“
در واقع تفاوت مدیر اثربخش و نا موفق در ارتباطات آن ها تجلی مییابد . مدیران اثر بخش با هوش هیجانی بالای خود در ارتباطات بسیار موفق تر از دیگر مدیران عمل می نمایند و این امر را به خوبی به اثبات می رسانند که مدیری که هوش عقلی IQ بالایی دارد ، نمی تواند تنها با اتکا بر هوش عقلی خود رهبری نماید ، بلکه مدیری اثر بخش است که شنونده و سخنگوی خوبی باشد ، ارتباطات پایدار و مثبت با دیگران برقرار نماید احساسات خود و دیگران را به خوبی درک نماید و در ارتباطات خود به خوبی عکس العمل نشان دهد . ( گلمن۲۰۰۱ ،به نقل از آقا جانی پور، ۱۳۸۶)
آیاهوش هیجانی را می توان رشد و توسعه داد؟
هوش هیجانی به وسیله بهبود مهارت های هیجانی قابل رشد و توسعه است .بررسی نشان میدهد کودکان یا حتی نوه ها میتوانند ویژگی های هیجانی خاص را از والدین به ارث ببرند. به عبارتی هوش هیجانی ارثی است .البته این نظریه کاملا صحیح نمی باشدچون میزان سطح هوش هیجانی در هنگام تولد ثابت نیست و هیچ گونه ژنی که بتواند هوش هیجانی را منتقل نمایند کشف نشده است .هوش هیجانی مفهومی قابل یادگیری است. در مورد هوش هیجانی خبر های خوشایندی وجود دارد بر خلاف بهره هوشی(IQ) که در طول زندگی سطح آن تقریبا ثابت و ایستا بوده ،هوش هیجانی قابل توسعه و رشد است.(آقایار و شریفی ،۱۳۸۵،۵۱-۵۰ )
ده توصیه برای بهبود هوش هیجانی:
۱-مسئولیت عواطف و کامیابی ها را بپذیریم.
۲-به جای بر چسب زدن به رفتار و انگیزه های دیگران ،احساسات خودتان را باز نگری کنید.
۳-مهارت های مؤثر سازش جویانه را برای حالت خاص روانی توسعه دهید.یاد بگیرید آرامش خود را حفظ کنید وقتی هیجان زده هستید و برعکس پر تلاش و پر تحرک باشید وقتی احساس خمودگی و ضعف می کنید .
۴-به دنبال کسب پیروزی باشید از شرایط منفی درس زندگی بیاموزید.به دنبال زندگی شاد باشید.
۵-با خودتان صادق باشیداحساسات منفی تان را بپذیرید و به دنبال یافتن منشا آن باشید ،به دنبال راه حل هایی باشید تا به طور جدی بتوانید مشکلات را حل کنید.
۶-به احساسات دیگران احترام بگذارید و به آنان نشان دهید برایشان احترام قائلید.
۷-از افرادی که به احساسات شما احترام نمی گذارند یا قبولتان ندارند دوری کنید.
۸-دو برابر آنچه حرف می زنید گوش کنید .
۹-به ارتباطات غیر کلامی اهمیت دهید ،وقتی با دیگران ارتباط برقرار می کنید به چهره اش نگاه کنید ،به لحن صدایش توجه کنید ،علایم تن گفتاری (حرکات بدن) را به ذهن بسپارید و آن ها را مد نظر قرار دهید.
۱۰-بدانید بهبود هوش هیجانی به زمان نیاز دارد .صبر و حوصله کنید .عجله نکنید. .(همان منبع، ۵۲-۵۳)
ب-بخش دوم :خودکارآمدی
مفهوم خود :
یکی از موضوعات مهمی روان شناسی خود میباشد که نقش مهمی در رشد شخصیت فرد دارد . نظریه پردازان هر یک نظرات مختلفی در مورد خود مطرح نموده اند که به بعضی از این نظریه ها اشاره میکنیم .
