از روایات اسلامى و کلمات بزرگان اخلاق و رهروان سیر و سلوک الىالله امورى استفاده مىشود که ما آنها را به عنوان اصول کُلّی براى مبارزه با آفات زبان مىآوریم:
۳-۸-۴-۱- توجه جدى به خطرات زبان
براى پرهیز از خطرات هر موجود خطرناک قبل از هر چیز توجه کامل به خطرات آن لازم است، هر روز که انسان از خواب بیدار مىشود باید به خودش توصیه کند که باید مراقب خطرات زبانش باشد زیرا این عضو مىتواند انسان را به اوج سعادت برساند و یا بر خاک ذلّت و شقاوت بنشاند، اگر غافل شوى همچون حیوان درنده غافلگیرى، تو را مىدرد. این معنى به طرز زیبایی در روایات اسلامى وارد شده است. در حدیثى از «سعید بن جبیر» از رسولخدا صلىالله علیه و آله نقل شده است که فرمود:
«اذا اصبح ابن آدم اصبحت الاعضاء کلها تستکفى اللسان انى تقول اتق الله فینا فانک ان استقمت استقمنا و ان اعوججت اعوججنا; هنگامى که فرزندان آدم صبح مىکنند تمام اعضاى بدن به زبان هشدار مىدهند و مىگویند تقواى الهى را در مورد ما مراعات کن، چرا که اگر تو به راه راستبروى ما نیز به راه راست مىرویم و اگر تو به راه کج بروى ما نیز به راه کج مىرویم!» (کلینی۱۳۸۷، جلد ۲: ۹۹)
در حدیث دیگرى از امام علىابنالحسین علیهما السلام آمده است: «ان لسان ابن آدم یشرف على جمیع جوارحه کل صباح فیقول کیف اصبحتم؟! فیقولون بخیر ان ترکتنا و یقولون الله الله فینا، و یناشدونه و یقولون انما نثاب و نعاقب بک; زبان انسان هر روز صبح به تمام اعضاء بدن نظر مىافکند و مىگوید: صبح شما چگونه است؟ مىگویند خوب است اگر تو ما را به حالخود واگذارى! (سپس اضافه مىکنند) خدارا، خدارا، رعایتحال ما را بکن، و به او قسم مىدهند و مىگویند ما به واسطه تو مشمول ثواب یا عقاب واقع مىشویم» (همان جلد ۲: ۱۱۵)
۳-۸-۴-۲- سکوت
در بحثهاى گذشته گفتار مشروحى درباره اهمیت سکوت داشتیم و روایات زیادى در مورد اهمیتسکوت نقل شده و در آیات قرآن اشارات پر معنایى درباره سکوت دیدیم، این به خاطر آن است که هر قدر انسان کمتر سخن بگوید لغزشهاى او کمتر است، و هر قدر بیشتر سکوت کند سلامت او بیشتر خواهد بود.
اضافه بر این، ممارست بر سکوت سبب مىشود که انسان زبانش را در اختیار خود بگیرد، و از طغیان و سرکشى آن بکاهد و به این ترتیب به جایی مىرسد که جز حق نگوید و جز به رضاى خداوند سخن نراند.
باید توجه داشت که مراد از سکوت، سکوت مطلق نیست- زیرا بسیارى از مسائل مهم زندگى اعم از معنوى و مادى و اطاعات و عبادات و نشر علوم و فضائل و اصلاح در میان مردم، از طریق سخن گفتن است - بلکه منظور از قلهالکلام (کم سخن گفتن) یا به تعبیر دیگر، خاموشى،در برابر سخنان فساد انگیز یا مشکوک و بى محتوا و مانند آن است. به همین دلیل، در حدیثى از امیرمؤمنان على علیهالسلام مىخوانیم:
«مَن کَثُرَ کَلامُهُ کَثُرَ خَطَؤُهُ وَ مَن کَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَیاؤُهُ وَ مَن قَلَّ حَیاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ وَ مَن قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ …» کسى که سخن بسیار بگوید خطا و لغزش او فراوان مىشود، و کسى که خطا و لغزشش فراوان گردد، حیاء او کم مىشود، و کسى که حیائش کم شود، پرهیزگارىاش کم مىشود، و کسى که ورعش کم شود، قلبش مىمیرد، و کسى که قلبش بمیرد، داخل آتش دوزخ مىشود!» (نهجالبلاغه:۳۴۹)
در حدیث دیگرى از امام بزرگوار مىخوانیم: «الکلام کالدواء قلیله ینفع و کثیره قاتل، سخن مانند دارو است، اندکش مفید و کثیرش قاتل است!» (تمیمی آمدی،۱۳۶۰: ۲۱۸۲)
۳-۸-۴-۳- حفظ زبان
اگر انسان پیش از آن که شروع به سخن گفتن کند در محتوا و انگیزه و نتیجه سخنان خود کمى بیندیشد، بسیارى از لغزشهاى زبان و گناهان، از او دور مىشود. بى مطالعه سخن گفتن است که انسان را در انواع گناهان که از این عضو مخصوص سرچشمه مىگیرد، غوطهور مىسازد.
