ذهن آگاهی در مرکز رویکرد درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد قرار دارد اما تمرین های کلاسیک ذهن آگاهی هم چون مراقبه نشسته، ممکن است آموخته شود یا نشود. برخلاف MBSR، MBCT و DBT، توسعه ACT متاثر از منابع بودیسم نبوده است. هدف اساسی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد این است که انعطاف پذیری یا توانایی روان شناختی فرد را برای حفظ تماس با تجارب خود، افزایش دهد (کانگ و وتینگهام، ۲۰۱۰). درمان ACT هم در جلسات فردی و هم گروهی با مدت متنوعی از یک روز (به عنوان مثال گریج[۲۳۴]، کالاگان[۲۳۵]، هایز و گلین لاوسون[۲۳۶]، ۲۰۰۷؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱ ) تا ۱۶ هفته ( به عنوان مثال هایز و همکاران، ۲۰۰۴؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱) انجام می شود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
این درمان برای طیف وسیعی از مشکلات هم چون افسردگی، هراس اجتماعی، مصرف سیگار، استرس کار، سایکوز، درد مزمن و وسواس موکنی به کار برده شده است. بررسی های نظام مند نشان داده اند که ACT اثرات مفیدی را نشان می دهد (کانگ و وتینگهام، ۲۰۱۰).
علاوه بر این چهار رویکرد درمانی، در سایر زمینه های روان شناختی نیز رویکردهای نوپایی شکل گرفته اند؛ به عنوان مثال در حوزه ی اختلالات خوردن ” ذهن آگاهی مبتنی بر آموزش آگاهی خوردن[۲۳۷] (MBEAT)” و پیش گیری از عود “پیش گیری از عود مصرف مواد[۲۳۸](MBRP)"؛ که البته نیاز به پژوهش های تجربی بیش تر در این حیطه به خوبی نمایان است.
۲-۱-۱۵- کاربرد ذهن آگاهی در حیطه ی نگرانی
اختلالات اضطرابی فرصتی آشکار برای بالین گران است تا اصول ذهن آگاهی را در عمل مشاهده کنند. فرض رویکرد ذهن آگاهی این است که ما با تلاش برای اجتناب از رنج هایمان، با آن ها یکی می شویم (گرمر و همکاران، ۲۰۰۵).
فرد مضطرب در پی آن است که از ناراحتی ناشی از ترس اجتناب کند. محرک ترسناک می تواند بیرونی باشد، مثل مارها (فوبی ساده)، پارک (آگورافوبیا) و مهمانی های رسمی (اضطراب اجتماعی) یا می تواند درونی باشد مثل ضربان قلب (اختلال وحشت زدگی) یا افکار کفرآمیز (اختلال وسواسی – اجباری). بیش تر بیماران مبتلا به اختلالات اضطرابی می دانند که ترس آن ها غیرمنطقی است اما این شناخت در طی دوره های اضطراب شدید، برای تغییر رفتارهای اجتنابی یا فرار، کافی نیست (گرمر و همکاران، ۲۰۰۵).
همان گونه که قبلا اشاره شد، رویکردهای مبتنی بر ذهن آگاهی دربردارنده ی مواجهه هستند. مواجهه عنصر کلیدی در درمان موثر اضطراب است. وجه مشخص رویکرد ذهن آگاهی، تغییر تدریجی روابط فرد با اضطراب است، یعنی رابطه اجتنابی و تحمل اضطراب، به رابطه ای دوستانه تغییر می یابد. افراد در طی این رویکرد می آموزند که در ترس گرفتار نشده و از آن اجتناب نکنند؛ تا این که ترس فروکش کند (گرمر و همکاران، ۲۰۰۵).