نظریه پردازانی همچون مید [۵۰] (۱۹۳۴) و کولی [۵۱] (۱۹۲۰) معتقدند که مفهوم خود افراد تحت تاثیر دیدگاهی است که دیگران در مورد آن ها دارند و در این رابطه کولی اصطلاح خود در آینه [۵۲] را برای این موضوع به کار برده است . مورفی (۱۹۴۷) خود را به منزله فردیت میداند آن گونه که توسط فرد شناخته شده است .ویلیام جیمز مفهوم خود را به دو بخش تقسیم کردهاست : خود مفعولی مجموعه چیزهایی است که شخص میتواند آن را متعلق به خود بداند و شامل توانائیها ، خصوصیات اجتماعی و شخصی و متعلقات مادی است. خود فاعلی ، دائما تجارب حاصل از ارتباط با مردم ، اشیاء و وقایع را به نحوی کاملاً سازمان یافته، تفسیر میکند. جرسیلد [۵۳] (۱۹۶۰) خود رامجموعه ای از افکار و عواطف که باعث آگاهی فرد از موجودیت خود می شود، تعریف میکند ( رفیعیان ، ۱۳۷۹)
در واقع خود را شامل تمام ادراکات ، عواطف ، ارزش ها و طرز تفکر فرد میداند.خود از نظر فروید منطقی ، عقلانی ، در مقابل تنش مقاوم و قوه اجرایی شخصیت است همچنین خود بیانگر رشد ادراکی و مهارتهای شناختی و توانایی درک بیشتر در شرایط پیچیده تر است . برای مثال فرد میتواند در مورد آینده و آنچه در طولانی مدت بهترین است، بیندشد . (پروین ۱۹۸۹[۵۴] ، ترجمه جوادی و کدیور، ۱۳۷۴ )
مفهوم خویشتن مهمترین مفهوم در نظریه راجرز است . از نظر راجرز هر فرد رویداد ها و تجارب پیرامون خود را دریافت میکند به آن ها معنا می بخشد که این مجموعه ادراکی و معنایی ، میدان پدیداریی فرد را تشکیل میدهد . قسمتی از این میدان به نام خود یا من ، خویشتن فرد را تشکیل میدهد . راجرز مفهوم خود پنداره را برای معرفی الگویی سازمان یافته از تجارب استفاده میکند . در نظریه راجرز خویشتن تغییر میکند ولی خصوصیات سازمان یافته و یکپارچه آن حفظ می شود و خویشتن هر فرد به منزله فرد کوچکی در درون فرد نیست که رفتار او را کنترل کند . مجموعه تجارب و ادراکات هر فرد (خویشتن ) در حوزه آگاهی فرد است به عبارتی خود پنداره هوشیار است( همان منبع)
به عقیده راجرز سازمان خود بر اثر تعامل فرد با محیط پیرامون خود و از طریق ارزشیابی فرد در تعامل خود با دیگران شکل میگیرد . کودک به تدریج رشد میکند مفاهیمی را درباره خود ، محیط و ارتباط خود با محیط به وجود می آورد و مجموعه ای از ارزشها را تشکیل میدهد که یا خود تجربه کردهاست یا از دیگران یاد گرفته و بر اساس این نظام ارزشی ، تجاربی را که برای خود تعانی بخش و رشد دهنده می بیند با ارزش میداند . ولی تجارب منفی تهدید کننده خود را منفی ارزیابی میکند . بنابرین در این نظریه رشد خود پنداره بر اثر تعامل فرد و اطرافیان و ارزشیابی دیگران از فرد ، شکل میگیرد که از نظر راجرز علت این امر ، نیاز شدید فرد به توجه مثبت است [۵۵] و توجه مثبت غیر مشروط [۵۶] یکی از شرایط لازم برای تحول خود پنداره است ( فراهانی، ۱۳۷۸) .
“