با بررسی نظریات دوگروه بزرگ که در ایران مشی مسلحانه را راهبرد اصلی مبارزه خود قرار دادند می توان نتیجه گرفت که هردو گروه نسبت به آرای تئورسین های جنگ چریکی آمریکای لاتین سمپاتی داشته و در واقع این مشی به طور کلی تقلیدی از مبارزات خلق آمریکای لاتین بوده است و به گونه ای که نظریات غالب در این گروه ها عبارت است از
فداییان:
-
- گروه احمد زاده (گروه کوهستان) مشی مسلحانه روستایی مبارزه در روستا
-
- گروه بیژن جزنی معتقد به مبارزه چریکی در شهر و روستا به همراه گروه پیشتاز با تبلیغات سیاسی.
( نظریات چه گوارا و رژیس دبره)
مجاهدین
-
- مبارزه مسلحانه چریکی شهری (نظریات کارلوس ماریگلا)
هدف هردو این گروه ها از مبارزه مسلحانه شکستن جو پلیسی و رعب و وحشت در جامعه القای اندیشه انقلاب در بین تمامی خلق ایران بوده است.
فصل سوم:
دلایل نهادین شدن رادیکالیزم در ایران
۳-۱- دلایل نهادین شدن رادیکالیزم در ایران:
خشونت بر تمامی حملات جمعی اطلاق می شود که در درون یک اجتماع سیاسی علیه رژیم سیاسی ،بازیگران آن – شامل گروه های سیاسی رقیب و صاحبان مناصب – یا سیاست های آن صورت می گیرد این مفهوم نمایانگر مجموعه ای از حوادث است که وجه مشترک تمامی آنها استفاده واقع از خشونت یا تهدید به کار بردن آن است ، اما این تبین به این خصیصه محدود نمی شود . مفهوم خشونت سیاسی شامل انقلاب – به عنوان تحول اجتماعی سیاسی بنیادینی تعریف می شود که با خشونت انجام می پذیرد – و نیز جنگ های چریکی ، کودتاها ،طغیان ها ،شورش ها و اعتراض ها می شود . خشونت سیاسی نیز به نوبه نوعی زور – یعنی استفاده یا تهدید به استفاده از خشونت توسط هر گروه یا نهادی برای کسب اهداف خود در درون یا خارج از نظر سیاسی – تلقی می شود . این تعریف مبتنی بر این ، پیشداوری نیست . که خشونت سیاسی روی نامطلوب است . همانند استفاده دولت ها از خشونت به عنوان زور ، موارد خاص خشونت سیاسی نیز ممکن است بر طبق دیدگاه یک ناظر ،خوب ،بد یا فاقد بار ارزشی باشد. مشارکت کنندگان در یک خشونت سیاسی ممکن است آن را به عنوان ابزاری برای بیان تقاضاهای سیاسی خود یا مخالفت با سیاست های نامطلوب ارزشمند بدانند . خشونت محدود نیز می تواند برای زمامداران و به طور کلی برای یک نظام سیاسی مفید باشد . علی الخصوص در هنگامیکه دیگر ابزارهای بیان تقاضاها کارایی لازم را ندارند . خشونت سیاسی زمانی رخ می دهد که مردم عصبانی شوند ، به ویژه اگر شرایط سیاسی زمینه های این عصبانیت را فراهم سازند .این عصبانیت زمانی رخ می دهد که خلاء میان ارزش های جامعه با آن چه که ایده آل است و آنچه که بدست آورده اند مشاهده شود . این خلاء چیزی جزء محرومیت نسبی نیست .( فیض امام زاده ،۱۳۸۳، ۷۳-۷۵)
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
همانطور که گفته شد خشونت سیاسی زمانی رخ می دهد که مردم از شرایط سیاسی عصبانی باشند و خلا بین ارزشهای ایده ال و ارزشهای موجود عریان شود حال با این تفاسیر چندین پرسش اساسی مطرح است که عبارتند از
-
- در به وجود آمدن این عصیان و تضاد چه کسی یا کسانی سهیم هستند ؟
-
- آیا فقط یک هیات حاکمه خودکامه مسئول بروز این شرایط است یا مولفه های دیگر نیز در بروز رادیکالیزم در یک جامعه نقش دارند ؟
-
- آیا حوادث و شرایط جهانی می تواند فاکتور تعیین کننده در این عصیان باشد؟
-
- آیا توهم وشبهه ایده آلیسم که توسط روشنفکران یک جامعه القاء می شود می تواند بر آتش این خشونت دامن بزند؟
برای پاسخ به این پرشش ها باید حوادث و شرایط تاریخی بعد از کودتا ۲۸ مرداد را مورد بررسی قرار داد:
۳-۲- رژیم بعد ازکودتا:(۱۳۳۲-۱۳۳۴)
رژیمی که در پی موقعیت کودتا استقرار یافت بر پایه اتحادی وسیع استوار بود و همین امر نامیدن آن را به عنوان ((رژیم شاه – زاهدی )) موجه می سازد . این را می توان نه تنها از عناصر پشتیبان کودتا ، بلکه در ترکیب کابینه و مجلس هجدهم و نیز مشی کلی و سیاست های دولت زاهدی نیز دریافت . نخست وزیر خود زاهدی بود ، افسری توانا و سیاستمداری محافظه کار ، و از سنخ کسانی که ممکن است متحدی خوب باشند ولی بی شک نوکر بدی خواهند بود او پیش از تاج گذاری رضاخان هم افسری برجسته بود و نقش بسزایی در دستگیری شیخ خزعل و شکست اسماعیل آقا سمیتقو رهبر شورشی کرد ایفاء کرده بود. اودر سال ۱۳۲۰ که فرمانداری نظامی اصفهان را به عهده داشت به خاطر ارتباطات مخفیانه اش با عوامل آلمان به وسیله نیروهای اشغالگر انگلیسی دستگیر و به فلسطین تبعید شده بود. وحتی در نخستین کابینه مصدق چند صباحی وزیر کشور بود. وزیر دارایی کابینه زاهدی ، دکتر علی امینی ، نوه یکی از شاهان و نخست وزیران قاجار بود، سیاستمداری توانا و مهم که چندی نیز در یکی از کابینه های مصدق خدمت کرده بود سایر وزراء از میان سیاستمداران قدیمی و افسران ارشد ارتش انتخاب شده بودند. انتخابات مجلس هجدهم ، البته آزاد نبود طرفداران مصدق ، چه رسد به اعضاء و هواداران حزب توده ، از حق انتخاب شدن محروم بودند . درهای مجلس حتی بر یکه تازان سیاسی مانند دکتر مظفر بقایی که حاضر نبود بدون اعتراض به دخالت دولت در انتخابات ، انتخاب شود ، بسته بود با این همه ، به کسانی مانند حائری زاده و محمد درخشش (رهبر ضد توده ای ولی مستقل کانون معلمان) اجازه داده شد تا به مجلس راه یابند و مهمتر از همه ، خود مجلس تحت سیطره ملاکان با نفوذ و محافظه کاران دیگری بود که در وهله اول در پیشبرد منافع شخصی و طبقاتی خود بودند تا تحقق آمال اعلحضرت همایونی در دستیابی به قدرت مطلق. این تا حد زیادی _اگرچه نه کاملا _ در مورد مجلس نوزدهم نیز صادق بود که در آن نمایندگان هنوز از اعتبار و نفوذ زیادی برخوردار بودند. بدین سان کودتای ۱۳۳۲ به استقرار نظام استبدادی نینجامید بلکه رژیمی محافظه کار – اتوریتر را مستقر کرد به راستی استبداد ایرانی با هرگونه تقسیم قدرت و-در بدترین حالت – با هرگونه محدویت و توازن قانونی – سنتی آن ناسازگار است.شایان ذکر است که اعضاء و حتی دبیر کل حزب توده را واداشتند که در توبه نامه هایشان وفاداری خود را نه تنها به شاه بلکه –حتی گاه با تاکید بیشتر – به مذهب اسلام نیز ابراز دارند. همچنین باید توجه داشت که فلسفی واعظ توانای مذهبی ، برنامه هفتگی ای در رادیو دولتی به دست آورده بود که در آن بیش از آنکه به وعظ و توضیح امور مذهبی بپردازد به جدل های تند و تیزی علیه ماتریالیست ها ، مصدق و نهضت ملی می پرداخت . (کاتوزیان ،۱۳۷۲، ۲۳۷-۲۳۸)در اوایل فروردین سال ۱۳۳۴ شاه به بهانه بیماری زاهدی از او خواست تا استعفاء دهد و برای درمان و بهبودی به سویئس برود و این درخواست در واقع تبعید نهایی بود و به خادمان دستگاه سلطنت هشدار می داد که نباید چندان رشد کنند و اهمیت یابند . زاهدی هنگامی که از فرودگاه مهرآباد تهران را ترک می کرد به دوستان همراهش گفت ((دکتر مصدق بیچاره حق داشت))(مخبر، ۱۳۷۱ ،۹۲)بدین ترتیب تدریجا قدرت در دست شخص شاه متمرکز شد تا اینکه در بحران اقتصادی و سیاسی سال های ۱۳۳۹-۴۲ شیرازه امور از هم گسست.
