اصطلاح وهابیسم، از آغاز جنگ داخلی در تاجیکستان، در مطبوعات روسیه رواج یافت. در آن زمان روزنامه «مسکو سکید نمی ستی» نوشت: یک گروه از مسلمانان که خبرنگاران آن ها را وهابی می نامند، به تخریب مسجدی در دامنهی رشته کوه های پامیر، به علت عدم جهت یابی درست به سمت مکه و وجود یک چراغ که بازمانده زرتشت، دین پیشین مردم این منطقه بود، اقدام کردند و اسلام حنیف خواستار علامت گذاری قبلهی مساجد به سمت مکه بوده و عدول از قوانین الهی را که توسط پیغمبر برای مسلمانان ارسال شده، جایز نمیداند. در مناطق آسیای مرکزی و قفقاز شمالی که اسلام صوفی رایج بوده و خصوصیت محلی دارد، جنبش نوسازی تحت عنوان وهابیسم ایجاد شده است. مروج افکار وهابیت در منطقه، واعظانی هستند که از بعضی کشورهای عربی و اسلامی به منطقه آمده اند. نخستین پیروان آن ها یا جوانانی هستند که پس از شروع پرسترویکا از امکان تحصیل در مراکز الهیات خارج کشور برخوردار شدهاند یا جوانانی هستند که به دلایل شخصی یا اجتماعی، با سیستم تقسیم قدرت، نفوذ، حیثیت و ثروت در جامعه مخالفند.[۳۹۶]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
بسیاری از نویسندگان که در مورد علل پیدایش وهابیت در کشورهای مستقل مشترک المنافع تحقیق می کنند، به نقش عربستان در حمایت و تأمین بودجهی جنبش وهابیت اشاره می کنند. در ابتدای تشکیل این کشورها، هزینه تعمیر و احداث مساجد، آموزش ابتدایی اسلامی، اعزام دانشجویان به دانشکده های مذهبی خارجی، انتشار کتب اسلامی، آموزش زبان عربی و اعزام مسلمانان برای انجام مراسم حج، توسط عربستان تأمین شده است، به همین دلیل برخی نویسندگان مدعی هستند که جنبش وهابیت تنها با کمک های عربستان شکل گرفته است. رهبران منطقهی آسیای مرکزی و قفقاز، بارها نگرانی خود را نسبت به تلاش وهابیت جهت تحکیم مواضع خود در منطقه اعلام کردهاند و رسانه های گروهی، هر روز در مورد فعالیت آن ها در جمهوری تاجیکستان و ازبکستان مطالب زیادی می نویسند. در حقیقت می توان این گونه نتیجه گیری کرد که رشد وهابیت، پاسخی به اوضاع آشفتهی اقتصادی و اجتماعی کشورهای منطقه است.[۳۹۷]
۳-۳-۲ بررسی فعالیت حزب التحریردر پاکستان
برای پاکستان دسترسی به آسیای مرکزی جز از طریق تثبیت شرایط سیاسی- نظامی- امنیتی – افغانستان امکان پذیر نبود. شرایط تقویت نیروهای اسلامی از دوران اشغال افغانستان ذخایر مناسبی را برای ارتش پاکستان و سازمان اطلاعاتی آن ارائه کرده بود تا «طالبان » را در افغانستان مستقر سازد. اقدامی که مورد حمایت آمریکا قرار داشت تا مهار و سد بندی جمهوری اسلامی ایران را پیش ببرد.[۳۹۸]
فعالیت های آن در پاکستان در عمل در نوامبر سال ۲۰۰۰ آغاز شد. هر چند مدعی است که همیشه اعضایی در پاکستان داشته است، اما بنیانگذاران آن اغلب پاکستانی هایی بوده اند که در کشورهای دیگر اقامت داشته اند.
حزب التحریر پاکستان مانند اکثر شعبه های آن کوچک و پنهان کار است. این گروه از سازماندهی هرموار برخوردار است. در رأس هرم، امیر پاکستان قرار دارد که هویت او نامشخص است. تنها به یک عضو یعنی سخنگوی اسمی حزب، نوید بات، اجازه داده شده تا نام و نقش خود را افشا کند.
