استاد رینولد نیکلسون بیش از سی و پنج کتاب و چهل و هشت مقاله علمی و پژوهشی، در زمینههای گوناگون، از خود به یادگار گذاشته است که در زیر به تعدادی از آنها اشاره میشود:
الف) ترجمهها از زبانهای فارسی، عربی و ترکی به انگلیسی
۱- ترجمه منتخبی از غزلیات دیوان شمس تبریزی(سال ۱۸۹۸.)
۲- ترجمه قسمتهایی از رساله ی الغفران، اثر ابولعلاء معرّی(۱۹۰۰).
۳- ترجمه کشف المحجوب هجویری(سال های۱۹۱۱ و ۱۹۳۶
۴- ترجمه خلاصه ی تاریخ گزیده ی حمدالله مستوفی قزوینی(۱۹۱۳ ) .
۵- ترجمه مثنوی معنوی (انتشاریافته بین سالهای ۱۹۲۵ و ۱۹۴۰)
ب) تصحیح ها:
۱- تصحیح مثنوى معنوی. این کتاب را نیکلسون تصحیح کرده و آن را به انگلیسى ترجمه و تفسیر نموده و در هشت مجلد به چاپ رسانده است.
۲- تصحیح تذکره الاولیاء(۱۹۰۵ و ۱۹۰۷)، اثر معروفِ فریدالدین عطار نیشابوری.
۳- تصحیح ترجمان الاشواق(۱۹۱۱). این دیوان، اثر ابن عربى، صوفى مشهوراند لسى است که نیکلسون آن را به انگلیسى ترجمه و شرح کرده است.
۴- تصحیح أللُّمَعُ فِى التَّصَوُّفِ(۱۹۱۴).این کتاب اثر ابونصر سراج طوسى است که نیکلسون آن را به چاپ رسانده و خلاصهاى از آن را به انگلیسی در پایان کتاب آورده است.
۵- تصحیح فارسنامه ابن البلخی با همکاری جی استرنج(سال ۱۹۲۱).
ج) ترجمه، شرح و تفسیر:
مهمترین کار نیکلسون در طول سالیان متمادی، تصحیح مثنوی معنوی مولانا بود که تاکنون معتبرترین و متداولترین نسخه ی مثنوی معنوی است. او برای این کار سترگ از زبانهای انگلیسی، عربی، فارسی و ترکی که به خوبی بر آنها تسلط یافته بود، بهره جست و برای تصحیح انتقادی مثنوی از ده نسخه از نفیسترین نُسَخِ کهن و خطی قرن هفت و هشت بهره گرفت. البته او از نیمه دومِ مثنوی، خود دریافت که در این میان قدیمیترین نسخه مثنوی که به «نسخه قونیه» معروف است و در موزه مزار مولانا در قونیه نگهداری میشود، از نظر او پنهان مانده است؛ پس بیدرنگ در صدد تهیه نسخه عکسی آن برآمد، آن را تهیه کرد و به حوزه تحقیق و پژوهش خود افزود. مجموعه کارهای نیکلسون در مورد مثنوی شامل هشت جلد به شرح زیر است: ۱) سه جلد اول شامل متن کامل فارسی مثنوی؛ یعنی هر جلد شامل ۲ دفتر است، ۲) سه جلد بعدی شامل ترجمه مثنوی به زبان انگلیسی است و ۳) دو جلد شامل تفسیر مثنوی به زبان انگلیسی. اگرچه شرحهای مثنوی کم نیستند، اما شرح ۸۰۰ صفحهای نیکلسون بر مثنوی مولانا در ۲ جلد به زبان انگلیسی از بهترین و دقیقترین شروح مثنوی است. این کتاب وسعت اطلاعات و دانش این غربی اهل دل و فرهیخته را به خوبی نشان میدهد؛ چراکه او برای نوشتن شرح خود بر مثنوی از ۱۸۰ منبع تاریخی، عرفانی و ادبی استفاده کرده است. به نظر کارشناسان، شرح او بر مثنوی عصاره نظرات دقیق و هوشمندانه خود او، بهعلاوه احاطه بر آرا و نظرات شارحان قبلی مثنوی به زبانهای فارسی، ترکی و عربی است. ویژگیهای مهم شرح مثنوی نیکلسون، توسط استاد