در میان مردم به نمایش گذاشته و گاهی و گاهی در پیکره خدایی به اعمال نقشهای خدایی پرداخت.
۱) الگوی بشری برای مردم
مسیحیان، که عهد جدید را راهنمای تفسیر بقیه کتاب مقدس میدانستند، لازم بود همه فرمانهای عهدقدیم را در پرتو این واقعیت که نظام قربانی باید در عیسی تکمیل شود، تفسیر کنند و با توجه به این واقعیت که امتها در کلیسا پذیرفته میشدند، قوانین غذایی و عبادی که یهودیان را به عنوان یک قوم خاص از دیگران متمایز میکردند، کنار گذاشته شوند. بنابراین ۶۱۳ فرمان از عهد قدیم با این واقعیت به نحو اساسی متحول شدند، که اجتماع جدید و عمدتا غیریهودیِ کلیسا، سرچشمه هدایت اخلاقی خود را نه از مجموعه قوانین مکتوب، بلکه از زندگی عیسی گرفت؛ چنین نیست که تورات بیاهمیت گردد بلکه در حیاتی شخصی تحقق پیدا میکند که منبع الهام اخلاقی مهمی برای مسیحیان میگردد. آن فرمانها به عنوان راهنمای تأمل اخلاقی باقی میمانند،[۶۶۲]
مسیح برای اقشار مختلف مردم به الگویی تبدیل شده بود و هر کس بنا به موقعیت خود از آن حضرت الگو میگرفت. مردم اروپا در اواخر قرون وسطی، درد و رنج فراوانی داشتند و مسیح مصلوب، فداکاری و ایثار آنان را در برابر سختیها و مشکلات ارتقا میداد و آنان را آمادهی پذیرش هر نوع مشکل و مسألهی بغرنجی مینمود. این موضوع تا پایان جنبش پارسایی در قرون هفده و هیجده میلادی ادامه داشت.
در دید برخی عرفای مسیحی باید از تک تک افعال مسیح باید الگو برداری کرد چرا که عیسی پای شاگردان خود را می شست و در جواب اعتراض آنها گفت: « اگر من پاهای شما را نشویم از برای من هیچگونه نصیبی نخواهد بود…پس من که آقا و استادم پاهای شما را شستم شما نیز اینگونه کنید»[۶۶۳]
برای زهاد و عرفا نیز نقش بیبدیل یک راهنمای طریقت را به ارمغان آورد؛ وحتی در بین قدیسان کسانی بودند که زنده زنده پوست کنده شدند اما با تمسک به عیسی از راهی که در پیش گرفته بودند بر نگشتند.
در رساله پولس به غلاطیان آمده است: «دیگر از این پس دربارهی این موضوعات با من بحث نکنید! تحمّل زخم هایی که دشمنان عیسای خداوند در بدن من ایجاد کردهاند،کافی است. همین زخمها نشان میدهد که من خدمتگزار او هستم.»[۶۶۴] تاسی و پیروی از سیره مسیح به عنوان محرک و درونمایه مهم، حتی تا به مروز مطرح مانده است. این زمینه، تاثیر عمیقی را ر گرایشات زاهدانه فرانسیسیون و دیگر جنبشهای رهبانیتگرا داشته است. این نوع پیروی از مسیح به عنوان عملی مستحب است که جنبه قانونی و ضروری بری مسیحیان ندارد مطرح میباشد.[۶۶۵]
۲) رستاخیز مسیح
مسیحیان، بر این باورند که عیسی پس از برخاستن از مردگان، در جامعۀ مسیحی زیست میکند و همراه آنان است. همچنین وی همواره خدماتی را انجام میهد که در طول حیات خود در فلسطین انجام می داد؛ مانند: تعلیم، دعا، شفا دادن بیماران، غذا دادن به گرسنگان، عفو بدکاران و تحمل رنج و مرگ. کارهای غیر آشکار مسیح در زندگی کلیسایی به وسیله آیین هفت گانه آشکار میشود.. به دیگر سخن، هنگامی که یک مسیحی در مراسم مربوط به یکی از آیین ها شرکت می کند، ایمان دارد که با این عمل به ملاقات مسیح که از مرگ برخاسته و فیض خدای نجات بخش را به وی بخشیده است، میرود[۶۶۶]