پافشاری بر استقرار یک دولت کاملاً اسلامی که شریعت در آن به طور کامل و به سرعت اجرا شود، حزب التحریر را از دیگر احزاب اسلامی پاکستانی، مانند بخش هایی از مجلس عمل متحده جدا می سازد. این حزب در قبال دریافت سهمی از قدرت سیاسی به دنبال مصالحه بر سر ایجاد یک دولت اسلامی است. با وجود این حزب التحریر پاکستان از ابزار صلح آمیز برای گسترش پیام خود استفاده کرده است. این ابزار عبارتند از جزوات، کنفرانس ها، سمینارها و دروس(سخنرانی های مذهبی). اعضای حزب به تبلیغ ایدئولوژی آن به صورت فردی نیز می پردازند و اغلب در مراکز شهری فعالیت می کنند. حزب طبقه ی متوسط و تحصیل کرده شهری را هدف قرار گرفته است و مناطق روستایی، که در راستای اهداف سیاسی آن از قابلیت اندکی برخوردار هستند را نادیده می گیرد. حزب به طور خاص توجه خود را به ” سازندگان افکار عمومی” معطوف نموده است، یعنی افرادی مانند روزنامه نگاران، معلمان، وکلا، اعضای اتحادیه های تجاری و متخصصان مذهبی. حزب معتقد است که این افراد از توانایی فراوانی برای تأثیرگذاری بر عموم مردم برخوردار هستند.[۳۹۹]
بر طبق نظر برخی از اعضای حزب التحریر، روابط حزب با دولت ژنرال پرویز مشرف در ابتدا دوستانه بود. از قرار معلوم برخی نهادهای اطلاعاتی پس از آن که حزب تصمیم گرفت تا حضور خود را در پاکستان را علنی سازد، آن را تشویق کردند تا دفتری برپا کند. اما پلیس پس از اولین تظاهرات عمومی این حزب، این دفتر را در ۲۶ اکتبر سال ۲۰۰۱ پلمب کرد. پلیس پس از برگزاری چندین تظاهرات عمومی تعدادی از اعضای حزب را دستگیر کرد که همگی آن ها آزاد شدند. اما دولت به طور رسمی فعالیت حزب التحریر را ممنوع نکرد و نیازی به اقدامات شدیدتر را احساس نمی کند، زیرا حزب به وضوح در انجام هرگونه مبارزهی قابل توجه شکست خورد.
بر طبق گفتهی احمد رشید، روزنامه نگاری که جنبش مذکور را مورد بررسی قرار داده است، حزب به دو علت تأثیر اندکی بر پاکستان داشته است. دلیل اول آن است که این حزب در آسیای مرکزی از فقدان هر گونه رقیب سود برده است، اما در پاکستان با چندین حزب با سابقه مانند جماعت اسلامی رقابت می کند که مخاطبان یکسانی را هدف گرفته اند؛ یعنی طبقات تحصیل کرده. دوم آن که به علت وجود اقلیت مهم، متعصب و قابل توجه شیعه، اسلام در پاکستان از ماهیتی فرقه ای برخوردار است و این پدیده ای است که در آسیای مرکزی وجود ندارد. « از آنجا که حزب التحریر پاکستان از نگرش فرقه ای برخوردار نیست، بنابراین بعید است در این کشور به موفقیت برسد.»[۴۰۰]
با وجود این، شاید مهمترین نکته این باشد که حزب التحریر از جلب نظر ارتش پاکستان خودداری کرده است و این در حالی است که حمایت و پشتیبانی ارتش این کشور به احزابی مانند جماعت اسلامی و جمعیت علمای اسلام کمک کرده است تا پایگاه سیاسی خود را ایجاد کرده و آن را گسترش دهند. حزب التحریر که دستور کار پان اسلامیسم دارد، چندان چیز مهمی برای ارائه به ارتش ندارد. بالعکس، هدف آن برقراری خلافت و مخالفت با حکومت ارتش به همین علت، آن را در میان متحدان بالقوه مذهبی خود منزوی نموده است و حزب را از حمایت ارتش محروم کرده است. این احتمال وجود دارد که حزب التحریر همچنان در حاشیهی سیاسی پاکستانی ها باقی بماند.
۳-۳-۳ حضور طالبان در افغانستان
حضور ارتش سرخ در افغانستان و حمایت همه جانبهی اتحاد شوروی از دولت وابسته به خود در کابل – در چارچوب کلیشه های دوران جنگ سرد- آمریکا را به حمایت از نیروهای اسلام گرا سوق داد. مدارس مذهبی در پاکستان با حمایت گستردهی دولت عربستان سعودی و کشورهای حوزهی خلیج فارس در این راستا مورد توجه قرار گرفت. در دوران جهاد علیه نیروهای کمونیست مستقر در کابل و مبارزات آنان، تحصیل کودکان افغانی در مدارس مذهبی از جاذبهی بسیار برخوردار شد. [۴۰۱]
این مدارس که کودکان دچار محرومیت شدید افغان را پذیرا می شدند، به ترویج مباحث تفرقه انگیز سیاسی می پرداختند. حجم عظیم مشکلات افغان های پناهنده در پاکستان این فعالیت ها را تحت تأثیر قرار می داد. طلبه هایی که در این مدارس تحصیل می کردند در شرایط بسیار دشوار اقتصادی- اجتماعی قرار داشتند.[۴۰۲] وضعیت پر مشقت آنان در پاکستان و اردوگاه های پناهندگان زمینه را برای پذیرش آموزش های سرشار از تفرقه و نفرت فراهم آورده بود.
