می توان گفت در نزد اهل لغت افلاس یعنی بجایی رسیدن که دیگر برای شخص مالی نمانده یا مال ارزشمندی نداشته باشد .
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
بند دوم : تعریف حقوقی
در کتب فقها از «افلاس »تعریف چندانی یافت نشد بلکه بیشتر به تعریف «مفلس » پرداخته اند ولی می توان افلاس را چنین تعریف نمود «حالت شخصی است که اموالش کمتر از دیون او باشد[۳۴]».
بعضی از فقهای عامه معتقدند افلاس در شرع بر دو معنا اطلاق می شود . یک آنکه مال مدیون مستغرق دینش می باشد ، یعنی مال مدیون کمتر از دیون او می باشد . دوم آنکه اصلاً مدیون مالی ندارد[۳۵] .
گفتار چهارم : مُفلِس
بند اول :تعریف لغوی
مفلس (به کسر لام)کسی که سرمایه از دست داده و فقیر شده[۳۶] . مفلس شخصی است که اموال ممتاز و خوبش را از دست داده و برای او پول کم ارزشی باقی مانده است[۳۷] .
مفلس کسی که چیزی و فلسی ندارد.الفلس(سکه مسی)،فَلِسَ (از ان چیز خالی شد)[۳۸].
تعریف فوق هر چند از فقها ارائه نشده است لکن تعریف لغوی مفلس می باشد .
بند دوم :تعریف حقوقی
فقهای عظام از مفلس تعاریف بسیار ارائه نموده اند لکن همانطور که اشاره شد این تعاریف بعضاً لغوی هستند تعریفی که در ترمینولوژی حقوق آمده به این صورت می باشد که :«مفلس کسی است که اموال و مطالبات او کمتر از دیون او باشد[۳۹]» .
دربرخی آثار فقهی مفلس چنین تعریف شده است :مفلس شخصی است که دارای فلوس باشد هر چند که قبلاً در هم و دیناری داشته است[۴۰] .و یااینکه شخصی که مالش وفای دیونش را نمی کند و ممنوع از تصرف در مالش می باشد[۴۱] .
برخی دیگر از فقها گفته اند :مفلس شخصی است که دارایش کافی برای ادای دیونش نمی باشد خواه اصلاً مالی نداشته باشد و یا اینکه مالش کمتر از دیونش باشد[۴۲].
بعضی از محققین عرب، مفلس را چنین تعریف کرده اند :مفلس کسی است که حاکم حکم افلاس او را صادر کرده و او را ممنوع از تصرف در مالش نموده است و شخص را از تصرف در اموالش خلع ید کرده است[۴۳] .
اما مطابق ماده ۲ قانون اعسار و افلاس ۱۳۱۰ ه. ش «مفلس کسی است که دارایی او برای پرداخت مخارج عدلیه و بدهی او کافی نیست .
گفتار پنجم :مـُفلًس
مفلس به ضم میم و فتح لام ،در شرع کسی است که بدهی بر وی مسلط شود و دارایی وی تکافوی اداء دیون او را ننماید به عبارت دیگر مفلس کسی است که مدیون باشد و نداشته باشد تا بدهی هایش را با آن اداء نماید[۴۴].
به نظر دکتر لنگرودی مفلس عبارتست از :«کسی که حکم افلاس او از دادگاه صادر شده باشد»[۴۵] .
حضرت امام (ره )در تحریر الوسیله می فرمایند «مفلس کسی است که از تصرف در مالش محجور شده باشد زیرا مال او برای ادای بدهی هایش کافی نیست.[۴۶]
همچنین طبق نظر بعضی از فقها مفلس کسی است که حکم به تفلیس او داده شده یعنی از تصرف در اموالش ممنوع شده باشد.
گفتارششم :اعسار
بند اول :تعریف لغوی
اعسار واژه عربی و مصدر می باشد که از «عسر » اخذ گردیده است و به معنی تنگدستی ،فقر و تهیدستی می باشد.[۴۷]
همچنین اعسار به معنی تنگدستی و حالت انکه از پرداخت دیون خویش عاجز می باشد .[۴۸]
العسر(تنگدستی،فقر،تنگی)……العُسرٌه(کم مالی،تنگدستی)[۴۹].
در ذکر ریشه ی لغوی اعسار در کتب لغت ،عسر را نقیض یسر دانسته اند[۵۰] .و عسر از حیث لغوی به معنای دشواری می باشد.
همینطور زمانیکه شخص در فقر و تهیدستی است و از وی درخواست شود که بدهی خود را پرداخت کند و تا هنگام توانایی مهلت داده نشود گفته می شود در عسرت واقع شده است.
بند دوم :تعریف فقهی
ناتوانی (مدعی اعسار )از پرداخت حق است ،زیرا مالک چیزی، بیشتر از مستثنیات دین نمی باشد در فقه بخش جداگانه ای به اعسار ومسائل آن اختصاص داده نشده است. برخلاف افلاس که اکثر فقهاءبخش مستقلی را به بحث راجع به افلاس اختصاص داده اند . بلکه در خصوص اعسار در هر بخشی به اقتضای بحث ،مسائل راجع به اعسار را مطرح کرده اند ماند باب قضاء یا باب دین .
اعسار در فقه مفهوم گسترده ای دارد وتنهاشامل عجز از پرداخت دیون نمی گردد بلکه معانی بسیار دارد .
آیات شریفه ذیل دلالت بر صحت این عقیده دارد :
۱-«و یقول الکافرون یوم عسیر»[۵۱] و کافران می گویند این روز دشواری است .
۲-«فسنیسره للعسر»[۵۲] پس برای او کار دشوار آماده کرده ایم .
