صاحب المنار گوید:[گاه انسان از چیزی روی بر می گرداند، ولی قصد دارد که باز برگردد و حق آن را ادا کند. روی برگردانی از یک چیز به معنی روی برگردانی دائم و همیشگی از آن نیست. اما ذکر قید «وَ أَنتُم مُّعْرِضُون»در واقع قیدی لازم است و حتماً این قید همراه با روی برگردانی است. و به معنای تکرار شدن این فعل از آن نیست. چرا که خداوند از آنها خواسته است که تنها دستورات کتاب خدا را اطاعت کنند، ولی آنان اخبار خود را، غیر از خدا برگزیدند و با نظر و اجتهاد ایشان، حلال خدا را حرام، و حرام خدا را حلال می دانند و هرآنچه بخواهند به شعائر و اصول دین اضافه می کنند. و حقیقتاً در مورد آنان باید گفت که آنان برای خداوند شریکانی قائل شدند، که آنچه خدا در شریعت دستور نداده را برایشان وضع کردند، در حالی که تنها خداوند شایسته ی وضع شریعت است و علماء صرفاً باید درفهم کتاب خدا و شریعت بیان شده از جانب رسول خدا۶به انسانها کمک نمایند.][۳۸۸]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
«فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَهً»یعنی آنان به علت عهد شکنی و نقض پیمان خود، از رحمت خدا دور شده و مستحق خشم و غضب ما گشتند و ما قلبهای آنان را سخت و همچون سنگ، قراردادیم. قلب آنان به خاطر عهد شکنی و عصیان و مخالفت، سنگ شد و جانهایشان سخت گردید؛ به طوری که پند و موعظه درآنان اثر نمی کرد و با آیات و هشدارها، نرم نمی شدند. طبری می گوید: [خداوند می فرماید: ای محمّد۶! از این یهودیان که نزد تو و یارانت می آیند و پیمان می بندند و عهد شکنی می کنند، و خدعه و نیرنگ نسبت به تو و یارانت انجام می دهند؛ تعجب نکن چون این عادت آنان و عادت گذشتگان آنان است و به عهدِ گرفته شده از آنان، در زمان حضرت موسی۷اشاره می کند و می فرماید آنان عهد شکنی کردند و از این رو مورد لعن خدا قرار گرفتند. وقتی برگزیدگان آنان چنین روشی داشتند، پس بقیه، ازاین امر مستثنی نیستند][۳۸۹] شیخ طبرسی گوید:[قسوه: سختى. بنا بر این«قاسیه»یعنى سخت.ابوالعباس گوید: درهم قلب را قسى نامند به خاطر این که صداى آن ناهنجار و نادرست است. همچون صداى پولهاى قلب در دست صرّافان.ابو على گوید: قسى به معناى درهم قلب، در اصل عربى نیست و با «قسى»عرب- که به معناى سخت است- ارتباطى ندارد.بدین معنا که در قلب های آنان ایمانی آمیخته به کفر و نفاق؛ ایمانی ناخالص قراردارد، مثل درهم های ناخالص که نقره ی آن با مس، سرب و غیره آمیخته شده است.][۳۹۰]ابن جریر گوید:[تأویل نخست به نظر من درست تر است چون خداوند این قوم را به عهد شکنی و کفر توصیف می کند و از ایمان آنان،صحبت نمی کند، به تبع آن که بیان می شود قلب های آنان موصوف به ایمانی آمیخته با کفر است؛مثل در هم های ناخالص که نقره ی آن تقلبی است.][۳۹۱]
این ویژگی یهودیان از دوران حضرت موسی۷تا زمان پیامبر۶ادامه داشته است. خداوند دراین آیات، به خصلت یهودیان که درتمامی نسل هایشان به ارث می رسد خبر داده و به پیامبر۶، نسبت به یهودیان زمانِ خود، هشدار می دهد. این یهودیان نیز همچون نیاکان خویش رذائل اخلاقی و پیمان شکنی را به ارث برده اند.«وَ لَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلىَ خَائنَهٍ مِّنهُمْ إِلَّا قَلِیلًا»به جز گروه اندکی از آنان، بقیه ی یهودیان همچون گذشتگان خود، گمراه بودن و قساوت قلب و پیمان شکنی و انحراف از راه راست را، جزء خصایص خود حفظ نموده اند. آنان زمانی که پیامبر اسلام۶مبعوث شد به پیامبری که، از فرزندان خود بهتر او را می شناختند، کافر شدند و هر بار پیمان شکنی کردند و به هر وسیله ای به جنگ با او برخاستند و این ویژگیِ آنان، همواره تا به امروز نسبت به مسلمانان ادامه دارد.
آیاتی[۳۹۲] از قرآن اشاره دارد که خداوند از یهودیان پیمان گرفت که یکدیگر را نکشند. کسی را از خانه ی خود بیرون نکنند اگر یکی از آنان به اسارت در آمد، با پرداخت فدیه از اموال خود، او را آزاد کنند و از دست دشمنان نجات دهند. با در گرفتن جنگ میان دو قبیله ی اوس و خزرج، سایر یهودیان و همپیمانان آنان را کشتند. شیخ طبرسی گوید:[پس در این صورت چگونه به خود اجازه می دهید که آنها را بکشید ولى به خود اجازه نمی دهید که در دست دشمن اسیر باقى بمانند در حالى که هر دو یک حکم دارد و هر دو حرام است.][۳۹۳]
بعد از جنگ، یهودیان از اموال خود برای آزادی اسیرانِ یهودی، صرف کردند، یعنی به قسمتی از دستور خداوند عمل کردند؛ در واقع به برخی از اوامر کتاب خدا عمل نموده و به برخی دیگر یعنی تحریم ریختن خون برادران خود و بیرون راندن آنان از سرزمینشان کافر شدند.«وَ إِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ. . .»درواقع بدین امر توجه می دهد که یک ملت هم کیش و هم آئین، باید به شکل محکم و عمیقی با هم وحدت داشته باشند به طوری که کشتن یک نفر به منزله ی کشته شدن خود ما، و بیرون راندن او از خانه و دیارش به منزله ی بیرون رانده شدن خود ما باشد.