نیروهای سیاسی پاکستان نیز در این مدارس فعالیت خود را گسترش دادند. «جمعیت العلمای اسلامی پاکستان» و «جماعت اسلامی » هر یک در چارچوب دیدگاه ها و اهداف خود به اعمال نفوذ در این مدارس پرداختند. اختلاف نظر گروه های مذهبی سیاسی پاکستان به این مدارس راه یافته بود. از سپتامبر ۱۹۹۶ طالبان ( فارغ التحصیلان و طلبه های مدارس مذهبی پاکستان) با کمک سازمان اطلاعاتی ارتش پاکستان( آی اس آی) و حمایت کامل آمریکا تلاش برای سیطره بر افغانستان را گسترش دادند. طالبان با وعده ی ایجاد و تثبیت امنیت در افغانستان که شرط ضروری دسترسی پاکستان به آسیای مرکزی بود، فعالیت خود را گسترش دادند و اقدامات نظامی وسیعی را تحقق بخشید.[۴۰۳]
در طول سالیان جهاد که آمریکا تقویت « بنیادگرایی اسلامی » را برای تضعیف اتحاد شوروی در افغانستان مورد توجه قرار داده بود، با توجه به فراملی بودن این ایده ها افراد و گروه هایی از دیگر کشورهای اسلامی به افغانستان رفتند. بن لادن فرزند یکی از ثروتمندان عربستان سعودی یکی از آنان بود.[۴۰۴]
ظهور طالبان در افغانستان به عنوان یک گروه بارز بنیادگرایی اسلامی در همجواری منطقهی آسیای مرکزی، منطقهی مذکور را به شدت متأثر نموده است. در این میان اشتراکات بالای قومی، مذهبی این دو منطقه در جریان تأثیر پذیری نقش بالایی داشته است. بنابراین افغانستان نه تنها مرز مشترک با این جمهوری ها دارد بلکه پیوندهای اقتصادی نزدیکی با این جمهوری ها داشته است.
پیامدهای ظهور طالبان برای کشورهای آسیای مرکزی عبارت بودند:
الف. صدور ایدئولوژی اسلام افراطی به این منطقه
ب. رشد تروریسم و حمایت از سازمان های افراطی در آسیای مرکزی
ج. رشد مسئلهی اقلیت های قومی
د. قاچاق مواد مخدر و اسلحه
ه. تهدید های نظامی و افزایش تنش ها[۴۰۵]
بنابراین تفکر طالبانیسم در دو جمهوری تاجیکستان و ازبکستان به دلیل هم مرزی از جانب این جمهوری ها به قرقیزستان رواج یافت و به الگوهای اسلامی منطقه به خصوص جنبش اسلامی ازبکستان تبدیل شد که در منطقه شاهد همکاری آن با جنبش اسلامی ازبکستان هستیم. علت روانه شدن گروه های طالبان بعد از ۱۱ سپتامبر به دلیل حملهی آمریکا به افغانستان یکی قرابت جغرافیایی با آسیای مرکزی و دیگر زمینه های مناسب ایدئولوژی موجود در سطح منطقه بوده است.[۴۰۶]
ثبیت حاکمیت طالبان در افغانستان شرایط مناسبی را برای ایجاد واحد های آموزشی برای نیروهای شبه نظامی اسلامی در آسیای مرکزی، به ویژه حرکت اسلامی ازبکستان فراهم آورد. ازبکستان بالقوه دارای ظرفیت قابل توجهی برای گسترش تمایلات بنیادگرایی اسلامی بوده، که در منطقهی فرغانه در شهرهای اندیجان و نمنگان شواهد گوناگونی از آن ظاهر شده بود.[۴۰۷] اسلام کریم اف همواره پس از استقلال ازبکستان مجدانه با توسعهی فعالیت های سیاسی اسلامی مقابله کرده است. جنگ داخلی تاجیکستان زمینهی مناسبی را برای تقویت و گسترش فشارهای سیاسی برای او فراهم کرد. در پی انفجار بمب در فوریهی ۱۹۹۶ در تاشکند، اسلام کریم اف فشار بر نیروهای مسلمان را تشدید کرده بود.
