- وکتوری کردن پروسه ای که داده های رستری را به داده های وکتوری(خط، نقطه، پلی گون) تبدیل می کنند (مک زوسکی، ۱۹۹۹؛ دکر، ۲۰۰۱).
- لایه های داده ها در سیستم اطلاعات جغرافیایی بیشتر به صورت نقشه های موضوعی جداگانه یا مجموعه ای از داده ها سازمان دهی می شوند. هر یک از این نقشه های موضوعی به عنوان یک لایه شناخته می شوند. یک لایه مجموعه ای از داده ها است که بیانگر یکی از ویژگی های هدف در یک محدوده جغرافیایی می باشد.
لایه ها مشابه با قلق های ترنسپرنسی عمل می کنند. به این صورت که هر یک، یک خصوصیت و عارضه را نمایش می دهند. سپس با روی هم اندازی آن ها می توان به روابط مکانی و اطلاعات جدیدتری دست یافت. هر لایه نقشه اطلاعاتی از یک طبیعت مادی متفاوت(ماهیت متفاوت) را نشان می دهد که به عنوان یک متغیر شناخته می شود. لایه نقشه قابل تغییر و دستکاری، ذخیره شدن، آنالیز است و به صورت منفرد و یا ترکیب با لایه های دیگر می تواند ارائه گردد (مک زوسکی، ۱۹۹۹).
- اطلاعات، شناخت، آگاهی
شکل(۲-۲) هرم اطلاعات را به صورت کلاسیک نشان می دهد. ما با داده های زیادی سروکار داریم و طبق طبیعت داده ها (نه اطلاعات) تفسیر آن ها دشوار می باشد. داده ها به عنوان ورودی به سیستم اطلاعات جغرافیایی وارد و در بانک های اطلاعاتی ذخیره می شوند. داده ها خام و کم ارزش هستند روی آن ها فرایند تبدیل، بهنگام سازی و تجزیه و تحلیل صورت می گیرد و داده تبدیل به اطلاعات می گردد. وقتی این اطلاعات تفسیر و درک شدند، شناخت افزایش می یابد. این شناخت از پدیده هایی که با آن ها سروکار داریم، منطقه مورد نظرمان و مزرعه ای که نتایج را به آن تعمیم می دهیم، ایجاد می شود.
شناخت کمک می کند تا از اطلاعات جهت پاسخ به سوالات استفاده می شود. وقتی نتایج به دست آمد به مرحله نهایی هرم رسیده ایم، یعنی دانش و آگاهی و یا به عبارتی توانایی در بهترین استفاده از شناخت برای حل مسائل (دکر، ۲۰۰۱)
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
- رقومی سازی برگرداندن و تبدیل داده های آنالوگی به ساختار رقومی، به طور مرسوم با قرار دادن یک نقشه کاغذی بر روی میز دیجیتایزر و ثبت نقاط از نقشه کاغذی انجام می گرفت. امروزه استفاده از اسکنر و بسته های نرم افزاری انجام این پروسه طولانی مدت و کسل کننده را آسان ساخته است (دکر، ۲۰۰۱).
۲-۶-۷ محدودیت ها و کاربردها
هدف از کاربری اراضی پایدار، تامین نیازهای کاربران ضمن حفظ منابع طبیعی می باشد. به این منظور در یک کاربری پایدار باید ۱) تمام اهداف کاربری اراضی در نظر گرفته شود. ۲) نیازهای اکولوژیکی کاربری های زمین تعیین می گردند. ۳) مکانیزمی برای تطابق نیازهای اکولوژیکی با اهداف و شرایط زمین ۴) مکانیزمی برای تصمیم گیری در مورد تخصیص بهینه ترین اراضی انتخاب گردد.
تامین این شرایط نیاز به داده های جامع و کاملی در مورد اراضی و کاربری های آن دارد. این داده ها از دو طریق دستی و دیجیتالی تهیه می شوند. در سیستم دستی منابع داده ها شامل: نقشه، عکس هوایی و داده های آماری هستند که به صورت سیستماتیک و با تکنیک هایی مانند روی هم اندازی تجزیه و تحلیل می گردند تا نقشه قابلیت و تناسب اراضی تهیه گردند و بر این اساس تجزیه و تحلیل های دستی صورت می گیرد. چندین محدودیت مانند: عدم انعطاف پذیری و تغییر، دشواری و کندی کاربرد و مشکل به هنگام کردن داده ها و اطلاعات وجود دارد. اکثر این محدودیت ها و کمبودها با بهره گرفتن از محاسبات و آنالیزهایی که در سیستم اطلاعات جغرافیایی صورت می گیرد پوشیده می شوند. در کنار افزایش توان آنالیز داده ها، سیستم های محاسباتی شرایطی را برای تلفیق داده های مکانی و غیر مکانی که از منابع جداگانه ای جمع آوری و در یک بانک اطلاعاتی رقومی ذخیره شده اند فراهم می سازند. زمانی که داده ها در بانک های اطلاعاتی سازمان دهی می شوند، استفاده از این داده ها و به هنگام کردنشان امکان پذیر است (مواسی، ۲۰۰۱). این سیستم با تبدیل اطلاعات جغرافیایی به داده های رقومی و ذخیره سازی آن ها، امکان هر گونه تغییر و بازنگری در اطلاعات، تغییر مقیاس و سایر اصلاحات مورد نیاز را میسر می سازد (رضایی، ۱۳۸۱؛ مدیری و خواجه، ۱۳۷۸).