حسن لاهوتی، مترجم فارسی آن، به شرح زیر خلاصه شده است: ۱) رعایت ایجاز و پرهیز از اطناب در سخن. ۲) رعایت امانت در نقل اقوال و آرا و پرهیز از هرگونه تعصب. ۳) اتکا به روش صحیح علمی. ۴) اتکا به منابع موثق و دست اول فارسی و عربی. ۵) ارجاع به منابع و مآخذ غربی و نقل نظایر و مشترکات از آنها. ۶) مراجعه به شروح دیگر مثنوی (فارسی، عربی و انگلیسی). ۷) اتکا به آثار مولانا خصوصاً مثنوی برای توضیح مشکلات. ۸)بیان وقایع تاریخی، مآخذ قصص، امثال و حکم، ضربالمثلها، اقوال و اعلام. ۹) بیان شواهد قرآنی، آیات، احادیث، اخبار و روایات.۱۰) توضیح نکات ضروری لغوی و دستوری. ۱۱) توضیح تعبیرات، تأویلات و استعارات دشوار. ۱۲) شرح دقایق عرفانی، فلسفی و فقهی، ۱۳) تجدید نظر در ترجمه انگلیسی برخی از ابیات مثنوی. ۱۴) تجدید نظر در تصحیح چندین بیت مثنوی و نقل انتخاب مستدل و جدید آنها. ۱۵) نقل نسخه بدلهایی که به هر علت در متن مثنوی مصحّح انتقادی وی نیامده است.۱۶) تصحیح بعضی نظرات شارحان دیگر که برای نوشتن شرح خود به آنها مراجعه کرده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
نیکلسون بدون هیچ کمک و پشتوانه مالی هزینههای سنگین عکسبرداری از نسخههای کهن مثنوی را خود میپرداخت و از احدی چشمداشتِ یاری نداشت. او شروح مختلفی را که تا آن تاریخ بر مثنوی نوشته شده بودند، جمع آوری کرد و مورد پژوهش قرار داد و در نهایت اثر سترگ خود را با غنای هر چه بیشتر بین سالهای ۱۹۲۵ تا ۱۹۴۰میلادی منتشر کرد. ویرایش، ترجمه و تفسیر ۲۶۰۰۰ بیت از کتاب بزرگی مانند مثنوی عمری هجده ساله از نیکلسون گرفت، ولی زحمات او به بار نشست و کارش مورد تقدیر و استفادۀ میلیونها انسان در سراسر جهان قرار گرفت. استاد فروزانفر، مولوی شناس برجستۀ ایرانی، شرح و تفسیر او را بسیار ستوده و گفته است:« شرح استاد فقید رینولد الن نیکلسون بر مثنوی، به زبان انگلیسی، طبع لیدن ۱۹۳۷ که بی گمان دقیقترین شروح بر مثنوی است، بر اصول صحیح انتقادی و با ذکر مآخذ و اسناد تدوین شده و برای کشف اسرار و حل رموز مثنوی مرجعی قابل اعتماد است.»
د) تألیفات:
۱- تاریخ ادبیات عرب(۱۹۰۷). این کتاب تاکنون یازده بار در لندن به چاپ رسیده و از کتب دانشگاهى به شمار مىرود. صفا خلوصى، آن را به زبان عربى برگردانده و تحت عنوان «تاریخ الادب العربى» به چاپ رسیده است.
۲ - یک دوره کتاب متن عربی برای مبتدیان زبان عربی(سال ۱۹۰۷).
۳- مقدمهای برای رباعیات عمر خیام که قبلا توسط ادوارد فیتز جرالد منتشر شده بود(سال ۱۹۰۹).
۴- داستانهای عرفانی، شامل ۵۱ داستان(سال ۱۹۱۳).
۵- عرفان اسلام (۱۹۱۴). این کتاب درباره طریقت، اشراق و جذبه، عرفان، عشق الهى، اولیاء و کرامات، مقام اتحاد بحث مىکند و به وسیله خانم ماهدخت بانو همایى به زبان فارسى ترجمه شده است.
هـ) اشعار
۱- شاهزاده و درویش، شامل چهل و هفت قطعه شعر از نیکلسون.