با تشدید فشار علیه مسلمانان بسیاری از آنان به ویژه بنیادگرایان مسلمان، به جمهوری های همسایه و افغانستان گریختند. با گروگان گرفتن تعدادی از کارکنان ژاپنی در قرقیزستان این فعالیت ها ابعاد منطقه ای وسیع تری یافت و بر شدت نگرانی از توسعهی اقدامات خشونت ها افزود.[۴۰۸] ماهیت فعالیت های مذهبی در تعدادی از شهرها سبب افزایش نگرانی های دولت قرقیزستان بوده است. از دوران اجرای پرسترویکا و گلاسنوست در زمان گورباچف، درهی فرغانه که از قرقیزستان تا ازبکستان و تاجیکستان امتداد یافته، شرایط مناسبی را برای گسترش احساسات مذهبی ارائه کرده است. تجربهی جنگ داخلی تاجیکستان شرایط را برای رویارویی نخبگان سیاسی منطقه با توسعهی فعالیت بنیادگرایان اسلامی هموار ساخت. در همهی جمهوری های منطقه قوانین اساسی غیر دینی به تصویب رسیده، که فعالیت سیاسی نیروهای مذهبی و اسلام گرایان را ممنوع ساخته است.[۴۰۹] در واقع توسعهی طالبان گرایی در افغانستان فرصت مناسب را در اختیار رهبران غیر مذهبی منطقه قرار داد و سرکوب آنان را سهل تر ساخت.
در مورد رابطه حزب التحریر و تأثیر پذیری آن از طالبان ( هر دو جزء گروه های بنیادگرای اسلامی سنی محسوب می شوند.) می توان گفت برخی از گزارش های تأیید نشده، از برگزاری جلساتی بین رهبران حزب التحریر، جنبش اسلامی ازبکستان و طالبان حکایت دارد؛ محتوای چنین جلساتی نامعلوم است. رهبر حزب التحریر در اندونزی، اسماعیل یوسانتو مدعی است که حزب ایدهی رهبری جنبش ایجاد خلافت از سوی ملاعمر، رهبر طالبان را با وی مورد بحث قرار داد، اما ملا عمر، به جز افغانستان به هیچ چیز دیگری علاقمند نبود. همچنین تفاوت های اعتقادی قابل توجهی بین حزب التحریر و گزارش نو- وهابی که طالبان، القاعده و گروه های مشابه در آن سهیم هستند، وجود دارد. وهابی های آسیای مرکزی و برادران آنان در حزب التحریر ارادتی نسبت به هم ندارند، آنان نظرات یکدیگر را رد می کنند و هر یک معتقد است که دیگری در مورد مسائل بنیادی اعتقادی، کاملاً در اشتباه است؛ چشمگیرترین اختلاف دو طرف بر سر پذیرش برخی احادیث معین است. عمده ترین وب سایتی که بر ضد حزب التحریر فعالیت می کند توسط وهابی ها اداره می شود. در این وب سایت طالبان مورد ستایش قرار می گیرد و اعضای حزب التحریر « نوگرایانی غیر مذهبی» توصیف شده و عقایدشان رد می شود.[۴۱۰]
۳-۳-۴ تغییر موازنهی قدرت نظام بین الملل در پرتو رخداد ۱۱ سپتامبر و حضور آمریکا در منطقه
نظریهی تغییر موازنهی قدرت نظام بین الملل آن هم در پرتو رخداد ۱۱سپتامبر، این گونه به نظر می رسد که این رخداد تروریستی در مقام یک علت خارجی نقش ویژهای را در به وجود آمدن پدیده بنیادگرایی برخی ازجمهوری های آسیای مرکزی بازی کرده باشد. رخداد تروریستی۱۱ سپتامبر موجب انتقال فرایند قدرت آمریکا از فرا آتلانتیک به خاورمیانه و اوراسیا شد. آن چه پای آمریکا را به حوزهی قفقاز و آسیای مرکزی باز کرد مبارزه با تروریسم و حفاظت ازنظم موجود نظام بینالملل بود. از دیگر سو غرب به ویژه آمریکا در موج جدید تحولات پس از۱۱ سپتامبر به این جمع بندی رسیده بود که موضوع همسویی این کشورها و نیز بحث مهندسی، اجتماعی و سیاسی این کشورها با منافع آمریکا از اولویت خاصی برخوردار است و امکان تثبیت منافع غرب در درازمدت بدون مداخلهی آمریکا در نظام سیاسی این جمهوری ها ممکن نیست. طبیعی بود که برای این رفتار مداخله جویانهی آمریکا آن هم در پس رخداد ۱۱ سپتامبر پاسخی یافته شود. در حقیقت، جریان بنیادگرایی پیوسته خود را در مقابل استعمار و سرمایه داری می دید.[۴۱۱] که در پس رخداد تروریستی ۱۱ سپتامبر چهرهی جدید خود را نشان می داد و فقط با راهبرد تقابلی می توانست به مقابله با آن برخیزد. در این راستا، موج جدید بنیادگرایی جمهوری های آسیای مرکزی بخشی از راهبردهای تقابلی در مبارزه با این جریان نوظهور بود و آنتی تز رفتار مداخلانه جویانه آمریکا شناخته شد که درآغاز هزارهی سوم درکسوت یک استعمار و سرمایه داری جدید ظهور کرده بود. به این ترتیب رفتار مداخله جویانهی آمریکا نقش دشمن مشترک نیروهای سیاسی و اسلام گراها را در جمهوری های آسیای مرکزی بازی کرد و به نوبهی خود موجب شد که بنیادگرایی در کنار روند بطئی جریان دموکراسی وجهی ازگفتمان نظام سیاسی جمهوری های آسیای مرکزی باشد.[۴۱۲]