اما به چه علت در درمان اختلالات اضطرابی از ذهن آگاهی استفاده می شود؟
پاسخ کوتاه است : به این علت که اضطراب غیرقابل اجتناب است و اغلب تلاش در جهت کاهش
آن بی ثمر است. در حالی که ترس یک پاسخ کوتاه مدت به یک خطر حتمی است، اضطراب به ترس از اتفاقاتی مربوط می شود که ممکن است در آینده برای ما خطر ساز باشند.
اضطراب زمانی نابهنجار می شود که در پاسخ به خطری ادارک شده که واقعیت ندارد، به وجود آید. اضطراب، زمانی اختلال محسوب می شود که در توانایی های عملکردی فرد مشکل ایجاد کند (انجمن روان پزشکان امریکا، ۲۰۰۰؛ به نقل از گرمر و همکاران، ۲۰۰۵). اختلالات اضطرابی علل متعددی دارند اما با این وجود، آن چه که در همه ی اختلالات متداول است، عدم تحمل تجربه ی اضطراب است.
ما انسان ها پیوسته درگیر تفکر استدلالی و فراشناخت – تفکر درباره ی اتفاقات ذهنی – هستیم (فلاول[۲۳۹]،راس[۲۴۰]، ۱۹۸۱؛ تونتو[۲۴۱]، ۲۰۰۲؛ به نقل از گرمر و همکاران، ۲۰۰۵) و ساده ترین تجارب درونی خویش (ضربان قلبم خوب نمی زند) را به صورت عقایدی کلی و جامع (من دچار مشکل هستم) توصیف می کنیم.
درمان شناختی رفتاری کلاسیک در پی آن است تا با آزمودن تفکر تحریف شده فرد، فراشناخت های سودمند را جای گزین فراشناخت های ناسازگار کند. از جمله ی این تحریفات می توان به فاجعه سازی، بیش تعمیم دهی و عقاید دومقوله ای یا طرحواره های مربوط به خود و جهان اشاره داشت (ولز، ۱۹۹۷؛ یانگ[۲۴۲]، کلاسکو[۲۴۳] و ویشار[۲۴۴]، ۲۰۰۳؛ به نقل از گرمر و همکاران، ۲۰۰۵).
اختلالات اضطرابی به وسیله ی فراشناخت های منفی تقویت می شوند (تونتو، ۲۰۰۳ ؛ به نقل از گرمر و همکاران، ۲۰۰۵). یک پاسخ بی خطر جسمانی ممکن است به صورت خطرناک تفسیر شود و براین اساس فرد تلاش می کند تا چیزهای خطرناک را از خود دور کند (گرمر و همکاران، ۲۰۰۵).
اما آن چه که در رویکرد ذهن آگاهی اتفاق می افتد، آگاه شده از پدیده است؛ نه فکر کردن درباره ی آن. رویکردهای مبتنی بر ذهن آگاهی در درمان اضطراب، کمتر به شناسایی افکار توجه دارند. در حقیقت، این رویکرد به اتفاقات همان گونه که رخ می دهند، توجه دارند – توجه همراه با پذیرش.
برای مثال؛ در خصوص افکار فاجعه آمیز، رویکرد درمان شناختی رفتاری کلاسیک، در تلاش است تا این افکار را شناسایی کرده (من به خاطر سکته ی قلبی خواهم مرد؟) و با آن ها چالش کند (به چه علت ؟ تا چه حد دارد امکان دارد که این اتفاق رخ دهد؟ تپش قلب می تواند چه معانی دیگری داشته باشد؟). در مقابل، رویکرد ذهن آگاهی در هنگام وقوع این اتفاق، افراد را تشویق می کند تا با جزئیات کامل به شناخت احساس خود از تپش قلب و افکار مرتبط با آن بپردازند (ضربان قلب…… این فکر که خواهم مرد… به نظر می رسد زمانی که فکر می کنم، ضربان تندتر می شود…. تفکر درباره ی ضربان قلب…).