نهایتا با خروجی هایی که ارائه می گردد مطمئنا کاربران زیادی با ساختارهای مناسب تر و جزئیات بیشتری از این اطلاعات استفاده می کنند و این انعطاف پذیری سیستم را نشان می دهد. گرچه استفاده از سیستم اطلاعات جغرافیایی به تنهایی کمک بزرگی به ما در انتخاب مکان های مورد نظرمان می کند ولی این سیستم به کاربر در تصمیم گیری در مورد انتخاب بهترین مکان از بین مکان ها نمی کند. اکثر سیستم های اطلاعات جغرافیایی ابزار ویژه ای را جهت ارزیابی و تصمیم گیری در مورد مسائل چند معیاری با اهداف مختلف برای کاربر فراهم نمی سازند. در کل روش هایی بر اساس تکنیک های ارزیابی چند معیاری نیاز است تا تناسب مکان های قرار گرفته در داخل مناطق محتمل تعیین شده با روش های آنالیز سیستم اطلاعات جغرافیایی را ارزیابی کنند. در تخصیص کاربری اراضی و در زمینه تعیین کاربری اراضی، مطابق با نیازهای کاربر تصمیم گیری می شود. این تصمیم گیری بر اساس معیارهای اکولوژیکی و اولویت های کاربر که اغلب با یکدیگر متعارض هستند، صورت می گیرد. در این تصمیم گیری اثراتی که یک هدف ممکن است بر اهداف دیگر و شرایط محیطی داشته باشد مورد توجه قرار می گیرد. یک سیستم حمایتی تصمیم گیری در واقع به تصمیم گیرنده این امکان را می دهد تا از بین جایگزین های مورد نظر، بهترین را انتخاب کند. به دلیل فقدان ابزار مناسب تصمیم گیری، سیستم اطلاعات جغرافیایی در فرآیندهای تصمیم گیری ضعیف عمل می کند. بنابراین دو روش برای بهبود بخشی به قابلیت تصمیم گیری در سیستم اطلاعات جغرافیایی استفاده شد. در روش اوّل ابزارهای تصمیم گیری در این سیستم توسعه یافتند و در روش دیگر سیستم های اطلاعات جغرافیایی با بسته های نرم افزاری عمومی آماری یا با مدل های آنالیزی تخصص یافته مانند مدل های اجتماعی- اقتصادی یا محیطی ترکیب شدند (مواسی، ۲۰۰۱).
از طرفی عملکرد سیستم اطلاعات جغرافیایی در مدیریت مناطق محدود می باشد، که این محدودیت به دلیل موانع و مشکلاتی است که در همپوشانی نقشه های رقومی اطلاعات وجود دارد. بعضی از این مشکلات عبارتند از:
-
- زمانی که بیش از ۴ متغیر وجود داشته باشد، همپوشانی دشوار است.
-
- اگر متغیرها هم ارزش نباشد امکان همپوشانی نیست. بنابراین تکنیک های تحلیلی، تلفیقی طراحی شدند تا با بهره گرفتن از ارزیابی چند معیاری و با توجه به محیط سیستم اطلاعات جغرافیایی، برای کاربر امکانات بیشتری را فراهم کنند (سیلوا و همکاران[۳۸]، ۲۰۰۳).
۲-۸ بررسی مطالعات صورت گرفته در ایران و سایر نقاط دنیا
فرج نیا (۱۳۸۱) پتانسیل تولید گندم آبی در دشت تبریز را ۶۷۰۰ کیلوگرم در هکتار برآورد و گزارش نمود که به دلیل محدودیتهای زمین، خاک و مدیریت این مقدار تا ۱۲۵۰ کیلوگرم در هکتار افت پیدا می کند. سهرابی و همکاران (۱۳۸۲) پتانسیل تولید چغندقندر سیلاخور لرستان را با روش فائو ۶۸ تن در هکتار برآورد و گزارش کردند که بین شاخص اراضی محاسبه شده همبستگی خوبی با روش پارامتریک و عملکرد زارعین وجود دارد. سیدجلالی (۱۳۷۹) پتانسیل تولید و تناسب اراضی ۳۶۲۰۵ هکتار از اراضی میان آب شوشتر را برای گندم آبی و دیم مطالعه نمود. نتایج حاصل از اجرای این طرح نشان داد که پتانسیل تولید گندم آبی به روش فائو ۶۴۵۷ کیلوگرم در هکتار است که در مقایسه عملکرد واقعی زارع مشاهده نمود که ضریب همبستگی آنها ۷۷/۰ است و نتیجه گرفت که این مدل با شرایط منطقه تطابق خوبی دارد. پتانسیل تولید گندم دیم در این منطقه از ۱۵۰ تا ۱۱۱۱ کیلوگرم در هکتار متفاوت است که مهمترین عوامل محدود کننده شامل آهک، وضعیت زهکشی، شوری، قلیائیت و کمبود بارندگی است. هدف از این تحقیق محاسبه دوره رشد و تخمین تولید خالص بیوماس چغندرقند به روش فائو و ارزیابی تناسب اراضی دشت یکانات مرند برای کاشت این محصول است تا با رفع محدودیت های قابل اصلاح و ارتقاء سطح مدیریت، عملکرد زارعین را به عملکرد پتانسیل نزدیک نمود.