۳- «والنصار الذین اتبعوه فی ساعه العسر »[۵۳] و یارانی که به هنگام دشواری از او پیروی کردند البته آیه شریفه ۲۸۰ سوره مبارکه بقره که قبلاً به آن اشاره کردیم دلالت بر عجز مالی از پرداخت دیون دارد . خداوند تبارک وتعالی در این آیه می فرماید :«و ان کان ذوعسره فنظره الی میسره ». اگر بدهکار توانایی پرداخت دین خود را نداشت تا هنگام قدرت و تمکن ایفاء دین به او مهلت بدهید .
فقها بعضاً اعسار و افلاس را بجای یکدیگر استعمال می کنند و در مواردی از عبارت مترداف اعسار مانند عجز و ناتوانی و عدم تمکن و عدم استطاعت بهره می گیرند .
ولی در اغلب موارد ،از زمانیکه از عجز و ناتوانی شخص از پرداخت حقوق مالی که خداوند بر عهده انسان قرار داده است بحث می کنند چه حقوق مالی عبادی مانند زکات و چه مجازات و کیفر باشد مانند کفاره دیه یا تکالیفی مانند نفقه اقارب و مهریه از اصطلاح اعسار استفاده می کنند . ولی هنگامیکه شخص ناتوان از پرداخت دیون خویش می گردد مانند قرض عبارت افلاس را بکار می برند .
بند سوم :تعریف حقوقی
در تعریف اعسارمی توان گفت،حالت بدهکار غیر تاجری است که بدهی او زاید بر دارائی اش باشد و بدین ترتیبب نتواند کلیه طلب طلبکاران خود را تادیه نماید.
اعسار صفت غیر بازرگانی است که بواسطه ی عدم کفایت دارایی یا دسترسی نداشتن به مال خود قدرت پرداخت هزینه دادرسی یا دیون خود را نداشته باشد[۵۴].
ماده یک قانون اعسار و افلاس[۵۵]،در خصوص تعریف معسر مقرر داشت :«معسر کسی است که بواسطه عدم دسترسی به اموال و دارایی خود موقتاً قادر به تأدیه مخارج عدلیه یا محکوم به نباشد ».
ماده یک قانون اعسار مصوب ۲۰ آذر ماه ۱۳۱۳ ه.ش بیان می دارد :«معسر کسی است که بواسطه عدم کفایت دارای یا عدم دسترسی به مال خود قادر ، به تأدیه مخارج محاکمه یا دیون خود نباشد ».
به موجب ماده ۵۴ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب ۱۳۷۹ «معسر از هزینه دادرسی کسی است که به واسطه عدم کفایت دارایی یا عدم دسترسی به مال خود قادر به تأدیه هزینه دادرسی نیست .»
تعریف فوق درماده ۶۹۳ ه. آ.د.م سابق نیز آمده بود . همانطور که ملاحظه می گردد قانونگذار در قانون سال۱۳۱۳ پا را فراتر از قبل گذاشته و در تعریف اعسار عدم کفایت دارایی او را نیز ملحوظ نظر قرارمی دهد . با این توضیح که اگر چه در قبل دیدگاه قانون گذار مبنی بر عدم دسترسی به مال از سوی معسر بود .
اکنون حتی اگر دارایی منفی او از دارایی مثبتش نیز بیشتر باشد،صرف نظر از نقدینگی که امکان دسترسی به آن فعلاً مقدور نمی باشد . چنین شخصی را می توان معسر محسوب نمود . بنابراین براساس قانون سال ۱۳۱۳ ه.ش ، اعسار نه تنها وقتی محقق می شود که دارایی مدیون برای پرداخت بدهی هایش کافی نباشد ، بلکه اگر دارایی او بیشتر از بدهی های حال او باشد ولی نتواند بدهی های مزبور را از او پرداخت کند باز هم اعسار محقق می شود .
گفتار هفتم :امهال و تقسیط
اصطلاح امهال[۵۶] در معنی مصدری آن عبارتند از مهلت دادن به بدهکار است و به تقاضای او جهت تأخیر در پرداخت بدهی استمهال گویند و چنانچه در خواست مدیون از جانب مرجع ذیربط و یا طلب کار برای پرداخت تدریجی بدهی اش اجابت شود این نحو پرداخت بدهی، در مهلت های معین شده در چندین وعده را تقسیط و در یک وعده را امهال گویند .
مبحث دوم :عجز از پرداخت دین در حقوق تجارت
گفتا راول :ورشکستگی
بند اول :تعریف لغوی
«ورشکستگی » در مفهوم لغوی به معنی سرمایه خود را از دست دادن ،تاجری که براثر پیشامدی سرمایه خود را از دست داده[۵۷] و هر چه داشته از دست رفته[۵۸] و آنکه دارایی او از دیون وی کمتر است تعبیر شده است .[۵۹]
از بررسی فرهنگ لغت این نتیجه بدست می آید که از نظر لغوی معانی افلاس و ورشکستگی به هم نزدیک هستند ورشکسته یا مفلس به کسی گفته می شود که سرمایه خود را از دست داده و داراییش از دیونش کمتر باشد .
بند دوم :تعریف حقوقی
«ورشکستگی :حالت تاجری است که :از پردخت دیون خود متوقف شود یعنی نتواند تعهدات تجاری خودر ا عمل کند که قدر متقین آن پرداخت دین حال است[۶۰]».
به نظر می رسد تعریف فوق از این جهت که تنها توقف از پرداخت دیون تجاری را موجب ورشکستگی می داند مخدوش باشد زیرا حقوق ایران قائل به تفکیک میان دیون مدنی و تجاری نمی باشد وماده ۵ قانون تجارت کلیه معاملات تجار را تجاری محسوب نموده است .