ترجمه :
هدف انسان از دردها و رنج هایش چیست ؟ فلسفه زندگی چیست ؟
صلاح عبدالصبور نا امید از یافتن راهی برای نجات و رهایی انسان از مصائب و تلخی های روزگار سوالی طرح می کند که مهر تأیید بر بیهودگی رنج ها و تلاش های انسان دارد ؛ زیرا که او معتقد است این سعی و تلاش در زندگی به هیچ هدفی منتهی نمی شود و او در نهایت به پوچی می رسد :
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
هل مِنْ مَزیدٍ یا حیاۀُ ، مِحْنَتی ! هل مِنْ مَزیدٍ
( همان : ۱/۸۲ )
ترجمه :
ای زندگی آیا درد و رنجم بیشتر از این می شود .
عبدالصبور در ابیات زیر باز هم نا امید از یافتن سعادت و خوشبختی دنیوی ، با شیوع ظلم و ستم ، فقر ، بالا گرفتن شرارت های انسانی ، به دنبال دنیایی است که چاچوب ساختاری آن به دور از دسترس انسان فانی است ؛ دنیایی که آدمی در اداره ی آن هیچ دخل و تصرفی نخواهد داشت . شاعر این دنیار را در پس حقیقت مرگ و حیات دائمی در آن می یابد و در رویاهای خویش از آن به عنوان شهر نور یاد می کند ، که همواره ، آرامش ، عدالت ، شور حیات و حرارت در آن حاکم است ؛ اما ناکام از یافتن رویای خود به پوچی می رسد :
لو متُّ عِشتُ ما أشاءُ فی المدینۀِ المُنیرهِ
مدینۀِ الصَحوِ الَّذی یَزخَرُ بالأضواءِ
و الشمسُ لا تُفارِقُ الظَهیرهِ
أواه ، یا مدینَتی المُنیرهِ
مدینۀُ الرَوی التّی تشربُ ضواءِ
مدینۀُ الرَوی التّی تمجُّ ضَواءِ
( عبدالصبور ؛ ۱۹۹۸ : ۱/ ۲۳۷ )
ترجمه :
اگر بمیرم همیشه در شهر نور زندگی خواهم کرد
شهر بیداری که لبریز از نور است
و خورشیدش از آن جدا نمی شود
آه ، ای شهر نور باران من
شهر رویاهایی که نور می نوشد
شهر رویاهایی که از نور موج می زند .
عائشه تیموریه نیز سعادت را حقی می داند که بر روی این زمین که سرشار از شادی و سرور می باشد ، وجود ندارد ؛ چرا که شاعر معتقد است که سعادت در سرای ابدی است ، پس باید در دنیا به وسیله ی آن چه که ما را از عذاب آخرت دور می دارد تلاش نماییم تا به سعادت دست یابیم .
وی در اشعارش هر چند به طور مستقیم از این مسأله صحبت ننموده ؛ اما اگر نگاهی عمیق و وسیع به اشعارش داشته باشیم خواهیم فهمید که عائشه صیانت اخلاقی را بهترین راه برای ریسدن به سعادت بشری معرفی می کند . وی صیانت اخلاقی را در حفظ حجاب و شرافت و عزت هر انسانی می داند که بدین وسیله فرد می تواند بر هم نوعانش برتری یابد . پس وی راه رسیدن به سعادت حقیقی را در حفظ ارزش های اخلاقی می داند :
بِیَـدِ العِــفافِ أُصـونُ عِزَّ حِجــــابی وَ بِعِصـــمَتی أســـمُو عَـلَی أَتْـــرابی
وَ لَقَد نَظَمتُ الشِـــعرَ شیمـَۀ معشـَرٍ قَـــبلی ذَواتِ الخِـــدرِ وَ الأحســـابِ
وَ خَصَصَتُ بِالدُرِ الثَمینِ وَ حامَـت الـ خَنَــــساءُ فـی صَـخَرِ وَجَوبَ صِعــابی
( تیموریه ؛ بی تا : ۳ )
ترجمه :
با دست عزت و عفت و شرافت حجابم را محافظت می کنم و با عصمتم بر هم نوعانم و همسالانم برتری می جویم .
و من به خاطر اخلاق گروهی شعر سرودم که قبل از من دارای حجاب بوده اند و حسب و نسب پاکی داشته اند .
و من در نگه داشتن گوهرگرانبها بی نظیرم و گوهر گرانبها فقط به من داده شده است و خنساء در ازدست دادن صخر و مرگ او ، باوقار ، صبور و حیران است .
نتیجه
با بررسی آراء و نظریات دو شاعر می توان به سعادت و داشتن هدف در زندگی بشریت پی برد . این مطلب نمونه ی بارزی از افتراق دو شاعر است که تمامی اشعار و آثار آنان را تحت تأثیر قرار می دهد . مطالعه ی دقیق و بررسی تمامی اشعار صلاح عبدالصبور دریافتیم که وی برای رسیدن به سعادت در پی یافتن دنیایی ماوراء دنیای بشریت است که در نهایت ناکام از چشیدن خوشبختی و سعادت در این دنیا به انزوا و پوچی می گراید . لازم به ذکر است که این مرحله در زندگی عبدالصبور همان مرحله ای است که وی به انگار توحید و نفی خداوند گرایش داشت ، حال آن که عائشه تیموریه سرمست از ایمان به خداوند ، رسیدن به کمال و سعادت را در سرای ابدی ( جهان آخرت ) می یابد و این دنیای مادی را با حفظ ارزش های اخلاقی وسیله ای برای دست یابی به این ثروت عظیم اُخروی می داند .
۵-۲-۴ ۰ رفاه یا فقر اجتماعی
یکی از اساسی ترین حقوق اولیه ی بشر داشتن رفاه اجتماعی است که در پی آن رضایت مندی آدمی از خانواده و جامعه و حکومت حاکم به مرحله ی ظهور می رسد . از سوی دیگر آرامش و آسایش اجتماعی در گرو آرامش فردی و در سایه ی رفاه اقتصادی و اجتماعی به وقوع می پیوندد . این امر به شکل معکوس یعنی فقر اجتماعی آثاری بس مخرب و ویرانگر که سبب ایجاد طغیان های روحی و جسمی و همچنین خیزش شرارت ها و رذایل اخلاقی به سوی جامعه ی انسانی می گردد . تهیه ی نیازهای اولیه ی بشری از مهم ترین و بارزترین دغدغه های فکری انسان از دیرباز بوده است .
عبدالصبور از جمله ادیبانی است که با قلم شعر به بیان نیازهای بشری می پردازد . او در اشعار خویش به طریقی زیرکانه با توسل به فن گفتگو به شکل پرسش و پاسخ ، نقاش امروزی دنیای خویش است .
او در میان ابیاتش از فقر تحمیلی سخن به میان می آورد که تمام پیکره ی مردم عصرش را فرا گرفته و در این میان عواطف و انسانیت به دست فراموشی سپرده شده است . فقدان ارزش های اخلاقی ناشی از فقر فضای اجتماعی حاکم بر جامعه را به اغتشاش و درگیری می کشاند :
الحَلاج : هَبْنا جانِبَنا الدُّنیا
مانَصْنَعُ عندئذٍ بالشرِ
الشَبَلی : الشر
ماذا تَعْنی بالشرِ ؟
الحَلاج : فقرُ الفقراءِ
جَوعُ الجَوعی
( عبدالصبور ؛ ۱۹۹۸ : ۲/ ۴۶۹ )