فرایند آگاه شدن، لحظه به لحظه، با تمایز میان حقایق ناب تجربه همان طور که رخ می دهند و نتیجه گیری های وحشتناکی که ما بلافاصله پس از آن تجارب طرح می کنیم، باعث کم شدن این ترس و اضطراب می شود (گرمر و همکاران، ۲۰۰۵).
با وجود این، چندی از عقاید فراشناختی می توانند سودمند باشند، این عقاید همان چیزی است که در روان شناسی بودیسم، “بینش” ها نامیده می شوند. بینش ها ممکن است به عنوان شبه فراشناخت ها معرفی شوند؛ شبه به این دلیل که آن ها هم حسی – شهودی و هم منطقی هستند و فراشناخت، به این دلیل که آن ها مشاهداتی درباره ی وقایع ذهنی هستند. تونتو، چندی از بینش های مفید، که در اثر تمارین ذهن آگاهی در ذهن افراد ایجاد می شود را، شناسایی کرد. از میان این بینش ها، می توان به موارد زیر اشاره داشت:
نحوه ی تفکر ما به واسطه ی تجاربمان، شرطی شده اند و ضرورتا حقیقت ندارند.
افکار خوشایند و ناخوشایند در سرتاسر زندگی مان اتفاق خواهد افتاد؛ چه ما آن ها را دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم.
تمام افکار و احساسات زودگذر هستند و
هر چند ممکن است ما از طریق یک فکر آزرده شویم، اما افکار گمراه کننده هستند – همانند پرش هایی که گاه در صفحه ی نمایش تلویزیون وجود دارد (گرمر و همکاران، ۲۰۰۵).
هوشیاری آگاهانه می تواند به ما کمک کند تا متوجه مواقعی شویم که برنامه ریزی های بیولوژیکی مان را نادیده می گیریم و به هشدارها و علایم صادر شده از سوی ترس و اضطراب توجهی نمی کنیم. توجه به این علایم بدون پرداختن به آن، همواره منجر به اضطراب مزمن و ایجاد محدودیت در زندگی مان می شود (اورسیلو و رومر، ۲۰۱۱).
عناصر ذهن آگاهی یعنی آگاهی و پذیرش غیرقضاوتانه نسبت به تجربه ی لحظه به لحظه، به عنوان پادزهر بالقوه موثری در برابر انواع پریشانی های روان شناختی هم چون نشخوار فکری، اضطراب، نگرانی، ترس، خشم و نظیر آن در نظر گرفته می شود که بسیاری از آن ها شامل گرایشات ناسازگارانه ی اجتناب، سرکوبی یا درگیری بیش از حد با افکار و هیجانات استرس زا است (هایز[۲۴۵] و فیلدمن[۲۴۶]، ۲۰۰۴ ؛ کابات زین، ۱۹۹۰؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱).
رومر و اورسیلو (۲۰۰۲؛ به نقل از گرمر و همکاران،۲۰۰۵) معتقدند که نگرش آگاهانه همراه با پذیرش در لحظه ی حال، می تواند پادزهری برای الگوی اختلال اضطراب فراگیر و نگرانی باشد، الگویی که در تلاش است تا اضطراب را کنترل کند یا کاهش دهد. نگرانی شدید، نیازمند تغییر کلی در نحوه ی توجه و نگرش است.
افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر و نگرانی، توجه محدود شده ای دارند؛ بدین معنا که این توجه بر کشف تهدیدها و خطرات بالقوه در آینده متمرکز شده است. بنابراین افراد کم تر با تجارب خود همان گونه که در لحظه ی حال اتفاق می افتد، تماس دارند (بائر، ۲۰۰۶). این شیوه ی عادت گونه ی توجه، احتمالا توانایی های ما را برای پاسخ های سازگارانه به وقوع اتفاقات احتمالی در لحظه ی حاضر محدود می کند و هم چنین آگاهی ما را از پیچیدگی های پاسخ های هیجانی خویش کاهش می دهد. نه تنها افراد نگران، از تجارب درونی خویش ناآگاه هستند بلکه اغلب مواقع گزارش می کنند که لمس و نزدیکی به آشفتگی های درونی شان بسیار خطرناک و دشوار است (بائر، ۲۰۰۶).