ایوبی(۱۳۸۵) در منطقه برآان شمالی اصفهان برای تولید گندم مقدار بحرانی ۶/۲ تن در هکتار را بدست آورد.محنت کش(۱۳۸۱) نیز در منطقه دشت شهرکرد مقدار۳/۲ تن در هکتار را بدست آورد. این نتایج مؤید آن است تولید بحرانی علاوه بر تأثیرپذیری از شرایط اقتصادی کشور به شرایط بازارهای محلی کشور نیز بستگی دارد. تولید پیش بینی شده بر اساس شاخص خاک و تولید پتانسیل محاسبه شده و سپس رابطه رگرسیون آن با تولید مشاهده شده در مورد گندم و ذرت به ترتیب با ضریب تشخیص ۸۱۶/۰ و ۸۲۶/۰ معنی دار می باشد. این ارتباط معنی دار گواه صحت روش ارزیابی و درجه بندی صحیح خصوصیات اراضی است. محنت کش نیز رابطه معنی داری (r2 = ۰/۷۷ , P<0/01) بین تولید پیش بینی شده و مشاهده شده به دست آورد. بازگیر(۱۳۷۷) نیز برای گندم ضریب تشخیص معنی دار در سطح احتمال ۹۹ درصد (r2 = 0/67) به دست آورد. وان رانست و همکاران در مطالعه خود روی ذرت در منطقه کامرون با بهره گرفتن از روش فوق، بدون درنظر گرفتن فاکتورهای مدیریتی نشان دادند که متوسط تولید پیش بینی شده در منطقه ۲ تن در هکتار می باشد، حال آنکه متوسط برداشت زارعین یک تن در هکتار بوده است. آنها اختلاف زیاد بین دو تولید را اینگونه توضیح دادند که عوامل مدیریتی ضعیف در منطقه نظیر استفاده از واریته های کم بازده، عدم اقدامات حفاظتی در برابر فرسایش، در پیش بینی تولید لحاظ نشده اند. نتایج تعیین سطح مدیریت نشان می دهد که شاخص سطح مدیریت در مورد گندم در دامنه ۸۴/۰ – ۵۲/۰ قرار دارد که طبق راهنمای مربوطه سطح مدیریت این کشت در منطقه متوسط و بالاست. شاخص مدیریت کشت ذرت از ۸۴/۰ تا ۸۱/۰ در تغییر است که نشان دهنده سطح مدیریت متوسط و بالا در منطقه است. ولی شاخص مدیریت کنجد بین ۵۲/۰ – ۳۸/۰ قرار داشته که بیانگر سطح مدیریت کم تا متوسط برای این بهره وری است. همانطور که نتایج ارزیابی کمی نشان داد در عمده واحدها کلاس کمی تناسب برای کشت گندم و ذرت در کلاس S3 قرار گرفته است. دلیل اصلی کاهش محصول در مورد گندم و ذرت مسائل مدیریتی نمی باشد و عمدتاً مربوط به محدودیت های خاک می باشد. لیکن در مورد کنجد علاوه بر محدودیت های اراضی مشکلات مدیریتی( نظیر سطح پایین مدیریت، غیر مکانیزه بودن کشت، عدم استفاده از کود و سموم دفع آفات و عدم ضد عفونی بذر )در کاهش تولید نقش مؤثری ایفا می کنند. نتای ارزیابی کمی نشان می دهد که در تمامی واحدهای اراضی برای محصولات گندم و ذرت نسبت به کلاس ارزیابی کیفی عموماً در یک سطح و یا بالاتر از آن قرار دارد که دلیل آن سطح مدیریت بالا برای کشت این محصولات در منطقه است. این نتیجه گیری با نتایج مطالعات گیوی(۱۳۸۷)، بازگیر(۱۳۷۷)، ایوبی(۱۳۸۱) و محنت کش(۱۳۷۸) مطابقت نشان می دهد. به علت مدیریت ضعیف در کشت کنجد کلاس های کمی این محصول در تمامی واحد ها در سطح پایین تری از کلاسهای کیفی قرار دارد.
فرج نیا(۱۳۸۴) در نتایج تناسب اراضی در دشت یکانات مرند نشان داد که منطقه مرند برای کاشت چغندرقند دیم مناسب است زیرا دوره رشد این محصول خارج از دوره رشد منطقه (۲۱ آبان – ۱۵ اردیبهشت ماه) می باشد اما در این منطقه برای کاشت چغندرقند آبی محدودیت اقلیمی وجود ندارد. پتانسیل تولید چغندرقند در منطقه با بهره گرفتن از مدل پتانسیل تولید آبی فائو ۷۷ تن در هکتار برآورد شد. ارزیابی تناسب تک تک واحد های اراضی با روش پارامتریک نشان داده که ۸۵/۵ درصد از کل اراضی مورد مطالعه برای کاشت چغندرقند در کلاس ۲S (نسبتاً مناسب)، ۷۵/۲۶ درصد در کلاس S3 (مناسب اما با سودآوری کم) ۹/۵۲ درصد این اراضی در کلاس N(نامناسب) قرار گرفتند. همبستگی قوی بین شاخص اراضی محاسبه شده به روش پارامتریک و عملکرد فعلی زارعیننمایانگر دقت بالای این روش در ارزیابی اراضی است. محدودیت اصلی این اراضی برای کاشت چغندرقند، شوری خاک است. از سایر عوامل مؤثر در افت محصول می توان به تپه ماهور، شیب دار بودن اراضی و عوامل خاکی نامساعد (بافت سنگین،سنگریزه و … ) و مدیریت ضعیف زارعین اشاره نمود.
نتایج ارزیابی تناسب اراضی دیمزارهای منطقه تالاندشت استان کرمانشاه نشان داد که برای کشت گندم، جو و نخود دیم تماماً تناسب پایینی دارند. این امر ناشی از کمبود آب در بخشی از مراحل رشد می باشند. با آبیاری تکمیلی محدودیت آب واحدهای اراضی کاملاً رفع می گردد. علاوه بر محدودیت های اقلیمی محدودیت های شیب، میکرورلیف و سنگریزه مهمترین عوامل محدود کننده برای رشد نباتات مورد نظر اقتصادی، نخود به عنوان مناسب ترین نبات و در درجات بعدی گندم و جو در منطقه معرفی می گردند (جلالیان و همکاران، ۱۳۸۵).