پس از زاهدی ، حسین علاء ، سیاستمدار کهنسال محافظه کار و وزیر دربار ، برای مدت کوتاهی جانشین او شد . این راهگشای استقرار دولتی بادوام تر و مطیعتر به ریاست دکتر منوچهر اقبال بود او از ۱۳۲۰به این سو نخست وزیری بود که علنا اظهار داشت که ((غلام خانزاد اعلیحضرت )) است . رسالت زاهدی ، تحکیم اقتدار رژیم جدید ، درهم شکستن نهضت ملی ، نابودی حزب توده و انعقاد قرارداد جدیدنفت و عادی سازی اقتصاد سیاسی بود . او با همکاری مالی و نظامی آمریکا ماموریت مزبور را تقریبا به نحو احسن به انجام رساند. پیش از آغاز صدور نفت و ورود عواید آن به داخل کشور ، تزریق مالی آمریکا هم به دلیل افزودن بر قدرت مالی دولت و هم به دلیل بالابردن درآمدها و تقاضا که مستقیما به نفع افسران ارتش ، دیوانسالاران و متخصصان تمام می شد و غیر مستقیم به مالکان و تاجران و صنعتگران فایده می رساند ، نقش حساسی در آرام ساختن مردم داشت . بی شک تنها عده معدودی می توانستند از قبل کمک های مالی آمریکا پولدار شوند و لی در عوض در نتیجه همین کمک ها سطح زندگی تعداد بیشتری از شهرنشینان – هر چند به طور نا برابر – دست کم به سطوح پیش از سال ۱۳۳۱ بازگشت . به علاوه ، کمک های مزبور موجب افزایش اطمینان اقتصادی و ایجاد انگیزه ها و انتظارات اجتماعی مساعدی شد : در ظرف دوسال ظرفیت دانشگاه تهران و معدودی دانشگاه و موسسات آموزش عالی کوچکتر – که بخش هایی از آنها برای سال های درازبلااستفاده مانده بود به بالاترین حد رسید و ناگزیر شرایط ورودی سختری اعمال شد.باری وقت آن رسیده بود که شاه خود را از شر نخست وزیری که پایگاه قدرتمندی در ارتش داشت و پیشرفت های خود را یکسره به شاه مدیون نبود خلاص کند و به جایش خدمتگزاری مطیع را بنشاند.
دکتر منوچهر اقبال ، پزشک و در خانواده ای ((متوسط )) در مشهد به دنیا آمده بود . او تحصیل پزشکیش را با بهره گرفتن از یک بورس دولتی در فرانسه به پایان رسانده و شهرت و پیشرفتش عمدتا حاصل ((قوه ابتکار )) شخصی اش بود . در جوانی آن اندازه خوش سیما بود که در شمار دوستان نزدیک والا حضرت اشرف درآید و آن اندازه مطیع و وفادار که در زمره محرمان شاه جای گیرد در سال های بیست چند بار وزیر شده بود و هنگامی که به نخست وزیری منصوب شد ، مصدر چند مسئولیت مهم ، از جمله ریاست دانشگاه تهران و نمایندگی مجلس سنا بود جوانی نسبی اش ( چهل و نه ساله ) و برخورداری از عناوین دانشگاهی و ارتباطات گسترده خارجی و داخلی بعلاوه تکبرش نسبت به فرودستان و فرمانبرداری بی چون و چرایش از شاه ، او را به بهترین نامزد برای اجرای منویات ملوکانه بدل ساخته بود. بی تردید شاه از اتحاد داخلی ای که او را دوباره بر تخت نشانده بود ، چندان خوشنود نبود: او از تقسیم قدرت ، حتی با ملاکان ، پیشوایان مذهبی و سیاستمداران قدیمی ، نفرت داشت ، پدرش او را یک شبه مدرنیست و شبه ناسیونالیست بار آورده بود ، با فرهنگ ایران بیگانه و از عقب ماندگی آن شرمسار و برای بزرگ کردن خود از طریق مدرنیسم سطحی ، ناشکیبا بود ، او می خواست با نشان دادن اینکه او نه یک فرمانروای سنتی که یک شاه مترقی است ، دوستان و حامیان آمریکاییش را راضی نگاهدارد. باید به خاطر داشت که خاصه در دو دهه ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ مشی مدرنیست های غربی به خصوص آمریکایی ها در مورد کشورهای توسعه نیافته سخت تحت تاثیر اندیشه اصلاحات ارضی ، حکومت پارلمانی ، سیاست های اقتصادی لیبرال و مانند اینها بود . شاه همه اینها را عملی ساخت ، بجز اصلاحات ارضی.در آن هنگام حکومت ایران پارلمانی و قوه مقننه از دومجلس شورا و سنا تشکیل می شد . می دانیم که انتخابات آزاد نبود لیکن این را نیز می دانیم که نمایندگان مجلس های هجدهم و نوزدهم صرفا منصوبین شاه نبودند و به این دلیل تا اندازه ای از قدرت و نفوذ واقعی برخوردار بودند . طول دوره های مجلس از دو به چهار سال افزایش یافته بود ، بیشتر به این خاطر که از برگزاری انتخابات پی در پی و مشکلات و ناآرامی هایی که به همراه داشت تا اندازه ای اجتناب شود . بدین قرار مجلس نوزدهم از ۱۳۳۵ تا ۱۳۳۹ به طول انجامید و در این سال برای انجام انتخابات دوره بیستم منحل شد در این حال شاه به این فکر افتاد که با یک تیر یعنی برپا داشتن یک نظام سیاسی دو حزبی در چارچوب قانون اساسی موجود ، چند نشان را بزند : به امریکایها نشان دهد که حامی دموکراسی لیبرالی است ورود به مجلس شورا از طریق هرگونه گروه بندی اصیل یا به عنوان نامزد منفرد را ناممکن سازد و به دست نشاندگان و نوکرانش مجال دهد که به نوبت کرسی های مجلس را اشغال کنند ، دو حزب میلیون و مردم خلق الساعه پدیدار شدند . اولی را نخست وزیر وقت ، دکتر اقبال رهبری می کرد و دومی را اسدا.. علم ، وزیر کشور، که رفیق دوران کودکی شاه و خادمی وفادار بود. این احزاب جزء عده ای متملق و فرصت طلب و اوباش کس دیگری را جذب نکرد.در واقع ، احزاب مزبور حتی بر نمایندگان مجلس نیز تاثیری نگذارند و آنها به همان روال سنتی خود به کار ادامه دادند . این دوره ناسیونالیسم مثبت شاه است . این ایدئولوژی جدید شاهانه به این اشاره داشت که در تقابل با ناسیونالیسم منفی مصدق اعلحضرت حامل ناسیونالیسمی مثبت است ، هر چند این معنی هرگز به تفصیل بیان نشده گذشته از جنبه عوام فریبانه آن – که در ضمن هیچکس جزء خود شاه را فریب نداد – شعار مزبور تا اندازه ای بازتاب سایه مصدق و نهضت ملی بود و به این منظور طرح شده بود که نشان دهد شاه نیز به روح آن نهضت که به نظر وی به علت منفی بافی مصدق و خیانت نزدیکانش به بیراهه کشیده شده بود، وفادار است .(کاتوزیان، ۱۳۷۲، ۲۴۱-۲۴۲)