حملات تروریستی القاعده در آمریکا زمینه را برای فعالیت رهبران جمهوری های آسیای مرکزی علیه بنیادگرایان مسلمان مهیاتر ساخت. آن ها که در سال های پس از فروپاشی برای تقویت اقتدار متمرکز خود بسیار کوشیده اند، با بهره گیری از هراس گسترش اقدامات تروریستی در جهان، نابودی کامل نیروهای اسلام گرا را هدف قرار دادند. اسلام کریم اف حتی در دوران پیش از سلطه ی طالبان بر افغانستان، از طریق تقویت ژنرال عبدالرشید دوستم سعی در محدود کردن فعالیت های اسلام گرایان را شدت بخشید. ژنرال دوستم در جریان جنگ داخلی تاجیکستان از ایجاد اردوگاه های آموزشی برای مخالفان دولت دوشنبه با قدرت جلوگیری کرده بود.[۴۱۳] پس از آن نخبگان بنیادگرای ازبک کوشیده بودند، در برابر نفوذ دوستم به سازماندهی مخالفان تاجیک و ازبک در افغانستان بپردازند و با بهرهگیری از نیروهای آنان به مقابله با رهبران غیر دینی ازبکستان اقدام کنند.
در واقع آسیای مرکزی به عنوان یک زیر سیستم منطقه ای از مهمترین حوزه های متأثر از تحولات ناشی از حملات ۱۱سپتامبر است. یکی از مهمترین ویژگی های جهان پس از ۱۱ سپتامبر، افزایش حضور نظامی آمریکا در منطقه و دستیابی به پایگاه هوایی « خان آباد» در ازبکستان، « مناس» در قرقیزستان و پایگاه هوایی تفلیس در گرجستان و انجام مانورهای متعدد امنیتی و نظامی به بهانهی مبارزه با تروریسم برای اولین بار پای نظامیان آمریکایی را به حضور دائمی در آسیای مرکزی و قفقاز باز کرد. در این میان آسیای مرکزی به دلیل نزدیکی جغرافیایی به افغانستان و ثانیاً به دلیل استعداد ظهور گروه های مشابه القاعده در آن مورد توجه قرار گرفت.
جورج دبلیو بوش اعلام کرد: جنگ ما علیه تروریسم با القاعده شروع می شود اما پایان نخواهد یافت تا زمانی که تمامی گروه های تروریستی با قابلیت فعالیت جهانی، مشخص، متوقف و نابود شوند. منافع امنیتی آمریکا اقتضاء می کند که از افغانیزه شدن آسیای مرکزی و تولد گروه های تروریستی با اهداف فرامرزی و تهدید ثبات مناطق همجوار جلوگیری کنند.[۴۱۴]
دخالت آمریکا بعد از ۱۱ سپتامبر ناآگاهانه به گسترش بنیادگرایی اسلامی کمک می کند. مهمتر از آن این که، این گروه های افراطی از جمله حزب التحریر، به دلیل تفاوت به جای تمرکز ویژه بر تحولات محلی و ظالمان داخلی، هدف هایی فراسوی آسیای مرکزی را نشانه می گیرند. افزایش گروه های افراطی در درهی فرغانه به نحو روشنی مشهود بوده است. گروه هایی همچون تبلغ (ماموریت)، اوزون سوکول (ریش بلند)، عدالت اویوشماسی (جامعه عدالت)، اسلام لشکرلری(جنگجویان اسلام)، توبه (ندامت) و نور (پرتو نور) وجود دارند. اما پیشرفت بسیار کندی در داخل منطقه داشته اند. معمولاً، این گروه ها کوچک و منزوی بوده و تهدید فوری را به ازبکستان، قرقیزستان و تاجیکستان تحمیل نمی کنند. در مقابل حزب التحریر یک جنبش بین المللی و مهمترین سازمان اسلام گرای افراطی است که در آسیای مرکزی اقدام می کند. عقیدهی حزب التحریر، نه تنها رژیم های درهی فرغانه بلکه ایالات متحده را به عنوان نخستین هدف دشمنی آنان، نگران ساخته است.[۴۱۵] علت این دشمنی را می توان یکی از راهبردهای ایالات متحده در جهت مهار اسلام گرایی و جلوگیری از اسلام خواهی، برای تحقق اهداف و دغدغه های امنیتی در آسیای مرکزی پس از فروپاشی اتحاد شوروی دانست.