نتایج ارزیابی کیفی تناسب اراضی در دشت مهران نشان داد که عمده واحد های اراضی برای محصولات مورد نظر دارای کلاس تناسب متوسط هستند که این امر ناشی از محدودیت خصوصیات فیزیکی خاک می باشد. مقایسه کلاسهای کیفی و کمی در مورد گندم و ذرت نشان می دهد که کلاس های کمی در سطح برابر یا بالاتری نسبت به کلاسهای کیفی قرار دارند که ناشی از سطح مدیریت بالای کشت این محصولات است، درحالی که کلاسهای کمی در مورد کنجد در سطح پایین تری نسبت به کلاسهای کیفی قرار گرفته که این به واسطه مدیریت ضعیف در کشت و کار این محصول است. نتایج تناسب اقتصادی نشان داد که سودآورترین محصول در منطقه گندم بوده و تناوب زراعی گندم و کنجد در واحدهای تحت کشت این محصولات دارای سودآوری بیشتری از تناوب گندم و ذرت می باشد و این سودآوری در آینده با رعایت اصول صحیح مدیریت در مورد کنجد قابل بهبود می باشد (جلالیان و همکاران، ۱۳۸۵).
الباجی و همکاران(۲۰۱۰) در پژوهشی به مقایسه روش های آبیاری مختلف بر اساس روش بررسی پارامتری در دشت عباس- ایران پرداختند. نتایج نشان داد که استفاده از آبیاری بارانی به جای روش های آبیاری سطحی و قطره ای، باعث بهبود کشت ۲۱۲۵۰ هکتار از اراضی مورد مطالعه می شود. علاوه بر این استفاده از آبیاری قطره ای به جای آبیاری بارانی و سطحی باعث می شود که ۶۲۷۵ هکتار از اراضی این دشت که مناسب هستند، بهبود یابند. مقایسه انواع روش های آبیاری نشان داد که روش های آبیاری بارانی و قطره ای موثرتر و کارآمدتر از دیگر روش های آبیاری برای بهبود سطح بهره وری زمین می باشند. باید توجه داشت که عامل اصلی محدود کننده در استفاده از روش های آبیاری بارانی و سطحی در این منطقه بافت خاک و عامل اصلی محدود کننده جهت استفاده از روش آبیاری قطره ای محتوای کربنات کلسیم خاک و بافت خاک است. نتایج حاصله و با بهره گرفتن از تکنیک های سنجش از دور و سیستم اطلاعات جغرافیایی نشان داد که برای آبیاری ۱۶۱۲۵ هکتار از منطقه روش آبیاری سطحی و برای ۶۰۰۱۶ هکتار روش آبیاری بارانی و ۱۵۴۲۵ هکتار جهت آبیاری قطره ای مناسب می باشد؛ در صورتی که ۲۱۵۰ هکتار از منطقه مورد مطالعه جهت آبیاری بارانی و سطحی نامناسب بود.
تاپا و مورایاما (۲۰۰۷)، جهت ارزیابی کشاورزی استان هانوی ژاپن، روشی جامع با بهره گرفتن از AHP و GIS ارائه کردند. آن ها بعد از انجام نقشه برداری های مزرعه ای و بر اساس داده های به دست آمده از خاک، کاربری اراضی، منابع آب، شبکه های جاده ای و دسترسی به بازار فروش، به عنوان عوامل اصلی موثر در ارزیابی استفاده کردند. سپس نقشه هر یک از پارامترهای ذکر شده را با بهره گرفتن از ملاک های منطقی در مقیاس منطقه ای به دست آوردند. از روش AHP جهت اولویت دهی وزنی، به هر یک از متغیرها استفاده شد. پنج لایه مکانی ایجاد شده از پارامترهای موثر با توجه به وزن هر کدام، جهت ایجاد نقشه های تناسب نهایی با هم ادغام شدند. طبق گفته این محققان، روش گفته شده روشی ارزان، سریع و ارائه دهنده چهارچوبی همه جانبه می باشد که تصمیم گیری سیاستگزاران را در اتخاذ شیوه های موثر در پایداری اراضی بهبود خواهد بخشید.
محنت کش(۱۳۷۸) در منطقه شهرکرد نیز نشان داد که اقلیم منطقه برای رشد گندم مناسب بوده است. تناسب کیفی اراضی نشان می دهد که برای کشت آبی محصولات گندم و ذرت، خصوصیات فیزیکی خاک بیشترین محدودیت را ایجاد کرده و در اکثر واحدهای اراضی مشکل عمده زیادی گچ و در مرحله بعد مازاد آهک می باشد. در برخی واحدها نیز عمق کم خاک و شوری نیز مشکل ساز می باشند. محنت کش(۱۳۷۸) در منطقه دشت شهرکرد نیز نشان داد که مهمترین محدودیت های کشت گندم در منطقه شامل محدودیت های فیزیکی خاک، توپوگرافی و زهکشی در واحدهای مختلف بوده است. بازگیر در منطقه تالاندشت استان کرمانشاه نیز نشان داد که مهمترین خصوصیات فیزیکی محدوده کننده برای تولید گندم درصد سنگریزه در عمق و سطح بوده است.