همچنین ، از همکاریهای فنی سازمان اطلاعاتی اسرائیل ، سیا[۶]،اف،بی،ای[۷]برای تشکیل پلیس مخفی جدیدی در سال ۱۳۳۶ ، با عنوان سازمان اطلاعات و امنیت کشور ساواک ، استفاده کرد شاه از حکومت نظامی ، دادگاههای نظامی و قانون سال ۱۳۱۰ بر ضد مرام اشتراکی مدد جست تا نه تنها حزب توده بلکه جبهه ملی و دیگر احزاب مخالف را تارو مار کند. مثلا حزب ایران – ستون اصلی جبهه ملی – در سال ۱۳۳۶، به بهانه که ده سال پیش با جنبش کمونیستی ائتلاف کرده بود ، منحل شد . پایان یافتن دعوای نفت با انگلیس نیز به سود شاه بود. او با کنار گذاشتن پافشاری مصدق درباره جزئیات ملی کردن صنعت نفت ، اصل تقسیم بالمناصفه سود را پذیرفت و با کنسرسیومی متشکل از شرکت برتیش پترو لیوم انگلیس ، مالک پیشین شرکت نفت و هشت شرکت نفتی اروپاهی و آمریکایی قرارداد بست . در نتیجه این قرارداد جدید ، درآمدهای نفتی ایران که در سال ۱۳۳۳ ،۳۴میلیون دلار بود ، در سال ۱۳۳۵ به ۱۸۱ میلیون دلار ، در سال ۱۳۳۹ به ۳۵۸میلیون دلارو در ۱۳۴۱ به ۴۳۷میلیون دلار رسید. شاه با این درآمدهای هنگفت نفت و ۵۰۰میلیون دلار کمک نظامی ایالات متحده بین سالهای ۱۳۳۱- ۱۳۳۲ ، می توانست شمارنیروهای مسلح را از ۱۲۰۰۰۰به بیش از ۲۰۰۰۰۰نفر افزایش دهد و میزان بودجه نظامی را از ۸۰ میلیون دلار در سال ۱۳۳۳ به تقریبا ۱۸۳ میلیون دلار در سال ۱۳۴۲ برساند.(ایران بین دو انقلاب ص۵۱۵)دولت اقبال چهار سال دوام آورد تا اینکه شاه مجبور شد در واکنش نسبت به بحران سال ۱۳۳۹ آن را قربانی کند.در سال ۱۳۳۹ ، بحران اقتصادی ، آگاهی فزاینده آمریکاییان از فساد و بی کفایتی رژیم شاه و خصومت علنی اتحاد شوروی را واداشت به تاکتیک دیرینش لیبرالیزه کردن توسل جوید. در حوالی زمان انتخابات مجلس وی در یک سخرانی گفت که انتخابات مزبور کاملا آزاد خواهد بود و بدین ترتیب به طور ضمنی پذیرفت که انتخابات قبلی آزاد نبوده است . این علامتی بود به گروه های مختلف اپوزیسیون تا بار دیگر به فعالیت علنی بپردازند . شاه امید وار بود که با چند وعده توخالی موقعیت خود را حقظ کند تا با بهبود اوضاع اقتصادی وضع را به روال سابق بازگرداند. در صورتی که آمریکایی ها با اجرای این نقشه موافقت می کردند ، امکان تحقق آن می رفت اما آنها موافقت نکردند . زمان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نزدیک بود آنها قادر به اتخاذ موضع قاطعی نبودند ، به خصوص که رهبران حزب دموکرات مانند سناتور جان اف کندی و سناتور ویلیام فولبرات با موضع حزب جمهوری خواه در مورد رژیم های فاسد کشورهای توسعه نیافته به طور اعم و ایران به طور اخص مخالف بودند . در آن زمان پیروزی انقلاب کوبا موجب تقویت اینگونه مواضع انتقادی گشته بود ، هر چند که تحولات بعدی آن به سختر شدن موضع دولت آینده کندی انجامید. (همان منبع، ۲۵۸)
سیاست دوگانه جذب طبقات سنتی و نظارت شدید بر طبقات جدید ، ناگهان درسالهای ۱۳۳۹-۱۳۴۲ به دلیل بحران شدید اقتصادی و فشارآمریکا برای اصلاحات ارضی برهم خورد . از سال ۱۳۳۳ ، که دولت با پی بردن به کافی نبودن درآمدهای نفتی برای تامین هزینه برنامه بلند پروازانه هفت ساله و همچنین هزینه های فزآینده نظامی به کسر درآمد دچار شد و به دریافت وامهای هنگفت از خارج روی آورد ، این بحران اقتصادی آغاز شد . کسر درآمد با برداشت بد محصول در سالهای ۱۳۳۸-۱۳۳۹ هم زمان شد و شاخص هزینه زندگی نسبتا ثابت سالهای ۱۳۳۳-۱۳۳۶ را از سال ۱۳۳۶-۱۳۳۹ بیش از ۳۵%افزایش داد. دریافت وام های سنگین هم اندوخته های خارجی کشور را به کلی خالی و در نتیجه ایران را به تقاضای کمکهای فوق العاده از صندوق بین المللی پول و ایالات متحده وادارکرد.شرطهای صندوق بین المللی پول برای پرداخت یک کمک ۳۵ میلیون دلاری این بود که ایران بودجه خود را سامان دهد ، حقوق و دستمزدها را پائین آورد و برخی برنامه های توسعه را تعدیل کند. دولت کندی هم در راستای این اعتقاد که اصلاحات لیبرالی بهترین سد حفاظتی در برابر انقلابهای کمونیستی است ، پرداخت کمک ۸۵ میلیون دلاری را مشروط به این کرد که شاه لیبرالها را وارد کابینه کند و برای اجرای اصلاحات ارضی گامهای اساسی بردارد.این مشکلات اقتصادی و فشارهای خارجی موجب بی ثباتی رژیم شد . شمار اعتصابات بزرگ که در سالهای ۱۳۳۴-۱۳۳۶ بیش از سه مورد نبود در سالهای ۱۳۳۶-۱۳۴۰ به بیش از بیست مورد رسید که برخی با درگیریهای خونین میان اعتصابیون و نیروهای مسلح پایان یافت . همچنین ، از هنگامی که شاه برای خشنودی واشنگتن اجازه داد تا نامزدهای مستقل و جبهه ملی هم وارد صحنه انتخابات شوند ، انتخابات مجلس بیستم که از خرداد ۱۳۳۹ همچون مسابقه ای مهار شده میان دوحزب سلطنت طلب آغاز شده بود به صورت کشمکش شدیدی درآمد شاه که به دنبال اتهامات و شکایات فراوان درباره فریبکاری و تقلب در انتخابات دستپاچه شده بود ، انتخابات را متوقف و شریف امامی را به جای اقبال که رهبر حزب میلیون هم بود به نخست وزیری تعیین کرد . شریف امامی ، هرچند درباری کهنه کار بود به هیچ حزبی وابستگی نداشت ، شریف امامی ، کابینه جدید را در سپتامبر ۱۹۶۰ (شهریور ۱۳۳۹) در شرایطی سخت تشکیل داد کشور در بحرانی اقتصادی به سر می برد . اندوخته های ارزی خارجی رو به افول نهاد و اقدامات سختی لازم بود تا اعتبارات داخلی را محدود سازد ، تجارت خارجی را رونق بخشد و از واردات غیر ضروری جلوگیری به عمل آورد . تورم همه را به جز سودجویان را آزار می داد خشم علیه محتکران و تازه به دوران رسیده ها به اعضای خاندان سلطنتی هم کشیده شد . مفسرین خارجی خاصه در آمریکا برخطرات عدم توانایی ایران در حل مشکل داخلی اش تاکید می کردند . فساد بیش از اندازه ، سوء استفاده از کمک های خارجی و نظام زمین داری فئودالی در روستاها ظاهرا زمینه مناسبی را برای حضور کمونیستها فراهم آورده بود . در داخل ایران رسوایی انتخلبات توجهات را به سوی اصلاحات سیاسی جلب کرده بود اولین اقدامات شریف امامی تدارک انتخابات جدید برای مجلس بیستم بود حزب ملی شصت و نه کرسی و حزب مردم شصت چهار کرسی در مجلس داشتند ، اما سی و دو کرسی هم به نمایندگان مستقلی اختصاص داشت که انتظار می رفت حضورشان در مجلس بار دیگر مباحثات را جان بخشد . الله یار صالح سفیر دولت مصدق در واشنگتن ، به عنوان نماینده کاشان و سخنگوی جبهه ملی در مجلس از نمایندگان مستقل بود که هر چند دیگر در تبعید نبود ، اما همچنان مورد آزار و اذیت قرار می گرفت . بسیاری از رهبران جبهه ملی زندانی شده بودند و یا در تبعید به سر می بردند ، یا در هشت سال بعد از کودتای ۱۳۳۲ همچنان از حیات دولتی کناره گرفته بودند اما سالهای ۱۹۶۳-۱۹۶۱ از فشار وارد بر گروه های سیاسی مخالف کاسته شد و جبهه ملی بار دیگر حول شخصیتهایی چون کریم سنجابی و داریوش فروهر و مردان جوانی چون شاپور بختیار کار خود را آغاز کرد. آنها بیهوده منتظر بودند تا با عمیقتر شدن بحران ، دربارآنها را فرا خواند مهمتر از جبهه ملی که از مردم و دانشجویان تشکیل یافته بود ، دو عضو برتر گروه تازه تاسیس نهضت آزادی ایران ، مهدی بازرگان تحصیلکرده فرانسه و سید محمود طالقانی هم مورد حمایت جبهه ملی بودند هر دوی این گروه ها از یک سوسیالیزم رادیکال و در عین حال اسلامی حمایت می کردند و در انتقاد از رژیم بی پروا بودند شاه که آزادی عمل یافته بود ، به سرعت منازعات مخرب بر سر مسائل اصلی در حیات سیاسی ایران را که از زمان شکست مفتضهانه انتخابات ۱۹۶۰ در گرفته بود خاموش کرد اما باید دوستان آمریکایی اش را در نظر می گرفت تمایلات دولت آمریکا در جهت دموکراسی و اصلاحات بیشتر در ایران سیر می کرد.(مخبر،۱۳۷۱، ۹۷-۹۸)شریف امامی صرفا نه ماه در قدرت باقی ماند ، زیرا به هیچ حزبی وابستگی نداشت (می توان گفت که هنوز تک صدای نیست پارلمانتاریستی وجود دارد) (ایران بین دو انقلاب ص۵۱۸)شریف امامی ، به دنبال اقدامات سختگیرانه اش منفورتر شد و در درگیری خشونت بار اطراف مجلس بین شهربانی و کارکنان دولت ، به ویژه آموزگاران که به کاهش حقوقها معترض بودند مسئول شناخته شد.(گل محمدی،فتاحی،۱۳۸۹، ۵۱۸-۵۱۹)شاه با استفعای شریف امامی رقبای دیگری منجمله جبهه ملی بازسازی شده و گروه سیاستمدارانی که دور علی امینی گرد آمده بودند مواجهه شد . جبهه ملی در میان مردم از پایگاهی اجتماعی برخوردار بود که گروه امینی فاقد آن بود لکن گروه اخیر برنامه سیاسی خود را که شامل اصلاحات ارضی هم می شد اعلام کرده بود ، درحالی که جبهه ملی فاقد یک برنامه سیاسی بود ، به علاوه گروه امینی در موقعیتی بهتر برای جلب حمایت آمریکاییان قرار داشت . بر قدرت جنبش دانشجویی مرتبا افزوده می شد و با اینکه طیف متنوعی از عقاید مختلف را در بر می گرفت ، تقریبا یکپارچه پشتیبان جبهه ملی بود . پایگاه مردمی دیگر جبهه ملی بازار بود . دور دوم انتخابات مجلس بیستم همانقدر غیر آزاد بود که دور اول آن . در واقع انتخابات تهران در بهمن ۱۳۳۹ هنگامی انجام شد که ۵۰۰۰ دانشجو در دانشکده حقوق دانشگاه تهران دست به تحصن زده بودند (اعتراضی که در نتیجه اشتباه یکی از رهبران جبهه ، دکتر شاپور بختیار ، پس از یک شب لغو شد) و تقریبا همه رهبران جبهه در ساختمان مجلس سنا عملا زندانی بودند . تنها رهبر مخالفان که شانسی در انتخابات داشت ، الهیار صالح بود که نماینده طبیعی کاشان محسوب می شد. و مورد احترام همگان بود .وی که از زمان مصدق سفیر ایران در آمریکا بود هنوز رسما به جبهه ملی وابسته نبود و مهمتر آنکه شاه با وی خصومت شخصی نداشت. روند حوادث شاه را مجبور کرد تا از میان جبهه و امینی یکی را برگزیند و اردیبهشت ۱۳۴۰ او دومی را برگزید . در هر حال تغییری جدی اجتناب ناپذیر بود ، اما آنچه در آن لحظه خاص به آن دامن زد اعتصاب معلمان برای افزایش حقوقشان بود که سازماندهی و رهبری آن محمد درخشش ، یکی از طرفدارن امینی بود . اعتصاب مزبور در پی تیراندازی یک سرهنگ شهربانی به سوی جمعیتی که در بیرون مجلس گردآمده بود ، به خون کشیده شد و یک معلم پاره وقت که دانشجوی الهیات بود ، به قتل رسید شاه هم از امینی تنفر داشت – تنفری که درسالهای بعد به حد وسواس رسید – و او را خطری برای خود می دانست بی تردید شاه اللهیار صالح یا یکی از رهبران جبهه ملی را به امینی ترجیح می داد ، اما به دو دلیل زیر ناگزیر به انتخاب امینی شد
-
- آمریکاییان بیشتر از امینی طرفداری می کردند ، عمدتا به این خاطر که موضع جبهه ملی در مورد پاره ای از امور کلیدی ، خاصه روابط خارجی ، اصلاحات ارضی و حزب توده چندان روشن نبود.