این آگاهی محدود شده و به جای این که بر دامنه ای از تجارب متمرکز باشد، متمرکز بر اضطراب و آشفتگی است. تمرین ذهن آگاهی برای این افراد سودمند است زیرا می تواند آگاهی گسترش یافته از نشانه های درونی و بیرونی را در لحظه ی حاضر، تقویت کند و باعث سازگاری و انطباق منعطفانه تر و وضوح بیش تر شود که در نهایت باعث تغییر در حالات درونی و بیرونی می شود (بائر، ۲۰۰۶).
واکنش به تجارب درونی همراه با تلاش در سرکوب یا اجتناب از این افکار و احساسات، منجر به تقویت این تجارب می شود. این تقویت هم چنین موجب کاهش در وضوح هیجانات می شود: همان طور که افکار و احساسات از طریق واکنش های منفی به آن ها، قضاوت درباره ی آن ها و تلاش برای اجتناب از آن ها، شدیدتر می شوند، پاسخ های اصلی نیز وضوح کم تری پیدا می کنند و یا مبهم تر می شوند.
بنابراین افراد اغلب احساس “هیجان زدگی” یا “غمگینی” را گزارش می کنند اما برای آن ها دشوار است که حالت هیجانی خویش را به طور اختصاصی و مشخص شناسایی کنند. این فقدان وضوح و شفافیت، توانایی فرد را برای استفاده ی مناسب از پاسخ های هیجانی محدود می کند و حالات ناخوشایند و منفی را به تجربه ی فرد از حالت درونی خود، می افزاید و براین اساس این چرخه معیوب را دائمی می کند (بائر، ۲۰۰۶).
هر چند پذیرش (که متضاد با قضاوت یا واکنش نشان دادن است) نسبت به حالت درونی خویش، لزوما پاسخ هیجانی اولیه (یا نخستین) را کاهش نمی دهد (گرین برگ و سافران[۲۴۷]، ۱۹۸۷؛ به نقل از بائر، ۲۰۰۶)، اما می تواند تقویتی را که ناشی از قضاوت، واکنش نشان دادن و تلاش برای کنترل است را کاهش دهد. براین اساس راهبردهایی که پذیرش را گسترش می دهند (همانند تمرین های ذهن آگاهی)، بخش اصلی از درمان نگرانی و اختلالات اضطرابی مثل اختلال اضطراب فراگیر، است (بائر، ۲۰۰۶).
۲-۲- مروری بر ادبیات تحقیق
درمان های مبتنی بر ذهن آگاهی از جمله برنامه درمانی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی به واسطه این که به هر دو بعد جسمانی و ذهنی می پردازند، دارای اثر بخشی بالایی در درمان برخی اختلالات بالینی و بیماری های جسمانی می باشند (بیرامی و همکارن، ۱۳۸۸).
براین اساس، پژوهش های گوناگونی در حیطه ی اختلالات اضطرابی، نگرانی و درمان های ذهن آگاهی بر آن ها، انجام شده است که در ذیل به اختصار به آن ها اشاره می شود.
۲-۲-۱- ادبیات تحقیق درخارج از کشور
در این قسمت به برخی از پژوهش هایی که مستقیما یا غیرمستقیما به مساله تحقیق نزدیک می باشد، اشاره خواهیم کرد:
در پژوهش دلگادو و همکاران (۲۰۰۹) مشخص شد که افراد مبتلا به نگرانی بالا (عدم ابتلا به اختلال اضطراب فراگیر) در مقایسه با افرادی که سطوح پایینی از نگرانی را تجربه می کنند، نمرات بالاتری در صفت اضطراب، نشانگان افسردگی، عاطفه منفی و شکایات مربوط به سلامتی دارند. هم چنین این افراد نمرات پایین تری در مقیاس عاطفه مثبت کسب کردند (دلگادو و همکاران، ۲۰۰۹).