حاتمی و همکاران (۱۳۸۷) ارزیابی اراضی برای محصولات اقتصادی با بهره گرفتن از اطلاعات سنجش از دور (RS) و سامانه های اطلاعات جغرافیایی(GIS) در محدوده ی منطقه رباط کریم را مورد مطالعه قرار دادند. نتایج حاصل از مطالعه آن ها نشان داد که در واحد اول و دوم کلاس تناسب کیفی اراضی برای محصولات گندم ، جو و ذرت S2 و برای کلزا و انگور S3 می باشد. در واحد سوم و چهارم برای همه محصولات کلاس S3 بدست آمد. در واحد پنجم کلاس تناسب کیفی برای گندم و جو S2 و برای سایر محصولات S3 بدست آمد. در واحد ششم با بررسی های انجام شده مشخص گردید کلاس تناسب کیفی اراضی برای همه گیاهان S3 می باشد. تناسب کیفی به دست آمده در واحد هفتم برای گندم، ذرت، جو و کلزا S2 و برای انگور S3 بود. در واحد هشتم کلاس تناسب کیفی برای همه محصولات S3 بدست آمد. در واحد نهم برای گندم ، جو و ذرت کلاس S2 و برای کلزا و انگور کلاس S3 بدست آمد و نهایتا در واحد دهم کلاس S2 برای همه محصولات بدست آمد و همچنین در مرحله بعد از لحاظ کمی نیز محصولات را مورد بررسی قرار داده و توجیه اقتصادی هر محصول را در هر واحد مورد تحلیل قرار دادند.
حانل و مگنوسون[۳۹] (۲۰۰۵) در ارزیابی تناسب اراضی در اسپانیا جهت حاصلخیز کردن جنگل های اسپانیا (با خاک های آلی) با بهره گرفتن از خاکستر از ضخامت پیت، باروری مکانی، زهکشی، وضعیت زهکش ها، گیاهان غالب منطقه و مرحله توسعه درختی به عنوان عوامل موثر در شناسایی محل های مناسب جهت استفاده از خاکستر در خاک های آلی جنگل های اسپانیا استفاده کردند. خاکستر شامل تمام عناصر مغذی جهت رشد درختان به غیر از نیتروژن را دارا می باشد. در خاک های آلی در اسپانیا نیتروژن به مقدار کافی فراهم می باشد در حالی که مقدار دیگر عناصر مغذی در پیت کم می باشد. این بدان معناست که جنگل های اراضی پیت، فراهم کننده فرصتی مناسب برای استفاده از خاکستر به عنوان مواد اصلاحی جهت افزایش تولیدات جنگل را فراهم می آورد که این محققان به این منظور به شناسایی مناطق متناسب جهت افزایش خاکستر (ماده اصلاحی) با بهره گرفتن از معیار های گفته شده پرداختند.
شاکری و همکاران(۱۳۸۶) برای بهینه سازی طبقه بندی تناسب اراضی در منطقه آق قلا، مطالعات خاکشناسی نیمه تفصیلی به روش ژئوپدولوژیک را انجام دادند که مطالعات طبقه بندی تناسب اراضی برای محصولات انتخابی به روش محدودیت ساده و بر مبنای اصول ارائه شده در راهنمای فائو انجام گرفت. در مقایسه با روش معمول ایران، اعمال روش ژئوپدولوژیک در مطالعات خاکشناسی و طبقه بندی تناسب اراضی منجر به افزایش درجه خلوص واحدهای نقشه خاک گردید. افزایش درجه خلوص واحدهای نقشه خاکشناسی و طبقه بندی اراضی به نوبه خود تاثیر مثبتی در تفکیک و همگنی کلاس ها و تحت کلاس های طبقه بندی تناسب اراضی برای محصولات انتخابی در منطقه مطالعاتی نشان داد.
مارتین و مانگر[۴۰] (۲۰۰۲) مفید بودن داده های TM را برای طبقه بندی خاک ها در مناطق خشک مطالعه کردند و بعد از بررسی چهار روش ( ساده ، تکنیکی، مقیاسی وکمپلکس) از داده های سنجش از دور در جداسازی واحد های خاک به این نتیجه رسیدند که روش ساده دارای دقت ۶۷ تا۷۰ درصدی بوده و نوارهای ۴.۲و۷ را بهترین نوارها برای جداسازی واحدهای خاک معرفی کردند. این محققان دقت روش های تکنیکی، نسبتی و کمپلکس را به ترتیب ۶۶.۸۶% و ۶۱.۴۳ % و۲۸.۵۰ % گزارش کرده اند، اما روش تکنیکی را به خاطر دقت آماری بالاتر از سایر روش ها و نیز امکان جداسازی واحدهای خاک با داشتن داده های کمتر به عنوان بهترین روش برای طبقه بندی خاک ها در مناطق خشک ارائه دادند.
عمادی و همکاران (۲۰۰۹) با ایجاد و توسعه روشی در ارزیابی تناسب اراضی در جنوب کشور از سامانه اطلاعات جغرافیایی، زمین آمار و سنجش از دور کمک گرفتند و بیان داشتند استفاده از دادههای ماهوارهای هر چند هم که همبستگی بالایی با داده های طیفی نداشته باشد می تواند در افزایش دقت نقشه توصیفی در ارزیابی تناسب اراضی داشته باشد. شلابی و همکاران (۲۰۰۶) نیز بیان داشتند دادههای سنجنده ETM+ می تواند نقش مهمی در شناسایی منابع اراضی در تهیه نوع کاربری های اراضی در تهیه نقشه نهایی ارزیابی تناسب اراضی داشته باشد.