-
- انتصاب یکی از رهبران جبهه ممکن بود پی آمدهای نامعلومی داشته باشد و مشکلات و مسائل دیرین را دوباره مطرح سازد.(کاتوزیان،۱۳۷۲ ،۲۶۷-۲۷۱)
از همه مهمتر سایه شوم مصدق بود – دولتمرد سالخورده که محبوبترین فرد در کشوربود و شاه بیش از هر کس دیگر به او رشک می ورزید و از او تنفر داشت و می ترسید . وی پس از پایان دوران محکومیتش در ۱۳۳۵ ، به طور غیر قانونی در ملکش در نزدیکی تهران محبوس بود . این همه بدان معنا نیست که پیروزی امینی بر جبهه اجتناب ناپذیر بود . درصورت سازماندهی و رهبری بهتر شانس جبهه برای تحمیل خود ، هم به شاه و هم به آمریکاییان ، به عنوان تنها انتخاب معقول بسیار خوب بود.
امینی پس از آنکه بر سر پاره ای نکات مورد بحث به توافق رسید ، پیشنهاد نخست وزیری را پذیرفت . شاه پذیرفت که مجلس را منحل کند تا راه برای اصلاحات ارضی پیشنهادی هموار شود . درجه ای از آزادی مطبوعات و سایر آزادیها ، حتی برای جبهه ملی ، برقرار شود نیز قرار شد او و همسرسومش ، فرح که به تازگی پسری آورده بود بلافاصله کشور را برای دیداری از نروژ ترک کرد. در مقابل امینی پذیرفت که شاه همچنان ارتش و ساواک را در کنترل خود داشته باشد ، هر چند توافق شد که نظارت های دقیقتری بر فعالیت های دومی اعمال گردد. برخی از غلامان خانه زادشاه ، مانند عطاء اله خسروانی (وزیر کار) به کابینه را یافتند و بنا شد در مورد سیاست های کلی با شاه مشورت شود . کابینه جدید آش شله قلمکاری بود از آدم های شاه ، آدم های امینی و کسانی که با سازش طرفین برگزیده شده بودند. حسن ارسنجانی (کشاورزی) ، نورالدین الموتی (دادگستری) محمد درخشش (فرهنگ آموزش و پرورش) ، غلامعلی فریور(صنایع)برگزیدگان امینی بودند ارسنجانی حقوق دان ، روزنامه نگار و یکی از هواداران سابق حزب توده بود که در سالهای ۱۳۲۰ به جمع نزدیکان قوام السلطنه پیوسته بود. الموتی یکی از قضات عالیرتبه و مورد احترام دادگستری بود که در ۱۳۱۶به عنوان یکی از اعضای گروه مارکسیستی ۵۳ نفر بازداشت و زندانی شده بود. او در ۱۳۲۰ به حزب توده پیوست و در ۱۳۲۴ از آن گست و برای همیشه از فعالیت های سیاسی حزبی کناره گرفت . درخشش از فعالان مستقلی بود که شانس ترقی در رژیم را ، در نتیجه ارائه نقد جامع خلیل ملکی از قرارداد کنسرسیوم در مجلس هجدهم ، از دست داده بود . فریور یکی از بنیانگذاران حزب ایران و در شمار متحدان مصدق در مجلس چهاردهم و مورد احترام رهبری جبهه ملی بود. (همان منبع، ۲۶۰) ارسنجانی در طی چهار ماه ، نخستین تلاش گسترده و جدی را برای تقسیم اراضی در ایران آغاز کرد . قانون اصلاحات ارضی سال ۱۳۴۱، که بعدها به مرحله اول اصلاحات ارضی معروف شد ، سه ماده اصلی داشت نخست ، زمین داران می بایست همه زمینهای کشاورزی مازاد بر یک ده شش دانگ را که چه دریک جا چه به صورت پراکنده باشد به دولت بفروشند البته صاحبان مرکبات ، مزارع چای باغداران و کشتزارهای مکانیزه از این قانون مستثنی شدند دوم غرامت زمین داران برحسب ارزیابیهای مالیاتی پیشین محاسبه و طی ده سال پرداخت می شد. سوم زمینهایی که دولت می خرید می بایست بلافاصله به کشاورزانی که برروی همان زمینها کار می کردند فروخته شود.همچنان که ارسنجانی همواره تاکید می کرد هدف از اصلاحات ارضی ایجاد طبقه کشاورزان مستقل بود ارسنجانی با رهایی از موانع پارلمانی ،اجرای اصلاحات ارضی خود را نخست از آذربایجان ، جایی که خاطره تقسیم اراضی سال ۱۳۲۵ هنوز باقی بود آغاز کرد (گل محمدی،فتاحی، ۱۳۸۹، ۵۲۰)در پایان بهار ۱۳۴۰ به بهبود کار و زندگی در دوره جدید امید می رفت . شاه در موقعیت بسیار حساسی بسر می برد : امینی نخست وزیر و جبهه ملی توانا و محبوب بود ، آمریکاییان از پشتیبانی کامل او دست برداشته بودند ، شوروی موضعی خصمانه داشت و همچون نمکی روی جراحات شاه ، تیمور بختیار ، رئیس قدرتمند ساواک هم که در اسفند ۱۳۳۹ برکنار شده بود ، شروع به کشف فضایل ((آزادی )) و سلطنت مشروطه کرده بود . دوسال بعد ، شاه خود را از شر امینی خلاص کرده ، جبهه ملی را در هم شکست و اپوزیسیون معتدل و محافظه کار سنتگرا را شکست داده و هزاران مرد و زن را به خاک و خون کشیده بود و بقایای جناح های مختلف اپوزیسیون را نیز به سکوت یا فعالیت زیرزمینی و یا تبعید و زندان کشانده بود. چرا این طور شد؟
امینی امید وار بود که بتواند با همکاری ضمنی جبهه ملی برنامه خود را عملی سازد و شاه را برای همیشه بر سرجای خود بنشاند از این رو چند روز پیش یا پس از انتصابش به نخست وزیری ، حتی جلسه ای خصوصی با رهبران جبهه ترتیب داد و تا حدی دستش را رو کرد : اینکه او هیچ گونه دعوای شخصی با جبهه ندارد اینکه او در مورد برنامه اصلاحات ارضی اش جدی است و از این رو یکی از شرط های نخست وزیر شدنش این بوده است که شاه مجلس را منحل کند اینکه او قبل از انجام اصلاحات ارضی نخواهد توانست را انتخابات مجلس را برگزار کند ، چون وابستگان شاه و بزرگ مالکان دوباره بر آن مسلط خواهند شد اینکه اوضاع اقتصادی سخت وخیم است و وخامت بیشتر آن در شرایط فعلی به سود شاه خواهد بود ، و اینکه ، در هر حال ، اگر شاه بتواند کشتی او را غرق کند ، جبهه ملی با او فرو می رود. احتمالا ، اما نه قطعا او به جبهه ملی پیشنهاد کرد تا بدون تشکیل یک ائتلاف رسمی یکی دو نفر را برای شرکت در کابینه او معرفی کنند . پاسخ رهبران جبهه ملی تفاهم آمیز بود ، هر چند طرفین به توافقی (رسمی یا غیر رسمی)نرسیدند. .(کاتوزیان، ۱۳۷۲، ۲۶۸)