(http://molana.ir/sn/molanaResearchers/pt/full/relatedItem)
۳-۴-۲-۲- بررسی ویژگیها و نقد و تحلیل شرح نیکلسون:
۱- از ویژگیهای بارز و ممتاز این شرح آن است که نیکلسون مثنوی را از منظر خود مثنوی نگریسته و شرح کرده است.بدون تردید میتوان گفت هیچ کدام از شارحان از قدیم و جدید، ایرانی و غیر ایرانی نتوانستهاند تا ایناند ازه در شرح و تفسیر واند یشهها و افکار مولانا در مثنوی خود مثنوی و آثار دیگری چون غزلیات شمس و فیه ما فیه است و قطعهها و مضامین مسترک فراوانی میتوان در جای جای مثنوی یا دیگر آثار مولانا یافت که هر یک روشنگر دیگری است و در رفع ابهامات میتوانند کمک زیادی بکنند.»( شجری، ۱۳۸۶:۲۲۸)
۲- علاوه بر مثنوی و سایر آثار مولانا، شارح بسیاری از منابع مهم ادبی، عرفانی، تاریخی، دینی ، پزشکی، فلسفی و حکمیو… را مطالعه کرده است و در شرح از آنها یاری جسته است. (همان: ۲۲۹)
۳- شارح در این شرح تنها ابیات دشوار و قابل توضیح را مورد توجه و شرح قرار داده است.(همان:۲۳۰)
۴- «بسیاری از اصطلاحات عرفانی ابیات را از منابع مختلف توضیح داده است. علاوه بر فرهنگ اصطلاحات عبد الرزاق کاشانی و کشاف اصطلاحات الفنون تهانوی، تعریفات جرجانی و دایره المعارف اسلام که در فهرست منابع او دیده میشود و او از آنها مطالبی را نقل میکند، کتبی مانند اللمع، کتاب قشیریه، فصوص الحکم، کشف المحجوب، گلشن راز و …منابع خوبی برای فهم و توضیح این اصطلاحات بوده است. همچنین در شرح استعارات و رموز عرفانی نیز اگر نتواند از خود مثنوی معنایی استحصال کند غالباً نظر انقروی و گاه شارحان دیگر را بیان میکند.»( همان :۲۳۴)
۳-۴-۳- بدیع الزمان فروزانفر:
«محمد حسن بدیع الزمان فروزانفر در سال ۱۲۷۸ در بشرویهی خراسان دیده به جهان گشود. وی ادبیات فارسی و عربی و منطق و حکمت را در مشهد فرا گرفت. اما تحصیلات خود را در رشته ادبیات و عربی نزد ادیب نیشابوری پیگرفت. استاد فروزانفر در سال۱۳۰۴ به تهران عزیمت کرد و به تدریس ادبیات در دانشسرای عالی پرداخت و در سال ۱۳۰۴ که دانشکده معقول و منقول دایر شد، از طرف وزارت فرهنگ، به معاونت آن دانشکده رسید و در سالی که مؤسسه وعظ و خطابه تأسیس گردید، به ریاست آن برگزیده شد.
بدیع الزمان فروزانفر، فرزند آقا شیخ علی پسر آخوند محمّد حسن قاضی(هر دو شاعر و فقیه و طبیب) بود گفتنی است نسب او به ملا احمد تونی از علمای معاصر شاه عباس صفوی میرسد.» (ابریشمی، ۱۳۸۳: ۲۹۷)
فروزانفر، ادبیات فارسی و عربی و منطق و حکمت را در مشهد فرا گرفت. او تحصیلات خود را در رشته ادبیات و عربی نزد ادیب نیشابوری ادامه داد و از محضر او بهره اندوخت، ودر ردیف شاگردان مبارز و برجستهی ادیب قرار گرفت. استاد فروزانفر در سال ۱۳۰۴ شمسی به تهران عزیمت کرد و در این شهر رحل اقامت افکند و به تدریس ادبیات در دانشسرای عالی پرداخت و در سال ۱۳۰۴ که دانشکده معقول و منقول دایر شد، از طرف وزارت فرهنگ، به معاونت آن دانشکده رسید و در سالی که مؤسسه وعظ و خطابه تأسیس گردید، به ریاست آن برگزیده شد.(برقعی، ۱۳۸۱:۵۱۲)
«بدیع الزمان فروزانفر علاوه بر فعالیت علمی و پژوهشی، سمت های متعدد اداری را پذیرفت، از جمله از سال ۱۳۲۳ رئیس دانشکده معقول و منقول،عضو فرهنگستان ایران از ابتدای تأسیس، عضو شورای عالی با معارف(فرهنگ) از سال۱۳۱۳ تا۱۳۳۲، عضو مجلس مؤسسان دوم، عضو مجلس سنا از ۱۳۲۸ تا۱۳۳۱ و پس از تشکیل دانشکده ی علوم معقول و منقول در سال ۱۳۱۳ به سمت معونت خدمت کرد. او همچنین رئیس مؤسسه وعظ و خطابه نیز بود.»(ابریشمی، ۱۳۸۳: ۲۹۸)