به نظر برخی کارشناسان منطقه سیاست مسالمت آمیز حزب برای آمریکا مرگبار است. این امر منجر شده که به عنوان یک تهدید منافع در آسیای مرکزی به آن توجه کند. و به بهانهی رخداد ۱۱ سپتامبر و مبارزه با تروریسم، سران این جمهوری ها را در سرکوب این گروه ها تشویق کند. ایالات متحده تهدیدهای اسلام گرایان را به گونه ای تعریف کرده است که توجهی به درک گروه های خطرناک مانند حزب التحریر نکرده است. این امر عمدتاً به خاطر تعریف ناقص از تهدیدی بوده است که اولاً بر روی توانایی جهت ایجاد انقلاب محلی و دوم بر روی احتمال مبادرت یک گروه به خشونت، متمرکز بوده است.[۴۱۶]
یکی از حوزه های حیاتی تعبیر غلط میان مردم غرب و گروه های اسلامگرای افراطی، برداشت عمومی آنان از دموکراسی است. حزب التحریر معتقد است که دموکراسی به وسیلهی بی دینان غربی آورده شده و هیچ ارتباط و پیوند اجتماعی نیز با ارزش های اسلام ندارد. سیستم دموکراتیک برای جهان اسلام کاملاً متضاد و ناسازگار تلقی می شود. هیچ جنبه ای از همکاری سیاسی یا تعاملات فرهنگی نمی تواند جایگزین آن تلقی شود.
دموکراسی سیستمی است که به وسیلهی افرادی که در پی گرفتن پناهگاهی از رهبرانشان تحت عنوان مذهب بوده اند، ایجاد شده است. از این رو، بانیان این سیستم کسانی هستند که هیچ امیدی برای داشتن رابطه با مذهب یا بهشت ندارند. این یک اطلاعات غلط آشکار نیست. حزب التحریر آشکارا تکامل تاریخی دموکراسی را به عنوان واکنشی به بی عدالتی پادشاهان اروپایی توصیف می کند. با وجود این، حزب التحریر این تکوین را یک روند منفی برای دولت انسانی قلمداد می کند. دموکراسی در همه جا بر پایهی دروغ و فریبکاری استوار شده است که چیزی جز فقر و آسیب برای همهی جهان نداشته است. باید به خاطر آورد که دو نمونه از کهنترین دموکراسی های جهان یعنی ایالات متحده و انگلیس، رئیس کشور و اعضای پارلمان را از طریق ارادهی سرمایه داران به ویژه به وسیلهی رهبران تجاری مهم و انحصارات صنعتی انتخاب می کنند. بنابراین می توان گفت که دموکراسی ارادهی مردم نیست بلکه ارادهی سرمایه داری است.[۴۱۷]
تحلیل حزب التحریر از دموکراسی، اگر وضعیت رژیم های دموکراتیک درهی فرغانه را توصیف کند، کاملاً روشن است: رژیم های ازبک، تاجیک و قرقیزی رژیم هایی هستند که تنها منافع اقلیت را حفظ می کنند. افزون بر این، در درهی فرغانهی شوروی، انتقادات عمیق در درون تحلیل هایی به سبک مارکسیستی، به نحو شگفت آوری باقی مانده اند. بحث در خصوص شرکت های انحصاری که در همکاری کامل با رژیم های فاسد عمل کرده و جوامعی را که قادر به دفاع از خود نیستند را چپاول می کنند، وجود دارد. در دنیای آنان، این عقاید به آسانی از بین نمی روند.[۴۱۸]
یکی دیگر از حوزه های اختلاف حزب التحریر با ایالات متحده، اساس ستیزه جویی آمریکا است.