صاحب المنار می گوید:[خداوند، در نقض از ریختن خون یکدیگر و بیرون کردن از خانه و سرزمینشان، با عبارتی که مؤید وحدت امت است صحبت می کند به طوری که اثری نیکو در جان آدمی می گذارد و هر قلب با احساس و وجدان بیداری را به اطاعت ازآن تشویق می کند: «لَا تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ»خون هرنفر از افراد امت به منزله ی خون دیگری در نظر گرفته می شود به گونه ای که گویی ریختن خون آن فرد، به منزله ی ریختن خون خود و به منزله ی کشته شدن خود است. و عبارت «وَ لَا تخُْرِجُونَ أَنفُسَکُم مِّن دِیَارِکُمْ »با همین شیوه و با بیانی سرشار از بلاغت قرآن، به این مطلب اشاره می کند.][۳۹۴]
فرموده ی خداوند: «ثمَُّ أَقْرَرْتمُْ وَ أَنتُمْ تَشهَْدُون»به نوعی تثبیت این مسئله است که آنها خود، تعهد به پیمانها را پذیرفته اند و بدان التزام و پایبندی نمودند. و یا به عبارت دیگر، دراین آیه بیان می شود که ای یهودیان شما خود به این پیمان اعتراف کردید و پایبند شدید که منکر آن نشوید، پس باید به آن وفادارباشید. اما خداوند روی گردانی آنان را بعد از تعهد و التزامشان بیان می کند: «ثُمَّ أَنتُمْ هَؤُلَاءِ تَقْتُلُونَ أَنفُسَکُمْ»بعد از پیمان بستن، به عهد خود وفا نکردید و پیمان شکنی کردید و آنچه را از قتل و بیرون راندن، که درمورد برادرانتان نهی شده بودید، مرتکب شدید. «تَظَاهَرُونَ عَلَیْهِم بِالْاثْمِ وَ الْعُدْوَانِ»با مشارکت و همکاری دیگران، برادرانتان را کشتید و از سرزمینشان بیرون ساختید و با این همدستی مرتکب گناه و ظلم شدید. این آیه ی کریمه با ضمیر شأن آغاز می شود «وَ هُوَ محَُرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْرَاجُهُمْ»که نشان از اهتمام و توجه به آن دارد و بیان می شود که این مسأله ممنوع شده، در واقع مساله ای کاملاً آشکار و واضحی بر آنان بود ولی از آن إبا نکردند.
سخن خدا:«أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ»توبیخ و نکوهش آنان در تمایز قائل شدن میان احکام خداوند است. سپس خداوند متعال- جزای دنیا و آخرت برخوردِ آنان درانتخاب احکام خداوند را بیان می دارد. «فَمَا جَزَاءُ مَن یَفْعَلُ ذَلِکَ »، «ذَلِکَ »در واقع به همان کشتن و بیرون راندن از سرزمین اشاره دارد. سنت خداوند درمورد تمامی امت هایی که به دین خدا تمسک نمی جویند و با اجرای احکام و شریعت ملزم به آن نیستند، همین می باشد. برخی گمان می کردند که مذلّت و عقوبت دنیایی احیاناً منجر به تخفیف و کم شدن عذاب اخروی آنان می شود؛ خداوند سبحان این پندار باطل را رد نموده و روشن ساخت که جزای آنان در روز قیامت شدیدتر است و اعمال آنها، مورد غفلت قرار نمی گیرد و آیه براین دلالت دارد که خداوند کسانی را که راه مستقیم را ترک کردند، هم در دنیا و هم در آخرت، به سزای طغیان و مداومت در بدی ها، مجازات می کند.
خداوند این وعده ی قطعی را بار دیگر تأکید و علت آن را بیان می دارد:«أُوْلَئکَ الَّذِینَ اشْترََوُاْ الْحَیَوهَ الدُّنْیَا بِالاَْخِرَهِ فَلَا یخَُفَّفُ عَنهُْمُ الْعَذَابُ وَ لَا هُمْ یُنصَرُون»[۳۹۵] کسانی که میان احکامِ خداوند، تفاوت قائل شدند و دین خود را به دنیا فروختند و متاع دنیا را به نعمت های آخرت ترجیح دادند، درقیامت به شدت عذاب می شوند و غیر از خدا یار و یاوری نمی یابند.
۲-۳- خدعه و نیرنگ
از جمله رذایل اخلاقی بنی اسرائیل که به سبب جهل، فسوق، حرص، سست ارادگی مرتکب می شدند، فریبکاری و دسیسه برای ویران ساختن شرایع بود تا از طریق این راه ها و دسیسه ها به آرزوها و امیال و شهوات خود دست یابند و بدین شکل از عذاب و مجازات هم درامان بمانند. داستان (اصحاب السبت)وارد شده در قرآن بزرگترین دلیل در به بازی گرفتن دین برای رسیدن به مطامع دنیوی است. خلاصه ی داستان:[خداوند ازبنی اسرائیل پیمان گرفت که در روز شنبه تنها به عبادت خداوند بپردازند و صید ماهی در این روز را بر آنان حرام نمود. خداوند بدین وسیله خواست و فای به عهد آنان را درمعرض امتحان قراردهد. از این رو، فقط در روز شنبه، ماهیان زیاد می شدند به طوری که نزدیک ساحل می آمدند و صید آنان و دستیابی یه آنان بسیار سهل و آسان بود. آنان گفتند: اگر ما در کنار دریا که روز شنبه ماهیان بسیاری درآن جمع می شوند گودالی بکنیم، با بالاآمدن آب در روز شنبه، ماهیان به داخل گودال سرازیر می شوند و ما در روزهای بعد می توانیم به راحتی از این گودال ماهی بگیریم. بدین ترتیب هم به پیمان خود با خدا وفادار ماندیم و هم به راحتی می توانیم ماهی ها را صید کنیم. گروهی از بین ایشان، آنان را نصیحت کردند و گفتند که این کار فقط در ظاهر اطاعت از خدا و وفای به عهد و میثاق الهی است، ولی در واقع نقض دستور و فرموده ی خداوند، مبنی بر حرام بودن صید ماهی در روز شنبه است.ولی کیدکنندگان، اهمیتی ندادند و آن دسیسه را اجرا نمودند. خداوند بر آنان غضب نمود و آنان را به شکل بوزینه مسخ کرد][۳۹۶]، تا پند و درس عبرتی برای معاصران و دوران های بعد از خود و پندی برای تقوا پیشگان باشند.
علامه طباطبائی می گوید:[سکوت در برابر فسق و فساد و عدم قطع رابطه با ستمگران، شرکت در فسق و ظلم و موجب اشتراک با ظالمین در عذاب مىباشد][۳۹۷]
سخن از (اصحاب السبت) در سوره ی اعراف[۳۹۸]«وَ سَْلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَهِ»سؤال کردن از بنی اسرائیل در واقع تأکید و توبیخ اهل روستای نزدیک دریا است. ابن کثیر در تفسیر آیه می گوید:[یعنی: ای محمّد از یهودیانی که در محضرت، حاضر هستند درباره ی ماجرای اصحابشان که با دستور الهی مخالفت کردند و دچارخشم و عذاب الهی شدند سؤال کن، و از تجاوز و تعدّی آنان به فرمان خدا و دسیسه برای مخالفت با امری الهی بپرس. . .][۳۹۹] قرطبی گوید:[این سؤال در واقع توبیخ و اقرار و نشانه ی صدق نبوت پیامبر۶است، چرا که آن حضرت۶بدون آموزش، از منبع وحی از آن مسائل و ماجراها با خبر است.][۴۰۰]
[ابن عباس گوید: به یهودیان دستورداده شده بود روز جمعه را برای عبادت برگزینند ولی آنان روز شنبه را انتخاب کردند و لذا خداوند آنان را درمعرض امتحان قرارداد و صید ماهی دراین روز حرام گشت و باید روز شنبه را به عبادت می پرداختند و این روز را بزرگ می داشتند. و این به خاطر ابتلا و امتحان الهی بود و معنی سخن خداوند «یَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ»به همین معنا است.][۴۰۱] قرطبی می گوید:[روایت شد که داستان مربوط به زمان حضرت داود۷است و ابلیس به آنان اینچنین تلقین کرد.][۴۰۲] و فرموده ی خداوند:«کَذَالِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُواْ یَفْسُقُونَ»آنان را آزمودیم؛ تا اجرای اعمال خود را بچشند و نتیجه ی فسق و تجاوز از حدود الهی و دسیسه های زشت نسبت به شریعت را، ببینند.[اهالی روستا سه دسته بودند:
۱- گروهی از روی تعهد و با اصرار، نسبت به روز شنبه و امر و دستور الهی تجاوز کردند.
۲- گروهی که دسته اول را به دوری از تعدی و فسوق و تجاوز به دستور الهی نصیحت می کردند.
۳- گروهی که نصیحت کنندگان را سرزنش می کردند، زیرا نسبت به بازگشتِ متجاوزینِ روزِ شنبه از تعدّی و نافرمانی خداوند، امیدی احساس نمی کردند.
اما نصیحت کنندگان دو علت برای ارشاد امت ذکر کرده اند:
اول:عذرخواهی به درگاه خداوند به خاطر عقوبت کوتاهی در تکلیف واجب در امر به معروف و نهی از منکر. دوم: امید به اصلاح آنان و پند گرفتن از نصایح، تا شاید از مجازات نجات یابند و راه هدایت شدگان را پیروی کنند.][۴۰۳]
قرطبی گوید:[بنی اسرائیل سه دسته شدند:
گروهی که عصیان ورزیدند و مخالفت کردند که حدود هفتصد هزار نفر بودند.
گروهی که نهی از منکر کردند و از گناه دوری کردند که حدود دوازده هزار نفر بودند.
گروهی که از گناه دوری کردند و نه معصیت و عصیان نمودند و نه نهی از منکر کردند. این گروه همان کسانی هستند که به نصیحت کنندگان گفتند چراگروهی«عصیانگر»را پند می دهید؟ که خدا آنان را هلاک می کند و یا قطعاً آنان را عذاب خواهد کرد و درآن زمان، امر خداوند در مورد امت های عصیانگر و تجاوزکار، سابقه نداشت؟. . .][۴۰۴] سپس خداوند عاقبت هر دو دسته ی عصیانگر و نصحیت کننده را بیان می کند:«فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ أَنجَیْنَا الَّذِینَ یَنهَْوْنَ عَنِ السُّوء»زمانیکه ستمکاران غرق سرکشی و طغیان شدند و از شنیدن نصیحت و ارشاد، نابینا و ناشنوا گشتند، ما نصیحت کنندگان را نجات دادیم و تجاوزگران را به عذابی سخت مجازات کردیم و به علت تعدّی از امر خداوند، هیچ رحمتی شامل حال آنان نمی شود. این آیه عاقبت کار دو دسته ی گنهکار و نصیحت کننده را بیان می کند. عذابی سخت نتیجه ی ظلم و تجاوز، و نجات بازدارندگان از منکر به صراحت درآیه بیان می شود، اما در مورد دسته سوم سکوت شده است؛ که نظر مفسرین اجمالاً دو گونه است.
۱- اکثر مفسرین شیعه معتقدند این گروه به علت باز نداشتن از منکر، و نیز به خاطر سرزنش و ملامتِ نصیحت کنندگان نجات نیافتند.[۴۰۵]
۲- اکثر مفسرین اهل سنت معتقدند: آنها نجات یافتند، چون آنان نسبت به عمل تجاوزگران به روز شنبه اکراه داشتند و هرگز مرتکب اعمال آنان نشدند وعلت سکوت آنان در نصیحتِ گنهکاران، ناامیدی از اصلاح آنان بود و آنان مطمئن بودند که این گروه مورد خشم و عذاب خداوند قرار خواهند گرفت و پند و نصیحت بر آنان فایده ندارد. زمخشری و سایرین، این نظر را قبول دارند.[۴۰۶]
[چون آنان با توجه به عملشان از حال این گروه علت و هدف درستی برای نصحیت نمی دیدند. اگر فرد نهی کننده از منکر، حال گنهکار رابداند و بداند که نهی و نصیحت هیچ اثری در او ندارد، دستور به نهی از منکر از عهده ی او ساقط است و چه بسا ترک نصحیت به علت عدم ورود به باب عبث، لغو و بیهوده واجب باشد. اما دسته ی نصیحت کننده، از آنجا که هنوز به ناامیدی این دسته نرسیده اند، از نصیحت کردن امتناع نکردند و نسبت به این عمل خود اصرار داشتند و تلاش داشتند که آنان را از بدی بازدارند؛ همان گونه که خداوند رسول اکرم۶را این گونه وصف می کند: «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلىَ ءَاثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُواْ بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا»[۴۰۷]][۴۰۸]
ابن کثیر می گوید:[از ابن عباس روایت می شود وقتی از او درباره ی سرنوشت گروه سرزنش کننده سؤال شد، پاسخ داد: نمی دانم، وقتی غلامش عکرمه به او گفت: آیا نمی بینی که آنان از اعمال گناهکاران و تجاوزگری آنان کراهت جسته اند و با آنان مخالفت کرده اند و گفتند:«لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبهُُمْ عَذَابًا شَدِیدًا»ابن عباس نظرش عوض شد، عاقبت آنان را، نجاتشان دانست. عکرمه گفت: به محض اینکه او را به نجات آنان آگاه کردم: جامه ای(ردایی)را بر دوش من انداخت][۴۰۹] علامه طباطبائی گوید:[عکرمه بسیار اشتباه کرده و نظریهاش غلط است، زیرا این طایفه هر چند کراهت داشتهاند و خود مرتکب صید نمىشدند ولیکن گناهى کردهاند که بزرگتر از گناه صید ماهى بوده و آن ترک نهى از منکر است، با آنکه آن طایفه ی دیگر، ایشان را به بزرگى گناه، ترک نهى از منکر آگاه کرده و گفته بودند:«مَعْذِرَهً إِلى رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»و فهمانده بودند که هنوز کار مرتکبین به جایى نرسیده که دیگر موعظه در ایشان اثر نکند و تکلیف نهى از منکر ساقط شود، به شهادت اینکه وقتى خودشان از تأثیر موعظه و اندرزشان مأیوس شدند بلادرنگ از آنان فاصله گرفته و از شهر بیرون رفتند، و ساکنین- بنا بر آنچه که در روایات است- هم چنان با ایشان آمیزش داشتهاند. لذا فقط فرقهاى که نهى از منکر کردند از عذاب نجات یافتند و مرتکبین صید و ساکتین در برابر آنها عذاب شدند.][۴۱۰]شیخ طبرسی نیز می گوید:[هر دو فرقه هلاک شدند و تنها فرقه ی نهى کننده نجات یافت، و این معنا از ابى عبد اللَّه۷نیز رسیده است.][۴۱۱] سپس خداوند عذاب دردناکی را که به آن گرفتار شدند، بیان می فرماید: «فَلَمَّا عَتَوْاْ عَن مَّا نهُُواْ. . .»یعنی وقتی از ترک آنچه نصحیت کنندگان آنها را نسبت به انجام آنها بازداشتند، کفر ورزیدند و لجاجت کردند، دستور دادیم که به شکل بوزینه درآئید و خوار شوید و این گونه شدند.
آلوسی گوید:[دستور در فرمایش خداوند«قُلْنَا»، دستوری تکوینی است و نه دستور تشریعی (تکلیفی)؛ چون آنان توانایی انجام آن را نداشتند که مکلف به آن شوند و همین گونه است فرموده ی خداوند «إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشىَْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ کُن فَیَکُون»احتمال دارد واقعاً سخن و قول وجود داشته باشد و احتمال دارد که هدف صرفاً تمثیل باشد.][۴۱۲]
در تفسیر آیه گفته می شود:[خداوند نخست آنان را به عذاب دردناک یعنی فقر و بدبختی و تنگدستی در زندگی مجازات نمود و وقتی از کردار خود بازنگشتند و راه هدایت را برنگزیدند آنان را از جهت جسمانی و خلقت مسخ نمود و واقعاً تبدیل به میمون(بوزینه)شدند. این تفسیر از مدلول ظاهر آیه استنباط می شود و اکثر مفسرین نیز براین اعتقاد هستند. وگفته می شود: مسخ شدن آنان از جهت اخلاقی و روانی است یعنی در بدی شرور همچون میمون شدند که دستش به هرچه برسد آن را خراب می کند. این روایت از مجاهد است. و این سزای ارتکاب معاصی، روی برگردانی از پذیرش نصیحت و سست ارادگی در برابر امیال و هوای نفسشان بود تا به سبب فقدان صفات انسانی، همچون حیوانات گردند. و این پستی و ذلتی بود که برای نفس خود برگزیدند.][۴۱۳]
آیات[۴۱۴]دیگری نیز، به داستان(اصحاب السبت) خلاصه وار پرداخته است. قرآن کریم سخن از این داستان را این گونه آغاز نمود:[«وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْاْ مِنکُمْ فىِ السَّبْتِ»و آیات پیشین مربوط به داستان بنی اسرائیل به طور کلی با«إذ»آغاز گشته است و«إذ»زمان داستان را نشان می دهد و داستان اصحاب روز شنبه نزد علماء و احبار یهود معروف بود و آنان سعی می کردند این داستان را از عامه ی مردم مخفی کنند و خداوند از باب معجزه، پیامبر۶را از این خبر آگاه کرد تا از طریق وحی آنچه انجام می دهند و سعی درکتمان آن دارند، به آنان خبر دهد؛ و داستان به علم قطعی آنان نسبت به این مسأله اسناد داده شده تا جرأت کتمان آن، و غفلت و بی خبری نسبت به آن را نکنند.][۴۱۵] طبری می گوید:[اصل واژه[«سبت»به معنای آرامش، بودن در راحتی و آسایش است].[۴۱۶] از همین رو به فرد خوابیده و بدون حرکت«مسبوت»گفته می شود[۴۱۷] و خداوند متعال می فرماید: «وَ جَعَلْنَا نَوْمَکمُْ سُبَاتًا»[۴۱۸]یعنی خواب را مایه ی راحتی به خاطر آرامش و ثبات جسم و استراحت بدنی شما قرار دادیم.
زمخشری می گوید:[«یَوْمَ سَبْتِهِمْ»معنایش: وقتی یهود روز شنبه را بزرگ داشت.][۴۱۹] و فرموده ی خداوند متعال: «کُونُواْ قِرَدَهً خَاسِِین»یعنی[همچون بوزینه شوید.«خاسیء»یعنی دور شده، رانده شده؛ یعنی میمون و بوزینه دور از رحمت و خیر، و ذلیل شوید. و آن گونه شدند.
حضرت على۷فرمودند: به آن خدایى که دانههاى گیاه را در زیر خاک مىشکافد و خلایق را مىآفریند من قوم و خویش همان میمونها را که در این امت هستند مىشناسم، مردمى که از کار زشت نهى ننموده، و در برابر آن إعمال غیرت نمىکنند، بلکه معروفى را هم که بدان مأمور شدهاند ترک مىکنند، و در نتیجه دچار تفرقه شدند. و سخن خداوند متعال: «فجََعَلْنَاهَا»یعنی عقوبت و جزای آنان مسخ شدن به شکل بوزینه و ذلیل و خوار است «نَکَالًاً»پند و عبرتی است که این عقوبت و مجازات عبرتی بازدارنده است چه برای کسانی که قبلاً زندگی می کردند و شاهد آن بودند، و چه کسانی که بعد از آن آمدند و به طور قطع از حال تجاوزگران به روز شنبه آگاه شدند، قراردادیم تا این مجازات و مسخ آنان به علت عصیانگری، هشداری برای عصیانگران باشد.«مَوْعِظَهً لِّلْمُتَّقِینَ»یعنی پندی برای هرکس گوش شنوا دارد و خداوند سبحان موعظه رابه متقین اسناد می دهد، چون تنها متقین سود می برند و منفعت و بهره می برند.][۴۲۰]
همچنین درسوره ی نساء نیز[عاقبت بنی اسرائیل به خاطر حیله و مکر در حلال کردن حرام خداوند و سزاوار گشتن لعن خداوند، ذکر می شود و علماء با استناد به این آیات کریمه، نیرنگ وحیله ها ی زشتی را که برخی برای رسیدن به اهداف و امیال پست خود به آن دست می زنند حرام می کنند.][۴۲۱]
۲-۱- ۲-۴- رشوه خواری و ربا خواری
«سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّلُونَ لِلسُّحْتِ فَإِن جَاءُوکَ فَاحْکُم بَیْنهَُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنهُْمْ وَ إِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن یَضرُُّوکَ شَیًْا وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُم بَیْنهَُم بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ یحُِبُّ الْمُقْسِطِین»[۴۲۲] « آنها بسیار به سخنان تو گوش مىدهند تا آن را تکذیب کنند مال حرام فراوان مى خورند پس اگر نزد تو آمدند، در میان آنان داورى کن، یا (اگر صلاح دانستى) آنها را به حال خود واگذار! و اگر از آنان صرف نظر کنى، به تو هیچ زیانى نمىرسانند و اگر میان آنها داورى کنى، با عدالت داورى کن، که خدا عادلان را دوست دارد! »این آیات به انگیزه های نفسانی یهود در حکم نمودن رسول خدا۶نظر دارد[۴۲۳]راغب در مفردات گفته است که : [کلمه سُحت به معناى پوستهاى است که دور ریخته مىشود. به محظور و عمل نادرستى که مرتکبش را ننگین مىسازد سحت گفته مىشود گوئی اینگونه اعمال ، دین و مروت مرتکب را مىپوشاند و به صورت پوستهاى در مىآورد که باید دور ریخته شود.][۴۲۴] طبری گوید: [و با توجه به چنین معنایی به هر مال نامشروعی که موجب ننگ صاحب آن شود و به ویژه «رشوه» اطلاق می شود.][۴۲۵] [البته بیان چنین فسادی و ذکر چنین سرانجام پلشتی ، پیش از این صورت می گیرد که برای پیغمبر۶خدا توضیح دهد چگونه با این مردمان تباهی پیشه رفتار کند وقتی که به پیش او بیایند و داوری را از وی بخواهند. خدا عبارت «آنان بسی دروغ را می شنوند و می پذیرند » را تکرار فرموده است تا بیانگر این باشد که چنین خصلتی خوی ایشان گشته است. دلهایشان از شنیدن سخنان دروغ و سخنان بیهوده باز و شادان می گردد ، و از شنیدن حق و حقیقت وصدق و صداقت فراهم می آید و تنگ می گردد. . . این هم ویژگی دلهائی است که تباهی می پذیرند، و خوی جانهائی است که به گرداب پلشتیها فرو می افتند . . .سخن پوچ و دروغ در این جامعه های کجرو و کجرفتار چه اندازه دوست داشتنی است ! سخن راست و درست ، چه اندازه در این جامعه ها سنگین و ناگوار است! باطل در این زمانه چه اندازه پررونق است! و در چنین روزگاران نفرین شده ای چه زود مرگِ حقّ و نابودیِ حقیقت سر می رسد! «سمَّعُونَ لِلْکَذِبِ أَکلُونَ لِلسحْتِ» اینان سخنان دروغ را می شنوند و می پذیرند . بسیار مال حرام می خورند.][۴۲۶]«سُحت» هر گونه اموال و دارائی حرامی را می گویند: ربا و رشوه و پول دریافتی فتوا دادن و حکم صادر کردن ، مقدم بر هر آن چیزی است که می خوردند ، و پیشاپیش همه ی چیزهائی است که جامعه های منحرف از برنامه ی یزدان در هر زمانی می خورند![۴۲۷] حرام سُحت، یعنی نابود کردن و ریشه کن کردن نامیده شده است ، چون برکت را می برد و آن را نابود می کند. برکت هر چه زودتر از جامعه های منحرف رخت برمی بندد و نابود می شود،[۴۲۸] همان گونه که ما با چشمان خود این مسئله را در جامعه ای می بینیم که از برنامه ی یزدان و شریعت آسمان، گریزان است.در کلام رسول خدا۶نیز آمده آنجا که فرمود: [هر گوشتى که از سحت(یعنى از غذاى حرام در بدن یک انسان)بروید آتش سزاوار به آن است و باز به همین جهت رشوه را سحت خواندهاند. پس معلوم شد هر مالى که از راه حرام کسب شود سحت است. و سیاق آیه دلالت دارد بر اینکه مراد از سحت در آیه شریفه همان رشوه است و از ایراد این وصف در این مقام معلوم مىشود که علماى یهود که آن عده را به نزد پیامبر اسلام فرستادند در داستانى که پیش آمده بوده براى اینکه به حکم واقعى خدا حکم نکنند رشوه گرفته بودند و حکمى غیر حکم خدا کرده بودند چون اگر حکم خدا را اجرا مىکردند یک طرف از دو طرف نزاع متضرر مىشد و همین طرف با دادن رشوه ضرر را از خود دور ساخته بودند . با این اوصاف گوئی یهودیان دو طائفهاند یک طائفه علماى ایشانند که رشوه خوارند و طائفه دیگر مقلدین ایشانند که اکاذیب آن علما را گوش مىدهند و مىپذیرند .یزدان جهان ، پیغمبر۶را نسبت به کار چنین کسانی مختار می سازد که اگر به پیش او آمدند و داوری طلبیدند ، چنانکه خواست داوری نکند و از ایشان روی بگرداند و آنان اصلا نمی توانند بدو زیانی برسانند .و اگر خواست در میانشان داوری کند. چنانکه در میانشان داوری کرد ، دادگرانه باید داوری کند و از هواها و آرزوهایشان متأثر نگردد ، و از شتاب گرفتنشان هم در کفر ، و از توطئه ها و مانورها و نیرنگها و کلکهایشان نیز متأثر نشود و آنها را پیش چشم ندارد][۴۲۹].[در دین یهود رباخواری نیز همچون دین اسلام حرام است همانطور که در آیه« وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَواْ وَ قَدْ نهُُواْ عَنْه. . .»[۴۳۰]به آن اشاره شده است.][۴۳۱]بنی اسرائیل با وجود آن که از رباخواری نهی شده بودند و از تحریم آن آگاه بودند ، به این کار می پرداختند ، و چون این کار را بارها انجام دادند، خداوند آنان را عقوبت نمود.[۴۳۲] [اگر تنها افراد معدودی یهودی به دفعات اندک ربا می خوردند، این عمل به تمام قوم نسبت داده نمی شد، و خداوند با تعبیر« وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَواْ» از آن یاد نمی کرد .به این ترتیب ، یهودیان با وجود علم و آگاهی از حکم خداوند در مورد ربا، به سبب حرص شدید به کسب مال، ربا خوردند و با این کار هم به حدود الهی و هم به حقوق مردم تجاوز کردند.][۴۳۳]
۲-۵- تحریف کلام الهی
از بارزترین رذائل بنیاسرائیل که بارها در قرآن کریم به آن اشاره شده است[مسئله ی تحریف کلام خداوند از جایگاه اصلی خود می باشد آن هم برای معامله به بهایی اندک!! که به سبب عدم بینش الهی و موضعگیری کافرانه ی یهود در برابر نعمتهای الهی و نیز گستاخی آنان نسبت به دین و سوء ادراک آنان نسبت به اهداف شریعت و قساوت قلوب یهودیان بعد از مشاهده ی نشانهها و دلایل آشکار صورت گرفت!! و این آیات کریمه[۴۳۴] بدین معناست که: ای مؤمنان، آیا بعد از توصیف حال یهود و بیان کفر و انکار آنان باز امید دارید که به دین اسلام در آیند. در حالیکه گروهی از علما و احبار یهود بعد از شنیدن کلام خدا و بعد از فهمیدن آن، کلام خدا را تحریف میکردند و نسبت به این عمل خود و تحریف و نسبت دروغی که به خداوند میدادند کاملاً علم داشتند و میدانستند که عاقبت این کار مذلّت و خواری و عذاب دردناک است. سیاق این آیات، مخصوصاً ذیل آنها، این معنا را دست می دهد: که یهودیان عصر بعثت، در نظر کفار، و مخصوصاً کفار مدینه، که همسایگان یهود بودند، از پشتیبانان پیامبر اسلام شمرده می شدند، چون یهودیان، علم دین و کتاب داشتند، و لذا امید به ایمان آوردن آنان بیشتر از اقوام دیگر بود، و همه، توقع این را داشتند که فوج فوج به دین اسلام در آیند، و دین اسلام را تأیید و تقویت نموده، نور آن را منتشر، و دعوتش را گسترده سازند. ولکن بعد از آنکه رسول خدا۶به مدینه مهاجرت کرد، یهود از خود رفتارى را نشان داد، که آن امید را مبدل به یأس کرد، بعد از اشاره به مطالبی که تلویحاً با ناامید ساختن مؤمنان از اسلام آوردن یهودیان، آغاز شده است، مسأله تحریف را مورد تأکید قرار داده است و خداوند اینگونه مؤمنین را مورد خطاب قرار میدهد:«أَ فَتَطْمَعُونَ أَن یُؤْمِنُواْ لَکُمْ وَ قَدْ کَانَ فَرِیقٌ منْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ یحَُرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَ. . .»مخاطب آیه، مؤمنان هستند، و استفهام، انکاری است. اما نهی از طمع نداشتن به ایمان آوردن آنان، به معنای عدم دعوت آنان به ایمان نیست، بلکه مؤمنان دستور دارند که آنان را به اسلام دعوت کنند و در هنگام انجام اعمال کافرانه، بر آنان دلیل و حجت بیاورند، چه بسا افراد منصفی نیز در میان آنان پیدا شود و دعوت به حق را پاسخ گوید و به راه راست هدایت شود. رفتار و برخورد رسول خدا۶و در پی آن اصحاب رسول خدا با آنان اینچنین بود.][۴۳۵] در تفسیر قمی آمده است:[جمعیتى از یهودیان،که مانند اینها بودند و از گذشتگانشان کلام خدا را مىشنیدند و می دانستند که آن حق است و از راه عناد آن را تغییر می دادند و بر غیر معناى مراد حمل می کردند و گفته شده: منظور از «کَلامَ اللَّهِ»اوصاف پیامبر اسلام است که درتورات ذکر شده است. یهودیان عصر نبىّ اکرم۶از نظر عدم ایمان به آن حضرت و تکذیب و انکار رسالت او؛ پیروى از گذشتگان و پدران خود که در زمان موسى۷بودند کردند زیرا آنان نیز روشى جز انکار و عناد نداشتند.][۴۳۶] اما یهودیان بعد از شناخت حق، گوشهای خود را بر آن بستند و لذا دعوت آنان به اسلام دیگر بیهوده و بیفایده گردید، از این رو در اینجا مؤمنان از طمع و امید به هدایت آنان نهی میشوند. جمله ی «وَ قَدْ کَانَ فَرِیقٌ منْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلَامَ اللَّهِ»جمله ی حالیه است و یکی از دلایل ناامیدی از ایمان آنان را در بر دارد، از این رو ناامیدی از ایمان آوردن آنان بنا به دو دلیل است:
۱- تصویر حالات نکوهیده یهودیان که در آیات قبل از این آیه اشاره شده است.
۲- تحریف کلام خدا از روی علم و اطلاع و از روی تعمد که در این آیه توضیح داده شده است.
منظور از گروه«فَرِیقٌ»در«وَ قَدْ کَانَ فَرِیقٌ منْهُمْ»فخر رازی گوید:[احبار و دانشمندان یهود معاصر زمان پیامبر۶که کلام خدا را شنیدند و یا کسانی که بعد از آنان آمدند و از آنان نقل کردند، میباشند.][۴۳۷][تحریف در اصل به معنای تغییر مسیر یک چیز و دور کردن از اصل آن چیز به سوی جهت دیگر و یا برگرداندن شکل و حالت چیزی است.][۴۳۸] و منظور در اینجا خارج ساختن وحی و شریعت با تغییر و تبدیل الفاظ و یا کتمان و یا تأویل فاسد و تفسیر باطل، از مسیر اصلی آن میباشد. و فرموده ی خداوند: «ثُمَّ یحَُرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»در واقع عمل آنان را بسیار بد و زشت میسازد، چرا که آنان بعد از درک کلام خدا، از روی عمد و سوء نیت دست به تحریف زدند و علیرغم علم و آگاهی، مرتکب این عمل بسیار زشت گردیدند و از همین رو مستوجب عقوبت دنیا و آخرت میگردند. «مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»یعنی هیچ عذر و بهانه ی جهل و یا فراموشی وجود ندارد، بلکه تحریف از روی تعمد در فسوق و سرپیچی است و از همین رو نکوهش و سرزنش میگردند. تحریف کتاب از سوی گروهی از احبار یهود، در واقع علت ناامیدی از ایمان عموم یهودیان است، چرا که عموم یهودیان بدون توجه به حق و بدون مبنای عقلی و ادلّه ای، از این احبار، در دین تقلید میکنند و در امثال چنین یهودیانی که کورکورانه تقلید میکنند و فریب شریران را میخورند، امید دستیابی به نور حق و حقیقت و شکوه صدق، وجود ندارد. حال و وضع یک امت، همیشه از روی علمای آن - که بهترین افراد هر قوم هستند- روشن و مشخص می گردد و هنگامی که علمای قومی، جرأت تحریف کلام خدا را به خود بدهند؛ دیگر از سایر یهودیان چگونه میتوان انتظار داشت که بهتر از علمائشان، عمل کنند.
قرآن بعد از توضیح گروه های یهودی، تحریف کنندگان کلام الهی را به سرنوشت نامطلوب و نافرجام وعید میدهد.«فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَـذَا مِنْ عِندِاللّهِ لِیَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا یَکْسِبُونَ»ابن ابی حاتم گوید:[تحریف بر اساس حدیث تغییر کلام الهی و حدود آن است.][۴۳۹] هلاکت، رسوایی وخواری نصیب احبار یهودی میگردد، چرا که آنان به جای پیروی از کتابهای مشتمل بر حقایق، کتابهای تحریف شده مینویسند و تأویلات باطل مینگارند. و به نادانان و تقلید کنندگان جاهل خود، به دروغ میگویند اینها از جانب خداوند است، تا در عوض تحریف متن اصلی تورات نازل شده به حضرت موسی۷، به متاع ناچیز دنیا دست یابند. آنان به خاطر تحریف کلام خداوند مجازات بسیار سختی میشوند و به خاطر اموالی که بدون حق بدست آوردند دچار ذلت و خواری عظیمی میگردند. پس در این آیه تهدید شدیدی نسبت به احبار یهودی صورت میگیرد. و قرآن تأکید میکند که آنان کتاب را به دست خود نوشتند «بِأَیْدِیهِمْ»و بدین شکل تصریح میدارد که آنان به عمد مستقیماً دست به تحریف کلام خدا زدند و بدین شکل این گمان را که آنان از دیگران برای نوشتن تحریفات استفاده کردند، برطرف میسازد. سپس خداوند علت و سبب تحریف و دروغگویی آنان را تبیین میکند:«لِیَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً »یعنی آنان برای دست یافتن به اندک متاع دنیا مثل کسب مال حرام و نسبت دادن علم و دانایی بر خود و حرص و طمع در کسب مقام ریاست و متقاعد ساختن عامه ی مردم، کتاب خدا را به میل خود تحریف کردند و به دست خود کتاب تازهای نوشتند و به دروغ به خداوند نسبت دادند. و خداوند سبحان از اندکی و ناچیزی بهایی که در عوض آن به دست آوردند، صحبت میکند. چرا که هر چقدر بهای زیادی به دست آورند باز هم در مقابل عذاب و شکنجه ی دردناک و دوری از ثواب بزرگ جاودان بهشت، بهایی اندک است.. راغب میگوید:[اگر گفته شود: چرا«یَکْسِبُونَ »به صورت مستقبل و «کَتَبَتْ»به لفظ ماضی به کار رفته است؟ پاسخ داده میشود: با توجه به فرمایش پیامبر۶ هر کس سنت ناپسندی را پایهگذاری نماید، گناه آن عمل و گناه هر کس که آن کار را انجام دهد تا روز قیامت بر دوش اوست و با توجه به آیه، تا وقتی جاهلان به تأویلات فاسد و باطلی که آنان ثبت کردند استناد کنند، هر لحظه به گناه آنان اضافه میشود. در اینجا واژه«کتابۀ»یعنی نوشتن بیان شده و نه گفتار. چرا که نوشتن هم گفتار را و هم افزون بر آن را در بر میگیرد. بدین معنا که کذب و دروغ آنان هم با زبان است و هم با دست. و اثر نوشته و کلام قلم(دست) باقی میماند. اما اثر کلام زبانی و گفتار گاه از بین میرود.][۴۴۰] پس در این آیات یهودیان به رذایل اخلاقی از جمله تحریف کلام خدا از روی تعمد و اصرار، نفاق و نیرنگ توصیف شدهاند و به جهل و سبک مغزی و تصور نادرست از علم خداوند توبیخ شدند و به عاقبت نافرجام تهدید گشتند. عاقبتی که در نتیجه دروغ و افترا بستن به خداوند و تجاوز از حدود الهی و حلال شمردن محارم الهی نصیبشان میگردد. «مِّنَ الَّذِینَ هَادُواْ یحَُرِّفُونَ الْکلَِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَ یَقُولُونَ سمَِعْنَا وَ عَصَیْنَا وَ اسمَْعْ غَیرَْ مُسْمَعٍ وَ. . .»[۴۴۱]این آیه نیز به تحریف کلام خداوند و بیادبی یهودیان با زبان حال و مقام خود در مقابل پیامبر اکرم۶ تصریح میدارد که از میان یهودیان صاحب کتاب برخی کلام الهی را تحریف کردند و با زیاد کردن و یا کم کردن برخی مطالب معنای کلام الهی را تغییر دادند و تأویل و تفسیری دور از حقیقت نمودند.
۲-۶- اهل دروغ و نفاق
خداوند در توصیف برخی از یهودیان، در قرآن خبر میدهد که علاوه بر تحریف، اهل نفاق و تدلیس نیز هستند«وَ إِذَا لَقُواْ الَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُواْ ءَامَنَّا وَ إِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلىَ بَعْضٍ قَالُواْ أَ تحَُدِّثُونهَُم بِمَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَاجُّوکُم بِهِ عِندَ رَبِّکُمْ أَ فَلَا تَعْقِلُونَ أَ وَ لَا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَ مَا یُعْلِنُونَ»[۴۴۲][این آیه نوع دیگری از پلیدیهای یهود را که موجب ناامیدی از ایمان آوردن آنان میگردد، روشن میسازد و پرده از روى حقیقت تلخ دیگرى پیرامون این جمعیت حیلهگر و منافق، و دسیسهها و خیانتهای آنان برمیدارد و مىگوید:«پاکدلان آنها هنگامى که مؤمنان را ملاقات مىکنند اظهار ایمان مىنمایند. (و صفات پیامبر۶را که در کتبشان آمده است خبر مىدهند) «وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا»اما در پنهانى و خلوت، جمعى از آنها مىگویند:«چرا مطالبى را که خداوند در تورات براى شما بیان کرده به مسلمانان مىگوئید؟»«وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ»«تا در قیامت در پیشگاه خدا بر ضد شما به آن استدلال کنند، آیا نمىفهمید؟»][۴۴۳] فخررازی میگوید:[این سرزنش به خاطر آن است که اگریک یهودی، به صحت تورات و شهادت تورات به صدق نبوت حضرت محمّد۶شهادت دهد، این خود بزرگترین دلیل برای نکوهش او میگردد. ناگزیر باید برخی از یهودیان، مانع از این شوند که برخی از یهودیان منافق چنین شهادتی در مقابل مؤمنان دهند].[۴۴۴]
شیخ طبرسی گوید:[استفهام در«أَتُحَدِّثُونَهُم. . .»استفهام انکاری و به منظور توبیخ است.][۴۴۵] طبری میگوید:[اصل معنای«فتح»در کلام عرب قضا و حکم است و معنی آیه این است: آیا کلامی میگوئید مبنی بر این که خداوند بر شما حکم کرد و در میان شما قرار داد؟ و از جمله حکم و قضای خداوند متعال درمیان آنان، گرفتن عهد و پیمان به ایمان آوردن به حضرت محمّد۶، طبق بشارتهای وارده در تورات است.][۴۴۶] فرموده ی خداوند«لِیُحَاجُّوکُم بِهِ عِندَ رَبِّکُمْ»[از این آیه به خوبى استفاده مىشود که ایمان این گروه منافق در باره ی خدا، آن قدر ضعیف بود که او را همچون انسانهاى عادى مىپنداشتند و تصور مىکردند اگر حقیقتى را از مسلمانان کتمان کنند از خدا نیز مکتوم خواهد ماند!][۴۴۷][تأکید بر انکار یهودیانی است که منافقانه اظهار ایمان کردند.گویی به آنان میگویند: آیا شما به مؤمنان چیزی میگوئید که موجب رسوایی شما در روز قیامت در برابر پروردگار جهان، شود؟ چرا که آنان به شما خواهند گفت: مگر شما از حقیقت دین ما و صدق پیامبرمان در کتابهایتان به ما نگفتید؟ و آن موجب رسوایی و توبیخ شما در برابر خداوند، در روز رستاخیز میباشد، زیرا کسی که به حق اعتراف کند و سپس آن را کتمان نماید، هرگز چون کسی که از ابتدا منکر بوده نیست.]آیه ی بعد پرده از روى حقیقت تلخ دیگرى پیرامون این جمعیت بر مىدارد علامه طباطبائی گوید:[در این آیه ی شریفه دو جمله شرطیه مدخول «اذا» واقع شده، ولى تقابلى میان آن دو نشده، یعنى نفرموده: (چون مؤمنین را مىبینند، می گویند:ایمان آوردیم، و چون با یکدگر خلوت مىکنند، می گویند: ایمان نیاوردیم) بلکه فرموده: (چون مؤمنین را مىبینند، می گویند: ایمان آوردیم و چون با یکدگر خلوت مىکنند، مىگویند: چرا از بشارتهاى تورات براى مسلمانان نقل مىکنید؟ و به اصطلاح سوژه به دست مسلمانان می دهید؟) و بدین جهت اینطور فرمود، تا دو مورد از جرائم و جهالت آنان را بیان کرده باشد.
به خلاف آیه: «وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا، قالُوا: آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطِینِهِمْ، قالُوا: إِنَّا مَعَکُمْ، إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ»که میان دو جمله ی شرطیه مقابله شده است. و دو جریمه و جهالت یهودیان، که در آیه مورد بحث بدان اشاره شده، یکى نفاق ایشان است، که در ظاهر اظهار ایمان مىکنند، تا خود را از اذیت و طعن و قتل حفظ کنند، و دوم این است که خواستند حقیقت و منویات درونى خود را از خدا بپوشانند، و خیال کردند اگر پردهپوشى کنند، می توانند امر را بر خدا مشتبه سازند، با اینکه خدا به آشکار و نهان ایشان آگاه است، هم چنان که در این آیه از سخنان محرمانه ایشان خبر داد. «پاکدلان آنها هنگامى که مؤمنان را ملاقات مىکنند اظهار ایمان مىنمایند و صفات پیامبر را که در کتبشان آمده است خبر مىدهند»«وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا»اما در پنهانى و خلوت، جمعى از آنها مىگویند:«چرا مطالبى را که خداوند در تورات براى شما بیان کرده است به مسلمانان مىگوئید؟ »«وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ»[۴۴۸]«تا در قیامت در پیشگاه خدا بر ضد شما به آن استدلال کنند، آیا نمىفهمید؟»وجمله ی:«افلا تعقلون»ادامه ی سخن یهودیان، به منافقان یهودی است، برای توبیخ بیشتر آنان، که دیگر چنین حرفی به مؤمنان نزنند. به طورى که از لحن کلام برمىآید، جریان از این قرار بوده: که عوام ایشان از سادهلوحى، وقتى به مسلمانان مىرسیدهاند، اظهار مسرت مىکردند، و پارهاى از بشارتهاى تورات را به ایشان مىگفتند، و یا اطلاعاتى در اختیار مىگذاشتند، که مسلمانان از آنها براى تصدیق نبوت پیامبرشان، استفاده مىکردند، و رؤسایشان از اینکار نهى مىکردند، و مىگفتند: این خود فتحى است که خدا براى مسلمانان قرار داده، و ما نباید آن را براى ایشان فاش سازیم، چون با همین بشارتها که در کتب ما است، نزد پروردگار خود علیه ما احتجاج خواهند کرد.][۴۴۹]سپس خداوند متعال آنان را به سبب جهل از حقیقت علم الهی، توبیخ و سرزنش میکند: «أَوَلاَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَ مَا یُعْلِنُونَ»[۴۵۰]یعنی:[آیا این یهودیان به برادران یهودی منافق خود چنین حرفی میزنند و این گونه صفات پیامبر۶را کتمان میکنند و کتاب خدا را تحریف میکنند و نمیدانند که خداوند از کفر و کینه ی پنهان در دلهای آنان و آن ایمان و محبتی که در ظاهر عنوان میکنند با خبر است؟ در این آیه، خداوند آن دسته از یهودیانی را که منافقان یهود را، به خاطر سخن گفتن با مؤمنان، درباره ی تصدیق نبوت محمّد۶در تورات، سرزنش میکنند را توبیخ کرده و آنان را جاهل در نظر میگیرد، چرا که اگر حقیقتاً ایمان داشتند که خداوند بر هر چیز پیدا و پنهان علم و احاطه دارد، هرگز به خاطر بیان سخن تورات در باب صفات پیامبر۶و حقایقی که خداوند دستور داده است که آنها را بیان کنند و هرگز کتمان ننمایند، برادران یهودی خود را سرزنش نمیکردند.][۴۵۱]
خداوند بعد از روشن ساختن احوال علماء و منافقان یهودی، به شرح احوال عامه ی یهودیان و تقلیدکنندگان از آنان میپردازد«وَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَ یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاَّ أَمَانِیَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ»[۴۵۲] شیخ طبرسی گوید:[«وَ مِنْهُمْ. . .»برخى از ایشان. منظور همان گروهى از یهود است که خداوند در این آیات داستانهاى آنان را بیان فرمود و آرزوى ایمان آوردنشان را از بین برد.«أُمِّیُّونَ. . .»خواندن و نوشتن نمىدانند.ابن عباس و قتاده گویند: منظور این است: معانى تورات را نمی دانند و تنها به حفظ و تلاوت آن اکتفاء کردهاند.ابو عبیده می گوید: منظور از «أُمِّیُّونَ»ملتهایى است که کتاب بر آنان نازل نشده«لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ. . .»نمی دانند کتاب را. درک نمىکنند آنچه را که در کتاب است و مقررات و احکام و حدود تکالیف آن را نمی دانند و مانند چهار پایان تقلید مىکنند و آنچه را می گویند نمىفهمند و منظور ازکتاب همان تورات است و لام تعریف بر آن داخل شده.«امانىّ..»آرزوها. ابن عباس می گوید: گفتارى است دروغ که بر زبان می آورند.کلبى می گوید: مطالبى است که بزرگان آنها بازگو می کنند.کسایى و فراء گویند: تلاوتى است که از درک و فهم خالى است.گفته شده. منظور از امانىّ این است: آرزو می کنند از خداوند رحمت را و شیطان بر آنها چنین وانمود کند که در نزد خداوند مقام و خیرى دارند و آرزو می کنند که اسلام پس از درگذشت نبى اکرم۶از بین برود و ریاست پیشین، دو مرتبه نصیب آنها گردد.و گفته شده: منظور از امانىّ دروغ بستن و گفتار باطل است و این احتمال با «وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ»تناسب دارد زیرا اگر منظور تلاوت بود آنها در پندار نبودند و همین طور اگر آرزو می داشتند آن را زیرا اگر تلاوت با تدبّر همراه باشد خواهند فهمید و اگر آرزوى شخص برآورده شد دیگر پندار معنا ندارد و همین طور تردید در آنچه می داند نادرست است و یهود هم در عصر نبىّ اکرم تردیدى نداشتند که تورات از نزد خدا نازل شده است.«وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ. . .»و تنها پا بست پندار و خیالند. یعنى در حال شک و تردید می باشند.][۴۵۳]طبری می گوید:[«امانیّ»به معنای دروغ ترجیح دارد. و در تأویل و تفسیر معنای «الاّ امانیّ»درست این است که بگوئیم این بیسوادان از کتاب نازل شده بر موسی۷هیچ چیز نمیفهمند، اما از خود دروغ میبافند و به دروغ چیزهای باطل و خرافه میگویند. به سبب فرمایش خداوند در ادامه آیه«وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ »تمنی در اینجا به معنای دروغگویی و دروغ بافتن است و خداوند درباره آنان فرموده: آنها بر پایه شک و گمان و نه از روی یقین دروغ میگویند. یهودیان بسیار نادان مطرح شده اند، چرا که امنیات آنان، یا اوهامی است که بر پایه دلیل یا چیزی شبیه دلیل نیست؛ یا ظن و گمان است که بنابر آن همواره انسان، یک حالت را بر دیگری بدون داشتن یقین، ترجیح میدهد. چنین علمی برای شناخت اصول دین که مبنای ایمان عمیق و ژرف است کافی نمیباشد. و آنان نسبت به مسائل دین خود علم یقینی ندارند بلکه علم آنان، ظن دور از یقین است که هرگز برای فهم حق کافی نیست.][۴۵۴]
۲-۷- حریص بر زندگانی دنیا و ترس از جهاد