استاد شفیعی کدکنی در بارهی فروزانفر میگوید:«من در دورهی طلبگی و دانشجویی خود استادان بسیار دیدهام ، تنها و تنها فروزانفر بود که هم محقق بی همتایی بود و هم معلم بی مانندی. در طول قریب پنج سال شاگردی او، هرگز درسش را ترک نگفتم، یک مطلب مکرر یا مبتذل که از همگنان بتوان شنید حتی شوخیهای او، احوالپرسیهای او چیزی به دانشجویان میآموخت.(برقعی،۱۳۸۱: ۵۱۲)
زمان و علت فوت:«بدیع الزمان فروزانفر روز شانزدهم اردیبهشت ماه ۱۳۴۹ در تهران بر اثر سکته قلبی در گذشت.»(همان)
بدیع الزمان در توضیح ویژگی کتاب مثنوی مینویسد:
مثنوی از حیث نظم و ترتیب، اسلوبی مانند قرآن دارد که معارف و اصول و عقاید و قواعد فقه و احکام و نصایح، پشتاپشت در آن از نوع دیگر و با افکار گوناگون که به نتیجه گیری از داستان است در هم میآمیزد طوری که رشته مطالب از دست خواننده بیرون میرود این مقدمه به صورتی نوشته شده است که خواننده از نظم و جریان قصه در مثنوی و کیفیت اتصال به یکدیگر همراه سرایندهی داستان گام به گام پیش میرود.
۳-۴-۳-۱- برسی شرح فروزانفر:
۱-فهرستی از لغات و تعبیرات و مصطلحات فلسفی و فقهی و کلامی و عرفانی ترتیب داده است تا معلوم شود که در هر قصه چهاند ازه از الفاظ، تفسیر شده است.
۲- مباحث کلی و اصول فکری مولانا را در هر قصه نیز به صورت فهرست نگاشته است تا خواننده متوجه باشد که با چه نوع مطلبی سر و کار دارد و خود و خود را آماده سازد.
۳- ابیات این کتاب از روی نسخهی قونیه مکتوب در رجب(۶۷۷) نقل شدهاند .
۴- در شرح ابیات ابتدا لغات و اصطلاحات فنی را تفسیر نموده و یک یا چند شاهد از گفتهی پیشینیان و یا خود مولانا آورده است و اگر بیتی متضمن اشارتی به حدیث یا آیتی از قرآن کریم بوده است، مآخذ آن حدیث یا موضع آن آیت را در قرآن با ذکر عقاید مفسرین باز نموده است، و منبع تفسیر آیات از لطایف آلاشارات تألیف قشیری و بیان السعاذت اثر سلطان علیشاه گنابادی استفاده برده است.
۵- هر بیت که در آن اشاره به قصهای یا مشتمل بر نام کسی است مآخذ آن را با شرح حالی از شخص مذکور نوشته است، و بعد از این توضیحات منابعی که برای مثنوی از آن استفاده کرده است، را معرفی می کند و بعد به شرح ابیات میپردازد.
۳-۴-۴-عبدالباقی گولپینارلی
استاد عبدالباقی گولپینارلی، نویسنده، محقق، مورّخ، مفسر و روزنامه نگار، شاعر و مترجم عارف، پسر مرحوم احمد مدحت افندی، معروف به احمد آگاه است که از روزنامه نگاران قدیمیبود و لقب “شیخ المخابرین” گرفت. احمد آگاه در روستای “گول بولاق” از توابع گنجه به دنیا آمده بود و در جنگ داخلی روسیه به قلمرو امپراتوری عثمانی کوچ کرد. ابتدا در بورسه (بورسا) اقامت گزید و سپس راهی استانبول شد. در همین شهر با «عالیه شهرت خانم » از اهالی قفقاز ازدواج کرد. عبدالباقی نخستین فرزند این خانواده بود که در شب دهم رمضان ۱۳۱۷ هجری قمری در استانبول ولادت یافت. ابتدا نزد پدر که به زبان عربی و فارسی تسلط داشت، تعلیم دید و سپس تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در استانبول به پایان رساند.