با نفوذترین سلاح در حال گسترش آمریکا علیه گروه هایی مانند حزب التحریر استفاده از منابع بین المللی اطلاعات جمعی است. این منابع به جای آن که منبع روشنگری باشند، چنین استدلال می شود که اقدامی جز گمراه کردن مسلمانان انجام نمی دهند و در حالی که آنان را به طور مرتب به تروریسم و افراطی گری متهم می کنند، سبب انحراف آنان از اسلام راستین می شوند. حزب التحریر استدلال می کند که هدف ماشین اطلاعاتی جهانی آمریکا به تصویر کشیدن مسلمانان به عنوان دشمن همه مردم است در حالی که اقدامات آمریکا برای مجبور ساختن مسلمانان جهت صرف نظر کردن از مسیر درست خود و تبدیل شدن به بردگان سرمایه داری است. همهی این موارد در نهایت اهداف آمریکا را تأمین می کنند.
دولت های اسلامی باید توجه دقیقی به اهداف و مقاصد آمریکا که هدف اصلی آن تخریب اسلام است داشته باشند. آمریکا امیدوار است که مسلمانان را مجبور سازد تا به سرمایه داری معتقد شوند. تحت رهبری آمریکا همهی کشورهای سرمایه داری، روابط نزدیک خود با آمریکا را حفظ خواهند کرد. این نکته باید ذکر شود که اساس راه و شیوهی آمریکایی، انکار منطق است. آیین آمریکا قرار گرفتن میان دو اندیشه متضاد است: از یک سو ایدهی اهمیت مذهب مطرح است و از سوی دیگر طرد آفریدگار مطلق است و ارتقاء بشر که تبدیل به تنها قدرت می گردد.[۴۱۹]
متأسفانه، این حملات شدید که به شیوه های مختلف انجام می گیرد شرایط سیاسی و به طور دقیق زندگی مسلمانان میانه رو و افراطی را در کشورهای درهی فرغانه به تصویر می کشند. با وجود این، باید به این نکته توجه کرد که هیچ تقاضایی از سوی حزب التحریر علیه روسای جمهور محلی مانند کریم اف، باقی اف، یا رحمان مطرح نشد. به جای آن، در کانون تحقیرهای آنان آمریکا به عنوان عامل مرکزی در توطئهی جهانی علیه اعتقادات اسلامی قرار دارد.
از آنجا که بعید به نظر می رسد حزب التحریر عامل به راه انداختن حملات تروریستی علیه آمریکا شود، به آن به عنوان یک تهدید جدی اهمیتی داده نشد. درهی فرغانه در حقیقت به عنوان یک مجرای بین المللی محل مناسب و یک پناهگاه بی ثبات برای گروه ها و افراد افراطی است. لفاظی های حزب التحریر در این محیط بسیار قدرتمند شده است. زیرا توانسته است اعضای بیشتری فراتر از سازمان خود را جلب نماید. حزب التحریر از آمریکا به خاطر علاقه و رغبت آن به «تفکیک مذهب» انتقاد کرده است. این امر انکار ایمان اسلام گرایان است. اعتقاد و ایمان باید همیشه اولویت داشته باشند.[۴۲۰]
حزب التحریر، آمریکا را به دخالت مستقیم در سرکوب عموم شهروندان مسلمان متهم می کند. برای اسلام گرایان افراطی، آن ها چیزی بیش از عروسک هایی در دست عروسک گردانان نیستند. در حالی که هزاران تن زندانی و شکنجه شده اند اما آمریکا به طور توجیه ناپذیر و در ملاء عام از « پیشرفت کوچک» که توسط دیکتاتوری های محلی صورت گرفته، تمجید کرده است. این اقدام از سوی گروه هایی مانند حزب التحریر تصادقی تلقی نشده است؛ بلکه در عوض، به عنوان یک تلاش سازمان یافته برای مبادرت به جنگ علیه اسلام از طریق رژیم های دست نشانده است.
به طور کلی ایالات متحده اقدامات گروه های اسلام گرای تندرو در درهی فرغانه را ضعیف و کوته بینانه تلقی می کند. شخصیت پردازی نامناسب بنیادگرایان که عمدتاً بر روی جنبش های اسلامی متمرکز است، توسط سیاستمداران غرب و تحلیل گرانی مطرح می شود که امیدوارند بدین طریق بنیادگرایان اسلام گرا را با نیروهای واپسگرا همسنگ و برابر بدانند که علیه همه پیشرفت های علمی و تکنیکی قرار دارند.[۴۲۱]
هرگاه چنین عنوانی(بنیادگرایی) بکار برده شود منجر به شمار زیادی اقدامات غیرقانونی و شدید علیه این گروه های آسیب دیده می گردد. مسلمانان باید درک کنند که استفاده از اصطلاح بنیادگرایی یک ابزار سیاسی است. نامگذاری جنبش های اسلامی به عنوان بنیادگرا از سوی آمریکا مهم نیست، بلکه تلاش برای جلوگیری از بازگشت تفوق و سلطه اسلام اهمیت دارد که از سوی غرب در عنوان کاملاً راهبردی به کار می رود. مهم این است که تهدید رژیم های فرغانه کم اهمیت است. این امر نه بدان خاطر است که تندروهای اسلام گرا ضعیف هستند بلکه به این دلیل است که تمرکز آن ها بر روی شکار بزرگتری متمرکز است که آن را به عنوان مسئول مستقیم مشکلات خود تلقی می کنند یعنی: آمریکا.[۴۲۲]
موضوع دیگر قابل بحث میان حزب التحریر و ایالات متحده، سیاست آمریکا برای نابودی اسلام است.