نقشه امینی برای تحقق اهداف خودش ، ساده و صحیح بود او آماده بود تا امتیازات مهمی به جبهه ملی بدهد ، مشروط بر اینکه به مبارزه ای بی امان علیه حکومت او بر نخیزند تا تلویحا بتواند از قدرت و حضور آنها بر علیه شاه و ملاکان بهره گیرد. وقتی شاه ایران را به قصد نروژ ترک گفت برای نخستین بار پس از کودتای ۲۸ مرداد ، جبهه ملی اجازه یافت تا میتینگی در فضای باز برپا کند که جمعیت حاضر درآن را بیش از هشتاد هزار نفر تخمین زده اند. در این حال ، مطبوعات کشور که تا آن هنگام حتی از اشاره به وجود جبهه ملی منع می شدند ، برای انتشار نظرات و خبر جلسات آن به رقابت برخاستند با این همه ، ظرف دوماه جبهه ملی ، دولت امینی را آماج حملات همه جانبه خود قرار داد . شعار اصلی هواداران جبهه در تظاهرات پی در پی که در دانشگاه تهران برپا می کردند، امینی استفعا! بود شعار ،تاکتیک ،استراتژی ، هدف و مقصود جبهه ملی در انتخابات فوری خلاصه می شد . نزدیک شدن جبهه – به طور مستقیم و غیر مستقیم – به عناصر ضد امینی (بجز شاه) گاه شگفت انگیز و تا بدان اندازه بود که در ازای ۲۰۰،۰۰۰ ریال کمک به صندوق آن امیر تیمور کلالی یکی از بزرگ مالکان محافظه کار را به عضویت شورای عالی آن پذیرفتند. موضع علنی رهبران جبهه در مورد اصلاحات ارضی پیشنهادی امینی (تا پس از کناره گیری او) سکوت مطلق بود اما در پشت پرده آن را تنها یک فریب می دانستند. در عوض ، تبلیغات علنی جبهه بیش از هر چیز به حملات شخصی علیه امینی در ارتباط با نقش وی در انعقاد قرارداد کنسرسیوم و ارسنجانی ، به خاطر پیوندهای پیشینش با قوام السلطنه ، اختصاص داشت . اگر خود شاه هم سرپرستی فعالیت های جبهه را به عهده داشت نمی توانست به این خوبی از آن علیه تمامی اپوزیسیون (و از جمله خود جبهه ) به نفع خودش بهره جوید. چرا جبهه ملی سرنوشت یک ملت و اعتماد ، بخش گسترده ای از جامعه سیاسی آن را به دست داشت این گونه به نابودی خود کمر بست؟ پاسخ مختصر این است : در نتیجه ضعف تحلیلی ، قضاوت های نادرست سیاسی، فقدان رهبری قاطع ، عدم دموکراسی درونی و آشفتگی تشکیلاتی.
نهادسیاسی ای که میراث عظیم مصدق و نهضت ملی را به ارث برده بود . طبلی توخالی بود که نهضت ملی دیگری را به سوی شکستی کاملا اجتناب ناپذیر کشاند و را ه را برای فاجعه قابل پیش بینی استبداد فردی شاه هموار ساخت. این امر قابل پیش بینی بود و تماما بوسیله خلیل ملکی و جامعه سوسالیست ها پیش بینی شده بود : از همان آغاز آنها گفتند که شکست امینی به دست شاه نه تنها به نابودی اپوزیسیون دموکراتیک ، بلکه به برقراری یک دیکتاتوری فاشیستی می انجامد که نظیرش را کشور به خود ندیده است . آنها تاکید داشتند که جبهه باید با ارائه یک برنامه مترقی – مشتمل بر اصلاحات ارضی اصیل ، دموکراسی سیاسی ، عدم تعهد بین المللی ، تجدید سازمان دستگاه دولت ، کاهش بودجه نظامی و مانند اینها ، خود را به جانشینی برای دولت بدل کند، آنها آشفتگی تشکیلاتی جبهه را مورد انتقاد قراردادند وپیشنهاداتی برای تبدیل آن به یک نیروی سیاسی موثر عنوان کردند ، آنها با واقع بینی استدلال می کردند که حتی اگر انتخابات فورا برگزار شود ، به خاطر آشفتگی تشکیلاتی (حتی نداشتن نامزدهای نمایندگی به تعداد مورد نیاز ) و منازعات درونی جبهه و دخالت ارتش و نیروهای محافظه کار محلی ، تعداد نمایندگان جبهه در مجلس انگشت شمار خواهد بود . آنها با توجه به تمامی نکات بالا نتیجه گرفتند که جبهه باید در اپوزیسیون بماند، لکن از جنگ تمام عیار علیه دولت امینی اجتناب ورزد. گذشته از نکات و توصیه هایی که اعضای جامعه سوسیالیست ها در خلوت به رهبران و اعضای برجسته جبهه گوشزد می کردند ، شواهد مستند بسیار زیادی در دست است که درستی تحلیل آنان را از شرایط نشان می دهد. با این همه موضع علنی جبهه ملی نادیده گرفتن همه هشدارها و پیشنهادها بود و موضوع غیر علنی آن از حد تهمت زدن های عوامفریبانه ، خاصه بر علیه شخص خلیل ملکی فراتر نمی رفت . چند روز پیش از سقوط امینی ، جامعه سوسیالیست ها بیانیه مفصلی انتشار داد و در آن تحلیل تیز بینانه ای از خطاهای جبهه و ارائه پیشنهادات هوشمندانه ای برای آینده نزدیک پرداخت که حاوی این پیش بینی پیامبر گونه هم بود:
((اگر اوضاع به همین منوال پیش رود ، جبهه ملی به عنوان یک نیروی سیاسی نابود خواهد شد و به جای کانون مبارزان نهضت ملی ایران به قبله گاه متروکی برای وفادارترین معتقدانش بدل خواهد شد که در مراسم ختم یکدیگر شرکت جویندو به علامت آشنایی و تاسف برای یکدیگر سری تکان دهند.))
