- او آمد.
- علی کتاب را آورد.
- پذیرنده کاری:
- پرنده کشته شد.
او همچنین متذکر میشود با توجه به اینکه نهاد اسم، ضمیر یا گروهی از کلمات است و از آنجا که شناسه فعل، شخص و شمار را مشخص میکند، هرگاه برای شناخت نهاد، قرینهای در کار باشد، نهاد از جمله قابل حذف است. او مثالهای زیر را میآورد:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
- … دیروز او را دیدم [من] .
- … حقیقت را به من گفت [او] .
ارژنگ (همان، ص ۳۳) به روش شناخت نهاد در جمله میپردازد و متذکر میشود گاهی نهاد در جای معمول خود در جمله نمیآید و در این گونه موارد علاوه بر توجه به مطابقه فعل با نهاد میتوان از یک روش دیگر نیز استفاده کرد. او معتقد است هر جمله قابل درآمدن به صورت یک گروه اسمی است. به عنوان مثال:
- گل زیباست ← زیبا بودنِ گل.
- من آمدم ← آمدنِ من.
او به این امر دقت میکند که در این گروه های اسمی نهاد جمله به صورت مضافالیه درآمده است. او سپس(همان، صص ۳۴-۳۶) به مطابقه نهاد و فعل از نظر شخص و شمار میپردازد و استثناهایی در مورد نهاد غیرجاندار، حیوان و غیرجانداری که به جاندار تشبیه شده، میآورد.
لازار (۱۳۸۴: صص ۲۰۹-۲۱۰) جمله ساده را متشکل از نهاد و گزاره میداند. نهاد از نظر او ممکن است اسم، مصدر، عبارات عددی یا عبارات دالّ بر کمیت یا ضمیر باشد. همچنین او تأکید میکند که ممکن است « فاعل تنها با پیبند فاعلی (شناسه) نشان داده شود. »
گزاره برای لازار ممکن است یک صیغه شخصی فعل، اسم یا عبارتی اسمی باشد. او متذکر میشود در صورتی که گزاره، اسم یا عبارت اسمی باشد، جمله معمولاً دربردارنده یک فعل ربطی (رابطه) است که بیانگر زمان و وجه فعل است. او به عنوان مثال جملات زیر را نقل میکند:
- تهران خیلی وسیع است.
- آن کتاب مال من بود.
- ما کارگر هستیم.
او همچنین مثالهایی میآورد برای نشان دادن این که جمله در زبان گفتار به ویژه در عبارات قالبی یا ضربالمثلها فاقد رابطه است:
- زنش گفته همون دیشب رفته، آیا راست آیا دروغ (چوبک)
- هرکه بامش بیش، برفش بیشتر.
مطابقه فعل از نظر شمار و شخص با نهاد و موارد استثنا نیز در ادامه توصیف لازار آمده است (همان، صص ۲۱۱-۲۱۶).
۲-۴- مبتدا-خبر در زبانشناسی نقشگرا
۲-۴-۱- متسیوس
در چارچوب نگرش نقشگرا میتوان دو رویکرد عمده به پدیده آغازگر-پایان بخش را از هم بازشناخت. رویکرد اول متعلق به متسیوس و دومی از آنِ هلیدی است.
بررسی زبان با توجه به آنچه عدهای از زبانشناسان آن را «نقش» نامیدهاند به زمان برآمدن زبانشناسی نوین باز می گردد. دبیرمقدم (۱۳۸۴، ص ۱۸۸) درباره پدید آمدن رویکرد نقشگرایی چنین توضیح میدهد که اندکی پس از نشر آرای سوسور، که رویکرد اصطلاحاً ساختگرا را پایه گذارد، این رویکرد ساختگرا با آنچه نقشگرایی/کارکردگرایی [۱۹] نامیده میشد در هم آمیخت و مشترکاً شالوده زبانشناسی پراگ را شکل دادند. در این مکتب، زبانشناسی متن[۲۰] مطرح گشت و در قالب آن مفاهیم آغازگر و پایانبخش وضع شدند.
بدین سان باید سرچشمههای رویکرد نقشگرا را در مکتب پراگ جستجو نمود، در اوایل قرن بیستم و تقریباً همزمان با سوسور. نخست باید به سراغ واضع دو اصطلاع آغازگر (theme) و پایانبخش (rheme) رفت، یعنی ویلم متسیوس.