در حدیث معروفى از پیامبراکرم صلى الله علیه و آله آمده است: «ان لسان المؤمن وراء قلبه، فاذا اراد ان یتکلم بشىء تدبره بقلبه، ثم امضاه بلسانه، وان لسان المنافق امام قلبه، فاذا هم بشىء امضاه بلسانه و لم یتدبره بقلبه. زبان انسان با ایمان در پشت قلب او قرار دارد، هنگامى که اراده سخن گفتن کند، نخست در آن مىاندیشد، سپس با زبانش آن را امضا مىکند; ولى زبان منافق در جلو قلب اوست، هنگامى که تصمیم به گفتن چیزى بگیرد نحست آن را با زبانش امضا مىکند و در آن نمىاندیشد!» (پاکروان، غلامرضا، ۱۳۸۸ ج ۲: ۴۰)
در تعبیر دیگرى از امام حسنعسکرى علیه السلام چنین مىخوانیم:« قلب الاحمق فى فمه و فم الحکیم فى قلبه»، قلب نادان در دهان اوست، و دهان دانا در دل او!» (مجلسی، ۱۳۸۶ ج ۷۵: ۳۷۴)
بدیهى است مراد از قلب در این جا همان عقل و فکر است، و بودن زبان در جلو قلب، یا در عقب آن، کنایه از تفکر و اندیشه درباره محتواى سخن یا عدم آن است.
راستى چه مىشد اگر همیشه ما پیش از آن که سخن را آغاز کنیم فکر خود را به کار مىگرفتیم و درباره انگیزهها و نتیجهها و محتواى سخنان خود مىاندیشیدیم که آیا این سخن بیهوده استیا زیانبار یا هتک حرمت مؤمن یا حمایت از ظالم و مانند آن، یا این که سخنى استبراى خدا، و در طریق امر به معروف و نهى از منکر و حمایت از مظلوم و مبارزه با ظالم، و مورد رضاى حق و سبب خوشنودى بندگان خدا.
این سخن را با حدیثى از امیرمؤمنان على علیهالسلام که جامع همه مباحثبالا است و بر دل انسان نور و صفا مىپاشد پایان مىدهیم، فرمود: «ان احببتسلامه نفسک وستر معایبک فاقلل کلامک واکثر صمتک، یتوفر فکرک و یستنر قلبک، اگر دوست دارى از سلامت نفس برخوردار شوى و عیوب و کاستیهایت پوشیده بماند، کمتر سخن بگوى و بیشتر خاموش باش تا فکرت قوى، و قلبت نورانى گردد» (تمیمی آمدی،۱۳۶۰: ۲۱۶)
۳-۸-۶٫ سکوت در سیره نظری و عملی فرزانگان تاریخ
سبحانی تبریزی در کتاب «سیمای فرزانگان » از محمدبن مکی معروف به شهیداول، شاگرد فخر المحققین نام میبرد و یکی از توصیههای او را این چنین مطرح میسازد که « زبان را از گناهانی هم چون پرت و پلاگویی، غیبت، سخن چینی و بیهوده گویی نگاه دارید» (سبحانی تبریزی، ۱۳۸۳: ۱۳۰)
هم چنین، نویسنده بیست و پنج دستور متنوع و مفید را از مرحوم ملامحسن فیض کاشانی (۱۰۰۷ ه- ق - ۱۰۹۰) مطرح میسازد که یکی از آنها این چنین است: «محافظت بر صوم ماه رمضان و تکمیل آن، چنانچه زبان را از لغو و غیبت و دروغ و دشنام و نحو (مانند) آن، و سایر اعضاء را از ظلم و خیانت و فطور (افطاری) را از حرام و شبهه بیشتر ضبط کند که در سایر ایام میکرد » (همان: ۸۶).