دولت امینی در ۲۷ تیر ۱۳۴۱ ، پس از چهارده ماه کنار گذاشته شد اما جبهه ملی حتی از این واقعه نیز عبرت نگرفت . برعکس ، گویی باور داشت که دیگر نوبت خودش فرا رسیده است . گذشته از آشفتگی تشکیلاتی ، ساده لوحی سیاسی ، جاه طلبی های علاج ناپذیر شخصی و تا اندازه ای خرابکاری درونی برخی عناصر مشکوک ، منطق نگرش و عملکرد جبهه را می توان به شرح ذیل خلاصه کرد .
جبهه حتی از ارائه یک برنامه سیاسی حداقل نیز اجتناب می ورزید و علنا می گفت که هر برنامه ای یعنی بجز انتخابات آزاد ، سیاست خارجی بی طرفانه ، دولت ملی و مانند اینها – به تفرقه و پراکندگی می انجامید . صرف نظر از مسائل دیگر ، این تا اندازهای گویای تناقضات و ناسازگاری های گرد آمده در شورایعالی جبهه بود . در پی چنین موضعی بود که جبهه حتی از اعلام پشتیبانی از اصلاحات ارضی نیز ، به خاطر مخالفت نیروهای محافظه کار ، می هراسید. در واقع جبهه در جزوه کوچک و دیر هنگامی که در پائیز سال ۱۳۴۱ منتشر ساخت – تنها نشریه ای از این دست که جبهه منتشر کرده عملا عنوان کرد که از آنجا که در ایران فئودالیسم هرگز وجود نداشته است . بنابراین نیازی هم به اصلاحات ارضی نیست.این درست است که ایران جامعه ای فئودالی نبوده است ، اما این بدان معنا نیست که بزرگ مالکان – که در ضمن از ۱۳۲۰ و به ویژه از کودتای ۲۸ مرداد به بعد از امنیت مالکیت بسیار بیشتری برخورداربودند- را می بایستی به حال خود رها کرد تا به استثمار ۷۰% مردم ایران ادامه دهند در واقع ارسنجانی هم هنگام دفاع از برنامه اصلاحات ارضی در مقابل اتهام حمله به مالکیت خصوصی که در اسلام محترم است به همین استدلال توسل جست. اتحاد شوروی و حزب توده نیز در کار بودند . هرچند دشمنی شوروی – از ۱۳۳۸ به این طرف - متوجه شاه و امینی ، هردو بود اما از برنامه های فارسی رادیو مسکو مشخصا چنین بر می آمد که آماج اصلی حمله ، امینی و دولتش است . برای مثال ، در دفاع از زندانیان سیاسی ، آنها مشخصا از اخاذان بد آوازه ای چون رشیدیان و فرود نام می بردند که امینی آنها را هم به اتهام فساد و رشوه خواری و هم به خاطر توطئه به نفع شاه دستگیر کرده بود. امینی مهره آمریکا در ایران به شمار می آمد ، پس باید تا هنگامی که هنوز نتوانسته بود قدرتش را تثبیت کند – کاری که از عهده اش برنیامد- آماج اصلی حملات شوروی می شد ، رهبری حزب توده در خارج اوضاع را به درستی نمی شناخت و هنوز سرگرم کاربرد غلط نظریه های مارکسیست – لنینیستی در ارزیابی شرایط سیاسی ایران بود حزب مزبور پی آمد های شکست امینی را ، هم برای خود و هم برای دیگران ، پیش بینی نمی کرد ، و علاقه ای به عاقبت دولت اونداشت ،و سرانجام بسیار بعید می نماید که موضع حزب توده می توانست تفاوت چندانی با موضع اتحاد شوروی داشته باشد.
برای بیرون کردن امینی ، شاه به انواع ترفندهای داخلی و بین المللی توسل جسته بود. در ابتدای امر به بزرگ مالکان و متحدانشان القا کرده بود که اصلاحات ارضی توطئه ای آمریکایی است که اودر آن هیچ نقشی یا منفعتی ندارد. در این حال ، ساواک ، عناصر بدنام ، اوباشان و چاقوکشان را علیه جبهه ملی و دولت امینی به کار گرفت . علاوه بر این ، گروهی از تکنوکرات های جوان ، جاه طلب ، از لحاظ ایدئولوژیکی بی طبقه ، و از لحاظ سیاسی غیر پایبند به اصول را در واقع به عنوان دولت آلترناتیو خود در باشگاه خصوصی به نام کانون مترقی گرد آورد. این کانون هسته ای از کسانی مانند امیر عباس هویدا را در بر می گرفت که بعدا برای مدت پانزده سال نقش عوامل و مجریان استبداد شاهنشاهی را به عهده گرفتند.در هر حال ظرف چند ماه پس از تشکیل کابینه امینی ، شاه دریافت که اگر از موضع انتقادی خود نسبت به اصلاحات ارضی دست برندارد ، قادر به جلب حمایت آمریکا نخواهد بود و امینی و ارسنجانی با اجرای برنامه شان صحنه را اشغال کرده و در سلسه مراتب قدرت بر او پیشی خواهند جست . از این رو شاه به واشنگتن رفت و در آنجا ، گذشته از سایر قول و قرارها ، احتمالا به کندی قول پشتیبانی کامل از اصلاحات ارضی را داد و در عوض اطمینان هایی در مورد موقعیت خود دریافت کرد. چند هفته پس از بازگشتش به ایران شاه و عواملش برای وادار کردن امینی به استعفا دام بزرگی در مقابل جبهه ملی پهن کردند و جبهه هم به روال متعارف خود در آن افتاد : در اول بهمن ۱۳۴۱ ، گروهی از کماندوهای ارتش با تجهیزات کامل به دانشگاه تهران یورش بردند و تظاهرات را که در صحن آن جریان داشت برهم زدند ، بسیاری از زنان و مردان جوان را وحشیانه زدند و مجروح و ناقص کردند ، به دانشکده ها وارد شدند و درها و پنجره ها و وسایل آزمایشگاهی را شکستند و دانشجویان و میز و صندلی ها و کتاب های کتابخانه ها را از پنجره به بیرون پرتاب کردند. این یورش که از مدت ها پیش تدارک آن دیده شده بود هدفی دوگانه داشت : دادن درس سختی به دانشجویان و مهمتر از آن سرنگون کردن دولت . هدف مشخص تظاهرات ، اعتراض علیه اخراج یک یا دو دانشجو به دلیل شرکت در فعالیت های سیاسی بود . ماجرا به درستی مورد بررسی قرار نگرفته بود، چندان عجله ای هم در کار نبود و لازم هم نبود که برای شکستن یک فندق از پتک استفاده کرد و بر سر موضوعی به نسبت کم اهمیت ، تظاهراتی به آن بزرگی راه انداخت. افزون بر این در روز پیش از تظاهرات ، اطلاعاتی در مورد توطئه شاه درز کرده بود که مسئولان فعالیت های دانشجویی در رهبری جبهه کمترین توجهی به آن نکردند. در واقع به احتمال بسیار زیاد تنی چند از رهبران جبهه – به دلایلی که هنوز کاملا روشن نشده است – با وجود اطلاع قبلی از توطئه شاه اصرار داشتند که در آن روز تظاهرات برپا شود. بدین سان آنها یا بایستی در شمار عوامل شاه بوده باشند (که نامحتمل است ) و یا معتقد به اینکه سقوط امینی در آن اوضاع به گونه ای به سود خودشان تمام خواهد شد . یورش کماندوها چنان وحشیانه و همه جانبه بود که رئیس و شورای دانشگاه استعفا دادند و اعلام کردند که از حمله مغول به این طرف ، چنین رفتاری بی سابقه بوده است . لکن امینی حتی از آنچه شاه گمان برده بود ، سخت جان تر بود. او در پاسخ بیانیه ای منتشر کرد و گفت که در جریان حمله به دانشگاه نبوده و پس از وقوع از واقعه مطلع شده است . حدس اینکه چه کسی در جریان امر بود ، دیگر کار چندان مشکلی نبود!آنچه امینی در خلوت به شاه گفته معلوم نیست.