سورن (۱۳۸۷: ص ۲۹۷) اشاره میکند که در بررسی مفاهیم نهاد و گزاره، در اوایل دهه ۱۹۰۰ پژوهشگرانی همچون وِگِنِر[۲۱]، لیپس[۲۲]، استاوت[۲۳] و گاردنِر[۲۴] برای نخستین بار از این دو مفهوم برای دستیابی به اطلاعات موجود در هر جمله گفتمان[۲۵] استفاده کردند. این پژوهشگران عناصری را که دارای تکیه تقابلی[۲۶] هستند گزاره منطقی، و عناصر فاقد تکیه تقابلی را نهاد منطقی در نظر میگیرند. سورن (همان، ص ۲۹۸) به عنوان مثال دو جمله زیر را نقل میکند:
- SCOTT wrote Ivanhoe.[27]
- Wrote IVANHOE Scott.[28]
او سپس توضیح میدهد که در نظر این افراد، در جمله (a) گزاره منطقی SCOTT است، حال آنکه در جمله (b) گزاره منطقی IVANHOE است؛ و این تنها به این دلیل است که کلمههای مزبور دارای تکیه تقابلی هستند. او در ادامه توضیح میدهد که فوندِر گابلنتس[۲۹] و پاول[۳۰] هم همین عقیده را داشتهاند و تنها تفاوت میان آنها با افراد پیشگفته استفاده از اصطلاح نهاد و گزاره روانشناختی به جای منطقی بوده است.
اما اولین فردی که به طور کامل توانست مفاهیم مبتدا و خبر را از دیدگاهی کاملاً گفتمانی و به عنوان مسئلهای در زبان مورد توجه قرار دهد و بر خلاف گذشتگان آن را با نهاد و گزاره منطقی خلط نکند، ویلم متسیوس بود.
متسیوس در مقاله سال ۱۹۲۸ برای نخستین بار دو اصطلاح اطلاع کهنه (= مبتداthema ) و اطلاع نو (= خبرrhema ) را به ترتیب برای آنچه تا آن زمان، نهاد روانشناختی و گزاره روانشناختی نامیده میشد به کار برد. این دو بر روی هم نمای نقشی جمله[۳۱] را تشکیل میدهند که به زعم متسیوس باید از عهده تبیین پدیده های برجستهسازیِ گفتمانبنیاد به خوبی برآید( سورن ۱۳۸۷، ص۳۰۶، دبیرمقدم(۱۳۸۴) ص ۱۱۸، کریستال (۱۹۹۳) ص۳۵۱ ).
بدین سان برای متسیوس نمای نقشی جمله شامل دو عنصر است: مبتدا یا اطلاع مرتبط، و خبر یا اطلاع خبررسان. مبتدا در نظر متسیوس کمترین میزان پویایی ارتباطی[۳۲] را میان گوینده و مخاطب برقرار میکند. اطلاع مرتبط در واقع مرتبط کننده جمله به بافت زبانی یا غیرزبانی مورد نظر است. در مقابل اما اطلاع خبررسان به اطلاع جدید اشاره دارد(کریستال ۱۹۹۳، ص۳۵۱ ).
به نظر مدرسی (۱۳۸۷، صص ۱۰-۱۱) معیار متسیوس در تشخیص مبتدا و خبر، پرسش و پاسخهایی است که انجام میگیرد و به جملات نسبت داده میشود. او توضیح میدهد آن بخش از جمله که هم در پرسش و هم در پاسخ می آید، مبتدا (= اطلاع کهنه= old information= given) را در بر دارد و بخشی که فقط در جمله خبری یعنی پاسخ وجود دارد خبر است و حاوی اطلاع نو. او تصریح میکند که در نگرش متسیوس ساخت مبتدا-خبری جمله در مقایسه با بافت زبانی موجود و به کمک اطلاعات حاصل از بافت غیرزبانی حاصل میگردد. بر اساس این مدل، مبتدا «تکیه جمله»[۳۳] نمیگیرد، بلکه تکیه جمله در حوزه خبر است. همچنین باید دانست که در نظر متسیوس مبتدا در آغاز جمله و قبل از خبر میآید.
مدرسی (همانجا) سپس مثالهای زیر را نقل میکند:
- بچه ها خانه را تمیز کردهاند.
- بچه ها چه کار کردهاند؟
او چنین توضیح میدهد که در دیدگاه متسیوس، در این جمله و پرسش مرتبط با آن، بخشی که هم در جمله خبری و هم در پرسش تکرار میشود مبتدا و دیگر اجزای جمله خبر هستند. یعنی تقطیع جمله به مبتدا و خبر به صورت زیر است:
مبتدا
خبر