مسینگ و همکاران (۲۰۰۳) و چن و همکاران (۲۰۰۳) معیارهایی را در ارزیابی تناسب اراضی در حوضه های آبخیز کوچک در جلگه های بادرفتی در چین که به شدت از مشکل فرسایش رنج می برند را ارائه داده اند. این پروژه در سطح ملی در کشور چین به هدف شناسایی روشی برای برنامه ریزی کاربری اراضی، برنامه ریزی مشارکت کشاورزان، ارزیابی اراضی و مدل سازی فرسایش در این کشور در استفاده پایدار از منابع ملی انجام شد. آن ها ویژگی های مناسب را در این مناطق برای انتخاب بهترین کاربری ویژگی های اقلیمی، مقدار آب خاک، جهت شیب، ظرفیت نگهداشت آب خاک، محدودیت های خاکورزی، درجه شیب، ظرفیت نفوذ، فراهمی عناصر غذایی و خطرات سیل گیری ذکر کردند. آن ها بیان داشتند هر چند که تغییرات مدیریتی انجام شده در منطقه جهت بهبود باروری و پایداری در این پروژه، محدودیت های بزرگی را در تولید زراعی دارد، اما محدود کننده ترین دلیل برای بیشتر محصولات منطقه به ترتیب درجه شیب، خطر فرسایش، در دسترس بودن آب و فراهمی عناصر غذایی می باشد.
این محققان اعلام کردند که با حمایت دولت می توانند تمام زمین هایی با خاک عمیق و شیب های کمتر از ۱۵ درجه به زمین های زراعی اختصاص یابند و در صورت امکان حفاظت بیولوژیکی ترکیبی مانند مالچ پاشی همراه با آیش مناسب انجام گردیده و تمام زمین های با شیب بیشتر از ۱۵ درجه برای مصارف دیگر مانند باغستان، درختان جنگلی، چمن زار و بوته زار اختصاص یابند. البته کاهش قابل ملاحظه ای در درآمد کشاورزان در اجرای این طرح ایجاد شد که کشاورزان محلی را با مشکلاتی در پذیرش این طرح مواجه می کرد. اما حمایت مالی از منابع غیر کشاورزی (احداث کارخانجات صنعتی در منطقه) به واسطه امکانات فراهم شده در این مناطق توسط دولت، این مشکل کشاورزان را نیز برطرف نمود. آنان پیش بینی کردند که بهبود درآمد کشاورزان با بهبود وضعیت خاک و کنترل فرسایش و امکان کشت در شیب های ۱۵ تا ۲۵ درجه در ۵ سال آینده فراهم خواهد شد.
زیادت (۲۰۰۷) در مطالعه ای به طبقه بندی تناسب اراضی با بهره گرفتن از منابع مختلف اطلاعاتی (نقشه های خاک و ویژگی های تخمینی خاک) پرداخت. از آن جایی که آماده کردن نقشه هایی با مقیاس بزرگ و دقت کافی در کشور اردن بسیار پرهزینه و وقت گیر بودند، او از ویژگی های زمینی بدست آمده از مدل های رقومی ارتفاع (DEM) استفاده کرده و برای تخمین ویژگی های خاک در مکان هایی که اطلاعات خاکی وجود نداشت، استفاده کرد. هدف از این تحقیق بدست آوردن نقشه های طبقه بندی تناسب اراضی بدست آمده از داده ای تخمینی و دو نقشه تناسب اراضی بدست آمده از مطالعات نقشه برداری سنتی (با مقیاس ۱:۱۰۰۰۰ و ۱:۵۰۰۰۰) می باشد. نتایج نشان داد که دقت نقشه های بدست آمده بوسیله ویژگی های تخمین زده شده ی خاک، تفاوت چشمگیر و دقیق تری نسبت به دو نقشه دیگر داشته است. او استفاده از روش های میان یابی را عامل افزایش دقت نقشه های تناسب اراضی می داند. همچنین توزیع مکانی طبقه بندی تناسب از ویژگی های تخمین زده شده ی خاک، الگوهای واقع گرایانه تری را ارائه داده است. این تحقیق تاکید کننده آن است که در مناطقی که نقشه های خاک هنوز تهیه نشده است و یا از اطلاعات قابل اعتمادی برخوردار نیستند، می توان از مدل های تخمینی و یا روش های میان یابی به عنوان منبعی جایگزین استفاده کرد.
بونیانوفاب و همکاران (۲۰۰۴) در ارزیابی تناسب اراضی شمال تایلند برای کشت موز از GIS برای ترکیب ۵ عامل محیطی (عوامل تجاری، فراهمی آب، ویژگی خاک، اقلیم و توپوگرافی) که شامل ۱۹ متغییر بودند از امتیاز دهی به متغییرها و وزن دهی به هر عامل و متغییر ها استفاده کرده و تناسب اراضی را در ۵ کلاس ( از S1 تا N1) بیان کردند و با ادغام شرایط محیطی فعلی، ویژگی های خاک و انواع کاربری های اراضی مکان های جدید مناسب برای کشت موز را تحت روش های مدیریت اراضی در تایلند پیشنهاد کردند.
با توجه به تحقیقات گذشته می توان چنین برداشت کرد که افزایش دقت در نقشه های ارزیابی تناسب اراضی اقدامی لازم الاجرا است و استفاده از ارزیابی تناسب اراضی با بهره گرفتن از زمین آمار و سامانه اطلاعات جغرافیایی می تواند در بهبود دقت نقشه های ایجاد شده موثر باشد که در طرح تحقیقاتی زیر به آن پرداخته خواهد شد.
سرمدیان و همکاران (۱۳۸۲)، به مطالعه تناسب اراضی برای محصولات تحت آبیاری با بهره گرفتن از سنجش از راه دور (RS) و سامانه های اطلاعات جغرافیایی (GIS) در منطقه ی ورامین پرداختند و اهمیت اطلاعات مکانی و جغرافیایی را در ارزیابی تناسب اراضی نشان دادند و سامانه های اطلاعات جغرافیایی و پردازش رقومی تصاویر ماهواره ای برای تهیه نقشه ای موضوعی مورد نیاز در یک منطقه خشک را به کار بردند. نتایج حاصله به این صورت بود که با ارزیابی تناسب کیفی اراضی منطقه مورد مطالعه نشان داد که کلاس تناسب کیفی واحد های اراضی در شرایط فعلی برای گندم و جو آبی غالباً S1 ( مناسب ) و S2 ( نسبتاً مناسب ) و برای برخی واحد های S3( مناسب اما با سود کم ) و N ( نامناسب ) بوده و برای ذرت دانه ای و پنبه نیز اکثراً S2 ( نسبتاً مناسب ) و S3 ( مناسب اما با سود کم ) و در برخی واحد ها N (نامناسب) می باشد.