در اولین روزهایی که سلطان رشاد ـ امپراتور عثمانی ـ بر تخت نشسته بود، عبدالباقی در مولوی خانهی بهاریه از ددهی اهل حلب «سکه« گرفت و ولد چلبی که در آن ایام پوست نشین طریقت بود، تبرکاً سکه برسر او گذاشت و او را برای تعلیم به حسین فخرالدّین دده سپرد. عبدالباقی نزد فخرالدّین دده فارسی خواند. پس از فوت فخرالدّین دده ، عبدالباقی را به ابراهیم دده سپردند. باقی، تفسیر فخرالدّین رازی را یک بار پیش ابراهیم دده خواند و چله نشینی آغاز کرد. ولد چلبی آخرین پوست نشین درگاه مولانا که بنابر مشهور با هیجده واسطه نسبش به مولانا میرسد، در ۱۹۰۸ بر مسند نشسته بود. چون در اثنای جنگ جهانی اول، در زمان سلطان محمد وحیدالدّین «گروه مجاهدین مولویه » را به راهاند اخته بود، سلطان به منظور تضعیف عمل چلبی وی را از پوست نشینی عزل کرد (۱۹۱۹). چلبی در زمان سلطنت عبدالحمید در ادارهی سانسور به کار گمارده شد و در ۱۹۲۰ از جانب مردم قسطمونیه به نمایندگی مجلس رسید و کارهایی در زمینهی ادبیات و زبان ترکی انجام داد که از آن میان مرحوم عبدالباقی انتشار دیوان ترکی سلطان ولد از جانب چلبی را میستود. باری در آن ایام عبدالباقی روزها و ماهها به ریاضت و چله نشینی ادامه داد و سرانجام از نظر مولویان به مثابه خلیفه شناخته شد. مولویان پس از الغای طریقتها در ترکیه او را از یاد نبردند و از آموختن نام وی به فرزندان خود غفلت نکردند.
عبدالباقی به سال ۱۹۲۷ به دانشکده ادبیات دارالفنون وارد شد و در سال ۱۹۳۰ تحصیل را تمام کرد و زیر نظر پروفسور محمد فواد کوپریلی رسالهای تحت عنوان «ملامتیه و ملامتیان » را به عنوان تز لیسانس خود برگزید. این کتاب در سال ۱۹۳۱ در انستیتوی ترکیات دانشگاه استانبول به چاپ رسید. پس از اخذ درجه لیسانس به تدریس ادبیات در مدارس: قونیه، قیصریه، بالیکسر، قسطمونیه و حیدرپاشا پرداخت. دوره دکتری ادبیات دانشگاه آنکارا را با نوشتن رسالهای به نام «زندگانی یونس امره » به پایان رساند، رسالهی وی در سال ۱۹۳۶ چاپ شده است . پس از اخذ درجهی دکتری به تدریس ادبیات ترک در دانشگاه آنکارا مشغول شد و مدتی بعد تدریس ادبیات فارسی را هم به عهده گرفت. به علت بیماری تقاضای انتقال به دانشگاه استانبول کرد و در آن دانشگاه به تدریس ادامه داد.
در سال ۱۹۴۹ به تقاضای خود بازنشسته شد. همزمان با وضع قانون شناسنامه، چون تلفظ «گول بولاقی » برای ترکی زبانان مشکل بود، عبدالباقی نام خانوادگی«گولپینارلی » را که به همان معنی «گول بولاقی » است، برگزید.
عبدالباقی هم در حوزهی علمیهی جامع فاتح درس خوانده و تحصیلات دیده بود و هم مدارج تحصیلی دانشگاهی را طی کرده بود. بین استادان آن مرحوم اسامیتیکوشلی یوسف افندی، مرحوم احمد ناعم (نعیم ) و مرحوم حاج شیخ علی خویی را نیز نوشتهاند.
وی زمینهی کار خود را به تصوف، تصوف ترکیـ اسلامی و بررسی شخصیتهای صوفیانه منحصر میدانست. آن مرحوم در مصاحبهای گفته است: «انسان بودن را باید به انسان یاد داد». او بیش از سه چهارم حیات پرثمر خود را در راه همین تعلیم صرف کرد.