در یک موقعیت و اوضاع و احوال محلی که به وسیلهی تعدی و ظلم محدود شده است به آسانی می توان نظریههای توطئه که دیگران به طور معمول آن را سیاست می نامند را مشاهده کرد. این موضوع برای حزب التحریر که در فوریهی ۲۰۰۴ به آن عامدانه به دیده تحقیر نگریسته است فرقی ندارد. در آن زمان بوش در نشست جی. ۸ بر سندی پافشاری کرد که آن را پروژهی خاورمیانهی بزرگ نامید.[۴۲۳] برنامهی اصلی آن کسب اجماع جهانی برای انجام اصلاحات سیاسی در سراسر خاورمیانه بود. این برنامه تحت عنوان «بزرگ» نامیده شده است زیرا این برنامه به خاورمیانه به عنوان سرزمین وسیعی اشاره دارد که از مراکش تا پاکستان کشیده شده است.
این پروژه در غرب به عنوان یک تلاش چند جانبه برای ارتقاء آزادی جهانی مورد استقبال واقع شد. این طرح به شدت از سوی گروه های اسلام گرای افراطی مورد انتقاد واقع گردید که آن را به عنوان یک تلاش ناموزون و بی شرمانه در راستای استعمار نو تلقی کردند. برای اسلام گرایان افراطی این امر تلاشی از سوی آمریکا برای تحمیل اراده و ارزش هایش به جامعهی مسلمانان است. تنها جامعهی مسلمانان، امت، به طور واقعی قادر به مقاومت و ایستادگی در برابر اشغال جهانی سرمایه داری آمریکاست. آمریکا نگران احیاء مجدد اسلام در جهان است. بنابراین برای جلوگیری از ظهور مجدد آن به هر وسیله ای تلاش می کند.[۴۲۴]
در حالی که اکثر آمریکایی ها به تفوق و برتری دموکراسی و سرمایه داری معتقدند، تحلیل های زیرکانهی حزب التحریر از پروژهی خاورمیانه بزرگ، نکات اضطراب آور و بزرگی از آن را به نمایش گذاشت که تنها دشمنی و تردید اسلام گرایان افراطی نسبت به غرب را تعمیق می بخشد.
موضوع دیگر قابل بحث در این زمینه جهتگیری غلط است. به عبارتی هشدارهای کمی که از سوی جامعه دانشمندان و محققان درباره اسلامگرایان افراطی این دره مطرح شده است تحت الشعاع تحلیل هایی قرار گرفته که بر اندازهی کوچک گروه های خاص یا فقدان امکانات و توانایی نظامی افراطیها برای حمله به رژیم های محلی تأکید می کنند.
دکتر استفن بلک این مشکل را در آسیای مرکزی تشریح کرده است: «همهی کسانی که در خصوص آسیای مرکزی مطلب می نویسند این موضوع را فرض قرار داده اند که ترکیبی از بی کفایتی حکومت های موجود، فساد، فقر و ظلم، خطر جذب گروه های مخالف در احزاب اسلامی را سبب شده است. فقدان یک گزینه، ظاهراً به سبب این حقیقت است که رژیم های این منطقه همهی جنبش های مخالف دیگر را سرکوب کرده اند. راه دیگر این که این ظلم و بی کفایتی حکومت ها، سبب جذب مردم به سوی احزاب اسلامی شده است. زیرا فقط آن ها دارای منطقی ترین و عقلانی ترین پیام هستند که مردم می توانند آن را درک کنند.
وی همچنین می گوید مشروعیتی که گروه های اسلامی افراطی می توانند کسب کنند صرفاً بر پایهی تعدی و ظلم رژیم های محلی نیست بلکه این مشروعیت می تواند از طریق چگونگی تبلیغات آنان که در عین حال می تواند به نحو معقولی بر سطوح محلی تأثیر گذارد کسب شود. برخی دانشمندان این مشکل را ناشی از عدم صرف هزینه های کافی از سوی آمریکا می نگرند و آن را به عنوان نخستین علت برای عدم موفقیت در توسعهی دموکراسی در این ناحیه تلقی می کنند. [۴۲۵]