کمالی(۱۳۸۲)، به بررسی و تعیین تناسب اراضی برای محصولات آبی عمده منطقه آبیک قزوین با بهره گرفتن از تصاویر ماهواره ای و سیستم اطلاعات جغرافیایی پرداخته است و همچنین با مقایسه روش های مختلف تناسب اراضی بهترین کاربری را در منطقه تعیین کرده و درجه ی تناسب کیفی اراضی برای محصولات عمده ای که در منطقه به روش آبی کشت شده اند را نیز تعیین کرده و نقشه تناسب اراضی برای محصولات فوق را با بهره گرفتن از سیستم اطلاعات جغرافیایی تهیه کرده است.
عسگری(۱۳۸۵) ، به پهنه بندی اکولوژی کشاورزی بخشی از اراضی قزوین با بهره گرفتن از سنجش از دور و سامانه اطلاعات جغرافیایی پرداخته و نشان داد که بانک داده های اراضی به منظور برنامه ریزی ، مدیریت منابع اراضی و اختصاص دادن اراضی به کاربردهای مناسب با توجه به میزان تناسب برای هر یک از استفاده های خاص بسیار ارزشمند و گرانبها هستند و به طور وسیع و گسترده ای امکان ارزیابی و بر همکنش بین سطوح مختلف مدیریت اراضی منطقه و اخذ تصمیمات درست را فراهم کند.
دلی و همکاران (۲۰۰۲) نیز ارزیابی تناسب اراضی را برای گندم زمستانه در ناحیه تیارت در کشور الجزایر انجام دادند. آن ها اطلاعات اولیه را با بهره گرفتن از عکس های ماهواره Landsat به دست آورده اند و با بهره گرفتن از آن نقشه واحدهای اراضی را تعیین کردند و این مطالعه در مقیاس ۱:۲۰۰۰۰۰ انجام گرفت. در اغلب این اراضی محدودیت های فیزیکی نظیر اقلیم، توپوگرافی، خاک و فرسایش پذیری مشاهده شد و دیده شد که فقط ۲ درصد از اراضی کاملا مناسب بوده که این اراضی کاملا مناسب در ناحیه شمالی و مرکزی دشت های آبرفتی قرار داشتند و ۵۶ درصد از این اراضی نیز نامناسب بودند.
بوهم و ون چانگ [۴۱](۲۰۰۵) به ارزیابی تناسب اراضی در منطقه Thanhtra در کشور ویتنام و بر روی گیاه پوملو (میوه ای شبیه به گریپ فرویت) پرداختند و با بهره گرفتن از سامانه های اطلاعات جغرافیایی این عمل را انجام دادند و روستایی که آن ها انتخاب کردند در منطقه ای به وسعت ۲۲۹۸ هکتار و دارای ۱۶ واحد خاک بود و شیب منطقه۳ تا ۲۵ درجه و در عمق ۳۰ تا ۱۰۰ سانتی متری از سطح خاک از خاکی با حاصلخیزی ضعیف تا متوسط پوشیده شده بود و نتایجی که از این تحقیق حاصل شد این بود که ۲۷/۱۳۲۲ هکتار از این اراضی مناسب بودند که از این میزان اراضی ۱۰ درصد کلاس S2 (تناسب متوسط) و ۹۰ درصد از این اراضی کلاس S3 (تناسب کم ) بودند. کمبود آبیاری، روان آب غیر قابل پیش بینی و هم چنین کم بودن حاصلخیزی خاک از بزرگترین مشکلاتی بود که بر کیفیت و کمّیت محصول تاثیر گذاشته اند.
گومز و همکاران[۴۲]( ۲۰۰۴) از داده های ASTER در تهیه نقشه سنگ شناسی در نامبیا استفاده کردند . در این تحقیق آنها تجزیه مولفه های اصلی را روی ۹ باند مرئی و مادون قرمز به منظور حذف اطلاعات اضافی و کاهش ابعاد اطلاعات انجام دادند و با اعمال طبقه بندی حداکثر احتمال بر نتایج آن موفق به جداسازی ۱۰ نوع سنگ آهکی و ماسه سنگ آبرفتی شدند. آن ها تائید کردند که پردازش تصاویر این سنجنده در تعیین لیتولوژی مناطق مختلف دنیا بسیار سودمند است. روش کار به طور کلی به این صورت است که ابتدا تعدادی پلات در منطقه می گیریم (با رعایت اصول آماری و نمونه برداری تخصصی از نقاطی که گویای تغییرات کلی منطقه باشند) سپس مختصات محل پلات ها را با بهره گرفتن از GPS تعیین و روی تصویر ماهوارهای تطابق داده شده قرار می دهیم، بعد تجزیه و تحلیل آماری انجام می دهیم تا ببینیم آیا رابطه ای بین پارامتری که در سطح زمین اندازه گیری کردیم و DN های تصاویر ماهواره ایی مربوط به آن ها وجود دارد، یعنی ما می توانیم با داشتن این رابطه ها و DN ها صفت مورد مطالعه را در نقاط مختلف تعیین کنیم.