استعفای امینی در ۲۷تیر۱۳۴۱ احتمالا ناشی از یک اشتباه محاسبه بود، اگرچه روال کار سقوطش را اجتناب ناپذیر ساخته بود: امینی و شاه بر سر میزان هزینه های نظامی اختلاف پیدا می کنند و هنگامی که شاه بر رقم بالای خودش اصرار می ورزید ، امینی ، شاید به این امید که آمریکایی ها از او پشتیبانی خواهند کرد ، استفعا می دهد. شاه ، اما ، قرارو مدارها یش را گذاشته بود و آمریکایی ها نیز دریافته بودند که امینی قادر به تحکیم اقتدار سیاسی خود در کشور نیست ، او فاقد پایگاهی توده ای یا حتی اجتماعی بود و همه نیروهای سیاسی – شاه و طرفداران نظامی و غیر نظامی اش ، جبهه ملی ، بزرگ مالکان و… – علیه او بپاخاسته بودند. .(کاتوزیان ، ۱۳۷۲، ۲۶۹)
۳-۳- انقلاب سفید:
شاه اسداله علم – وفادارترین خدمتگزارخود و رهبر حزب مردم – را به ریاست کابینه ای موقتی منصوب کرد و شخصا زمام امور را در دست گرفت . برای حفظ ظاهر قضیه در داخل و خارج ، حسن ارسنجانی ، وزیر کشاورزی که در ارتباط با مسائل اصلاحات ارضی بیش از همه شناخته شده بود ، برای یک سال دیگر در سمت خود ابقاء شد . تمامی اپوزیسیون و از جمله علی امینی که پس از مصدق بیش از همه تنفر شدید شاه را بر می انگیخت ، تحت فشار قرار گرفتند. اما در پس پرده به رهبران جبهه پیشنهادهایی شد: نخست به آنها چند پست در کابینه پیشنهاد شد که ظاهرا بر اثر دخالت غیر مستقیم مصدق ، عقیم ماند ، سپس از رهبران جبهه خواسته شد تا دو تن از دولتمردان قدیمی و مستقل را برگزینند تا شاه یکی از آنها را به نخست وزیری منصوب کند. آنها نجم الملک را که سیاستمداری برخاسته از مکتب قدیم بود برگزیدند و محمد سروری را که رئیس دیوان عالی کشور بود و مورد احترام همگان . اولی را شاه به خاطر شخصیت قوی و صراحت لهجه اش نپذیرفت ، بخصوص که طعم ناخوشایند آن را قبلا هم چشیده بود . دومی ، اما با اینکه برای هردو طرف قابل قبول بود ، هوشمندتر از آن بود که وظیفه ای کاملا بی اجراء را بپذیرد . بدین سان مجالس شیرینی و شربت ، دیری نپایید و مواضع به سختی گرایید. .(همان منبع،۲۷۰)
پس از بیرون کردن امینی و به دست آوردن حمایت امریکایی ها ، شاه می دانست که طرفداری اش از اصلاحات هنوز می تواند موقعیتش را به طور جدی به خطر اندازد . بزرگ مالکان و سایر نیروهای محافظه کار بدون مقاومت کنار نمی رفتند، با اینکه نشانه هایی از بهبود اقتصادی دیده می شد ، ولی اوضاع اقتصادی همچنان وخیم بود ، نارضایی سیاسی زیاد و به رغم ضعف رهبری جبهه ملی اپوزیسیون هنوز قوی بود، و علی امینی که بلافاصله پس از استعفایش به محبوبیتی دست یافته بود ، هنوز میدان را ترک نکرده بود.پس شاه به بزرگترین مانور زندگی خود دست زد در خارج ، قرارمداری با روس ها و در داخل برپایی یک ((انقلاب)). .(همان منبع،۲۷۱)
برقراری روابط حسنه با اتحاد شوروی می توانست – که چنین نیز شد- به توقف تبلیغات و سایر تحریکات زیانبار بینجامد، رهبری حزب توده را به گونه ای موثر بی اعتبار سازد . روحیه مردم ساده لوح و فرامشکار ایران را خراب کند که در یاس ناشی از اختناق داخلی ، پیوسته خصومت تاکتیکی یک کشور خارجی را نسبت به رژیم حاکم ، نشانه ای از نیک ذاتی کشور مزبور و حسن نیت آن نسبت به خودشان می پنداشته اند. انقلاب می توانست او را همچون رهبری قدرتمند و مترقی به جهانیان بشناساند، دهقانان (غیر سیاسی) ایران را ، دست کم برای دوره حساس به پشتیبانی او بر انگیزاند، ملاکان را به عنوان یک طبقه و به همراه پایگاه اقتدارشان از میان بردارد، جماعات نسبتا مستقل و بالقوه خطرناکی مانند بازارو به خصوص ، پیشوایان مذهبی را محدود کند ، و اپوزیسیون را که به طور کلی دموکراتیک بود و خاصه بخش چپ آن را که بیشتر اعضاء و هوادارانش بنا بر تحلیلی ساده و مکانیکی شاه را نماینده طبقه فئودال و نوکر امپریالیسم امریکا می دانستند، به سرگشتگی دچار سازد و چنین نیز شد.(همان منبع،۲۷۱)
برنامه انقلاب شاه و ملت (انقلاب سفید) شامل ۶اصل بود: