بزرگترین ریشه روی
۰.۰۰۴
۰.۱۱
۱
۲۸
۰.۷
۰.۶۲
تحلیل واریانس طرح اندازه گیری مکرر شامل یک عامل درون گروهی (عامل زمان) با دو سطح پیش آزمون و پس آزمون نشان داد که اثر چند متغیره معناداری آنچنان که به وسیله آزمون های اثر پیلای، لامبدای ویکز، اثر هتلینگ و بزرگترین ریشه روی نشان داده می شود وجود ندارد، F(1,28)=0.14,p>0.01.
نمودار ۴-۴: میانگین نمرات زمان واکنش برای پاسخ به محرک مثبت در گروه های مداخله و کنترل در دو مرحله پیش آزمون و پس آزمون
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
فصل پنجم
بحث و نتیجه گیری
۱-۵ مقدمه
در این فصل نتایج تحلیل آماری گزارش شده در فصل چهارم و بحث ونتیجه گیری پیرامون یافته های پژوهش مورد تفسیر قرار می گیرد. ابتدا خلاصه ای از کلیه مراحل کار و یافته ها بیان میشود. سپس یافته های پژوهش بر اساس فرضیه های تحقیق به تفکیک بیان شده اند. در ادامه به بحث و نتیجه گیری پیرامون یافته های پژوهش پرداخته شده است. و همچنین نتیجه گیری کلی از مباحث ارائه شده است. در پایان محدودیت ها و پیشنهادات مطرح شده اند.
۲-۵ خلاصه ای از مراحل کار و یافته ها
افسردگی یکی از شایع ترین اختلالات روانپزشکی است (انجمن روانپزشکی آمریکا، ۲۰۰۰؛ ترجمه نیکخو و آوادنس یانس). به گونه ای که در هر مقطع زمانی ۱۵-۲۰ درصد افراد از این اختلال رنج می برند. همانطور که در فصل اول بیان شد افسردگی نه تنها به دلیل شیوع نسبتا بالا بلکه به دلیل پیامدهای زیان بار آن، مورد توجه بسیاری از پژوهشگران بوده است. در ادامه فصل بیان شد که شروع و سیر افسردگی به متغیرهای مختلف مربوط می شود. بسیاری از این مطالعات در چاچوب نظریه شناختی به انجام رسیده است، دلالت بر این دارد که ساختار شناختی ناکارآمد و پردازش سوگیرانه اطلاعات (گاتلیب، یو و یورمن، ۲۰۰۴) و الگوی تفکر افراد به ویژه افکار ناخواسته (دیویس، نولن-هوکسما، ۲۰۰۰) در شروع، تداوم و همچنین عود افسردگی دخیل هستند. در ادامه فصل یک به این مطلب اشاره شد که نشخوار فکری از جمله افکار ناخواسته ای هستند که جزء مؤلفه های مهم افسرگی به شمار می رود. (همان) همچنین در فصل اول بیان شد سوگیری توجه در بسیاری از آسیب شناسی های روانی از جمله افسردگی نقش قابل توجهی را دارد (گاتلیب و همکاران، ۱۹۸۸).از آنجایی که نشخوار فکری و سوگیری توجه به عنوان عوامل آسیب پذیری در افسرگی مطرح شده اند، هدف از پژوهش حاضر تعیین اثر بخشی برنامه آموزشی ذهن آگاهی بر بهبود نشخوار فکری و سوگیری توجه افراد افسرده و به تبع آن بهبود افسردگی بود.
در فصل دوم ابتدا تعریفی از افسردگی بیان شده است و سپس در ارتباط با شروع افسردگی و علائم آن ودیدگاه های رایج درباره افسردگی که از جمله مهمترین این دیدگاه ها، دیدگاه شناختی است مطالبی ارائه شده است. سپس بحث پیوند شناخت و هیجان و تقدم و تاخر هر یک بر دیگری ذکر شده و در ادامه مسئله سبب شناسی سوگیری که نقش قابل توجهی در مشخص کردن تقدم و تاخر شناخت و هیجان بر یکدیگر دارد بیان شد. به دنبال آن بحث نقش هیجان بر کارکرد شناختی مطرح شد. سپس به بحث درباره رابطه سوگیری توجه و مشکلات هیجانی پرداخته شد و چنین بیان شد که سوگیری توجه و همچنین سوگیری در حافظه و تعبیر و تفسیر در تمامی اختلالات هیجانی مشترک هستند. در ادامه به صورت گسترده تر به بحث درباره سوگیری توجه در افسردگی پرداخته شد. در پایان به مبحث نشخوار فکری و افسردگی پرداخته شد و چنین بیان شد که افراد افسرده به خاطر شیوهی تفکر بدبینانه ای که دارند، جهانی بسیار منفی برای خود خلق می کنند.
در فصل سوم طرح پژوهش، جامعه، نمونه و حجم نمونه ذکر شدند و همچنین ابزار پژوهش بیان شدند. تکلیف دات پراب از جمله ابزار مورد استفاده در این پژوهش بود که به وسیله روانشناسان شناختی به منظور ارزیابی توجه در اختلالاتی همچون افسردگی، اختلال استرس پس از سانحه و دردهای مزمن مورد استفاده قرار گرفته است. در این پژوهش از برنامه دات پراب با محرک هیجانی تصاویر به جای کلمات محرک استفاده شد.
در فصل چهارم داده ها با روش اندازه گیری مکرر تجزیه و تحلیل شدند. تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد که در پس آزمون افراد در گروه ذهن آگاهی میانگین نمرات افسردگی، اضطراب و نشخوار فکری پایین تری نسبت به پیش آزمون کسب کرده اند و میانگین سوگیری منفی در پس آزمون در این گروه بالاتر از پیش آزمون بود، این بدین معناست که سوگیری منفی در این افراد کاهش یافته است. و اما در رابطه با میانگین سوگیری مثبت هیچگونه تغیری مشاهده نشد. به طور کلی بررسی میانگین های نمرات افراد در گروه آزمایش و کنترل نشان می دهد که برنامه آموزش ذهن آگاهی در کاهش نشخوار فکری، سوگیری توجه منفی و به تبع آن افسردگی موثر واقع شده است؛ بر این اساس فرضیه های مورد بررسی در این مطالعه بدین شرح بودند:
آموزش ذهن آگاهی در کاهش افسردگی افراد اثر گذار است که این فرضیه تایید میشود.
آموزش ذهن آگاهی در کاهش اضطراب افراد اثر گذار است که این فرضیه تایید میشود.
آموزش ذهن آگاهی در کاهش نشخوار فکری افراد افسرده اثر گذار است که این فرضیه تایید میشود.
آموزش ذهن آگاهی بر کاهش زمان واکنش نسبت به محرک های منفی (کاهش سوگیری توجه منفی) اثر گذار است که این فرضیه تایید میشود.
آموزش ذهن آگاهی بر افزایش زمان واکنش نسبت به محرک های مثبت (افزایش سوگیری توجه مثبت) اثر گذار است که این فرضیه تایید نمیشود.
۳-۵ بحث و نتیجه گیری
فرضیه اول: براساس نتایج مشخص شد که در گروه آزمایش در پیش آزمون و پس آزمون از نظر افسردگی تفاوت معنادار وجود دارد. افراد در گروه ذهن آگاهی در پس آزمون افسردگی میانگین نمرات کمتری نسبت به پیش آزمون داشتند. همچنین در ارتباط با اضطراب نتایج حاکی از آن بود که میانگین اضطراب در گروه آزمایش در پس آزمون کمتر از پیش آزمون است.
یافته های این فرضیه همسو با یافته های پژوهش کاویانی و همکاران (۱۳۸۴) است که بیانگر این مطلب بود ذهن آگاهی در کاهش اضطراب و افسردگی و همچنین در پیشگیری از اضطراب و افسردگی مؤثر است. آنها در تبیین این یافته ها چنین بیان می دارند که افراد افسرده، به لحاظ الگوی تفکر از کسانی که افسرده نبوده اند، متفاوت هستند، که این خود منجر به تداوم افسردگی می شود.ذهن آگاهی می تواند با تغییر الگوی معیوب تفکر افسردگی را بهبود ببخشد.
همچنین با یافته های هافمن و همکاران (۲۰۱۰) در رابطه با اثر بخشی ذهن آگاهی بر کاهش علائم اضطراب و خلق و خو انجام شد، همخوانی دارد. در این بررسی فرا تحلیل ۱۱۴۰ مشارکت کننده در ۳۹ مطالعه تحت درمان ذهن آگاهی قرار گرفتند. مطالعات آنان نشان داد که درمان ذهن آگاهی مداخلهی امیدوار کننده برای درمان اضطراب و خلق و خو در جمعیت بالینی به شمار می رود. آنها در تبین این یافته ها به توقف چرخه تجارب منفی درونی به وسیله ذهن آگاهی اشاره کردند.
یافته های پژوهش حاضر با یافته های پژوهش فینوکن و. استوارت (۲۰۰۶) همخوانی دارد. این یافته نشان داد که پس از آموزش ذهن آگاهی افراد مبتلا به افسردگی و اضطراب که تحت یک مصاحبه کیفی نیم ساختار یافته قرار گرفته بودند،بهبودی در حالات خلقی و اضطرابی خود را گزارش کرده اند. در این پژوهش چنین بیان شد که رویکرد ذهن آگاهی به جای به چالش کشیدن باورها در مورد نگرانی و به جای تغییر جهت افکار و اجتناب از آنها به افراد کمک می کند که با توجه آگاهانه و بدون قضاوت درباره افکار با آنها رو به رو شود بر این اساس به بهبودی افراد منجر میشود.
در این راستا همچنین پاول و همکاران (۲۰۱۲) بیان می دارند که ذهن آگاهی از طریق مقابله با نشخوارگری و کاهش پاسخدهی خودکار هیجانی بر افسردگی اثر میگذارد.
و در ارتباط با فرضیه سوم: مشخص شد که بین میانگین نمرات نشخوار فکری افراد در گروه ذهن آگاهی در پیش آزمون و پس آزمون تفاوت معناداری وجود دارد. بدین معنی که میانگین نمره نشخوار فکری افراد در گروه آزمایش بعد از مداخله کاهش قابل توجهی داشته است. یافته های این پژوهش تاکنون با آنچه در نظریه تیزدل (۲۰۰۰) بیان شد همخوانی دارد.براساس این نظریه ذهن اغلب درمورد وقایعی که اتفاق می افتد دست به تفسیر می زند و یکسری واکنش ها را به وجود می آورد. در افرادی که مستعد افسردگی هستند ذهن به صورت مداوم به سمت افکار منفی سوق پیدا می کند. به گونه ای می توان بیان داشت که در این نظریه درمان ذهن آگاهی را به عنوان رویکردی در نظر گرفته اند که منجر به اصلاح و کنترل و پردازش افکار می شود. به این ترتیب که فرد افسرده در طی درمان با ذهن آگاهی یاد می گیرد که با تمرکز بر روی تنفس و زندگی در حال حاضر چرخه افکار نشخواری را متوقف سازد و از چنین افکاری که اغلب منفی هستند رهایی یابد که این خود به دلیل ایجاد انعطاف در توجه و توقف افکار نشخواری سبب کاهش نشخوار فکری و به تبع آن کاهش افسردگی میشود.
فرضیه چهارم و پنجم:یافته ها بیانگر این مطلب بود که بین میانگین نمرات افراد گروه مداخله در پیش آزمون و پس آزمون سوگیری منفی تفاوت معنادار وجود دارد. بدین معنی که میانگین زمان واکنش در پاسخ به محرک های منفی در پس آزمون پایین تر از پیش آزمون است که نشانگر کاهش سوگیری منفی در گروه آزمایش است. این بدین معنی است که افراد گروه آزمایش در پیش آزمون مدت زمان بیشتری را برا جدا کردن توجه خود از محرک منفی صرف کرده اند که میزان آن در پس آزمون کاهش یافته است. یافته های این فرضیه با یافته های یورمن و گاتلیب (۲۰۰۷) که روی سه گروه از افراد با اختلال افسردگی اساسی، افراد افسرده ای که در حال حاضر بهبود یافته اند و گروه غیر افسرده، انجام دادند، همخوانی دارد. در مطالعه آن ها افراد افسرده توجه انتخابی به چهره غمگین نشان دادند. یورمن و گاتلیب از محرک هایی با زمان ارائه یک ثانیه استفاده کردند و در تبین یافته های خود به همین مسئله اشاره کردند.به این دلیل که در پژوهش های ناهمخوان با این پژوهش زمان ارائه محرک ها کمتر از یک ثانیه بوده است.
در ارتباط با فرضیه سوگیری مثبت تفاوتی بین پیش آزمون و پس آزمون گروه آزمایش مشاهده نشد. البته لازم به ذکر است که در ارتباط با سوگیری مثبت بین افراد هیچ یک از گروه ها در پیش آزمون و پس آزمون تفاوت معناداری وجود نداشت و تفاوت گروه ها در متوسط زمان واکنش به محرک منفی بود. این یافته ها در راستای یافته های گاتلیب، یورمن و یو (۲۰۰۴) و کلوف و همکاران (۲۰۰۸) می باشد. هر کدام از این یافته ها به ترتیب نشان دادند که افراد افسرده هنگام مواجه با یک چهره غمگین که با یک چهره خنثی به مدت یک ثانیه همراه شده بود، به طور انتخابی به چهره غمگین تمایل نشان میدادند، در حالی که چنین سوگیری در گروه کنترل دیده نشد و افراد افسرده نسبت به همتایان غیر افسرده خود سوگیری توجه برای اطلاعات غمگین برای دوره نسبتا طولانی حتی زمانی که دیگر محرک های عاطفی حضور دارند پایدار است که این خود منجر به تداوم خلق افسرده می شود.
در همین راستا اما تا حدودی متفاوت تر یافته های مطالعه ی ولز و بورز (۲۰۱۰) با یافته های پژوهش حاضر همسو بود. در این پژوهش افراد افسرده خفیف تا متوسط را تحت آموزش توجه در طول یک دوره دو هفته ای در ۴ جلسه قرار دادند و کاهش قابل توجهی را در علائم افسردگی آنها مشاهده کردند. در تبین این یافته ها ولز و بورز تغییر در علائم افسردگی را به واسطه و در نتیجه تغییر در سوگیری منفی دانستند.
در پژوهشی مشابه از برنامه ای برای اصلاح سوگیری توجه استفاده شد و آن را به عنوان یک واکسن شناختی در برابر افسردگی در نظر گرفتند که یافته های این مطالعه در راستای یافته های مطالعه حاضر بوده است. در این پژوهش نتایج بیانگر این مطلب بود که برنامه مورد استفاده به واسطه اصلاح سوگیری توجه قادر به کاهش متوسط خطر عود در بیماران افسرده بود و این برنامه را به عنوان یک استراتژی مهم و مفید در پیشگیری ثانویه بشمار آوردند (براونینگ و همکاران، ۲۰۱۲). در واقع این پژوهش بیانگر این است که متمرکز کردن فرایند توجه به جلوگیری از خلق منفی-فکر منفی-گرایش به پاسخ نگران کننده و رشد دیدگاه های جدید و پدیدآیی افکار و هیجان های خوشایند منجر می شود.
در همین راستا در مطالعه به بررسی اثر بخشی آموزش ذهن آگاهی بر عملکرد توجه نوجوانان پرداخته شد. یافته های این پژوهش با یافته های پژوهش حاضر همخوانی داشت به این ترتیب که مشخص شد ذهن آگاهی در موارد استرس بالا می تواند سوگیری توجه و به تبع آن استرس را بهبود ببخشد (لئونارد و همکاران، ۲۰۱۳). آنها در تبین یافته های پژوهش خود اشاره دارند به تغییری که ذهن آگاهی در سیستم شناختی به وجود میآورد و به این ترتیب منجر به پردازش کارآمد اطلاعات می شود. تغییر حاصله را ذهن آگاهی از طریق افزایش آگاهی فرد از تجارب حال حاضر و بودن در لحظه فراهم میکند.
علاوه بر این نتایج پژوهش باقری، فدردی و طباطبایی (۱۳۸۹) همسو با نتایج پژوهش حاضر بوده است. در این بررسی مشخص شد که برنامه آموزش کنترل توجه منجر به کاهش نشخوار فکری و سوگیری توجه به محرک ها با بار عاطفی منفی شده است، اما در رابطه با سوگیری توجه به محرک ها با بار عاطفی مثبت اثری مشاهده نشد. آنها در تبیین این یافته ها بیان میدارند که برنامه آموزش کنترل توجه فرایند شناختی ناسازگار را به وسیله افزایش کنترل پذیری شناختی خنثی میکند.
سرانجام اینکه یافته های پژوهش حاضر با مطالعه ای که توسط رودریوگیوز و همکاران (۲۰۱۴) به انجام رسید، همخوانی دارد. در این مطالعه به بررسی اثر بخشی آموزش ذهن آگاهی بر کنترل توجه و به تبع آن کنترل خشم پرداخته شد که یافته های این مطالعه بیانگر این بود که آموزش ذهن آگاهی به طور معنادار خشم و سوگیری توجه مرتبط با خشم را بهبود می بخشد. آنها در تبین یافته های خود این چنین بیان میدارند که بهبودی به دنبال آموزش ذهن آگاهی تا حدی میتواند به توسعه کنترل توجه و دیگر کارکردهای اجرایی شناختی بستگی داشته باشد.
۴-۵ نتیجه گیری کلی
خلق افسرده را می توان برحسب سیستم پردازش اطلاعات سوگیرانه از جمله سوگیری در توجه تشریح کرد (بک و همکاران، ۲۰۰۱). آنچه که منجر به سوگیری پردازش اطلاعات هماهنگ با خلق می شود، فعال شدن گره هیجانی در شبکه تداعی است که موجبات دسترسی به مواد هماهنگ با خلق را فراهم می کند (باور، ۱۹۸۱). این بدین معنی است که افراد افسرده نسبت به اطلاعات مرتبط با خلق نوعی توجه انتخابی از خود نشان می دهند (آکیونو، ۲۰۰۸). در این رابطه بیشاب (۲۰۰۳) بیان میدارد که توجه انتخابی و همچنین توجه پایدار و انتقال توجه به عنوان سه بخش عمده کارکرد توجهی با ذهن آگاهی در ارتباط است و به عنوان یک مولفه بنیادی ذهن آگاهی به شمار می آید (شاپیرو و همکاران، ۲۰۰۶). همچنین طبق نظریه تیزدل و همکاران (۱۹۹۴) ذهن آگاهی امکان کنترل توجه را فراهم می سازد. در ذهن آگاهی توجه آگاهانه سبب می شود که به جای پخش شدن اطلاعات در چرخه دو طرفه معیوب، به طرف تجربه فوری و کنونی چرخش پیدا کند. در اصل ذهن آگاهی سبب می شود منابع پردازش اطلاعات به طرف اهداف خنثی توجه (مانند تنفس یا در لحظه بودن) سوق پیدا کند وبه این طریق از تداوم افسردگی جلوگیری به عمل می آید. بر این اساس می توان در تبیین یافته های پژوهش حاضر چنین بیان کرد از آن جایی که کنترل توجه به عنوان یک مکانیسم شناختی در رابطه با خلق غمگین قرار دارد (شاپیرو و رابرتز، ۲۰۰۲) ، ذهن آگاهی با به وجود آوردن مهارت های آموخته شده کنترل توجه (تیزدل و همکاران، ۲۰۰۰) منجر به کاهش سوگیری توجه منفی و به تبع آن افسردگی می شود. همچنین شواهد نشان داده اند که نشخوار فکری زیربنای شناختی بیماران افسرده را دچار ناهنجاری می کند. در اوایل شکل گیری شناخت درمانی، برای درمان افسردگی بیشتر مفاهیمی از قبیل طرحواره، خطای شناختی و افکار خود آیند منفی مورد توجه قرار گرفته بودند (حمید پور، ۱۳۸۵). اما مدتی بعد نشخوار فکری به عنوان یکی از مهمترین مؤلفه های افسردگی در نظر گرفته شد (واتکینز و برکیا، ۲۰۰۱). نظریه های جدید شناخت درمانی، کاهش نشخوار فکری را به عنوان هدف درمان های خود قرار داده اند (برای نمونه پاپاجئور جیو و ولز، ۲۰۰۴). از آنجایی که فرض بر این است که افسردگی می تواند نتیجه چرخه بین خلق افسرده و تفکر نشخواری باشد، نتایج پژوهش حاضر را می توان چنین تبین کرد از آن جهت که آموزش ذهن آگاهی منجر به آگاهی فرد از الگوی تفکر منفی خود در مواجهه با خلق غمگین میشود سبب می شود افراد از چرخه های تفکر نشخواری رها شوند که این خود می تواند به کاهش افسردگی منجر شود و همچنین خطر عود را نیز کاهش دهد (ما و تیزدل، ۲۰۰۴).
۵-۵ محدودیت های پژوهش
-دشواری شناسایی افراد مبتلا به افسردگی.
-عدم وجود امکان مطالعات پیگیری در این محدوده زمانی.
۶-۵ پیشنهادهای پژوهش
-پیشنهاد میشود برنامه ذهن آگاهی با درمان روانشناختی دیگری همراه شود و نتایج مورد مقایسه قرار گیرند.
-پشنهاد میشود اثر بخشی ذهن آگاهی بر سوگیری توجه در دیگر اختلالات (همچون وسواس، استرس پس از سانحه و غیره) بررسی شود.
-پیشنهاد میشود پژوهش بر روی نمونه با حجم بزرگتر اجرا شود.