نویسنده مذکور در جایی دیگر از کتاب خود، توصیههایی از شیخ احمد احسایی (۱۱۶۶-۱۲۴۲ ق) را مطرح میسازد که وی همیشه اوقات متفکر و متدبر بود که یکی از آن توصیهها این گونه است: «در کلام، مگو مگر به قدر ضرورت و آنچه محتاجی به او در دنیا و آخرت و کوشش کن در قرائت قرآن و تدبر در معانی آن، زیرا که قرآن کلید خزانههای علم است» (همان: ۱۴۵).
عابدی در کتاب «گوهرهای پراکنده » از لزوم سکوت در برابر استاد در موارد لازم سخن میگوید. وی به نقل از شهید ثانی اینگونه مینویسد: «یک روز بین «حاج میرزا محمد اندرمانی» و «فاضل دربندی» درباره موضوعی علمی، بحث در گرفت. در این مسئله حق با فاضل دربندی بود، با این وضع، او در برابر برخی سخنان میرزا محمد سکوت میکرد و حرمتش را نگاه میداشت. بعد از پایان بحث از او پرسیدند: «چرا هیچ جوابی ندادی ؟» گفت : «چون هنگام مسافرت به عتبات عالیات ، سه روز به درس این عالم بزرگوار حاضر شدم، حق استادی او را ملاحظه کردم» (عابدی، ۱۳۸۸: ۱۴۳)
رضا مختاری درکتاب سیمای فرزانگان در توصیف شخصیت آخوند ملاحسینقلی همدانی (ره) به نقل از سید صدر میگوید: « او دائم المراقبه بود، به طوری که چه بسا در اثنای درس از ترس این که مبادا از خداوند سبحان غافل شود، ساکت میشد. وی شیوهای همانند ابن طاووس داشت و در اثر مجاهدتها و ریاضتهایش انوار ملکوت بر او تابیدن گرفت» (ص ۵۸). یکی از نامههای حسینقلی همدانی به مرحوم سید علی آقا ایروانی که به گونهای دستورالعملی تربیتی محسوب میگردد، بدین مضمون است: «جناب آقا! الحذر الحذر من قواطع الاربعه: کثره الکلام و کثره الطعام و کثره المنام و کثره المجالسه مع الانام» (مختاری، ۱۳۸۵: ۶۰)
سیدهاشم حسینی تهرانی در کتاب بوستان معرفت در وصف علامه طباطبایی میگوید: «چنان مستغرق انوار الهیه و مشاهدات غیبی ملکوتیه بودند که مجال تنازل پیدا نمیکردند. عظمت وابهت و سکینه و وقار در وجود ایشان استقرار یافته، و دریای علم و دانش چون چشمه جوشان فوران میکرد و پاسخ سؤالها را آرام آرام میدادند و در بسیاری از مواقع که یک سؤال بسیط و سادهای از ایشان میشد، در یک مسئله فلسفی و یا تفسیری و روایی، و ممکن بود با چند کلمه جواب، فوری پاسخ داده شده و مطلب تمام شود، ایشان قدری ساکت میماندند و پس از آن چنان اطراف و جوانب و احتمالات و مواضع رد و قبول را بررسی و بحث مینمودندکه حکم یک دادرسی را پیدا میکرد.. با آنکه اسرار الهیه در دل تابناک او موج میزد، سیمایی بشاش وگشاده و زبانی خموش و صدایی آرام داشت و پیوسته به حال تفکر بود» (حسینیتهرانی ۱۳۸۷: ۸۰)
غلامرضاگلی زواره، در کتاب سلوکی ملکوتی، در توصیف شخصیت تابناک علامه طباطبایی مینویسد: «یکی از مزایای شگفت انگیز علامه این بود که با آن همه معلومات و تواناییهای علمی گوناگونی که داشت ، اکثر اوقات مجلس او با سکوت برگزار میگردید، مگر این که از محضرشان سؤالی میشد، مانند همان فردی که حضرت علی علیهالسلام دربارهاش فرموده است: من در گذشته برادری داشتم که اکثر روزگارش را به سکوت میگذرانید، اما وقتی نوبت سخن به ایشان میرسید، مجالی برای سخنگویی نمیگذاشت.. علامه نیز این گونه بود، تا زمانی که از او چیزی نپرسیده، سخنی نمیگفت و البته در اوقات سکوت با اذکار و حالات باطنی مشغول بود و از سیمایش کاملاً هویدا بود که برخلاف این سکوت و آرامش ظاهری، درونش در تحرک و تکاپو بود» (گلی زواره ۱۳۸۶: ۱۱۴).