جلالیان و همکاران(۱۳۸۵) با توجه به اهمیت مطالعات ارزیابی در برنامه ریزی و استفاده از سرزمین و استفاده پایدار از اراضی و عدم اطلاعات کافی در زمینه پتانسیل دشت مهران، مطالعه ای را به منظور بررسی تناسب کیفی، کمّی و اقتصادی این منطقه برای کشت آبی گندم، ذرت و کنجد انجام دادند و نشان دادند که مقایسه کلاس های کیفی و کمّی در مورد گندم و ذرت نشان می دهد که کلاس های کمّی در سطح برابر یا بالاتری نسبت به کلاس های کیفی قرار دارند که ناشی از سطح مدیریت بالای کشت این محصولات است، در حالی که کلاس های کمّی در مورد کنجد در سطح پایین تری نسبت به کلاس های کیفی قرار گرفته که این به واسطه مدیریت ضعیف در کشت و کار این محصول است. نتایج تناسب اقتصادی نشان داد که سود آورترین محصول در منطقه گندم بوده و تناوب زراعی گندم و کنجد در واحدهای تحت کشت این محصولات دارای سودآوری بیشتری از تناوب گندم و ذرت می باشد و این سودآوری در آینده با رعایت اصول صحیح مدیریت در مورد کنجد قابل بهبود می باشد.
ارزیابی کیفی تناسب اراضی به روش های گوناگونی قابل انجام می باشد که روش های محدودیت و پارامتریک از مهمترین آن ها هستند (رحیمی لاکه و همکاران، ۲۰۰۹). به عنوان مثال جعفرزاده و همکاران (۲۰۰۸) با بهره گرفتن از روش پارامتریک ریشه دوم، ایستگاه بیلوردی در تبریز را دارای تناسب بحرانی(S3) برای کشت گندم، جو، ذرت و یونجه معرفی کردند. علاوه بر این اگر همه این داده ها را بتوانیم با داده های بدست آمده از سیستم اطلاعات جغرافیایی تلفیق کنیم به درک صحیح تری از تناسب محصولات زراعی برای خاک های مختلف و شرایط بیوفیزیکی گوناگون دست می یابیم( مارتین و ساها، ۲۰۰۹).
ملکیان و جعفرزاده(۱۳۸۸) کلاس بندی کیفی اراضی ایستگاه تحقیقاتی خواجه برای محصولات گندم، جو، یونجه و گلرنگ به روش پارامتریک را انجام دادند. نتایج مطالعات کیفی نشان می دهد که اقلیم منطقه برای گندم و جو آبی و یونجه دارای محدودیت متوسط، برای ذرت محدودیت شدید و برای گلرنگ هیچ محدودیتی بوجود نمی آورد و برای گندم محدودیت خیلی شدیدی ایجاد می کند. در نهایت بر اساس نتایج بدست آمده از روش ریشه دوم پارامتریک، به ترتیب اولویت محصولات گندم، جو ، یونجه و گلرنگ توصیه می گردند. مهمترین عوامل محدود کننده هدایت الکتریکی(EC)، درصد سدیم تبادلی، کربن آلی و در تناسب گلرنگ CEC نیز به عنوان عامل محدود کننده دخالت کرده است.
دادگر و همکاران(۱۳۸۸) در مطالعه ای به بررسی ارزیابی کیفی تناسب اراضی برای کشت گلرنگ و سویا و آفتابگردان در منطقه دماوند به روش کشت فاریاب پرداختند. آن ها نتیجه گرفتند که در منطقه دماوند عمده ترین عامل محدود کننده درصد بالای کربنات کلسیم می باشد، که به دلیل درشت بودن ذرات از محدودیت آن کاسته شده است. می توان از واریته های مقاوم استفاده نمود و یا با در نظر گرفتن شرایط اقتصادی در منطقه عملیات اقتصادی را انجام داد.
بنی نعمه و سید جلالی(۱۳۸۸) در تحقیقی ارزیابی تناسب اراضی برای محصولات زراعی مهم منطقه سردشت بهبهان را بررسی کردند که نتایج به دست آمده نشان داد که اقلیم منطقه برای محصولات گندم دیم و برنج نسبتا مناسب (S2) و برای گندم آبی کاملا مناسب است، و محدودیت های عمده منطقه برای محصولات ذکر شده که باعث کاهش درجه تناسب اراضی گردیده آهک، بافت، شوری و قلیائیت می باشد.
سهرابی و همکاران(۱۳۸۸) ارزیابی کیفی تناسب اراضی برای چغندرقند را مورد بررسی قرار دادند و نتایج حاصل از مشاهده آن ها نشان داد که کلاس تناسب اقلیم محاسبه شده به روش ریشه دوم S1 بود در نتیجه دوره رشد محدودیتی برای چغندرقند ایجاد نمی کند ولی عوامل محدود کننده شامل آب زیرزمینی، پستی و بلندی، واکنش خاک، قلیائیت و وجود سنگریزه در خاک است و اراضی مورد مطالعه از نظر تناسب کیفی برای چغندرقند در کلاس های S2، S3 و N1 قرار گرفتند.
برای اولین بار در ایران مطالعات ارزیابی تناسب اراضی بصورت کیفی با بهره گرفتن از چهارچوب ارزیابی اراضی فائو توسط موحدی نائینی در سال ۱۳۷۲ در اراضی شمال کشور برای محصولات زراعی مهم منطقه گرگان انجام شده است. در این مطالعه اراضی منطقه ابتدا برای آبیاری سطحی ارزیابی شد و سپس تناسب انواع مهم بهره وری از اراضی شامل گندم، پنبه و ذرت آبی و کشت دیم پنبه و گندم برای ۱۳ واحد اراضی جدا شده، تعیین گردید. نتایج این مطالعه نشان داد که محدودیت های شوری و قلیائیت، کمبود رطوبت و خصوصیات پروفیلی خاک، مهمترین عوامل محدودکننده برای رشد گیاه می باشد.