دامنه ای از تحقیقات بیان گر سودمندی درمان کاهش استرس براساس ذهن آگاهی در میان بیماران مبتلا به اختلالات اضطرابی است (کابات زین و همکاران، ۱۹۹۲؛ میلرو فلچر، و کابات زین، ۱۹۹۵؛ به نقل از اورسیلو و رومر، ۲۰۰۵). پژوهش کابات زین و همکاران (۱۹۹۲؛ به نقل از اورسیلو و رومر، ۲۰۰۵) بر روی ۲۲ نفر از افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر و اختلال پانیک (همراه یا بدون آگورا فوبیا) انجام گردید. نتایج نشان دهنده ی کاهش معنادار میزان اضطراب و افسردگی، در میان ۲۰ نفر از شرکت کنندگان بود. این نتایج در بررسی های پی گیری نیز، حفظ شده بودند.
میلر و همکاران (۱۹۹۵؛ به نقل از اورسیلو و رومر، ۲۰۰۵)، به بررسی تداوم نتایج به دست آمده در پژوهش کابات زین، پرداختند. نتیجه این بررسی، بیان کننده ی تداوم کاهش میزان اضطراب و
افسردگی در آزمودنی ها، سه سال پس از درمان بود.
لهرر[۲۴۸] و ولفولک[۲۴۹] (۱۹۹۳؛ به نقل از بارلو،۲۰۰۲) به بررسی مطالعات تجربی انجام شده در حوزه ی مداخلات مدیریت استرس پرداختند. پژوهش آن ها مشخص کرد که تکنیک های مراقبه، اضطراب و به خصوص مولفه ی شناختی آن (نگرانی) را کاهش می دهد.
پژوهش های متعددی از روش ذهن آگاهی مبتنی بر مراقبه بودیسم، در درمان نگرانی مزمن بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر استفاده کرده اند (کریجی[۲۵۰]، ریس[۲۵۱]، مارش[۲۵۲] و ناتان[۲۵۳]، ۲۰۰۸؛ ایوانز و همکاران، ۲۰۰۸؛ کیم[۲۵۴]و همکاران، ۲۰۰۹؛ رومر و ارسیلو، ۲۰۰۲ و۲۰۰۷؛ به نقل از دلگادو و همکاران، ۲۰۱۰)
بائر و همکاران (۲۰۰۴؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱) در پژوهش خود نشان دادند که همبستگی منفی و معناداری میان ذهن آگاهی و اجتناب تجربی وجود دارد (کنگ و همکاران، ۲۰۱۱). همان گونه که قبلا نیز ذکر شد، یکی از کارکردهای نگرانی، اجتناب از هیجانات ناخوشایند است. براین اساس به نظر می رسد که افراد مبتلا به نگرانی بیمارگونه، سطوح پایینی از ذهن آگاهی را دارا باشند.
شاپیرو و همکاران (۲۰۰۵؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱) نشان دادند که برنامه درمانی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی ، موجب کاهش استرس و فرسودگی شغلی و افزایش حس شفقت به خود و رضایت از زندگی در افراد می شود.
آرش[۲۵۵] و کراسک (۲۰۰۶؛ به نقل از بریتون[۲۵۶] و همکاران، ۲۰۱۲) در پژوهش خود نشان دادند که
میان ذهن آگاهی و کاهش واکنش های هیجانی به استرس، رابطه معناداری وجود دارد. در پژوهش آن ها، دانشجویانی که آموزش ذهن آگاهی مختصر و کوتاه (تنفس هوشیارانه) را دریافت کرده بودند نسبت به گروه کنترل، کاهش معناداری را در واکنش هیجانی منفی به اسلایدهایی که دارای بار هیجانی بود، گزارش کردند.