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
رضاباقی زاده در کتاب «برگی از دفتر آفتاب» در وصف جایگاه سکوت در شیوه تدریس حضرت آیتاله بهجت به نقل از آیتاله گرامی این چنین مینویسد: «وقتی در جلسه درس ایشان شرکت جستم، آقا در حالی که نشسته و زانوهایش را بغل گرفته و کتابی (ظاهراً مکاسب) در جلوشان باز بود، مسئلهای را طرح نمود. بعد محاسنش را گرفت و به صورت پرسشی و اجمالی به بحث پرداخت و مقداری نیز سکوت کرد… بعدها فهمیدم که ایشان با این روش فکر فراگیر را تحریک میکنند تا خود شاگرد فکر کند و به نظر میرسد شیوه خوبی برای وادار کردن مخاطب به اندیشه است تا فقط مستمع نباشد.» (باقیزاده ۱۳۸۹: ۷۸)
همین نویسنده به نقل از حجهالاسلام سید رضا خسرو شاهی در مورد «فکر کردن حضرت آیتاله بهجت» قبل از سخن گفتن این گونه اظهار میدارد:
«از دیگر ویژگیهای بارز ایشان آن است که هر گاه میخواهند مطلبی را بفرمایند، علاوه بر رعایت مقتضای حال، نخست در باره سخنی که میخواهند بفرمایند، فکر میکنند. حتی در این زمینه فکر میکنند که مطلب را چگونه و در چه قالب و جملاتی بگویند، به گونهای که هم کوتاه باشد و هم رساتر مطلب را افاده بکند» (همان: ۱۹۹).
«ایشان خیلی تأکید میکردند بر کنترل زبان و میفرمودند: «باید زبان را کنترل کنیم، به صورتی که باید بیست و چهار ساعت تأمل و اندیشه کنیم و یک ساعت صحبت کنیم بلکه شاید یک ساعت هم زیاد باشد.» (همان: ۲۰۳)
یکی از اموری که انسان را از حرکت و نیل به مقصد باز میدارد ومانع توجه و حضور قلب میشود، سخنان بیفایده و غیر ضروری میباشد. در اثر زیاد حرف زدن و پراکنده گویی، فکر انسان پراکنده و پریشان می شود و نمیتواندنسبت به خداوند متعال توجه کامل و حضور قلب پیدا کند. لذا بر انسان لازم است زبان خویش را کاملاً کنترل کند و سنجیده سخن بگوید.
علامه طباطبائی میفرمود من از سکوت آثار گران بهایی مشاهده کردهام. چهل شبانه روز سکوت اختیار کنید و جز در موارد لازم سخن نگویید و به فکر و ذکر مشغول باشید تا برایتان صفا و نورانیت حاصل شود. ( عزیزی، ۱۳۸۲: ۱۰۹)
نکته بسیار قابل توجه آن است که فرزانگان و وارستگان بزرگ تاریخ اسلام و تاریخ تعلیم و تربیت با سکوتهای به جا و به موقع خویش درس آموختند، آنجا که احساس وظیفه نمودند، با در نظر گرفتن مضامین برخی از احادیث و روایات دینی و تربیتی که ذکر گردید، این سکوت را با کلام قاطعانه خویش در هم شکستند و به بالاترین فریاد گران در هم کوبنده ظلم و ستم در عصر و روزگار خویش، بلکه در تمامی تاریخ ، تبدیل گشتند و هرگزنخواستند با خاموشی و سکوتی غیر قابل تأیید، مهر تأیید بر ستم ستمگران که ظلم آنان را مشاهده مینمودند، بزنند و جالب اینکه هدف چنین کلام و قاطعیتی دقیقاً منطبق با همان هدف سکوت به جای آنان بود؛ یعنی ترویج دیانت، تربیت و اخلاق و آموختن درس عرفان، معنویت و خداشناسی
شوارتز، در کتاب« جادوی فکر بزرگ» میگوید: « انسانهای بزرگ، گوش کردن را به انحصار خود در میآورند، حال آنکه انسانهای کوچک، حرف زدن را به انحصار خود در میآورند.» (شوارتز، ۱۳۸۹: ۸۹)
