(همان، ۲۴۱)
شاعران از آنجا که دنیا را دگرگونه می بینند؛ پس دردهای مردم و روزگار و زمانه را نیز طوری دیگر حس می کنند. اگر چه درد آنها مثل درد مردم نیست، اما همان درد مردم است که آنها را
می آزارد :
«دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است »
(همان، ۲۴۱)
این نشان می دهد هر چند که شاعران بعضی مواقع به خاطر تأملات و حالت های مکاشفه در مراقبه به درون خود می روند وچه بسا انزوا می گزینند، اما از دردهای مردم و روزگار آنها بی اطلاع نیستند. شاعران مردمی خیلی خوب مردم زمانه و آلام آنها را درک می کنند هر چند نتوانند کاری برای آنها انجام دهند:
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
«مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نام هایشان
جلد کهنه شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده سرودنم
دردمی کند
(همان، ۲۴۲)
در این دفتر آنچه از حال وهوای اشعار برمی آید این است که شاعر بیشتر به درون خود پناه برده است و نوعی درون گرایی را تجربه می کند. آن گاه که غم زمانه امان انسان را طاق می کند ودردهای گاه و بی گاه انسان را همچون کژدمی می آزارد، راهی جز این نیست مگر اینکه سلطان عشق ، همت کند و گره از مشکل باز گشاید .
«چشم های من
این جزیره ها در تصرف غم است
این جزیره ها که از چهار سو محاصره است
در هوای گریه های نم نم است
گرچه گریه های گاه گاه من
آب می دهد درخت درد را
برق آه بی گناه من
ذوب می کند سد صخره های سخت درد را
فکر کنم
عاقبت هجوم ناگهان عشق
فتح می کند
پایتخت درد را »
(همان، ۲۴۷)
شاعر خودش از تغییری که در حال وهوای او رخ داده است پرده بر می دارد وآشکارا می گوید که دوستان نیز این تغییر در افکار و اعمال او را حس کرده اند. همان تحول کمی و کیفی که در ابتدای این مجموعه از آن نام بردیم در این دفتر کاملا مشهود است و نشان دهنده ی آن است که شاعر با آنکه پخته تر به نظر می رسد نوعی تغییر نگرشی نیز در او اتفاق افتاده است :
«رفتار من عادی است
اما نمی دانم چرا
این روزها
از دوستان و آشنایان
هر کس مرا می بیند
از دور می گوید :
این روزها انگار
حال و هوای دیگری داری !
(همان، ۲۵۷)
او با آنکه از عادی بودن رفتار خویش می گوید، اما سرانجام صراحتاً اعتراف می کند که :
«این روزها تنها
حس می کنم گاهی کمی گنگم
گاهی کمی گیجم . »
(همان، ۲۵۸)
وحتی پا را فراتر از این می نهد و می گوید :
« این روزها گاهی خدا را هم
یک جور دیگر می پرستم .»
(همان، ۲۵۸)
این تحولات زمانی آشکارتر می شود که ذهن سیال شاعر تحت تاثیر سبک سپهری با اسب تخیّل به پیش می تازد و شعر بیشتر رنگ انتزاعی به خود می گیرد و حال و هوای «گلستانه» و «پشت تبریزی ها» ی سهراب برای انسان تداعی می شود :
«دیشب دوباره
بی تاب در بین درختان تاب خوردم