سپس نویسنده مذکور اظهار میدارد:«رهبران بزرگ، وقت بیشتری، را صرف نصیحت شنیدن میکنند تا نصیحت کردن. گوشهای شما مانند دریچههای ورودی هستند. آنها مواد خاصی را که قادرند به نیروی خلاق بدل شوند، در اختیار ذهن شما میگذارند. از حرف زدن چیزی نمیآموزیم، اما برای آموختههایی که از طریق پرسیدن و شنیدن میتوانیم به دست آوریم، حد و مرزی وجود ندارد. یکی از راه کارهای این نویسنده به عنوان راهنمایی برای خود سازی آن است که فرد در هر روز سی دقیقه صرف تفکری جهتدار در سکوت و آرامش نماید. وی اعتقاد دارد پیامبران و رهبران بزرگ جهان بیشتر اوقاتشان دور از هیاهوی زندگی گذشته است. رهبران سیاسی نیز در تنهایی توانستهاند خط فکری مشخصی برای خود بیابند.» (همان: ۱۰۵)
۴- جایگاه صبر و سکوت در ادبیات فارسی
۴-۱- منزلت و فواید صبر و سکوت در ادب فارسی
صبر و سکوت به عنوان دو فضیلت برجسته در تکامل اخلاق و رفتار انسانها در ادبیات منظوم و منثور فارسی جایگاه والایی دارد. ادبیات منظوم فارسی سرشار از نکات دل انگیز و زیبایی در خصوص این دو مضمون است و شاعران فارسی زبان در ادوار مختلف مضامین بکر و پسندیدهای در این باره خلق کردهاند. به یقین میتوان گفت که در آثار همه شاعران از دوران گذشته تا کنون پیرامون این دو محور نکته پردازیهای زیبایی انجام گرفته است و همه آنان این دو فضیلت را ستودهاند. پرداختن به صورت خاص به این مبحث در ادبیات فارسی، خود پژوهشی واحد و مستقل را میطلبد. لذا در این بررسی به جایگاه صبر و سکوت در آثار برجستهترین شاعران فارسی زبان به عنوان پیش درآمدی برای ورود به موضوع خاص این تحقیق میپردازیم. عطار صبر و خاموشی را تنها را رسیدن به قلّه معرفت و حقیقت میداند. او تفکّر و تأمل در خویشتن را طریق دریافت گوهر معنی و رسیدن به هدف نهایی توصیف میکند:
« گر سر کار میطلبی صبر کن خموش تا صبر و خامشیت رساند به منتها»
(عطار،۱۳۸۰: ۷۰۲)
او غور و فرورفتن در خویشتن در تنهایی و سکوت به منزله رهایی وصول به کّل حقیقت تفسیر میکند و میگوید:
« همچو غوّاصان دم انر سینـــه کش گر چه دریا همـــدمی می بایدت»
(همان: ۱۴)
عطار، خاموشی و صبر را بهترین راه و روش برای نیل حقیت معرفی میکند. او معتقد است خاموشی و سکوت بهترین شراب معنوی برای روح و جان آدمی میباشد، و آن را نقد جاودانی میخواند، او در مجموعه آثارخود خاموشی را پیشه عاقلان میشناسد. او خاموشی را «طریق اهل راه»، «چراغ جان جان»، «نظام ملک»، «طریق صالحان جهان پر صدا»، علمالیقین»، «سلمان راه»، «بهشت با نعیم»، «کلید جنت»، «عامل فراغت از جهان»، «عامل خلاصی از بدان» معرفی میکند و چنین میگوید که فرد صابر خاموشی وِرد و سخن اوست و او هرگز با ناهلان سخن نخواهد گفت و لذا باید به صابران اقتدا کرد و طریق خاموشی برگزید تا آن که هدایت شد و دین و دنیای آدمی نیکو گردد و در بین فاجران نیست و نابود نشود.
«ای بــــــرادر گر تو هستی حق طلب جــــــــــز بفرمان خدا مگشـای لب
گر خبر داری زحـــــــــــی لایمـوت بر دهـــــــــان خود بنه مهر سـکوت
ای پسر پنـــد و نصیحت گــــوش کن گــــــر نجاتی بایدت خامــــوش کن
هـــــــــــــر کرا گفتار بسیارش بود دل درون سینه بیمـارش بــــــــود
عاقـــــــلان را پیشــه خـاموشی بود پیشـهٔ جـــــــاهل فراموشـی بـــــود
خامشی از کـــذب و غــیبت واجبست آب هســت آن کو بگــفتن راغبــسـت